eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" فردا نوبت شهادت من است" سودابه ، از کودکی به تقوا. عبادت و اهمیت بسیار می داد و اخلاق نیکوی او ستودنی بود. در مدرسه دانش آموزی ممتاز و موفق به شمار می رفت و همیشه به دوستانش سفارش به حفظ حجاب می کرد.. وقتی حمله عراق به نقاط مرزی ایران و از جمله خرمشهر شروع شد. او و خانواده اش از جمله کسانی بودند که تا لحظات آخر در شهر مقاومت کردند مادرش تعریف میکند که روز قبل از شهادتش در حالی که بر سجاده نماز ایستاده بودم سودابه در مقابلم نشست و به من گفت : فردا نوبت من است. از تو می خواهم که غمگین و ناراحت نشوی چرا که شهادت آرزوی من است و در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۲۲ در پی بمباران هوایی، به آرزوی دیرینه اش رسید 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌کسانی به امام زمانشان خواهند رسید، که اهل سرعت باشند؛ و اِلّا تاریخ کربلا نشان داده، که قافله حسینی معطل کسی نمی‌ماند! 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🌷 🔶 5 اصطلاح غلط که رایج شده و زیاد بکار  میرود: 🔻۱_ خدا بد نده! این کلام اهانت به پروردگار است،زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده:هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه ی خدا و هیچ بدی بشما نمیرسد مگر از ناحیه ی خود شما(و بخاطر اعمال خودتان است) 🔻۲_جوان ناکام! این اصطلاح‌ عامیانه برای جوانهایی که قبل از ازدواج از دنیا میروند بکار میرود ،درحالیکه ازدواج کام حقیقی یک انسان نیست که اگر ازدواج نکرد به او بگویند ناکام ،بلکه کام حقیقی انسان رسیدن به مقام بندگی خداست و استفاده ی خوب کردن از عمر و فرصتی که خدا به او داده است. 🔻۳_عیسی به دین خود، موسی به دین خود! این جمله معنای صحیحی ندارد، زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه ی آنها مردم را به توحید و یکتا پرستی  دعوت میکردند و عقیده ی یکسانی داشتند. 🔻۴_ ولش کردی به امان خدا! این حرف کفر آمیز است ،زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست  بهتر است بجای این کلام گفته شود: "ولش کردی به حال خودش " پس بدبخت شد رفت 🔻۵- انسان جایز الخطاست! این حرف نیز غلط است ،زیرا انسان برای خطا کردن جایز نیست . بهتر است بگوییم انسان ممکن الخطاست، یعنی ممکن است خطا کند و بهترین خطا کنندگان توبه کنندگان هستند ❁‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄‌‎‎
⭕️جو سازی رسانه های اصلاحات و استفاده از تکنیک ترس و سیاه نمایی ، به منظور اقناع افکار عمومی جهت فشار آوردن به حاکمیت برای مذاکره و امتیازدهی به غرب و تصویب اف ای تی اف. پ.ن. : انگار خدا بیامرز ، کسری سوخت کشور را از انباری خونه شون تامین می کرد! ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
این تصویر، نقشه کشور و است که از امروز چهارشنبه سوم مرداد ۱۴۰۳ تا یکشنبه هفتم مرداد کل کشور را فرامی‌گیرد. 📣 طبق آمار، این چهار روز گرم و طاقت‌فرسا در تاریخ کره زمین بی‌سابقه است. انتخاب با خودمان است که در این چهار پنج روز کار کشور را به و بکشانیم یا اینکه به کمک هم یک تجربه موفق دیگر در در حل مسائل ثبت کنیم. در این چند روز نمی‌توانیم یخچال‌ها و فریزرها را از برق بکشیم، یا نمی‌توانیم اصلاً چراغ روشن نکنیم و در تاریکی بنشینیم، همان‌طور که نمی‌شود اصلاً تلویزیون نبینیم؛ ولی می‌شود را بیهوده روشن نگه نداریم، می‌شود را خاموش و با نور کمتر سرکنیم، می‌شود از شست‌وشوی غیر ضروری لباس‌ها با خودداری کنیم،می‌شود ظرف‌ها را به‌ جای با دست بشوریم، می‌شود لباس‌هایمان را بدون خط اتوی هنداونه قاچ کن بپوشیم، و خیلی کارهای دیگر که اگر دلمان بخواهد به هم و به کشور کمک کنیم، فکر می‌کنیم و به آن‌ها می‌رسیم. دوران را اداره کردند نه مسئولان و حکمرانان؛ باورمان شود که حالا هم مسئولان بدون کمک ما مردم نمی‌توانند کار کشور را پیش ببرند. حالا دیگر خود دانیم و وجدان‌های بیدارمان. صرفه جویی کمک به هم وطن عزیزی در جایی دیگر از کشور است.... کنیم. اجرکم عندالله ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۸۲ مهیا، کارتون را جلوی قفسه گذاشت. _بابا! این کتاب هارو
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۸۳ مریم با گریه به سمت پله ها دوید مادرش با ناراحتی خیره به رفتنش ماند... سارا لبخند غمگینی به مهیا زد و به دنبالش رفت مهیا دیگر نای ایستادن نداشت دوست داشت فریاد بزند و از آن ها بخواهد برایش بگن که چه شده تمام وقت تصویر عکس شهاب و مسعود جلوی چشمانش بود احمد آقا با استرس به سمت محمد آقا رفت _حاجی چی شده؟ محمد آقا آشفته نگاهی به احمد آقا انداخت _چی بگم ؟دوست شهاب تماس گرفته گفته که شهاب امروز عملیات داشته و نمیتونه بیاد واسه مراسم مهیا نفس عمیقی کشید خودش را جمع و جور کرد دستی به صورتش کشید و صلواتی زیر لب زمزمه کرد مهلا خانم کنار شهین خانم نشست _شهین جان ناراحت نشو عزیزم حتما صلاحی تو کاره شهین خانم اشک هایش را پاڪ کرد _باور کن من درک میکنم نمیتونه کارشو ول کنه بیاد ولی مریم از صبح عزا گرفته احمد آقاــ نگران نباشید خانم مهدوی الان دخترا میرن پیشش حال و هواش عوض میشه و به مهیا اشاره ای کرد که به اتاق مریم برود.... مهیا با اجازه ای گفت و به طرف اتاق رفت از پله ها تند تند بالا رفت در اتاق مریم را باز کرد... مریم روی تخت دراز کشیده بود و سارا روی صندلی کنارش نشسته بودمهیا نفس عمیقی کشید با اینکه خودش هم از اینکه شهاب را نمیبیند ناراحت بود اما خداراشکر میکرد که حدس های اول درست نبودند _چتونه شما پاشید ببینم سارا با ناراحتی نگاهی به او انداخت _قبول نمیکنه پاشه _مگه دست خودشه تو لباساشو آماده کن سارا بلند شد و مهیا کنار مریم روی تخت نشست _مریم بلند نمیشی یکم دیگه میرسن _برسن.. من نمیام _یعنی چی نمیای به این فکر کن محسن با خانواده اش و کلی فک وفامیل دارن میان.. بعد بیان ببین عروس راضی نیست بیاد پایین یه لحظه فک کردی اون لحظه محسن چه حالی پیدا میکنه... خودخواه نباش. _نیستم _هستی اگه نبودی فقط به فکر خودت نبودی به بقیه هم فکر می کردی نگا الان همه به خاطر تو ناراحتن مریم سرجایش نشست _ولی من دوست داشتم داداشم باشه آرزوی هر دختریه این چیز... _داداش تو زندگی عادی نداره مریم نمیتونه هر وقت تو که بخوای پیشت باشه.. بعدشم به نظرت داداشت بفهمه تو مراسمو کنسل کردی ناراحت نمیشه مطمئن باش خیلی از دستت عصبی میشه _میگی چیکار کنم؟ در باز شد و سارا لباس هایی که در کاور بودند را آورد _الان مثل دختر خوب پا میشی لباساتو تنت میکنی و دل همه ی خانواده رو شاد میکنی چشمکی به روی مریم زد... مریم از جایش بلند شد _سارا من میرم پایین برای کمک تو پیش مریم بمون _باشه مهیا از اتاق بیرون آمد به دیوار تکیه داد نمیتوانست کنارش بماند چون با هر دفعه ای که نام شهاب را با گریه می گفت دل مهیا میلرزید و سخت بود کنترل اشک هایش.از پله ها پایین آمد و به آشپزخونه رفت شهین خانم سوالی نگاهش کرد مهیا لبخندی زد _داره آماده میشه شهین خانم گونه ی مهیا را بوسید _ممنون دخترم _چی میگی شهین جونم من به خاطرت دست به هرکاری میزنم شهین خانم و مهلا خانم بلند خندیدند فضای خانه نسبت به قبل خیلی بهتر شده بود مهمان ها همه آمده بودند... و مهلا با کمک شهین خانم از همه پذیرایی می کردند همه از جا بلند شدند... مهیا با تعجب به آن ها نگاهی کرد به عقب برگشت با دیدن مریم و سارا که از پله ها پایین می آمدند لبخندی زد به طرفشان رفت همه به اتاقی رفتند که برای مراسم عقد آماده شده بود اتاق خیلی شلوغ شده بود... سوسن خانم همچنان غر می زد _میگم شهین جون جا کمه خو _سوسن جان بزرگترین اتاق خونه رو انتخاب کردیم برا مراسم ــ نه منظورم خیلی دعوت کردید لازم نبود غریبه دعوت کنید و نگاهی به مهیا انداخت...محمد آقا با اخم استغفرا... گفت ...مهیا که تحمل این حرف ها را نداشت و ظرفیتش برای امروز پر شده بود عقب رفت _ببخشید الان میام مریم و شهین خانم با ناراحتی به رفتن مهیا نگاهی انداختن..مهیا به آشپزخونه رفت روی صندلی نشست... و سرش را روی میز غداخوری گذاشت دیگر نتوانست جلوی اشک هایش را بگیرد _دخترم مهیا سریع سرش را بلند کرد بادیدن محمد آقا سر پا ایستاد..زود اشک هایش را پاک کرد _بله محمد آقا چیزی لازم دارید _نه دخترم.فقط می خواستم بابت رفتار سوسن خانم معذرت خواهی کنم _نه حاج آقا اصلا من... _دخترم به نظرت من یه جوون همسن تورو نمیتونم بشناسم؟؟ مهیا سرش را پایین انداخت _بیا... به خاطر ما نه.... به خاطر مریم مهیا لبخندی زد _چشم الان میام محمد آقا لبخندی زد و از آشپزخونه خارج شد... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 عشق یعنی‌ هر زمان یادش کنم بی اختیار قطره یِ اشکی فرو ریزد از این چشمانِ تار عشق یعنی لک زده قلبم به دیدارش ولی تا به کِی باشم نمیدانم چُنین چشم انتظار ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🕊🌷 شهدا 🌷🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَاءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُؤمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ درعَجبم‌ازکسانے‌که‌هـزاران‌گُناه‌ُ حق‌‌الناس‌می‌کنند،! ولی‌معتقدندیک‌‌قطرھ‌اشکـ :) براۍ‌'حسین'ضامن ِبهشت‌آنها‌است.'! -شھیدچمران ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
نام شهید: دکتر احمد عابدی تاریخ تولد: 1346/5/4 مکان شهادت: بانه تاریخ شهادت: 66/2/8 بخشی از وصیت نامه شهید: بار خدایا راضی به رضایت هستم، اگر صلاح دیدی و من را لایق یافتی ان طور که فردای قیامت در برابر امام حسین (ع) شرمسار نباشیم من را به قافله ی شهدا برسان. پرودگارا از تو می خواهم که از لطف و کرامت مرا قبول فرمایی که دیگر ماندن در این دنیا برایم سخت می نماید و پرنده ی روح در این قفس تنگ دنیا جا ندارد و خیال پرواز در کوی دوست را در سر می پرواند. آمین.... ‍‌ https://eitaa.com/piyroo