eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتگری شهدایی 🎥نقش سردار سلیمانی در بازسازی عتبات عالیات 🔸سردار سلیمانی همیشه می‌گفت آرزو دارم تا طرح توسعه حرم‌ها در سامرا نیز اجرا شود و می‌گفت شاید به عمر من کفاف ندهد، اما شما این طرح را پیگیری کنید. 🏳 بخشی از مستند https://eitaa.com/piyroo
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت بیستم و یکم برخورد انسانی سربازای عراقی به لبه خاکریز که رسیدم سرباز عراقی فهمید زخمی ام و فوری پرید این طرف و منو بلند کرد و روی دوشش گذاشت و دوان دوان از داخل کانالی که پشت خاکریز کنده بودن منو برد داخل یه سنگرِ سرپوشیده. از لهجه اش متوجه شدم از کردای عراقیه. حدود سی و پنج ساله بود با چهره ای مهربون، دلسوز و بسیار جوانمرد. شش نفر دیگه داخلِ سنگر بودن و یکی از اونا کم سن و سال بود و تقریبا ۱۸ سال یا کمتر داشت. منم که اصالتا کوردِ ایلامی بودم و کمی هم لهجه کردستانی بلد بودم خیلی خوشحال شدم. مقداری عربی گفت من چیزی نفهمیدم بهش گفتم کوردم اونم خوشحال شد و شروع کرد به کردی حرف زدن. ازین بهتر نمی شد. یه همزبون تو اون شرایط می تونست خیلی کمکم کنه و حداقل نزاره اینجا منو اعدام کنن. خودمو معرفی کردم و اونم دلداری می داد و می گفت نترس اینجا کسی کاریت نداره. انگار یه دوست قدیمی پیدا کرده بود و مرتب باهام حرف می زد. می گفت: آتیشباری ایران خیلی سنگینه و یکی از عراقیا رو نشون داد، همون که کم سن و سال بود و چهره ای سبزه داشت ، می گفت این می ترسه. من تو ذهن خودم گفتم ای بی پدر، به درَک که می ترسه. تو نیم ساعتی که داخل اون سنگر بودم خیلی ملاطفت و محبت کرد. نه فقط سرباز کورد، بقیه ی عراقیا هم تو خط مقدم کاری به من نداشتنو و با بی تفاوتی و تعجب فقط نِگام میکردن و شاید پیش خودشون می گفتن این وقت روز و تنهایی، این از کجا سر و کله اش پیدا شد! خودمم اگه بودم تعجب می کردم. همون کورد عراقی وقتی دید لباسام خیسه و دارم از سرما می لرزم. رفت یه دَس لباس اورد و لباسای خیسو از تنم کند و لباس خشک به من پوشوند. تا چشمش به ساق پام افتاد و دید تیر خورده مثل یه پرستار مهربون زخما رو پانسمان و باند پیچی کرد. گفتم انگشت پام هم زخمیه. چکمه پلاستیکی رو کشید ناخاسته آه کشیدم. متوجه شد خیلی درد دارم رفت یه تیغ جراحی اورد و چکمه رو از دو طرف پاره کرد و انگشت پامو پانسمان کرد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا