eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به یاد سالک کوی دوست گمنام ِ بی ریا و باگذشت شهیدبهمن کاشانی🌷 آر.پی.جی زن دلیر گردان عمار لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شهادت: فاو، عملیات والفجر ۸ صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع) https://eitaa.com/piyroo
🩸خونم و جانم فدای حجاب 📜فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم لبنانی، «خضر عصام فنیش»: به نام منتقم فاطمه خواهر عزيز... سخن بسیار است و فحوای همه یکی؛ پوشش و حجاب. خونم را فدايت كردم، جانم را به خاطر حجاب فدايت كردم و قبل از من هم هزاران شهيد به خاطر حجاب جانشان را فدا كردند. پوشش ما پوشش فاطمه زهراست و به خدا سوگند که این گنجینه ماست.قلب صاحب الزمان را با لباست جريحه‌دار نگردان. مولايمان فاطمه (س) به خاطر حجابشان به شهادت رسيدند.» https://eitaa.com/piyroo
شما لب چهار راه ایستادی🚦 یک دختر زیبا، یک خانم زیبا پشت فرمان است 🚗 یک چند ثانیه ای یک نگاه به این میکنی👀 عجب تکه ای است. 😋 شد... 😱 نگاهش کردی آنوقت ازدواجت شش ماه عقب میافتد 😫 هی میروی، نمیشود... 😞 میگوید بخاطر اینکه باقلوا خوردی،🍫 از بشقاب پلو محروم شدی🍛 کم من لقمه من اکلانی، امیر المومنین فرمودند: گاهی یک لقمه جلو اشتها را میگیرد 😐 شما یک باقلوا را بخوری اشتهایت نصف میشود. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید_مهدی_منتظر_قائم ✨ نیمه شعبان سال ۱۳۶۹ بود. گفتیم: امروز به یاد امام زمان(عجل الله) به دنبال پیکرهای شهدا می‌گردیم. اما فایده نداشت! خیلی جست‌وجو کردیم. پیش خود گفتیم: یا ! یعنی می‌شود بی‌نتیجه برنگردیم؟! در همین حین چهار پنج شقایق را دیدیم که برخلاف شقایق‌ها که تک تک می‌رویند، دسته‌ای در یک جا روئیده‌اند! گفتیم حالا که دستمان خالی است، شقایق‌ها را می‌چینیم و برای بچه‌ها می‌بریم. شقایق‌ها را که کندیم،دیدیم یک شهید آنجاست! او نخستین شهیدی بود که پیدا کردیم شهید «مهدی منتظر قائم» 🌷هدیه به روح این شهید بزرگوار https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢از اردوگاه به زندان درها باز شد و با پای پیاده، البته با مراقبتای ویژه، براه افتادیم. مسافت نزدیک بود و چون داخل پادگان نظامی بودیم دست و چشامونو نبستن. وارد محیطی شدیم که شبیه زندان بود. یه محوطۀ کوچیک و تعدادی اتاق بزرگ و کوچیک با در و میله‌های آهنی. اسمش قلعه بود و با دیوارای بسیار بلند محصور شده بود بطوریکه جز آسمون هیچی اطراف ما پیدا نبود. همه جوره اتاق داشت. دوتا آسایشگاه بزرگ که هر کدوم حدود هشتاد، نود نفر جا می‌شد تا اتاقای ۴۰، ۲۰، ۱۵ و ۱۰ نفره. همه اتاقا بصورت دایره وار دور تا دورِ محوطه زندان ساخته شده بود و درها روبروی هم بود که کنترل زندانیا رو برای زندانبانا راحت‌تر می‌کرد. بین اتاقا تقسیم شدیم و به هوای ملحق چند نفراز بین خودمون بعنوان ارشد انتخاب کردیم و تلاش داشتیم که وضع و اوضاع رو در اختیار خودمون بگیریم. ولی خیلی زود بعثیا دخالت کردن و وقتی متوجه شدن ما ارشد و انتظامات برای خودمون انتخاب کردیم سریع همه اونارو با احترامی کنار زدن و یه نفر بنام علی‌کُرده که ظاهرا علی‌اللهی بود و با بعثیا همکاری می‌کرد رو بعنوان رئیس اردوگاه تعیین کردن و اونم چند نفر از دوستاش رو سرپرست اتاقای مختلف کرد و اوضاع تحت کنترل کامل بعثیا قرار گرفت. مقداری اذیت و آزار و کتک‌کاری کردن البته نه به اون شدت تکریت۱۱. بیشتر هدفشون، زهرِچشم گرفتن از ما و تسلط بر اوضاعی بود که در ملحق از کنترل و اختیارشون خارج شده بود. می‌شه گفت یه کاری شبیه کودتا انجام دادن. اما داشت کار از جای دیگر خراب می‌شد. دو سه تا سرباز و درجه دار بسیار عقده‌ای و بعثی هم بودن که خیلی دلشون می‌خواست بچه‌ها رو توی این ماهای پایانی بزنن و شکنجه کنن. از همه خبیث و خشن‌‎تر یه درجه دار ارمنی بنام یوسف و یکی دیگه بنام یحیی بودن. همین یوسف یه بار که توی ملحق می خواست افرادی رو بزنه همه هوِش کردن و این عقده شده بود براش و منتظر فرصتی بود که زهر خودشو خالی کنه. به محض ورود ما به زندانِ قلعه شروع کردن به اذیت و آزار‌کردن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 تقویم تاریخ روز 20 خرداد سال 1347 را نشان می‌داد که شهید محمدرضا فرجادی کوشا پای به عرصه گیتی نهاد، با گذر از دوران کودکی مانند هم سن و سال‌های خود به جهت تحصیل علم و دانش به مدرسه رفت، در آن روزها بود که در پی تربیت اسلامی در محیط خانواده به سوی مسجد روی آورد و نجوای دلنشین قرآن و فریاد پرصلابت تکبیرش هنوز در یاد و خاطره نمازگزاران مسجد المهدی (عج) محله ی باغ خزانه در منطقه 17 تهران مانده است. با فرارسیدن پیروزی انقلاب اسلامی ایران در حالی که هنوز 10 سال بیشتر از عمر خود را پشت سر نگذاشته بود، ولی سن کم و جسم کوچک‌اش مانعی در سر راه فعالیت‌های او نبود و همپای اقشار مختلف ملت ایران، با تلاشی خستگی ناپذیر در صحنه‌های مورد نیاز نهضت انقلاب اسلامی حضور پیدا می‌کرد. https://eitaa.com/piyroo
✯ین شهید والامقام علاقه بسیاری به شرکت در دعای پرفیض کمیل و نماز عبادی -سیاسی جمعه و نماز جماعت داشت و مقید به شرکت در آنها بود و در تبلیغ فرهنگ انقلاب اسلامی با توزیع کتاب‌ها و نشریات فرهنگی -مذهبی نقشی فعال را ایفا می‌کرد. وی که دارای روحی بلند و ایمانی راسخ بود بسیار دوست داشت که به جمع با صفای نیروهای بسیج ملحق شود ولی سن کم او مانع از این می‌شد که به صورت رسمی به عضویت بسیج در آید ولی با این حال در تمامی فعالیت‌های تأثیرگذار نیروهای انقلابی، در آن روزگار ایران اسلامی در کنار دوستان و همسنگرانش به تلاش می‌پرداخت. https://eitaa.com/piyroo