eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
16هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ آبان سالروز شهادت شهید #آیت_الله_مصطفی_خمینی ره https://eitaa.com/piyroo
زندگی نامه #آیت_الله_شهید_مصطفی_خمینی(ره) شهید مصطفی خمینی در رجب سال 1349 هجری قمری، در شهر مقدس قم به دنیا آمد، تحصیلات مقدماتی را در قم گذراند و توانست در سطوح عالی دروس حوزه از محضر آیات بزرگ قم در آن زمان بهره برد؛ بزرگانی چون: مرحوم آیت الله العظمی بروجردی؛ مرحوم آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، و علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی. در بیست و هشت سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد و پس از نیل به این مقام، گستره تحقیقات خود را به تفسیر و کلام و فلسفه و عرفان کشاند. اهتمام و عشق او به علوم رایج و دینی، بدان پایه بود که می توان وی را ـ ورای نسبتش با امام و رویدادهای سیاسی ـ اجتماعی که مربوط به نهضت اسلامی می شود، مورد کاوشهای علمی قرار داد، و به طرح دیدگاههایش در خصوص مسائل فقهی، تفسیری و کلامی پرداخت. شهید مصطفی خمینی، سیاستمداری آگاه و فقیهی روشن بین بود و به حتم از استوانه های استوار انقلاب تا زمان شهادتش به شمار می رفت. همین ویژگیها و خصایل برجسته بود که وی را امید آینده اسلام می کرد. نام و آثارش، همیشه در فرهنگ غنی اسلام، پرآوازه خواهد بود. شهید حاج سید مصطفی خمینی(ره) از سال 1341 همراه امام(ره) به مبارزه با رژیم پرداخت و در پیشبرد نهضت اسلامی نقش به سزایی ایفا کرد و همواره مشاوری برجسته و متعهد برای حضرت امام(ره) بود. وی اول آبان سال 1356 در سن 47 سالگی به شکل مرموزانه ای به شهادت رسید. حضرت امام(ره) رحلت ایشان را از الطاف خفیة الهی خواندند و فرمودند: «مصطفی امید آیندة اسلام و ایران بود». https://eitaa.com/piyroo
📹 ببینید| تلگراف تسلیت حضرت #آیت‌الله_خامنه‌ای به حضرت #امام_خمینی در پی رحلت آیت‌الله شهید سیّد مصطفی خمینی : 👈 حضرت آیت‌الله العظمی آقای خمینی، متّع‌ الله‌ المسلمین‌ بطول‌ بقائه‌ نجف، عراق. انا لله و انا الیه راجعون. خداوند حکیم دشوارترین محن و بلیاتی را که بر اولیای خود مقدر فرموده است، بر آن قلب واسع نازل فرمود. این نیز یک شباهت دیگر به حسین بن علی علیه‌السلام. اینجانب تأثّرات خود را، با یاد حلم و صبر و توکل آن روح بزرگ، تسلّا می‌بخشم و پایداری آن وجود برکت‌خیز را مسئلت می‌کنم. خیابان خاکی، کوچه فروغ، کوچه فریدون، پلاک ۱۴، سیدعلی خامنه‌ای https://eitaa.com/piyroo
🔰تعابیرامام خمینی از #مصطفی_خمینی به مناسبت سالروز شهادت: مصطفی، نوربصرم ومُهجَه قلبم، به جواررحمت حق تعالی رهسپارشد.مصطفی امیدآینده اسلام بود.فوت مصطفی ازالطاف خفیه الهی است. #صلوات https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#عکس_ماندگار خوشا آنان که... خوشا آنان که باعزت ز گیتی بساط خویش برچیدندورفتند ز کالاهای این آشفته بازار شهادت را پسندیدندو رفتند ...😔 https://eitaa.com/piyroo
💠 حرف‌حســــاب حاج حسین یڪتا: این 🔸اول از دلشون مراقبت کردند 🔹بعدمدافع حرم شدند. چون ‌قلـ♥️ـب؛ ‌خونه‌‌ ی خداست از حرم خدا دفاع کردند که بهشون لیاقت دفاع از حرم حضرت زینب(س)رو دادند... https://eitaa.com/piyroo
خداوند مقربترین بندگان خویش را از میان عشاق بر میگزیند که گره کور دنیا را به معجزه عشق می گشایند ... سید مرتضی آوینی https://eitaa.com/piyroo
🌹 #وصیت_شهدا از امام امت دست برندارید که زیر پا گذاشتن دستوراتش٬ زیر پا گذاشتن دستورات اسلام است. از او پیروی کنید که او #حسین_زمان است٬ قدر این نعمت بزرگ را بدانیم. #شهید_جعفر_منصوری https://eitaa.com/piyroo
#خاطرات_شهدا #تک_تیرانداز_افسانه‌ای #شهید_عبدالرسول_زرین ◽️من خودم بعد از عملیات طریق القدس نزدیک ایشان بودم، با یک بشاشیت و روحیه خیلی بالایی ایشان داشت کارش را انجام میداد... ◽️من دیدم که عراقیها را ایشان هدفشان میگرفت و آنها به زمین میخوردند، در این موقع بود که جایی که او شلیک میکرد توسط عراقیها کشف شد و یک تیر رها شد. ◽️کنار زرین ایستاده بودم که این تیر آمد و از کنار گوش ایشان رد شد و لاله گوش زرین را سوراخ کرد؛ اما خم به ابرو نیاورد و کارش را با جدیت بیشتر ادامه داد ... ◽️شخصیت شهید عبدالرسول زرین ️که جزو یکی از اسطوره‌های کشورمان است گمنام مانده است؛ بعد از شهادت ایشان رادیو دشمن با شادی اعلام کرد #شکارچی_خمینی را زدیم ... راوی 👈 شهید خرازی #یادش_با_ذکر_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم https://eitaa.com/piyroo
ای کاش فاصله‌ی ‌ما هم با کمین‌گاه ‌دشمن، همین‌ قدر‌ نزدیک ‌بود! اصلاً کاش #دشمن ‌در ‌کمینِ‌ جان‌مان‌ بود، نه #دین ‌و #ایمان‌مان https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🔴سبزی‌فروشی که می‌خواست مدافع حرم شود، اما در کربلا آسمانی شد 🕊 🔰می‌خواستند موکب فاطمه‌الزهرا (س) را در نجف برای زائران اربعین آماده کنند. تقدیر جور دیگری رقم خورد. جوانِ سبزی‌فروش که آرزوی دفاع از حرم بر دلش مانده بود آسمانی و اعضایش اهدا شد. 🔰موهایش خرمایی روشن و چهره‌اش طوری بود که رفقایش به شوخی می‌گفتند: «داداش سعید را می‌شود جای مانکن و توریست‌های خارجی جا زد؛ فقط نمی‌دانیم چرا سر از سبزی‌فروشی درآورده؟!» خودش اما خاکی‌تر از این تعریف‌ها بود. چفیه به سر می‌بستف جاروی بلند برمی‌داشت و تا رمق داشت، کار می‌کرد. 🔰هر جا حرف از حرم و اهل‌بیت (ع) بود، خودش را می‌رساند. از بالای داربست موکب که پایین افتاد، لبخند زده بود تا دوستانش نترسند. ضربه اما کاری بود؛ کارِ خادم حسینی را به مرگ «شهادت‌گونه»، اهدای عضو و زندگی به بیماران چشم‌به‌راه پیوند اعضا کشاند. برگه عبور «سعید سبزی» 🔰 آن‌قدر برای هیأت سبزی درجه‌ یک و رایگان آورد که اسمش را گذاشتند: «سعید سبزی» سبزی‌ها چنان تمیز بود که فقط کافی بود، آب بخورد و خرد شود. حتی یک پرّه سبزی زرد و پلاسیده هم نمی‌شد پیدا کرد. نمیپذیرفت حتی یک پرسبزی خراب نذر مجلس امام حسین ع کند میگفت فردای قیامت شرمنده مادرش میشوم. 🔰 سعید عاشق دردانه امام حسین (ع) بود و روضه‌های بی‌بی سه‌ساله کربلا (س). خدا می‌داند شب سوم محرم امسال از بی‌بی چه خواست که برگه عروجش امضاء شد.»💔 🔰پیکر سعید امیر زاهدی دقیقاً ۵ صفر؛ سالروز شهادت حضرت رقیه (س) تشییع شده است.😔 دقیقاً مثل تشییع شهدا 🔰 خادم حسینی «سعید امیرزاهدی» وقتی در نجف موکب برپا می‌کردند از بالای داربست پایین افتاد؛ از ارتفاعی حدود ۵ متر. ناباورانه هیچ‌کدام از استخوان‌هایش آسیب ندید، اما به دلیل شدت ضربه به نخاع و مغز حدود ۳۰ ساعت بعد از انتقال به بیمارستانی در تهران به کما رفت. روی اعلامیه‌های او عنوان «شهید» نوشته شد و در اخبار رسانه‌ها کلمه عروج «شهادت‌گونه» نقش‌ بست. 🔰11 عضو بدن او از جمله قلب، کلیه‌ها، کبد، قرنیه چشم و... به بیماران نیازمند پیوند اهدا شده. یکی از دوستان صمیمی مرحوم امیرزاهدی «بهنام نوری» هم می‌گوید: «دکترها می‌گفتند همان ۱۰ سانتی‌متری که از مغز استخوان سعید برداشته‌اند، جان 100 بیمار نیازمند به سلولهای بنیادین را نجات میدهد رفیقمان خیلی بخشنده بود هر جا صحبت از نیازمندان بود از جان مایه میگذاشت. 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت صد و بیست و دوم: ابو بهانه و بهانه های بنی اسرايیلی یکی از عادتای همیشگی بعثیا بهانه گیریای عجیب و غریب برای اذیت کردن بچه ها بود. از همه بهانه گیرتر نگهبانی بود بنام «کریم» که از اون بعثیای حاقد و دشمن اهل بیت بود و از لحظه ای که وارد اردوگاه می شد تا لحظه ای که خارج می شد در پی گرفتن بهانه ای از کسی یا تعدادی بود. اینقد بهانه هاش مضحک و بی منطق بود که بین اسرای اردوگاه معروف شده بود به «ابوبهانه» کمترین کسی اونو با نام کریم یاد می کرد. تا می اومد بچه ها می گفتن ابوبهانه اومد. مواظب باشید بهانه دستش ندید. یه شب که پُست نگهبانیش بود و پشت پنجره آسایشگاها قدم می زد و مدام از پنجره ها به داخل آسایشگاها نگاه می کرد ، بلکه بهانه ای بدست بیاره و افرادی رو کتک بزنه. بچه ها مراقب بودن و همه ساکت و سرها رو انداخته بودیم پایین و نگاش نمی کردیم. هر کاری کرد نتونست از ردیفی که روشون به ایشون بود بهانه بگیره چون همه سراشون رو انداخته بودن پایین. ردیف ما پشت به پنجره و ایشون بودیم و بعضی وقتا اصلاً متوجه حضور نگهبان نمی شدیم و کاریم به این کارا نداشتیم. یهو با کابل به شیشه پنجره زد که باز کنید. یکی از بچه ها پنجره رو باز کرد. دستشو اورد تو و با کابل اشاره به چن نفر کرد که بلند بشن. اونام بلند شدن و مترجم آسایشگاه رو صدا زد و گفت به این مسخره ها بگو چرا من وقتی از اینجا رد میشم به سایه من نگاه می کنن؟ بچه ها گفتن سیدی سرِ ما پایینه و اصلا متوجه رفت و آمد شما نشدیم. گفت یعنی من دروغ میگم؟ خودم دیدم سایه من که روی دیوار روبرو افتاده بود رو داشتید نگاه می کردید، نکنه قصد فرار دارید؟ دیگه بهانه از این مسخره تر نمی شد چونکه نه نگاه کردن به سایه ی کسی طبق مقررات خودشون جرم بود و نه اصلاً این امکان وجود داشت صورت ما رو ببینه و تشخیص بده کی نگاه می کنه و کی نمی کنه و تازه بر فرضم کسی نگاه به سایه ی ایشون می کرد، چه ربطی به قصد فرار داشت. خلاصه با هزار من چسب و سریش نمی شد بین اینا رابطه برقرار کرد. خلاصه خدای بهانه گیری بود و معمولاً به افرادی که گیر می داد همون وقت یا روز بعدش کتک مفصلی می خوردن و با سیلی و کابل به جونشون میفتاد و عقده هاشو خالی می کرد. همین جنایتکار بعد از سرنگونی صدام و تشکیل گروهای تکفیری به داعش ملحق شده بود و اینبار جنایتاشو علیه شیعیان عراق ادامه داد. ادامه دارد ⏪ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت صد و بیست و سوم: انتقام الهی از یک شکنجه گر نوفل یکی از بعثیای خبیث و شکنجه گر بود. خوش استیل بود و صورت زیبایی داشت و خیلی از خود متشکر و مغرور بود. بچه های بند سه و چهار دل پر خونی ازش داشتن. خیلی ها رو شکنجه و آزار داده بود. می گفتن کاراته کار بوده و با ضربات کاراته تو گردن می زد و سرش رو گیج و چشماش رو به سیاهی می برد و میفتاد زمین. نگاهش به هر کس که خورده بود از ضربات سنگین کاراته اش در امون نمونده بود دست به کابل که می شد ، کمر و دست و پای بچه ها سیاه و کبود می شد. وقتی من اومدم بند سه اونجا نبود و رفته بود بیرون اردوگاه نگهبانی می داد. یه روز خبر اومد نوفل شب که تو اتاقش خوابیده بوده چراغ آتیش می گیره و صورت و گردنش بدجوری سوخته بود و اعزامش کرده بودن بیمارستان و چن هفته ای بستری بوده. بعد از ترخیص زیبایی صورتش از بین رفته و آثار سوختگی شدید تو صورت و گردنش بجا مونده بود. مدتی ازین ماجرا گذشت ، یه روز یکی از نگهبانا اومده بود پیش بچه ها و از طرف نوفل طلب حلالیت کرده بود و می گفت: نوفل میگه زمانی که تو اردوگاه بودم و اسرا رو شکنجه می کردم و با اومدنم بعضیا به هراس میفتادن و من از شکنجه ایرانیا لذت می بردم و پیش خونواده تعریف می کردم ، مادرم به من می گفت: پسرم اینا گناه دارن اذیتشون نکن می ترسم آخرش آه اینا دامنتو بگیره و تقاص پس بدی. من اعتنا نمی کردم و با خنده می گفتم مادر اینا دشمن ما هستن و خیلی از ما رو کشتن. هر بلایی هم سرشون بیاد حقشونه. تا اینکه اون شب اون بلا سرم اومد ، فهمیدم این آه اسرا بوده که دامن منو گرفته و تقاص شکنجه هاییه که به اینا می دادم. چن ماه از اون ماجرا و سوختن و تقاضای حلالیت گذشت. دیدم نگهبان جدیدی بدون کابل وارد بند سه شد. اول بچه ها نشناختنش، ولی بعدش که دقت کردن و آثار سوختگی رو تو صورتش دیدن متوجه شدن این همون نوفله. مدتی کاری به کسی نداشت و نسبتا با بچه ها خوشرفتاری می کرد. اما بعد از مدتی دوباره خوی درندگی ش گُل کرد و بدون عبرت گیری از تقاصی که پس داده بود البته نه به اون شدت قبلی ولی به هر حال دوباره شروع کرد به اذیت و آزار بچه ها. اگر اشتباه نکنم علت این تغییر رفتار و برگشتن به همون رفتار اولیه کار جاسوسایی بود که به دروغ به ایشون گفته بودن اسرا از اینکه تو رو با این صورت سوخته می بینن لذت می برن و میگن این انتقام الهی بوده. ادامه دارد ⏪ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
پيامبراکرم صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ كسى كه از نشانه هاى نادان پرسيد، فرمودند: اگر با او همنشين شوى، تو را خسته مى كند و اگر از او كناره گيرى كنى، تو را دشنام مى دهد؛ اگر چيزى را به تو ببخشد، منّت مى گذارد و اگر چيزى را به او ببخشى، ناسپاسى مى كند؛ اگر رازى را در اختيارش بگذارى، خيانت مى كند و اگر رازى را در اختيار تو نهد، تو را [به افشاى آن،] متّهم مى سازد؛ اگر بی نیاز شود، ناسپاسی می کند و سرسخت و خشن می گردد و اگر تنگ دست شود، بی پروا نعمت های خدا را انکار می کند؛ اگر شاد باشد، زیاده روی می کند و طغیان می ورزد و اگر غمین باشد، ناامید می گردد؛ اگر بخندد قهقهه می زند و اگر گریه کند، در هم شکسته می شود. از نیکان بدگویی می کند، خدا را دوست نمی دارد و در رفتارش مراقب او نیست، از خداوند حیا نمی کند و به یاد او نیست. اگر او را خشنود کنی ، تو را می ستاید و آنچه از خوبی ها در تو نیست به تو نسبت می دهد و اگر ناراضی گردد، ستایش او می رود و آنچه از بدی در تو نیست به تو نسبت می هد. این، روش نادان است. 📖تحف العقول،ص۱۸ https://eitaa.com/piyroo
🌸 شهید مهدی زین الدین🌸 💎 دو سه روزی بود می دیدم توی خودش است. پرسیدم « چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟ » گفت « دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست. » گفتم » همین جوری ؟ » گفت » نه. با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم. چه می دونم ؟ شاید بهاش بلندحرف زدم. نمی دونم. عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با فرمانده هام این جوری حرف نمی زنم که تو با من حرف می زنی. دیدم راست می گه. الان د و سه روزه کلافم. یادم نمی ره.» ➖🔘➖🔘➖🔘➖🔘➖🔘➖🔘➖   💎شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده. 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🌻امام رضا عليه السلام : 🌺 إيّاكَ أن تَتبَعَ النَّفسَ هَواها فَإنَّ في هَواها رَداها ؛ 🌼مبادا از هواى نفس پيروى كنى كه در آن نابودى نهفته است . 📚مشکات الانوار، ص455 https://eitaa.com/piyroo