eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
💢دوره جوانی ابراهیم بود. در بازار کار میکرد. ابراهیم هفته ای یکبار ما را در چلوکبابی محل دعوت می‌کرد. چند هفته گذشت. یکبار گفت: امروز مصطفی پول غذا را حساب کرد. همه از او تشکر کردیم. هفته بعد گفت: امروز سعید پول غذا را حساب کرد و همینطور هفته های بعد... ابراهیم شهید شد. یکروز دور هم نشسته بودیم. بحث چلوکباب شد. مصطفی گفت: یادتان می آید که ابراهیم گفت مصطفی امروز پول غذا را می‌دهد؟ آن روز هم پول را ابراهیم داد. اما برای اینکه من خجالت نکشم... سعید با تعجب گفت: من هم همینطور... و بقیه هم همین را گفتند. آن روز فهمیدیم در تمام مدتی که ما با ابراهیم چلوکباب می‌خوردیم تمام پول غذا را خودش میداد. چون ما از لحاظ مالی ضعیف بودیم؛ اما این کار را کرد که ما هم از غذای خوب لذت ببریم. چه آدمی بود این ابراهیم. 📔 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم2 https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در بطن ورود به جبهه های نبرد حق علیه باطل، پس از شرکت در دوره ۴۵ روزه آموزش غواصی به عنوان غواص در عملیات کربلای ۴ شرکت نمود. پس از عملیات موفقیت آمیز کربلای ۴ با اینکه حق مرخصی داشت، اما داوطلبانه در عملیات کربلای ۵ به عنوان آرپیجی‌زن شرکت کرد و نیمه شب بیست و دوم دی ماه ۶۵ در نهر جاسم شلمچه با ایثار و از جان گذشتگی به درجه رفیع شهادت نایل گردید. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
سید شهیدان اهل قلم مانـدن در صف اصحاب عاشورائی امام عشـق تنها با یقین مطلق ممکن است https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
📚کمیل هنوز زنده است 💢شهید علیرضا بنکدار 🔆 علیرضا در وصیت نامه اش نوشت: " امید آن دارم که پیکرم باز نگردد. امیدوارم که همچون فرزندان مفقودالاثر مادرم فاطمه (سلام الله علیها) باشم که از روی هزاران شهیدی که بی هیچ تشییع ، جانشان را در راه خداوند و انقلاب فدا کرده اند شرمنده نشوم و می خواهم همچون شهدای گمنام باقی بمانم ... " به چیزی که می خواست هم رسید‌. با وجود تفحص گسترده در محل شهادت اش ، جستجوگران پیکری به نام شهید علیرضا حاجی حسین بنکدار قزوینی پیدا نکردند. کسی چه می داند شاید او یکی از صدها شهید گمنامی باشد که در شهرها و روستاهای ایران به خاک سپرده شده اند. ماجرا مربوط به بهمن ماه سال ۱۳۶۱ و عملیات والفجر مقدماتی است. بنکدار آن موقع معاون گردان بود. کمیلی ها خیلی قبولش داشتند. مرد ۲۵ ساله، مومن و خودساخته ای با قدرت بیان و نفوذ کلام بالا و البته خوش تیپ. علیرضا بنکدار پیش از انقلاب با سخنرانی های روشنگرانه و فعالیت های انقلابی اش شناخته می شد. بعد از پیروزی انقلاب هم در نهادهایی مثل وزارت کشور، بنیاد شهید، آموزش و پرورش و سپاه پاسداران فعالیت کرد. در یک جمله آدم موفقی بود؛ چه در جایگاه معلمی و چه در امور اداری و لباس پاسداری. غائله ی ضدانقلاب در شمال غرب و تجاوز صدام به خاک ایران مسیر زندگی اش را تغییر داد و بنکدار به یک نظامی متعهد و کاربلد تبدیل شد. با اینکه دو تا پسر خردسال داشت بارها به جبهه رفت و برگشت. وقت هایی هم که تهران بود به عنوان مربی در پایگاه مقداد بچه بسیجی ها را آموزش می داد‌. پدر خوب خانواده در جبهه فرمانده ای مقتدر بود و در جمع دوستان، مردی قابل اتکاء. به تربیت فرزند اهمیت می داد و دوست داشت پسرهایش مومن، مسجدی و فدایی امام(رحمت الله علیه) باشند و در برابر ظلم بایستند. سروصدای بستن گردان های لشگر ۲۷ برای والفجر مقدماتی که شنیده شد به جنوب رفت و به عنوان معاون کمیل در کنار محمود ثابت نیا کارش را آغاز کرد. جنگیدن در رمل های شمال غرب استان خوزستان شرایط خاص خودش را داشت. علیرضا و محمود هماهنگی و همکاری خوبی داشتند. همین امر سبب شد تا بچه های کمیل با روحیه ای عالی و آمادگی بالا در عملیات شرکت کنند. در عملیات از همان ابتدا اوضاع حمله خوب پیش نرفت. کمیل در محاصره ی سنگین عراقی ها گیر افتاد. بنکدار و ثابت نیا همه ی تخصص و هنرشان را به کار گرفتند تا شاید راه نجاتی پیدا کنند ولی شرایط بدتر از این حرف ها بود. حاج ابراهیم همت راهی برای نجات دادن گردان کمیل لشگرش نداشت. خبرهای پراکنده و مختلفی از گیر افتادن کمیل در محاصره بعثی ها شنیده می شد. بالاخره فرماندهان دستور عقب نشینی و توقف عملیات را صادر کردند. کسی نمی دانست که دقیقا" چه اتفاقی افتاده است ولی امید زنده ماندن آن ها بسیار کم به نظر می رسید. هرچند این امید برای مادر علیرضا که محمد پسر آخرش سه ماه پیش از والفجر شهید شده بود هیچ وقت تمام نشد و پیرزن تا آخرین روز عمر، چشم به راه و منتظر آمدن پسرش ماند. منطقه ی عملکرد لشگر ۲۷ تا پایان جنگ آزاد نشد. بعد از پذیرش قطعنامه و آغاز به کار یگان های تفحص، تعدادی از رزمندگان جامانده و دلشکسته ی لشگر به منطقه برگشتند. پیدا کردن محل دقیق گردان کمیل دشواری های بسیاری داشت. بچه ها با هر زحمتی که بود، قتلگاه بچه های کمیل را پیدا کردند. حالا مقداد و میثم پسرهای شهید بنکدار بزرگ تر شده بودند ولی پدر باز هم نیامد؛ همان طور که خودش می خواست. او در بهمن ماه ۱۳۳۶ متولد شد و در بهمن ماه ۱۳۶۱ به شهادت رسید. خانواده در نزدیکی مزار برادر شهیدش برای او قبر و سنگ یادبودی ساختند اما این کجا و آن مزاری که پدر داشته باشد کجا. با اینکه نام علیرضا بنکدار روی خیابانی در حوالی محل تولد و زندگی اش به چشم می خورد ولی همچنان این مرد بزرگ ناشناخته و غریب مانده است... 💢یادش با ذکر https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کجاست؟ سردار شهید ، سردار حاج را از اولیاءالله معرفی می‌کرد و قبر او را دری از درهای می‌دانست. همرزم شهید کاظمی می‌گوید: روزی همراه شهید کاظمی جهت انجام مأموریت به اصفهان رفته بوديم. سری هم به در تخت فولاد زدیم، حاج احمد گفت: بچه‌ها، دوست داريد، دری از رو به شما نشون بدم؟ گفتيم: چی از اين بهتر؟ کفش‌هایش را درآورد، وارد گلستان شد‌ يک راست بُردمان سر مزار شهيد با يقين گفت: از اين قبر مطهر، دری به بهشت باز میشه... نشستيم، فاتحه‌ای خواندیم؛ حال و هوای او تماشایی بود. ده‌ روز بعد خود حاج احمد کاظمی به رسید و در جوار دوست و همرزم قدیمی‌اش آرام گرفت. ۱۴_امام_‌حسین https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 امام سجاد علیه‌السلام: سخت‌ترین ساعت برای هر انسانی سه ساعت است: زمانی‌که فرشته مرگ را می‌بیند. زمانی‌که از قبرش برانگیخته می‌شود. زمانی‌که در برابر خدای متعال می‌ایستد که یا به بهشت می‌رود یا جهنم. خصال شیخ صدوق/ص۱۱۹ https://eitaa.com/piyroo 🕊
غریب‌ گونه ترینی برای من مولا، ای آفتاب دهم! ای هماره! ای تنها! چه با شکوه غریبی چه کوه مظلومی درست مثل علی مثل 🏴 دهمین اختر تابناک حضرت (ع) را تسلیت عرض می‌نماییم. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت دویست و شصت و چهارم روزهای سخت دانشجویان فراری محاکمۀ نگهبانان بیمارستان ردهه و کرامت ایرانی اسلامی یه روز طبق معمول چشمامونو بستن و گفتن خیلی سریع آماده شید میخوایم ببریمتون بغداد تا در یه دادگاه نظامی محاکمه بشید.‌ همه اعضای دادگاه نظامی بودن. ما سه نفر رو نشوندن رو روی زمین و متهمین(نگهبانای عراقی) داخل یه قفسه آهنی به بلندی تقریبا ۷۰ سانت مثل گله گوسفند جا داده بودن. اونا کسانی بودن که در شب فرار ما در بیمارستان بودن و مسئولیتی داشتن. متهم اصلی نجم همون نگهبان شکنجه‌گر بود که به قصد کشت ما رو شکنجه کرده بود و می‌خواست با اسپری منو خفه کنه. قاضی از من پرسید کسی از این جماعت با شما همکاری داشت؟ یاد شکنجه‌های بی‌رحمانۀ نجم افتادم. حالا وقت انتقام بود و با یه کلمه بله می‌رفت پای چوبه اعدام و بقیه هم به زندان های طولانی محکوم می شدن. ولی وجدانم قبول نکرد و یاد این حدیث افتادم که «النجاه فی الصدق» گفتم نه هیچ‌کدوم از اینا خبر نداشتن و هاشم و مسعود هم همینو گفتن. بعد از شور و مشورت برای نجم و بقیه ۹ ماه زندان مشخص شد که با التماس و پادرمیونی یکی از افسرای بعثی که می‌گفت قربان اینا زن و بچه دارن و عائله شهدا «کشته‌های عراقی» هستن به ۶ ماه تقلیل پیدا کرد. بعد از صدور حکم و اتمام دادگاه، قاضی که یه سرتیپ بود با غرور رو به اطرافیاش کرد و گفت: سربازای خمینی همه بی‌سواد هستن و اینا رو که می‌بینید و عاشق خمینی هستن، شرط می بندم که بی سوادن و روشو به من کرد و پرسید: چند کلاس سواد داری؟ گفتم دانشجوی سال سوم رشته مهندسی برقِ دانشگاه علم و صنعت ایران هستم. از عصبانیت صورتش قرمز شد و داشت از منفجر می شد. توی همین حال با اشاره به مسعود و هاشم گفتم قربان این دو نفر هم دانشجو هستن. با عصبانیت گفت: گم شید و دستور داد ما رو از دادگاه بیرون انداختن. اون روز بجای حس انتقام، خداوند رحمت و عفو رو در دل ما قرار داد و باعث شد صداقت ما اون نگون‌بختا رو نجات بده و اعدام از سرشون گذشت. دوباره ما رو سوار کردن و برگردوندن به اردوگاه تکریت ۱۱ و تا زمان آزادی در اونجا موندیم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت دویست و شصت و پنجم: درسها‌و برکات فرار دانشجویان حماسه فرار سه دانشجوی بسیجی، گر چه نافرجام موند، اما برکات و درسای بی شماری برای خود اونا و همه اسرایی که از این ماجرا باخبر شدن بجا گذاشت و باعثِ تقویت همدلی و انسجام بیشتر بین بچه‌ها شد و تا مدتا یکدل و یه صدا برای سلامتی و زنده موندنشون دعا می‌کردیم. همّ و غمّ همه شده بود غم‌خواری برای سه دانشجوی بسیجی که تموم خطرات رو به خاطر بقیه بجون خریدن و حاضر شدن به قیمت تحمل سختیای بی شمار و حتی احتمال از دست دادن جون شیرین، لیستِ اسامی اسرای مفقود الاثر دو اردوگاه تکریت ۱۱ و ملحق ۱۸ رو به ایران برسونن. این یه درس ایثار بود که در تاریخ دفاع مقدس ما ثبت شد. برکت دیگه این قضیه توجه دوباره و بیشتر از گذشته به معنویات و راز و نیاز به درگاه الهی بود و یه موج معنوی در اردوگاه راه افتاد و دعا و قرآن و توسل که مقداری نسبت به اوایل اسارت کمرنگ شده بود دوباره جون گرفت و در واقع تجدید حیات معنوی در این مقطع شکل گرفت و تا آخرین روزای اسارت تداوم یافت. درس بزرگ دیگه این ماجرا این بود که حتی در سخت ترین شرایط نباید نا امید وتسلیم شد. بچه‌ها با این کارشون به بقیه آموختن که با امید و توکل می شود دست به کارای بزرگ زد. گر چه نتیجۀ نهایی حاصل نشد و بچه ها نتونستن به ایران برسن و دوباره برگردونده شدن به محیط اسارت، اما اگه مقداری تجربه بیشتر داشتن و می تونستن کمی پول فراهم کنن ،آزادی و رسیدن به ایران دور از دسترس نبود. درس دیگه‌ی این حماسه بزرگ، حتی برای دشمن، روحیه مقاومت و جنگندگی اسرای ایرانی بود که هیچ گاه تسلیم شرایط نشدن و تلاش می‌کردن که بر شرایط فایق و پیروز بشن. فرار از چنگ دشمن با اون همه استحکامات و موانع بمعنای روحیه شکست ناپذیری اسرا بود. فرار تیغ دو لبه بود. در صورت موفقیت لبۀ تیزش به دشمن بر می‌گشت و مفتضحش می‌کرد و در صورت ناکامی چه بسا فرد رو به کام مرگی دردناک و یا شکنجه‌های طاقت فرسا می فرستاد. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
💔 💢شهید محمود رادمهر فرمانده واحد توپخانه، در لشکر ۲۵ کربلا مازنداران دو فرزند به نام های علی و محمد از او به یادگار مانده است از زبان همسر↓ شب قبل شهادت که دو روز مانده بود به تولد علی تماس گرفت. هر دو فرزند ما متولد اردیبهشت هستند و تاکید شهید بر این بود که برای علی تولد بگیرم من در جوابش گفتم: نه شما برگشتی برای هر دوی آنها با هم تولد میگیریممحمود اصرار داشت که علی بزرگتر است و بیشتر درک می کند، در نبود من برای او تولد بگیرید... فردای آن روز، محمود به شهادت رسید و جالب آنکه یک روز بعد از شهادت محمود، روز تولد علی بود. محمود به من می گفت که اگر شهید شوم جنازه ای ندارم و می خواهم در آن دنیا با مادرم زهرا(س) محشور شوم و شما به دنبال جنازه من نگردید... اکثر آنها مفقود شدند شهید حاجی زاده و محمود دوتن از شهدایی بودند که در میان این ۱۳ نفر عکسی از پیکرشان وجود ندارد همیشه می گفت دعا کن که من شهید مفقودالاثر بشوم و دقیقا هم همانطور شد ،به همراه 12 نفر دیگر از رزمندگان مازندران در منطقه خان‌طومان به شهادت رسید و پیکرش هنوز به میهن بازنگشته است🖤🕊 شادی روحشون صلوات🌹 https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💌 براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره 🔆 امشب هم، عاشقانه و با شوق، زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو: اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت596 سردار : سوار بر موتور -نه سوار بر بنز ضدگلوله- به صورت ناشناس به رسید و تا ساعتها کسی نمیدانست او همت است! https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💢ﺷﻬﻴﺪ ﭘﺮویز ﺧﻮاﺟﻪ در ﺳﺎل 1346 در ﺷﻬﺮ ﺑﻮﺷﻬﺮ در ﺧﺎﻧﻮادﻩ اى ‫ﻣﺬهبی دیده ﺑﻪ ﺟﻬﺎن ﮔﺸﻮد.دوران تحصیلات ﺧﻮد را تا ﺳﻮم ﻧﻈﺮى در رﺷﺘﻪ ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎﻧﻰ ‫اداﻣﻪ داد و ﺑﻌﺪ ﻣﺸﺘﺎﻗﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ هاى ﻧﺒﺮد ﺣﻖ ﻋﻠﻴﻪ ﺑﺎﻃﻞ رﻓﺖ . ﭘﺲ‫از ﻣﺪت زیادى در ﺟﺒﻬﻪ ﺳﺮاﻧﺠﺎم در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺷﻠﻤﭽﻪ در تاریخ ‫65/1/4 ﺑﺪرﺟﻪ رﻓﻴﻊ ﺷﻬﺎدت ﻧﺎﺋﻞ ﺁﻣﺪ و در ﺁن ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻔﻘﻮد ﮔﺮدید . ‫ﭘﺲ از ١١ ﺳﺎل ﺟﺴﺪ ﻣﻄﻬﺮ ﺁن ﺷﻬﻴﺪ واﻻﻣﻘﺎم را ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﻮﺷﻬﺮ ‫اﻧﺘﻘﺎل دادﻧﺪ. 💢متن وصیت نامه شهید پرویز خواجه به نام الله که ما را آفرید و به ما هستی داد و روش چگونه زیستن و چگونه مردن و چگونه جنگیدن در راه خودش را به ما یاد داد.و با سلام به مهدی موعود که با ظهورش زمین را پر از عدل و داد می کند. و با سلام بر نائب بر حقش رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و با سلام به شهدای صدر اسلام تاکنون و سلام بر معلولین و مجروحین و با سلام بر امت شهید پرور و همیشه در صحنه کشورم بالخصوص همشهریان عزیزم وصیت نامه خود را شروع میکنم. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🍃🌺کلام شهیدپرویزخواجه 💢درجه شهید از همه افراد افضل تر است . امام خمینی (ره ) پس ای خدای هستی من را در رسیدن به این فیض یاری ده.خدایا توفیق شهادت در راه خود را به من عنایت فرما آنان که شهید شدند سوختند و پرتو افکندند و جهان را به نور خود منور نمودند و با پیکرشان کلمه کلمه تاریخ را ساختند.و با جانشان به آن روح بخشیدند.حق پویان ما همان خط سرخ حسین را دنبال نمودند.آنان در جبهه های حق علیه باطل و نور ظلمت رزمیدند.تا ما در اینجا در جبهه های گوناگون جنگ ( فرهنگی ، اقتصادی ، فرهنگی و مذهبی ) به تلاش بپردازیم. تو ای همرزم و برادر و دوستم خود بهتر میدانی که این انقلاب با چه نحوی به پیروزی رسید با کشته شدن علی اکبرها و علی اصغرها و حبیب بن مظاهرها ، نکند خدایی نکرده بی تفاوت بنشینی و دنیا را به آخرت ترجیح دهی و هیچ حزن و اندوهی را به خود راه ندهید که به گفته قران ما پیروزیم. این حقیر به ملت بزرگ می گویم تابحال این انقلاب را با خون پاک بهترین فرزندانتان پاسداری کرده اید نکند خدایی نکرده دست از مبارزه بردارید. که تازه انقلاب در آستانه پیروزی بزرگ قرار گرفته است.نیاز به فداکاری و سرمایه گذاری بیشتر دارد.از خدا بخواهید که روزی نیاید که زرق وبرق و مال و اموال اندک دنیا و یا همسر یا فرزندان و راحتی دنیا شما را فریب دهد که پشت آن عذاب خداست.وای پدر ومادر وهمه اقوام و امت حزب الله هیچگاه امام را تنها نگذارید.که این منافقین عمال کثیف در آنها در کارها نفوذ کنند. حاسبوا و انفسکم قبل ان تحاسبوا قبل اینکه به حساب شما رسیدگی کنند به حساب خود رسیدگی کنید به امید پیروزی هر چه زودتر اسلام برکفر https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به نیابت از جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان .... » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸 ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا 🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید‌ ا https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄