دلمان آنقدر کربلای حسین را می خواهد
که فقط خدای حسین میداند.
#امام_حسین_ع
#سلام_ودرود_رشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
•●🔗❁🕊●•
گفتم : بہنظرتڪیا شهیدمیشن؟!
گفت : اونایی ڪہاسرافمیکنن
گفتم : اسراف! توچی ؟!
گفت : تودوستداشتنخدا :)
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
راست میگفت
باید شهید شد مُرَدن حقمان نیست !
#عکس_نوشت
#خادمین_شهید🕊
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🖼 یمن قهرمان ما
🔻به بهانهی حملهی پهبادی موفق انصارالله یمن به قلب تلآویو
🔖 #یمن_قهرمان_ما
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✅|این ڪانال #خاص رو دست ندیم
هرچی سریع تر عضو بشید👀🌱
رفقـا...‼️
#جانمـونین..
هـَمشـونارزشدیـدندارن...
ایـنڪانالادیگہتڪرارنمیشناااااَزماگـفتنبـود🙂🖐🏿
به کانال با شــ.ـهـــ🌷ـــدا
تا ظهور بپیوندید↙️↙️↙️
‼️اینجاهستیم تا درس زندگی کردن رو از شهدا یاد بگیریم
🌷آشنایی با شهدای دفاع مقدس وشهدای مدافع حرم🌷
▪️معرفی کتابـــهای پرمحتوا✔️
▪️وصیـــت نامــــه شــــهدا✔️
▪️روایـــتگری شــــهدایی✔️
▪️سیــــــره شــــــــهدا✔️
▪️رمان های واقــعی✔️
▪️مداحی شهدایی✔️
▪️طنزشهــدایی✔️
▪️کلام رهبری✔️
▪️حجــاب✔️
▪️تلنـگر✔️
به عشق حضرت زهرا وارد شو👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1613365268C0868f4d580
https://eitaa.com/joinchat/1613365268C0868f4d580
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠روایت #خواب عجیب نوجوان #شهید از زبان حاج قاسم #سلیمانی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🚫 ماجرای به دار کشیدن آزادیخواهان آذربایجان بدست لشگر قزاق روس روز عاشورا سال ۱۲۹۰
🔹️ هنگامی که روس ها در حال بدار کشیدن آزادیخواهان و دلاوران آذربایجان در #محرم سال ۱۲۹۰ بودند مردم آذربایجان در حال عزاداری برای امام حسین علیه السلام بودند.
◇ عده ای زنجیرزن، عده ای سینه زن و عده ای قمه زن....
🔸️ فرمانده روس اینگونه گفت: میترسیدم که آن جمعیت عظیم عزادار حسینی به آزادیخواهان مبارز بپیوندند و در آن صورت چه بر سر ما می آمد‼️
◇ می گفت ایستادیم و آرام بر سینه زدیم که دسته ها عبور کنند ، آن جمعیت عظیم! فقط عزاداری کردند و عبور کردند و به اعدام ۹ دلاور آزادیخواه خود توجهی نکردند.
🔥 آری این است نتیجه اسلام بدون حسین، این است اسلام منهای سیاست و این چیزی است که #شیعه_انگلیسی به شدت به دنبال ان است و برای آن میلیاردی هزینه میکند.
🔻 براستی در هیئتی که دغدغه مبارزه با اسرائیل و آمریکا نباشد ابن زیاد سینه میزند، شمر اشک میریزد و یزید ضجه می زند...
آری این است نتیجه بی بصیرتی و هیئت بدون اهداف و آرمان حسین(ع)
#عاشورا
#کلیومعاشوراکلارضکربلا
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
چرا میگیم ذخیرهی الهی؟
چون همزمان داره صفین و احد و جمل و نهروان
و احزاب رو یه تنه مدیریت میکنه، باختم نداده!
"حسین هرندی"
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۷۸ _قشنگه؟! مهیا، نگاهی به مانتوی مجلسی ای، که در دستان سا
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۷۹
_مهیا بابا! زود باش الان اذان رو میگند.
_اومدم!
مهیا، کش چادر را روی سرش درست کرد.
کیفش را برداشت و به سمت در رفت.امروز برای اولین بار با مهلا خانم و احمد آقا، برای نماز مغرب و عشا به مسجد میرفت.
در نزدیکی مسجد، شهین خانم و محمد آقا، را دیدند.با آن ها احوالپرسی کردند.مهیا، سراغ مریم را گرفت که شهین خانم گفت.
_مریم سرما خورده. بدنیست بهش سر بزنی... این چند وقت، کم پیدات شده!
مهیا، سرش را پایین انداخت.
نمیتوانست بگوید، که نمی تواند نبود شهاب را در آن خانه، تحمل کند.به سمت مسجد رفتند. بعد از وضو، داخل شدند و در صف نماز ایستادند.
_الله اڪبر...
_الله اڪبر...
فضای خوش بو و گرم مسجد، پر شد از زمزمه های نمازگزاران...بعد از پایان نماز، مهیا به طرف مادرش رفت.
_مامان! من میرم کتابفروشی کنار مسجد یه سر بزنم...
_باشه عزیزم!
از شهین خانم خداحافظی کرد، و از مسجد خارج شد.به طرف مغازه ای که نزدیک مسجد بود؛ حرکت کرد.سرش را بالا آورد و به تابلوی بزرگش، نگاه کرد. نامش را زمزمه کرد:
_کتابفروشے المهدی...
وارد مغازه شد... سلام کرد.به طرف قفسه ها رفت.نام های قفسه ها را زیر لب زمزمه می کرد.با رسیدن به قفسه مورد نظر، به طرف آن ها رفت.
_کتب دینی و مذهبی...
مشغول بررسی کتاب ها بود. بعد انتخاب دو کتاب از استاد پناهیان، به طرف پیشخوان رفت. دختری کنار پیشخوان بود.
_ببخشید آقا، کاغذ گلاسه دارید.
مهیا با خود فڪر ڪرد، چه چقدر صدای این دختر برایش آشناست؟!
دختر، بعد از حساب پول کاغذ ها برگشت.
مهیا با دیدنش زمزمه کرد:
_زهرا...
زهرا، سرش بالا آورد.
با دیدن مهیا شوڪه شد. در واقع اگر مهیا دوست چندین ساله اش نبود، با این تغییر، هیچوقت او را نمی شناخت.
_م...مهیا؟! تو چرا اینطوری شدی؟!
_عجله نداری؟!
زهرا که متوجه منظورش نشد، گنگ نگاهش کرد.
_میگم...وقت داری یکم باهم بشینیم حرف بزنیم؟!
_آهان...آره! آره!
مهیا، به رویش لبخندی زد.به طرف پیشخوان رفت.
_بی زحمت حساب کنید!
_قابل نداره خانم رضایی!
_نه..؟خیلی ممنون علی آقا!
به طرف زهرا رفت. دستش را گرفت و از کتابفروشی خارج شدند.با بیرون آمدن، آنها چشم در چشم مهلا خانم و احمد آقا شدند.احمد آقا، با مهربانی به زهرا سلام کرد.
_بابا! منو زهرا میریم بستنی فروشی... یک ساعته برمیگردیم.
مهلا خانم که از دیدن زهرا ترسیده بود که دخترش دوباره به آن روز های نحس باز گردد؛ میخواست اعتراضی کند که احمد آقا پیشدستی کرد.
_به سلامت بابا جان! مواظب خودتون باشید..... دخترم زهرا، به خانواده سلام برسون!
زهرا، سلامت باشید آرامی گفت.احمد آقا و مهلا خانم از آن ها دور شدند...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
5.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتگری_شهدایی2193
روایتگری شهدا حجت السلام سعید آزاده/ توکل شهدا
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo