eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
#امام‌خامنه‌ای دشمن‌از #سازماندهی می ترسد دشمن از #پیوستگی وتشڪیل‌نیروهای عظیم مردم‌ به‌ یڪ‌دیگر‌ می‌ترسد هرچیزی ڪه‌ تشڪیل‌ایجاد‌ڪند‌ دشمن‌ با‌ او‌ مبارزه‌ می ڪند. ۱۳۶۰/۰۴/۰۷ https://eitaa.com/piyroo
👤شهیدعبدالحسین‌برونسے🍃🌹 📌خدایااگرمےدانستم‌بامرگ‌من یڪ‌ دختر در دامان #‌حجاب‌ میرود، حاضر بودم هزاران بار #بمیرم، تا هزاران #دختر در دامان #حجاب بروند... 🍃ارواح طیبه شهدا صلوات https://eitaa.com/piyroo
غسل و کفن ندارد قال النّبی صلی الله علیه و آله : فی شهداء احد : زمّلوهم بدمائهم و ثیابهم. درباره شهدای اُحُد فرمودند : آنها را با همان خونهایشان و لباس های خودشان دفن کنید. 📚وسائل الشیعه، ج2، ص701، حدیث11 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهـــید حســیݩ خــرازی: اســیر بازی دنـیا نشیم، بخـندیم به این بازی و باصاحب بازی #معامله ڪنیم که مـعامله‌ای سراسر ســـود است... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_ماندگار این فیلم را احتمالا ندیده‌اید! صدها کیلومتر دورتر از خانه! چند قدمی خونخوارترین مخلوقات خدا! برشی از #عملیات_نبل و #الزهرا، پیکر #شهید_سعید_علیزاده( #کمیل) در حال انتقال به عقب است... کسی که دست شهید را گرفته، #شهید_نوید_صفری است... کسی که صورتش را می‌بوسد ،#شهید_رضا_عادلی است... فیلم را شهید #عارف_کاید_خورده گرفته... شهید #حبیب_رحیمی_منش هم در فیلم هست! #شهدا_را_یاد_کنید_با_ذکر_صلوات https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••⚜•• ‍#تلنگـــــر ⚠️ #حاج‌حسین‌آقایڪتا: شهدا🌷🕊 وسط‌عمليات ولایت‌پذيرۍ رو تمرين‌ڪردند ! و‌ماالان‌وسط‌معبريم ؛ دريڪ پيچ‌مهـــم‌تاريخی ! هرڪس‌ازحضرت‌زهــراء سلام‌الله‌علیها‌طلب‌کمک ‌ڪنه ؛ خانـــم‌دستش‌روخواهدگرفت ! وسط‌اين‌همه‌انحــراف‌و شبهه‌وحرف‌وحديث... نبايدڪُپ‌ڪنيم ؛ درست‌توســـل‌ڪنيد ؛ سيل‌وطوفانی‌ڪه‌اومده‌همه‌رومیبره ! مگراينڪه‌خــدا‌به‌ڪسی‌نظرڪنه ... شھــدا وسط معبــرڪم نیوردن و‌اقتدا‌به‌اربابـــ♥️ ڪردند ! #راست‌گفتند‌به‌امام‌زمان‌دوستت‌داریم وعمل‌ڪردندبه‌حرفشون ... . نڪنه‌ماڪم‌بیاریم‌توعملیـات ! سـوخت‌وساز و دودنمیخرن ! حرف،سروصدانمیخرن ! #عمـــــل‌ میخـــــــــرن ! https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین یکتا : بچه ها ! موافقین یه کم گریه کنیم؟؟؟ تو عالم رویا ازش پرسید چیکار کنیم شهید بشیم؟ گفت... #گریه_کنید https://eitaa.com/piyroo
شهید گمنام پیدا شد، شناسائی شد.. بردند گلزار شهدا دفنش کردند. شب اول به خواب مادرش آمد گفت: "مادر تو خیلی دعا کردی من پیدا شم، من هم خوشحالم که پیدا شدم و تو شب های جمعه سر مزارم می آیی اما مادر می خواهم چیزی به تو بگویم. از آن روزی که جنازه ی من پیدا شد و من را آوردند، از یک مهمانی مرا محروم کردی؛ ما شهدای گمنام شب ها در بیابان ها، حضرت زهرا پیشمان می آمد و تو این مهمانی را از ما دریغ کردی." 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🌸سلام بر تمامی همسنگران 💐عزیزانی که امروز گلزار شهدای شهرشون رفتن عکسی از 🌹قبور مطهر شهدا ارسال نمایند به آی دی خادم کانال@shahiideh61 تا در کانال قرار بگیرد منتظر تصاویر شما عزیزان هستیم.التماس دعا https://eitaa.com/piyroo
❤️💍 #همسران_شهدا چند روز قبل از رفتنش بی قرار بودم و می‌دانستم که می‌خواهد برود. هر دفعه که می‌رفت و برمی‌گشت، می‌گفتم: «خیلی استرس داریم» 😔و گریه می‌کردم ولی نه تا حد و اندازه دفعه آخر، هر بار انگار دلم آرام‌تر بود ولی این مرتبه دلم، خیلی بی‌قرار بود و گریه می‌کردم که می‌گفت: ❤️«اگر تو راضی نباشی، نمی‌روم، بالاخره ما با هم در زندگی شریک هستیم» چون هر دفعه که می‌رفت و نمی‌شد برود، می‌گفت: «این دفعه آخرم است و اگر نبرند دیگر نمی‌روم» 🌷به او گفتم:«شما گفتی دفعه آخرم است» گفت:«این دفعه نبرند، دیگر واقعا نمی‌روم» گفتم: «خودت را جای من بگذار، اگر من بودم تو اجازه می‌دادی به چنین سفری بروم؟» گفت:«نه اصلا اجازه نمی‌دادم بروی» 😔گفتم:«من نه دلم می‌آید که بگویم برو و نه این که بگویم نرو، سخت است، من را در دوراهی گذاشته‌ای، نمی‌توانم بگویم نرو چون برای #حضرت_زینب (س) و #اسلام می‌خواهی بروی که باید بروی، بگویم هم برو که دلتنگی و فراق خیلی اذیتم می‌کند، به خدا می‌سپارمت، اِن شاءالله به سلامتی بروید و برگردید و در زمان ظهور امام زمان (عج) در رکاب ایشان با دشمنان بجنگید.» ولی برایم خیلی سخت بود.... شهید شب #تاسوعا #مدافع_حرم #عبدالله_باقری https://eitaa.com/piyroo
بسمــ رب الشهدا : جنگ اگرهست همه عشق شهادت داریم مابه دنیای پرازحادثه عادت داریم سالیانیست که اسپنددرآتش هستیم ماهمانیم که رندان بلاکش هستیم عشق آموخت ره کرببلاپروازاست یادمان داددرباغ شهادت بازاست #رزقک_شهادت 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید پنجشنبه ها #شهـید_والا_مـقام_ #حسین_ابراهیمی قطعه دو از شــــ💔ــهدای شـــهرستان شهید پرور بجنورد #سلام__بر_شهدا‌_وامام_شهدا #شـهدا_همیشه_نـگاهی🌷 #یاد_شهدا_با_صلوات ‌#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة #فی_سبیلک #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🍃💔 شهادت سنگ را بوسیدنے کرد؛ شهادت خاک ها را دیدنے کرد؛👌 در آنجایی که عقل و علم ماندند؛ شهادت عشق را فهمیدنے کرد 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید پنجشنبه ها از شــــ💔ــهدای شـــهرستان شهید پرور 🌷 https://eitaa.com/piyroo
ahmadian-04.mp3
1.46M
🍃🕊روایت_ عاشقے #حاج محمد احمدیان 👌فوق العاده زیبا https://eitaa.com/piyroo
خدايا...🍃 دلم تنگ است هم جاهلم هم غافل نه در جبهه سخت مےجنگم نه در جبهه نرم...👣 كربلاۍ حسین(ع) تماشاچۍ نمیخواهد يا حقے یا باطل...🌓 راستۍ من کجا هستم؟! #شهید_عباس‌دانشگر... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی #شهیدحامدبافنده 🏴 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  💠  از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! 🌸 اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام  بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌸 دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار  همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت  خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از  از کوچه گذشتم... 🌸 به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت:  و  در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌸 به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! ؟! برای  خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌸 به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و  شهید می آمد! صدای  و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم!  شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌸 ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم.. 🌸 هفتمین کوچه انگار  بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و  تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌸 هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار  پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را ! آنها که اهل  به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌸 پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم  وساطت میکردند،برایشان... اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از  تا ! فاصله زیاد بود... 🌸 دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با  چه کردم! تمام شد...  💠 از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت...  گاهی،نگاهی...🌹  روحشون شاد اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّـدٍ وَّ آلِ مُحَمـَّد وعَجـِلْ فَرَجَهُم https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت صد و بیست و چهارم: رطبِ نخورده و دهان سوخته بساطی داشتیم با خواب های رنگی و جوراجوری که خیلی از شب ها می دیدیم. یه شب خواب دیدیم. عراقیا مقدار زیادی رطب تازه؛ آبدار و خوش آب و رنگ برامون اوردن و ما هم یه شکم سیر از اونا خوردیم. صبح که شد رفتم پیش یکی از بچه های استان بوشهر بنام شیرالی ، خیلی با هم صمیمی بودیم و دستی تو تعبیر خواب داشت و کم و بیش خوابای رنگی ما رو تعبیر می کرد. گفتم دیشب خوابی دیدم ببین تعبیرش چیه. گفت بفرما. خواب دیدم عراقیا مقدار زیادی برامون رطب تازه ؛ حرفمو قطع کرد و گفت نگو نگو رحمان ادامه نده. گفتم مگه چیه؟ تعبیرش چیه که بهم ریختی. گفت رحمان خودت صبر کن و ببین. امروز پدری ازمون درمیارن که نگو. چهار ستون بدنم لرزید و با خودم گفتم: آخه این چه خوابی بود دیدم؟ مرد حسابی بیکاری؟! یا خواب نمی بینی، اگر هم می بینی اینجوری. خلاصه چشمام دوخته شده بود به در که کی باز میشه و قراره چه اتفاقی بیفته. چشمتون روز بد نبینه. وقت هواخوری که شد. دیدم بزن بکوب شروع شد. از آسایشگاه نُه شروع کردن بچه ها رو بیرون اوردن و تو محوطه خاکی می غلتوندن و با کابل می زدن. بعدش آسایشگاه هشت و آخرشم ضیافت رطب به ما رسید. نمی دونم دلشون از چی پر بود و چه اتفاقی افتاده بود که اون روز وحشی شده بودن و اون معرکه رو راه انداختن. ولی معمولا اینجور وقتا که بدون بهانه و با تعداد زیادی می ریختن تو بچه ها و می زدن متوجه می شدیم که ایران یه عملیات انجام داده و اینا بدجوری شکست خوردن. همه رو بردن بیرون و دستور دادن تو خاکا غلت بزنیم و تا جون داشتیم با کابل کتک خوردیم و بدون استفاده از دستشویی و حموم با همون خاک و خوله های بدن و لباسامون انداختمون تو آسایشگاه. اینم نتیجه خواب رطب خوردن رحمان خان! ادامه دارد ⏪ 🏴 https://eitaa.com/piyroo