eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🕯🏴 😔 ایـنـجـا 🇮🇷 است: بـه افـق نـزدیـک مـیـشویم😭 بـو کـن : بـوی بـوی پـیـراهـن 🌑 بـوی فــریــاد یـافاطمه کـم کـم شـمارش روز هـا بـه اتـمـام مـیـرسـد⏳ دیـگـر نـزدیــک است خبر از یک زن شود میمیرم...😔 مادری دست به شود میمیرم...😭 با زمین خوردن تو...💔 بال و پرم میریزد...🍃 چادرت را نتکان...😢 عرش بهم میریزد... ❣اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها.. ❣ 🏴ایام فاطمیه پیشاپیش تسلیت باد🏴 به حرمت دل مادر(س) کمتر گناه کنیم😢 بیا قول بدهیم به حضرت زهرا(س)✅ مادر دعایمان کن🙏🏻 بــا دوری از گــنـاه پسر غریبت مهدی (عج) رو روسفید کنیم😔 https://eitaa.com/piyroo
چرا ز یوسف زهرا خبر نمی آید چرا شب غم مارا سحر نمی آید عزیز فاطمه مهدی بیا به مجلس ما مگر به روضه مادر پسر نمی آید 💔🏴 https://eitaa.com/piyroo
به مجلس عزای مادر سادات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خوش آمدید. 🏴 کانال عشاق الحسین شب اول https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
کاش می‌شد ... تا خدا پـــرواز کرد پای دل از بند دنیا باز کرد کاش می‌شد از تعلق شد رها بال زد همچون ڪبوتـــر در هوا ... درون خودش کلنجاری داشت با خودش ؛ برای کسی آشکار نمی‌کرد اما گاهی توی حرف‌هایش، می‌زد بیرون؛ هر بار که بر می‌گشت و می‌نشستیم به حرف زدن، حرف‌هایش بیشتر بوی رفتن می‌داد و اگر توی حرف‌هایش دقیق می‌شدی می‌توانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل می‌کند. آن اوایل یڪبار که از معرکه برگشته بود وسط حرف‌هایش خیلی محکم گفت: «جانفشانـی اصلاً کار آسـانی نیست» بعد تعریف ڪرد که آنجا در نقطه ای باید فاصله‌ای چند متری را در تیررس تکفیری‌ها می‌دوید و توی همین چند متر ، دختـرش آمده جلوی چشمش ... بعد توضیح داد که تعلقات چطور مانع شهادت شهید است… تمرین‌های زیادی توی یکی دو سال گذشته برای بریدن رشته تعلقاتش انجام داده بود و همه را هم برید؛ این بار که می‌رفت به کسی گفته بود « این دفعه از کوثرم بریدم » به نقل از : احمدرضا بیضایی ( برادر بزرگوار شهید ) #پاسدار_مدافـع_حـرم #شهید_محمودرضا_بیضایی #سالـروز_شهـادت #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
عشــق یعنی یڪ #نماز از جنس نور از سر اخلاص در وقت حضور ... #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های این فرمانده دلاور و سرباز پاسگاه مرزی سراوان را با دقت ببینید. دلاورمردهایی که به گفته فرمانده یک وعده غذا می‌خورند و در این شرایط سخت حقوق‌شان حتی به دو میلیون هم نمی‌رسد. فرمانده‌ای که به خاطر فقر در سراوان این‌چنین بغض می‌کند. ما سر تا پا مدیون این مردهای واقعی هستیم https://eitaa.com/piyroo
◾️بــا سلام وعرض تسلیت محضر همسنگران گرامی به مناسبت ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها 👇👇👇👇👇
4_5902375187533268592.mp3
4.09M
روایتگری شهدایی قسمت 210 اِمدادِ غِیبی ... خاطِره ای از شَهید سید مجتبیٰ علمدار در عملیـــات والفــجر ۱۰ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
💠 ۲۸ دی‌ماه سالروز شهادت نخستین سردار ایرانی که با گلوله‌ی صهیونیست ها به شهادت رسید ... سال ۱۳۴۱ در روستای پاریز از توابع شهرستان سیرجان به دنیا آمد. با شروع انقلاب وارد نهادهای انقلابی شد و در سال ۱۳۶۲ برای خدمت به مناطق محروم به شهرستان کهنوج رفت. در دوران دفاع مقدس در لشکر۴۱ ثارالله به عضویت تیپ ادوات درآمد و پس از شهـادت حاج مهدی زندی مسئولیت فرماندهی تیپ ادوات لشڪر را برعهده گرفت. جانشینی لشکر ۳۸ ذوالفقار نیروی زمینی، فرماندهی تیپ رمضان لشکر۲۷ حضرت رسول ﷺ و فرماندهی سپاه الغدیر یزد از دیگر مسئولیت‌های وی پس از دوران دفاع مقدس است. سرانجام این سردار رشید سپاه اسلام روز یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۳ در حالیکه برای بازدید از استان قُنیطره سوریه عازم این منطقه شده بود، مورد حمله بالگردهای توپدار رژیم صهیونیستی واقع شد و به همراه شش تن از همرزمانش که جزو اعضای حزب‌الله لبنان بودند به فیض شهادت رسید. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گریه‌های حاج قاسم سلیمانی در سوگ شهید الله دادی... به مناسبت سالروز شهادت... تاریخ شهادت: ۱۸ ژانویه ۲۰۱۵ ۲۸ دی ماه ۱۳۹۳ توسط حمله رژیم منحوس صهیونیستی در استان قنیطره سوریه... #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
🌸🍃طبق روال شبانه هر بزرگواری 5 صلوات به نیابت از سردار شــــ🌹ـــهید محمد علی الله دادی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» و سلامتی رهبر عزیزمان... » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم » 💔ــهدا https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5814214008755978413.mp3
962.6K
🍃دعای فرج🍃 🍃🌺بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 🌺🍃 👈🌸الهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِهِ الطّاهِرين ؛🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوآلِ مُحَمَّدٍوعَجِّلْ فَرَجَهُم 🌹کوتاه ترین دعا برای بزرگترین آرزو🌹 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #حسن_ختام_کانال #درپناه_ایزد_منان_باشید #یاعلی_مدد #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
:☀️صبحمان را آغاز میکنیم با : 🌟قرائت دعای سلامتی امام زمان عج🌟 ❤️بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ❤️ ✨به نام خداوند بخشنده مهربان 💚اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن💚 ✨خدایا، ولىّ ات حضرت حجّة بن الحسن 💙صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ 💙 ✨كه درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد 💛فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ💛 ✨در این لحظه و در تمام لحظات 💜وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً 💜✨ سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر✨ 💖وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ ✨و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى 💌طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"💌 ✨كه خوشایند اوست ساكن زمین گردانیده،و مدّت زمان طولانى در آن بهرهمند سازى. 🍃❣اللّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجْ ❣🍃 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
صبحی زیبـا با عطـر و جمع قهرمانان گردان شهادت لشگر ۲۷ محمد رسول الله 📸 سلیمانیه عراق ارتفاعات گرم سور ۱۳۶۷ سلام علیکم همسنگران محترم صبحتان فاطمی فرارسیدن ایام فاطمیه ؛ ایام سوگواری شهادت حضرت زهرا(س) برشما تسلیت باد https://eitaa.com/piyroo
شالے سیاه به دورِ گردن ُ بُغضے بے قرار دارد ! میانِ همه ےِ نام ها | اِبنُ الزهرا | ڪه صدایَش ڪُنے ، ویژه نظر مے ڪُند !! پسر است و روےِ مادر حساس . . . حال تو فڪرش را بُڪُن ڪه هر سال فاطمیه ڪه میشود ، تمامِ واقعه مو به مو مرورِ دیده هاےِ به نَم نشسته اش میشود ! از ڪوچه ےِ بنے هاشم گرفته تا صداےِ دُردانه ےِ پیامبر میانِ دیوار و دَر وسطِ آتش ... روضه خوان ڪه روضه میخواند ، سخت ڪه میشود و آه ڪه بُلند میشود و سینه ڪه از اوجِ مصیبت به درد می آید و سنگین میشوَد ، بی هوا به یادَش می اُفتم ... یادَش به حرف می آورد زبانم را تا بگویَم | جانم فداےِ تویے ڪه تمامِ روضه را شاهدے ... فداےِ چشمهاےِ تو آقایے ڪه دست به زانو گرفته اے و گریه میڪُنے ... اے مهدےِ فاطمه | میگویَم و تا آخر ، دلم پیشِ چشم هاےِ به خون نشسته ے او زار میزنَد ... روضه میخواند برایَم ؛ | پسرها عجیب مادرے اند | . . https://eitaa.com/piyroo
: •┈••✾◆▪️✦✧✦▪️◆✾••┈• یامهدی(ع) به ناله های پشت در، میان شعله هابیا به‌دستهای بسته در، میان کوچه هابیا بیاکه تابناکنی ، حرم برای مادرت به غربت بقیع وگریه های بی صدابیا اللهم عجل لولیکــ الفرج •┈••✾◆▪️✦✧✦▪️◆✾••┈• https://eitaa.com/piyroo
4_5915580700139979718.mp3
5.24M
⭕️ سعادتمند شدن سخت نیست... 🌷 با وجود حضرت زهرا سلام الله علیها نباید مردم مدینه در آن امتحان شکست میخوردند.... بخش اول استاد پناهیان https://eitaa.com/piyroo
🌳💓🌳💓🌳💓🌳💓🌳 🌸💜 💜🌸 قسمت خندید و گفت: _حالا بزار کمی درس حوزه بخونم، اگه بعدش دیدم هنوزم بهش علاقه دارم کارگردانی رو هم میخونم، هنوزم تو فکر ساخت فیلم تو هستم😇 هممون خندیدیم ..😀😁😃😄 و من چقدر خوشحال بودم که مهسا برای زندگیش بهترین تصمیم ها رو میگیره😊 . . . درحالیکه پشت سرش راه میرفتم صداش کردم برگشت و نگاهم کرد، باکلافگی گفت: محمد_معصومه جان خبری شد بهت میگم😥 با نگرانی گفتم: _خب بزار منم بیام، بخدا دلم طاقت نمیاره😥 در حالی که در ماشین🚙 رو باز میکرد تا سوار شه گفت: _انقدر بی قراری نکن، هر خبری شد بهت میگم، فعلا که چیزی معلوم نیست، تو بجای نگرانی پاشو برو خونه ملیحه خانم ببین حالش خوبه یا نه😒 با ناراحتی صداش زدم: _محمد!!😒 - چیه خواهر من، بیا برو بزار منم برم، ان شالله که خبری نیست اگه بود که دوست عباس پشت تلفن بهم میگفت چیشده - خب پس چرا هیچی نگفت، یعنی فقط بهت گفته بری تهران که ببینی چیکارت داره، حتما یه خبری از عباس شده دیگه😨 سوار شد و در ماشین رو بست وگفت: _خواهش میکنم آروم باش، قول میدم اگه خبری از عباس به دستم رسید اول به تو بگم، باشه؟؟😥 فقط سرمو تکون دادم، در حالی که ماشین رو روشن میکرد  گفت: _ملیحه خانم یادت نره!! زیرِ لب باشه ای گفتم... و با چشمای مضطرب رفتنش رو تماشا کردم، وای که تا محمد برگرده من نصفه جون شدم ..😥 چه لحظات سختیه این بی خبری ..😢 . . . چای آویشن ☕️رو گذاشتم روی میزی که کنار ملیحه خانم بود... سرفه ای کرد که گفتم: - بخورین حالتون بهتر بشه، سرما خوردینا !! 😊 با مهربونی نگاهم کرد وگفت: _ممنون گلم دستت درد نکنه - خواهش میکنم، وظیفه است☺️ نگاهی به اطراف کرد وگفت: _دیروز نشستم اتاق عباس رو تمیز کردم باز سرفه کرد و ادامه داد: _دلم یهویی خیلی هواشو کرد بغض به گلوم چنگ میزد، ملیحه خانم عجب دلی داشت که بازم میتونست بره به اتاق عباس،😒 اما من از ترس یاداوری نگاهای عباس و دلِ بی تابم قدرت نزدیک شدن به اتاقش رو هم نداشتم،... با سرفه ملیحه خانم از فکرم اومدم بیرون و نگاهش کردم این مادر مهربون رو،بهش گفتم: _ملیحه خانم چه پسر خوبی تربیت کردین!!☺️ ادامه دارد.... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 🌳💓🌳💓🌳💓🌳💓🌳 🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀 🌸💜 💜🌸 قسمت لبخندی به روم زد،😊 توی چشماش اشک میدیدم، اشک شوق از داشتن پسری مثل عباس بود یا اشک دلتنگی از دوری عباس! - پسری که فقط معصومه ای مثلِ تو لیاقتش رو داره، تو ام خیلی خوبی معصومه جان! چه خوبه که تو رو برای عباسم انتخاب کردم😊😍 بلند شدم و کنار پاهاش نشستم، سرمو گذاشتم رو زانوهاش و گفتم: _ملیحه خانم منو ببخشین، ببخشین که اجازه دادم عباس بره و باوجود نارضایتی تون مجبور شدین رضایت بدین به رفتنش روی سرمو نوازش کرد وگفت: _قربونت بشم عزیزم، عباس کاش منو ببخشه که اینهمه مانع رفتنش شدم و اذیتش کردم😒 کمی مکث کرد و در حالی که هنوزم سرمو نوازش میکرد گفت: _هفتمِ شهید محلتون که اومده بودم با حرف زدم، تازه بعد اون روز متوجه شدم چقدر من بی تاب بودم و چقدر مادر شهید صبور بود، اون روز فهمیدم خدایی که میده مطمئنا میده .. دلم آروم تر شده ..گرچه برای دیدن عباس بی تابم ولی نفسهای خدا رو بیشتر حس میکنم کنارم ..😊☝️ همچنان که سرم رو زانو های ملیحه خانم بود اشک میریختم،😢 شهید هادی چه کرده بود با دلِ همه … 🌸باز هم بوی یاس میومد …🌸 مادر عباس عجیب بوی عباس رو میداد … حالا مطمئن بودم که پاکی و عطر یاس عباس از مادرِ مثل زینب  "سلام الله علیها “صبورش بود …👌 چه خوب بود که همه راهشونو پیدا کرده بودن … و چه سخت که من هنوز هم دلبسته و دلتنگ عباس بودم …😣 من کی از تو این دنیا که عباس بود … . . . رو تختم دراز کشیده بودم و منتظر تماسی از محمد، دیگه صبرم تموم شد، گوشی رو برداشتم و شماره محمد و گرفتم،📲 مثلا قرار بود زود خبر بده!! با شنیدن جمله ” مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد ” حرصم گرفت ..😬 ای بابا این مشترک کجاست پس!! باز دراز کشیدم و نگاهم رو به سقف دوختم، مهسا اومد تو اتاق  - نمیایی واقعا؟؟؟  همونطوری که نگاهم به سقف بود  گفتم: _نه، تا محمد زنگ نزنه و خبری بهم نده از خونه تکون نمیخورم شونه ای بالا انداخت وگفت: _باشه، خداحافظ ما رفتیم وقتی مامان و مهسا رفتن، بیشتر احساس تنهایی کرد بلند شدم قرآن رو برداشتم، تصمیم گرفتم صلواتی رو به امام زمان هدیه کنم و قرآن رو باز کنم شاید کمی آرومم کرد .. ادامه دارد.... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀 https://eitaa.com/piyroo