#آقـایـم ...
سر فدای قدمت ای مه کنعانی من
قدمی رنجه کن ای دوست به مهمانی من
عمرمان رفت به تکرار نبودنهایت
غیبتت سخت شد از دست مسلمانی من
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
°•|🌿🌹
#سلام_بر_شهدا
#شهــــــــدا
بهترین میزباناناند
پذیرای همهی رنگها هستند !
اما آن را
که دل ، زلالتر
نگاه شـــــــهدا هم بیــشــتر !
#ســــــلامــ
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌺 #رفیق شفیق
ڪہ مےگویند
همین ها هستند
رفاقت شـــــان از زمین شروع شد
و تا #بهشت ادامہ یافت...
#سالــــــروز آسمانی شدن دو شهید
دوتا دوست،دوتا رفیق، دوتا یار،دوتا همرزم، هردو دهه هفتادی، هردو عاشق عمه زینب(س)
هر دو خوش چهره ومهربان
هردو با هم اعزام میشوند و هردو باهم در یکجا و یکساعت کنار هم شهید میشوند
روحشان شاد🌸
یادشان گرامی🌸
راهشان پُررهرو...🌸
#شهید_بابک_نوری_هریس
#شهید_عارف_کاید_خورده
#سالروز_شهادت
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#پدر شهید بابکنوری :
🌺روزی که میخواست برود
آمد خانه بعد به #مادرش گفت که با اعزامم موافقت شده
اوهم از روی احساسات مادرانه خیلی گریه کرد که شاید بابک منصرف شود
اما بابک تصمیمش را گرفته بود
من حضرت #زینب را خواب دبدم
دیگر نمیتوانم اینجا بمانم
باید بروم سوریه
این قضیه رفتنم مال امروز و دیروز نیست .من چندماه است که تصمیمم را گرفته ام.
حتی شنیدم که به او گفته اند که چطوری میتوانی مادرت را تنها بگذاری و بروی!!
بابک هم گفته #مادر همه ما آنجا در سوریه هست من بروم سوریه که بی مادر نمانم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کوچه های عاشقی شبگرد می خواهد رفیق🌸
طاقت و ظرفیتی پُر درد می خواهد رفیق🌸
چون شهیدان در جوانی دست از دنیا بشوی🌸
تَرک لذتهای دنیا ، مَرد می خواهد رفیق
#شهید_بابک_نوری
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
هدایت شده از دلداده انقلاب
سلام
لطفا به تحلیل آبکی زیر هم یه عنایتی داشته باشید!😊
یکم- غربگرایان، سالهاست که برای #زیرپانهادنقانون یا #چشمپوشیازآن ( حتا در یک مورد کوچک و جزیی) توسط رهبر حکیم انقلاب، تلهگذاری می کنند.
در فقرهی گرانی بنزین موسوم به #بنزینروحانی ، حجم اعتراضات قابل پیش بینی در این کار و امید به مخالفت رهبری با تصمیم (شورایی) سران قوا، برای به دست آوردن دل بخش دیگری از مردم، برای تیم امنیتی حاکم بر دولت مد نظر بود. برای این گروه چرک، مخالفت رهبری هدف نخست بود. سناریوهای بعدی در از هم گسستن شالوده و شیرازهی قانون توسط دولت به راحتی آب خوردن اجرا و بستر آشوب و #فتنهیبیقانونی در کشور کلید می خورد. پیش نیاز عقلی این نظریه ، آینده نداشتن شخص روحانی و تیم جنگ روانی او ، به واسطهی داشتن پروندهی سنگین امنیتی و کارنامهای سیاه اجرایی ست. بی گمان و با روندی که قوهی قضاییه در پیش دارد، مجازات این آخوند فاسد، پس از اتمام دورهی اجرایی خود( اگر مجلس آینده رأی به عدم کفایت او ندهد) ، قطعی ست. به هم زدن چارچوب های موجود تا حد فروپاشی برای روحانی یک هدف مطلوب و غیرقابل جایگزین است.
دوم- جان غربگرایان به غرب و تعاملهای پیدا و پنهانشان در اغوای افکار عمومی برای گرایش به ایشان وابسته است. از مهمترین بهانهها برای جلب آرای توسط غربگراها، بازی با برگ رهایی از فشار اقتصادی ناشی از #تحریم توسط آمریکا بوده. ۳۵ سال است همهی بی عرضگی خود را پشت این دیوار پنهان کردهاند. پاییز سال ۹۱ بود که به اذعان همهی مقامات عالی رتبهی آمریکا در اعمال فشار حداکثری بر ایران و ناتوانی از خباثتی بیشتر، فشار اقتصادی روندی ثابت به خود گرفته بود. به این معنا که هر روز بیشتر از روز گذشته، می شد شیب خنثای آن را منفی و طی چند ماه این فشار را تا جایی کاست که برگ تحریم برای همیشه به بایگانی سپرده شود. که در همین حین زمزمه ی شوم مذاکره را نه برای بهتر شدن شرایط مردم، که برای احیا و جلوگیری از بی اعتبار شدن تحریم آمریکا ، سر داد و شد روز از نو و تحریم از نو. هم اکنون نیز با وجود عادی شدن شرایط تحریم، افکار عمومی، گرانی تابع این افزایش قیمت را با پیوست تاثیر تحریم ها تلقی کرده و هم چنان نام بی رمق شدهی تحریم در سایهی گرانی ناشی از افزایش بهای بنزین در کشور به حیات مصنوعی خود ادامه می دهد.
در شرایطی که راه های بسیاری از جمله کاستن ۵ درصدی از هزینههای خود دولت، کمبود بودجهی خود ساخته توسط دولت را جبران می کند، طرح، تصویب و اجرای یک شبهی گرانی بنزین، فقط از #یکآخوندنفوذی برای دو هدف راهبردی یادشده برمی آید.
@deldadegi
🔔تلنگـــر
✍معــلم به بچـــه ها گفـت:
بنظرتون شـجاعترین آدما کیان؟
هرکی یه چــیزی گفت تا اینکه
یڪی از بچـه ها بلند شد و گفت:
شــجاعتــرین آدمـا اونان که
خجالت نمیکشن و دست پـدر و
مادرشــونو میـبوسن نه سنگـــ
قـــبرشون!
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت صد و شصت و هفتم:
دومین تبعید در اسارتگاه
طبق سنت نامبارک بعثیا، بازم نوبت به یه جابجایی و تبعید دیگه فرا رسید. بعد از حدود یه سال و نیم در بند سه(آسایشگاههای ۷ و۸) بودن، در مرداد ماه سال ۱۳۶۷ یه روز بصورت ناگهانی اومدن داخل آسایشگاها و اسم تعدادی رو خوندند و گفتن وسایل و پتوهاتون رو جم کنید، قراره جای دیگه ای برید.
بازم جابجایی و تبعید! انگار سقف آسمون رو سرم خراب شده بود. از قبل جاسوسا و مسئول آسایشگاهایی که با بعثیا همکاری می کردن، اسم تبعیدیا رو داده بودن. طبق معمول اسم نازنین بنده هم در بین تبعیدیا بود. منو ناصر -همون خائن و جلاد معروف- که همیشه با هم سر شاخ بودیم معرفی کرده بود. ناصر هم که پیِ فرصتی می گشت که از شر منو و چن نفر دیگه برای همیشه خلاص بشه.
اسما خونده شد و چاره ای جز بستن بار و بندیلمون و خداحافظی با بچه ها نبود. توی این مدت دوستان زیادی پیدا کرده بودم و خیلی از برنامه ها رو با هم داشتیم. از حفظ قرآن گرفته تا برخی کلاسها و آموزش ها.
زمانی که داشتیم میرفتیم، وقت هواخوری شد و بچه های آسایشگاهای ۷ و ۸ و۹ اومدن داخل محوطه مشغول قدم زدن شدن. جوهر محمدیان که بچه اسلام آباد و همزبونم بود و تو آسایشگاه نُه بود و اکثر وقت هواخوری رو با هم بودیم و قدم می زدیم و مثل داداش بزرگترم بود ، تا متوجه شد منم جزو اخراجیا هستم اومد بغلم کرد و با دو تا دستاشو به گردنم چسبید و مثل مادری که بچه اش جلو چشمش مرده باشه گریه می کرد و شر شر اشک می ریخت. دلم داشت آتیش می گرفت. جوهر خیلی به من وابسته شده بود و منم عجیب بهش علاقه داشتم. خیلی نترس و مقاوم بود. تو جبهه بارها زخمی شده بود و بخشی از روده هاشو برداشته و به جاش روده پلاستیکی گذاشته بودن. با داشتن زن و سه تا بچه و وضعیت وخیم جسمی ، بازم دل از جبهه نکنده بود و این بار آخری توی یه عملیات گشتی شناسایی در منطقه غرب اسیر منافقین شده بود و اونام تحویلشون داده بودن به عراقیا.
هر چه التماس کرد که به اون هم اجازه بدن با من بیاد قبول نکردن و از هم جدا شدیم. صحنه های جدایی اسرا دقیقا مثل شبای عملیات تو جبهه ها بود که بچه ها با چه عشقی همدیگه رو در آغوش می کشیدن و حلالیت می طلبیدن و گریه می کردن. اینم یه نوع دل کندن بود و هیچکه نمی دونست آیا آینده ای وجود داره یا نه. یه بار دیگه همدیگه رو می بینیم یا دیدار به قیامت میفته! کم کم بقیه دوستان هم اومدن و برخی آهسته اشک می ریختن. بالاخره از دوستانی که بشدت با هم مانوس شده بودیم جدا شدیم و دسته اخراجیا به سمت بند یک حرکت کرد. خیلی دور نبود. فقط دویست سیصد متر. با حسرت نگاه به عقب می کردیم، انگار داشتن می بردنمون پای چوبه دار.
خداحافظ دوستان عزیز ، ان شاء الله وعده دیدار به ایران یا به قیامت.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢قسمت صد و شصت و هشتم:
تبعیدی ها در آغوش یاران جدید
با دلی گرفته و چهره ای مغموم و چشمی گریان وارد بند یک شدیم. یه تعدادم از بند چهار اورده بودن. تعدادی از بند یک و دو هم جدا کرده بودن و جای ما بُرده بودن. بعد از ساعاتی توقف در محوطه بین بند یک و دو، بالاخره تبعیدیای بندِ سه و چهار رو بین شش تا آسایشگاه تقسیم کردن و من به آسایشگاه یک از بند یک داده شدم. طبق رسم و رسوم اسارت ، تعدادی از بچه ها به استقبال ما اومدن و خوشآمد گفتن، در آغوش کشیدن و دلداری دادن. دیگه همه با تلخی های جابجایی و جدا شدن ناگهانی از دوستای قدیمی آشنا بودن و می دونستن الان ما تو چه وضعیت نابسامان روحی روانی هستیم.
گریه های جوهر محمدیان هنوز جلو چشمام بود و آزارم می داد.
هر آسایشگاه ده گروه داشت و بچه ها به گروهای نه و ده نفره تقسیم شده بودن که با هم و داخل یه ظرف غذا می خوردن. مسئول آسایشگاه پرویز، از بچه کرمانشاه بود و گرایش به منافقین داشت، اما اینو پیش بچه ها بروز نداده بود و طوری مزورانه رفتار کرده بود که بچه های آسایشگاه ازش راضی بودن. این قضیه رو فقط من می دونستم اونم بخاطر اطلاعاتی بود که جوهر محمدیان و حیدر ارباب پور در باره ش به من داده بودن. جوهر می گفت وقتی اسیر شدیم این پرویز و یکی دیگه ما رو لو داده بودن و از عراقیا تقاضای پناهنده شدن به منافقین کرده بود ، ولی بعثیا ترتیب اثر نداده بودن و با بقیه فرستاده بودنش اردوگاه. تعجب می کردم چطور تونسته بود بچه ها رو فریب بده و خودشو تو دلشون جا بزنه. می دونستم یه روزی زهرشو خالی می کنه. با تعدادی از بچه های شاخص حرف زدم و ماهیت اونو براشون شرح دادم ولی باورشون نمی شد و می گفتن تو این مدتی که ارشد آسایشگاه بوده با بچه ها کنار اومده و خوشرفتاری کرده. دیدم بی فایده اس و زمان می خاد تا اینا به ماهیت اصلیش پی ببرن. چن نفر هم نوچه دور و بر خودش جمع کرده بود و پیش عراقیا هم خرش می رفت. لذا بدون اینکه باهاش سر شاخ بشم سعی کردم که بدون ایجاد حساسیت و تنش باهاش رفاقت گونه رفتار کنم و زمینه رو برای مسائل فرهنگی آماده کنم. بچه های گروه یک که اکثرا اصفهانی بودن منو بردن پیش خودشون و شدم همسفره اونا.
خیلی بچه های باصفا و مؤمنی بودن. همه اهل حال و معنویت. سرشون تو دعا بود و حفظ قرآن و بحثای مذهبی و خیلی شبا برای گرفتن روزه مستحبی نماز شب پا می شدن.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#حرفدل
شَهادَت
حِکایٺ عاشِقانه
آنانے اَسٺ ڪه دانِستَند
دُنیا جاے ماندَن نیسٺ
بایَد پَرواز ڪرد...🕊
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📩
◄ #ڪـــــلام_شهـــــید
🍁 شهـید حسـن مصطفــوی:
هر گاه ڪسی از #تجملات و خرید
ڪفش و لباس گـــرانقیمت با آب و
تاب صحـبت می ڪرد حســــن این
شعــــــــر را برایــــش می خـــواند:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نههمین #لباسزیباست نشان آدمیت
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹 #گمنامی؛ تنها برای #شهدا نیست
می تونی زنده باشی و
سرباز حضرت زهرا(س) باشی...
🍃اما یه شرط داره؛
باید فقط برای #خدا کار کنی
نه ریـــــا...
#شهید_ابراهیم_هادی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی
📹 غسل شهادت به روايت حاج حسين يكتا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔺مطهری: حمایت رهبر انقلاب از تصمیم سران قوا جوانمردانه بود👆
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
#حرف_قشنگ🌱🌼
نمازهایت را عاشقانه بخوان !
حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری،
قبلش فکر کن چرا داری نماز میخوانی و
با چه کسی قرار ملاقات داری.
آن وقت کم کم لذت میبری
از کلماتی که در تمام عمر داری
تکرارشان می کنی.
تکرار هیچ چیز
جز نماز در این دنیا قشنگ نیست…
#شہید_مصطفی_چمران
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo