eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید محمد علی پیشکار به تاریخ 2/5/1345 در شهرستان بیرجند در خانواده ای مذهبی متولد شد. تحصیلاتش را تا سال سوم راهنمایی در زادگاهش سپری کرد. در دوران انقلاب، علیرغم اینکه نوجوانی بیش نبود ولی در راهپیمایی ها نقش فعالی داشت.از آنجا که به مطالعه کتاب و کتابخوانی علاقه زیادی از خود بروز می داد، در سال 58 با همکاری یکی از خیرین، کتابخانه ای دایر نمود. او یکی از فعالان پایگاه بسیج بوده و در پایگاه شهید رحیمی فعالیتهای گسترده ای می کرد. شهید محمد علی پیشکار، یکی از ارادتمندان ائمه اطهار(ع) بود. در مجالس عزادرای و مذهبی حضوری چشمگیر داشت. مدتی در کمیته انقلاب اسلامی خدمت نمود و جز اولین نفراتی بود که ازطریق بسیج عازم جبهه گردید.4 مرتبه در صحنه ها و کارزار با صدامیان کافر شرکت کرد. او دوران مقدس سربازی را در کمیته انقلاب اسلامی به خدمت مشغول شد و ازاین طریق نیز مجدداً به جبهه اعزام گردید. سرانجام در تاریخ 3/11/1365 در منطقه شلمچه، به فیض شهادت نائل شد. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 _می خواستم ببینمت. ماکان با تعجب گفت: _الان؟ _آره دیگه. فردا کلی کار دارم نمی رسم ازت خداحافظی کنم. گفتم الان بیای ببینمت. ماکان نگاهی به ساعتش انداخت می توانست یک ساعتی را با شهرزاد بگذاراند خیلی هم واجب نبود که سر وقت برسد عروسی مگر او چکاره بود که اول از همه توی مجلس باشد؟ _کجایی؟ _با چند تا از دوستام اومدیم بیرون. _من خیلی نمی تونم بمونم. _ اِ ماکان خسیس بازی در نیار. یه شبه دیگه. _بابا جایی دعوتم. شهرزاد دلخور گفت: _کجا؟ _عروسی یکی از اقوم. _خیلی خوب بیا هر وقت خواستی برو. _باشه کجا بیام. _رستوران.... _اومدم. ماکان موبایلش را توی جیبش برگرداند و در حالی که توی آینه نگاه می کرد راهنما زد و دور زد. همان رستوران دفعه قبل بود. از در وارد نشده شهرزاد را کمی دور تر دید که برایش دست تکان می دهد. با خودش گفت: چقدر از دفعه قبل تا حالا با هم صمیمی شدیم. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 لبخند همیشگی اش را به لب آورد و رفت طرف میز شهرزاد. شهرزاد باز هم غوغا کرده بود. مانتویش سرخ بود و شالش سفید شلوار تنگ سفیدی هم پایش بود. چقدر قرمز به او می آمد. آرایشش کمی بیشتر از همیشه بود و لبهایش را هم سرخ کرده بود. ماکان باز هم با لذت سرتاپای او را برانداز کرد و خدا را شکر کرد که داشت می رفت عروسی و حسابی به خودش رسیده بود. کت و شلوارش نوک مدادی بود پیراهن مشکی و کراوتش یکی دو درجه از کتش تیره تر بود. رنگی بین پیراهن و کتش. شهرزاد هم با لذت سرتا پای ماکان را برانداز کرد و از اینکه مردی به جذابی ماکان در کنارش بود از خوشی نزدیک به ذوق مرگ شدن بود. پنج شش نفر دیگر هم دور میز حضور داشتند. همه سرها به طرف ماکان برگشت. شهرزاد با عشوه ظریفی که جزئی از حرکاتش بود به سمت ماکان رفت و گفت: _چقدر دیر کردی؟ _ببخشید خیابونا شلوغ بود. یک مدتم داشتم دنبال جای پارک می گشتم. و لبخندش را به چهره او پاشید. شهرزاد بدون هیچ حرف دیگری دست انداخت و زیر بازوی ماکان را گرفت و برد سمت میز. ابروهای ماکان فنری بالا پرید. این چه ریلکس شد یهو. شهرزاد رو به بقیه گفت: _اینم ماکان عزیز من! ماکان توی دلش تکرار کرد: ماکان عزیز من؟؟؟؟ از کی تا حالا اونوقت؟ چرا که نه.کی بدش مال همچین پری رویی باشه. ژستش را به هم نزد. خیلی مودبانه به چهار دختر و دو پسری که اطراف میز را اشغال کرده بودند سلام کرد و با همه دست داد. بعد هم صندلی را برای شهرزاد نگه داشت تا بنشیدند. چشم ها مثل دستگاه های اسکن در حال تخمین زدن سر تاپای ماکان بودند. یکی از دخترها رو به شهرزاد گفت: _شهرزاد رو نکرده بودی؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 بقیه هم با سر تائید کردند. شهرزاد که از خوشی در حال مردن بود، خانه خراب کن ترین نگاهی که داشت را به ماکان انداخت و گفت: _خوب دیگه همه چیز و که همه جا رو نمی کنن. ماکان دست به سینه و با لبخند داشت مکالمه آنها را گوش می داد. یکی دیگر از جمع گفت: -نمی خوای ما رو معرفی کنی شهرزاد جان.؟ شهرزاد که از حضور ماکان واقعا خوشحال بود. دوباره بازوی او را گرفت و خودش را آویزان ماکان کرد و گفت: -ماکان دوستای من. سمیرا. نسترن. روژان. سحر. و آقایون. امیر و هادی. ماکان سری برای بقیه تکان داد و اظهار خوشبختی کرد. جمع صمیمی و راحتی بودند و خیلی زود با امیر و هادی گرم گرفت و زمان از دستش در رفت. در طول صحبت هایشان هم شهرزاد مدام از او پذیرائی می کرد. شهرزاد شام را هم سفارش داده بود. میز از چند مدل غذا و سالاد پر شده بود.ماکان اگر تلفنش زنگ نخورده بود. کلا عروسی را به فراموشی می سپرد. ترنج بود. ناخودآگاه گفت: اوخ. شهرزاد مشکوک نگاهش کرد: -کیه؟ ماکان فقط گفت: -ترنج! و بعد توی گوشی با لحن آرامی گفت: -جانم؟ صدای گله مند ترنج توی گوشش پیچید: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 چه روزے شود روزے که صبحم را با سلامِ به شما خوشبو کنم مولاے من هرگاه سلامتان مے دهم بند بند وجودم لبخندتان را احساس می کند سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسر شهید باکری فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا تعریف می کند روزی در حالی که آقا مهدی از خانه بیرون می رفت به او گفتم چیزهایی را که لازم داریم بخر... گفت : بنویس... خواستم با خودکاری که در جیبش بود بنویسم... با شتاب و هراس گفت : مال بیت المال است و استفاده شخصی از آن ممنوع است.... 🖐 وحتی اجازه نداد چند کلمه با آن بنویسم...☝️ 🌷 https://eitaa.com/piyroo
⚠️ هی‌رفتیم‌دنبال‌ِمدڪه‌یه‌وقت بھمون‌نگن‌عقب‌موندھ❗️ رفتیم‌دنبال‌سِت‌ڪردن‌ڪه بشیم‌شیڪ‌تریــن‌آدمِ‌دنیا :| یه‌وقت‌به‌خودت‌میای‌میبینی باشیطون‌ست‌شدے !!! « ســـوره‌اعـــراف‌آیــھ²⁶ » وَلِبٰـــــاسُ‌اَلتَّقْــــوىٰ‌ذٰلِكَ‌خَیْــــرٌ بھترین‌لباس؛لباسِ‌تقواست((: ‼️ https://eitaa.com/piyroo
چادری ها زهــــــــرایی نیستند! اگر پهلویشان درد دین نداشته باشد... چادری ها زهــــــــرایی نیستند! اگر عدو را با سیاهی چادرشان به خاك سیاه نكشانند... چادری ها زهــــــــرایی نیستند! اگر سیاهی چادرشان حرمت خون شهیدان را به عالمیان ننمایاند... چادری ها زهـــــــــرایی نیستند! اگر منتظـــــــــر یوسف گمگشته ای نباشند... چادری ها زهــــــــرایی نیستند! اگر فكرشان،هدفشان،راهشان،نگاهشان،عشقشان و حجابشان فاطمی نباشد... https://eitaa.com/piyroo
🌸سلام بر تمامی همسنگران 💐عزیزانی که امروز گلزار شهدای شهرشون رفتن عکسی از 🌹قبور مطهر شهدا ارسال نمایند به آی دی خادم کانال @shahiid61 تا در کانال قرار بگیرد منتظر تصاویر شما عزیزان هستیم.التماس دعا https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای شروع عملیات کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم، وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم که 🌷شهیدسعید_حمیدی‌اصیل هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل شده بود. بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود. کتاب خاطرات دردناک، ناصرکاوه https://eitaa.com/piyroo
*سند شش‌دانگ ایران به نام سیدالشهدا(ع) است* یک وقتی در قم ۹۰ شهید برای تشییع آورده بودند. سخنران مراسم تشییع من بودم. مادران شهید برای وداع با فرزندان‌شان در سر خیابان چهارمردان قم ایستاده بودند. این مادران شهید گویا فرزندان‌شان را به حجله‌ی دامادی می‌بردند. مادران به دنبال نعش جوانان؛ آخر مادر بر سر نعش فرزندش آن هم ارباً اربا؟! آن‌جا بود که با خودم گفتم دین خدا را نه سخنرانی تو حفظ کرده و نه فتوای فلان عالم. وقتی خدا بخواهد دین را حفظ کند، این‌گونه آن را حفظ می‌کند. این است که الان اگر کسی بخواهد بداند سند شش‌دانگ این کشور به نام کیست، باید گفت سیدالشهدا. کشور ایران را اسلام و خون سیدالشهدا حفظ نمود. آیت‌الله جوادی آملی https://eitaa.com/piyroo