#حق_الناس‼
شخصی در مجالس سیدالشهدا علیه السلام خدمت می کرد و زیر لب این شعر را می خواند:
حسین دارم چه غم دارم؟!
شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل گفت: خوش بحال این شخص، سید الشهدا علیه السلام به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم ها و غم های قیامت نجات خواهد داد...
پس از مدتی شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین علیه السلام به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد.
شیخ رجبعلی می گفت: با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد! ناگهان دیدم که امام حسین علیه السلام به فرشته ای امر می کند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛ در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمودند: شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد..
❌اگر طالب همنشینی اهل بیت علیهم السلام هستیم مراقب حق الناس ها باشیم..
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
جا داره یادی کنیم از بخوربخورهای زمان جنگ
چقدر راحت تیروترکش و خمپاره خوردن... 😔
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢قسمت صد و چهاردهم:
غلبه بر یکنواختی و ملال
دو سال، چهار سال، ده سال کارهای تکراری و همه چیز تکراری از سخت ترین چیزهایی بود که اسرای ایرانی با اون دست و پنجه نرم می کردن. البته یکنواختی و همه چیز تکراری بودن برای ما که در اردوگاه مفقودالاثرها بودیم بمراتب کشنده تر بود، چون نه نامه ای از خانواده دریافت می کردیم و نه می توانستیم بفرستیم و در بی خبری مطلق بسر می بردیم.
همه چیز تکراری بود از صبحانه و ناهار و شام که تکراری بود و هیچ تنوعی در اون نبود تا اوقات هواخوری و از صبح به شب رسوندن. روزها ، هفته ها و ماهها و سالها یکنواخت می گذشت و هیچ تنوعی در اون نبود. فقط نوع کتک خوردن و نوع شکنجه ها تنوع داشت و گاهی هم تبعید و جابجایی ها مقداری یکنواختی رو بهم می زد. اگر خلاقیت بچه ها و کارهای ابتکاری و خلق مشغولیت های مفید توسط افراد شاخص نبود، شاید همه دچار افسردگی و انواع بیماری های روانی می شدیم.
هنر بچه ها بویژه بزرگترها و با تجربه ها این بود که حتی الامکان این یکنواختی کشنده را بشکنن و توی همون محیط بسته و بدون امکانات، مشغولیت هایی رو برای بچه ها ایجاد کنن که روال ملال آور تکرارهای روز مره به محیطی شاداب و سرزنده تبدیل بشه.
شش ماه آغازین به اندازه کافی تنوع در کتک خوردن داشتیم و برنامه ریزی خاصی نمی خواستیم. تمام مواد لازم برای تنوع، بدنهای نحیف ما و انواع کابل ها و چوب ها و ادوات دیگه بود که حسابی شرایط رو برام متنوع کرده بود و راستش فرصت سرخاروندن هم نداشتیم. اما به مرور و با گذشت زمان و آرامش نسبی باید فکری برای بهره گیری مفید از توفیق اجباری زیادی وقت و شب و روزهای تکراری می کردیم.
از انتقال سینه به سینه ادعیه و قرآن شروع شد و به انواع کلاسهای علمی و فرهنگی و جلسات مخفیانه بحث و تبادل نظر تا کارهای هنری و کاردستی های تزيینی و تاتیر و سرود و یادگیری زبان و حفظ قرآن محیطی با نشاط و پراستفاده رو برای بچه ها در مخوفترین زندان مخفی اسرای ایرانی تبدیل کردن.
ادامه دارد ⏪
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢قسمت صد و پانزدهم:
مرگ باشکوه یک غواص(1)
یه تیر به دستش خورده بود و یکی کنار ابروش. سه روز لابلای نیزارها با مرگ دست و پنجه نرم کرده بود و به امید یافتن روزنه ای برای خلاصی از محاصره دشمن و برگشتن تلاش می کرد ، او منطقه رو خوب می شناخت و راهنمای بچه ها توی عملیات بود ، اما دشمن همه جا حضور داشت و هیچ راهی برای خروج از نیزار و رسیدن و الحاق به نیروهای خودی وجود نداشت. بعد از سه شبانه روز دست و پنجه نرم کردن با مرگ در نهایت، به علت خونریزی زیاد و تحلیل رفتن قوای بدنی مقاومتش شکسته شد و به اسارت در اومد. محمد رضایی علیرغم جوانی، جزو نیروهای زبده اطلاعات عملیات لشکر امام رضا بود و به گفته دوستاش، در کارش خیلی خبره بوده.
محمد بعد از تحمل حدود شش ماه اسارت در استخبارات بغداد و زندان الرشید و تکریت ۱۱ هنوز لو نرفته بود و همانند بقیه اسرا بصورت عمومی مورد اذیت و آزار دشمن قرار می گرفت تا اینکه خامی و سادگی یکی از دوستاش کار رو برای او سخت کرد. بسیار شنیده اید که دشمن دانا بهتر از دوست نادانه. بعضی وقتا ضربه ها و زیانهایی که از یه دوست نادان و احمق به انسان می رسه خیلی کاری تر و جبران ناپذیرتر از آسیبیه که دشمن به آدم میزنه. یکی که خیلی محمد رو دوست داشته و شاهد رشادتها و توانایی و تجربه اش تو کارای اطلاعات و عملیاتی اش تو جبهه بوده می شینه پیش بچه ها و از توانمندیهای محمد براشون میگه و همین دهن لقی و نشناختن شرایط سرآغاز ماجرایی بسیار تلخ و هولناک برای محمد رضایی شد. از شانس بدِ محمد توی آسایشگاهی افتاده بود که یه جلاد بی مروت بنام ناصر- که بعدا داستانشو براتون میگم- بود . یکی از جاسوسا این حرفا رو شنیده بود و ظاهرا از طریق همین ناصر به گوش بعثیا رسیده بود.
یکی از تلخترین حوادث ماهای آغازین اسارت ، شهادت این جوان مظلوم بود .
بعد از لو رفتن محمد و با توجه به حساسیت بعثیا به نیروهای اطلاعات عملیات و از طرفی بمنظور کشیدن اطلاعات ، دنبال همچی کیسایی می گشتن و زیر شدیدترین شکنجه ها قرار می دادن و معمولا هم زنده بر نمی گشتن.
ادامه دارد ⏪
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔻 ما رأیت الا جمیلا.....
......در حالی که نفسش به سختی در می آمد، گفت: دو تا نارنجک زیر کمرم گذاشتم و ضامن هاشونو کشیدم... تکونم بدی منفجر می شم.
😭 کجایند مردان بی ادعا
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
[ ڪفش هفت شهید ]
مهدی سرش را پایین میاندازد
و یڪ جفت ڪفش کهنه را میگیرد
سمت همسر برادرش و میگوید:
این ڪفش داستانے دارد 🕊
قبل از من شش نفر این ڪفش را پوشیدهاند
و هر شش نفر #شهید شدهاند
آخرین شهید، #مجیدصدفساز بود ڪه گفت:
نفر ششم است کہ این کفشها
را پوشیده است..!
و قبل از او پنج نفر قبلے #شهید شدهاند
مجید قبل از شهادتش ڪفشها را بہ من داد و گفت: خودش شهید خواهد شد.. :)
• شادی روح شُـهدا صلوات •🌿
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
▪️صاحب عزا!
ردّپای اینهمه عاشق
روی دل جادۀ اربعین
یعنی؛
تو . . . نزدیکِ نزدیکی . . .
#گیف_مهدوی
#اربعین_مهدوی
🏴 #برسد_دست_اربعینی_ها
❤️❤️❤️
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
4_5778523517720987519.mp3
3.67M
عمل کردن به دین آسان است...
حجتالاسلام عالی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊