eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️شروع صبحی زیبا با ذکر سلام و صلوات بر محمد و آل مطهرش السلام علیک یا محمد یا رســـول الله السلام علیک یا مـولا امـیرالمؤمنین السلام علیک یا فاطــمة الزهــــــرا السلام علیک یا مـعزالمـومنین یا حســــــــن ابن عـلی المـجتبـــی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین السلام علیک یا علی موسـی الرضـا السلام علیک یا ابا صـــالحَ المھــــــدی https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
یک زیارت عاشورا،به نیابت ازیک شهید امروز به نیابت از 🌷 ♦️به نیت تعجیل در امر فرج ♦️سلامتی رهبرمون ♦️عاقبت بخیری همه ما ♦️وسلامتی همه عزیزان ودفع بیماری کرونا https://eitaa.com/piyroo
🌱 شمــا را ، شبيه شـــب دوست می دارم .. يكدست ، يكرنگ ، بی صدا ، تنها .... و البته بی پايان ، بی پايان ، بی پايان... 🍃 https://eitaa.com/piyroo
فعالیت امروز کانال، متبرک به نام شهید 🌸🍃 تاریخ تولد :۱۳۴۵/۰۴/۲۹ محل تولد : تهران تاریخ شهادت :۱۳۶۴/۱۱/۲۷ محل شهادت : فاو _ عملیات والفجر 8 مزار:بهشت زهرا (س) قطعه 24 ردیف 76 شماره 32 وضعیت تاهل : مجرد تحصیلات : سیکل/ طلبه https://eitaa.com/piyroo
گفتم: از جنگ برایم بگو گفت: بزرگ شدم از همه بُریدم اعزام شدم جنگیدم همه شهید شدند اسیر شدم از خودم بُریدم آزاده شدم برگشتم همه شهید شده بودند ماندم شهید شدم شهید شدم شهید شدم... https://eitaa.com/piyroo
بخشی از وصیتنامه شهید همت: امام مظهر صفا پاكي و خلوص و دريايي از معرفت است .فرامين او را مو به مو اجرا كنيد تا خداوند از شما راضي باشد زيرا او ولي فقيه است و در نزد خدا ارزش والايي دارد. https://eitaa.com/piyroo
🍃🌻در جلسه ای که برخی از فرماندهان حضور داشتند نقشه منطقه عملیاتی مرور شد یکی از فرماندهان طرح عملیات را شرح داد و بعد گفت: با این برنامه ریزی که کرده ام حتما پیروز می شویم. لبخندی به او زد و گفت بگو «اگر خدا بخواهد». شما تمام کارهایت را دقیق انجام بده اما یقین داشته باش که اگر خدا نخواهد به هیچ یک از اهداف عملیاتی نمی رسید. 🔹همیشه در کلام ابراهیم عبارت «ان شاء الله» شنیده می شد او معتقد بود که کارهای ما اگر خدا بخواهد به نتیجه می رسد. 🌸💫🌸💫🌸 درباره‏ هیچ چیز و هیچ کار، مگو که من آن را فردا انجام مى ‏دهم. مگر آنکه (بگویى:) اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش کردى گفتن: ان شاءاللّه، همین که یادت آمد پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است که پروردگارم مرا به راهى که نزدیک‏ تر است، راهنمایى کند. «سوره کهف» https://eitaa.com/piyroo
🔻نکته های آموزنده از شهداء📣 شهید حسین هریری جوانی خود را چگونه گذراند‌...؟؟ در این مدت کوتاه که البته از دید بقیه کوتاه است و از نظر من به اندازه ی سالها از بودن در کنارش لذت بردم،کاملا از عشق عمقی و قلبی ایشون نسبت به اهل بیت و به خصوص به اربابمون متوجه شدم.😍 ایشون در تمام این مدت 27سال شبانه روز جاشون توی هیئت ها و عزاداری های اباعبدالله و حرم های اهل بیت بود.در این سن توانسته بودند حدود 24سفرکربلا مشرف بشن..که البته 24امین سفرشون،سفر دونفرمون بود و البته آخرین سفرشون که در بیست و پنجمین سفر آسمونیشون در محضر ارباب حاضر شدند...👌 پیاده روی اربعین هرسال میرفتند✅ ایشون آنقدر به سرزمین کربلا رفته بودند که به زبان عربی کامل مسلط شده بودند و این عشق زیاد ایشون به اباعبدلله،از همان بدو تولد در خون و رگ ایشون وجود داشته است☝️ وتمام جوانیشان را صرف نوکری در مراسمات اهل بیت ع کردند. حتی میگفتند من فقط با روضه های اباعبدلله هست که زنده ام و با عشق مراسمات آنها زندگی میکنم❤️ در این مدت پنج ماه،تفریح ما فقط هیئت ها و حرم آقاجان علی بن موسی الرضا ع بود وقتی باهم حرم میرفتیم،نمیدونم چرا اما خیلی آرامش خاصی داشتم💔 شهید مدافع حرم حسین هریری🌹 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷 #یاد_شهدا #شهید_برونسی : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید #من_ماسک_میزنم #
🎙 راوی: رحيم_پور_ازغدي شاید جزو معدود افرادی بودیم که تا آخرین دقایق شهادت_شهید_برونسی در کنار ایشون بوديم خب ایشون آدمی نبود که فلسفه خونده باشه عرفان خونده باشه فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود یه آدم عالیه خاکی ..بنا , کارگر یک مقدار طلبگی خونده بود حکمت بود در برونسی معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت و مکاشفاتی که داشت که سه چهارنمومنش رو همون زمان جنگ شنیدم که قبل از ایشون گفت : اونجا که حضرت_زهرا به من قول داده که من شهید می شم و تو بچه های دیگه مشهور بود که حاجی_برونسي گفته : اگه من تو این عملیات شهید نشم تو مسلمونی خودم شک می کنم https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 از نظر غرب، علت این‌که شما نباید حجاب داشته باشید، این نیست که آزاد باشید!! | ✴️ : در نظام‌ اسلامی‌ زنان‌ باید از درک‌ سیاسی‌ برخوردار باشند، فن‌ خانه‌داری‌ و را بدانند و در صحنه‌ فعالیت‌های‌ اجتماعی‌، سیاسی‌، علمی‌ و خدمات‌، مظهر عصمت‌، طهارت‌ و مناعت‌ باشند و به‌ این‌ مهم‌ توجه‌ کنند که‌ شرط اول‌ است‌. 📌 زیرا بدون‌ حجاب‌ زن‌ فراغت‌ لازم‌ را برای‌ دستیابی‌ به‌ مراتب‌ بالا بدست‌ نخواهد آورد. https://eitaa.com/piyroo
تحسین از آن زنانی‌ست که اندام‌هایشان آنها را تعریف نکرده است و برای عمیق‌تر شناختنِ ماهیتشان به عنوان یک فرد تلاش می کنند نه یک جنس...!! https://eitaa.com/piyroo
❗️ - بهش گفتمː تو خیلی خوبی، بیا رو هم به خوبی‌های دیگه‌ات اضافه کن❤️ - گفتː من حجابم کامله، فقط یه کم از موهام بیرونه، نه می‌کنم نه لاک می‌زنم نه صندل می‌پوشم… یکسال بعد وقتی دیدمش هم لاک زده بود💅🏼 هم آرایش داشت💄 و فقط یه کم از موهاش زیر روسری بود!! 🔸پ.ن: اگر مرغ فکرت دور و بر زیاد پر بزند بالاخره روزی به دام آن خواهد افتاد. https://eitaa.com/piyroo
🔥عذر بدتر از گناه 💢با توجیه اینکه دلم پاکه یا می‌خوام تمیز و آراسته باشم یا اینکه اول مردا نگاهشون رو کنترل کننن ... به فرمان خدا که حجابه، پشت میکنه 💢چادر به سر داره اما آرایش میکنه، روسری و کیف و کفش ست قرمز میپوشه توجیهش اینه که چادری ها باید زیبا باشند تا بقیه هم به حجاب جذب بشن 💢غسل واجبش رو انجام نمیده با توجیه حیا و خجالت از بزرگترا 💢نگاهش به نامحرم رو کنترل نمیکنه با توجیه اینکه، یک نظر حلاله ووو 💠در حالیکه «انسان، خودش بر وضع خودش آگاه است؛ هرچند در ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد» (قیامت: ١۴و١۵) ♨️توجیه گناه، عذر بدتر از گناهه ♨️قبح گناه رو کم ♨️و انسان رو در مخالفت با خدا، گستاخ تر میکنه https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌸رازي از زندگينامه در روز يازدهم ارديبهشت سال 1344 نزديك به اذان ظهر چشم به جهان گشود و اولين صداي دلنواز و روح پرور ا... اكبر را به جان و دل شنيد و دل در گرو عشق يارگذاشت. زندگي با صفاي كودكي خود را تا سن7 سالگي در آغوش پر مهر پدر و مادر گذراند با تربيت و نوازش آنها درس محبت و عشق خدا را ياد گرفت. با پشت سرگذاشتن شش بهار پرطراوت پا به مدرسه گذاشت و شروع به تحصيل كرد و با موفقيت دوره ابتدايي را سپري كرده وارد دوره راهنمايي شد و اين دوره را نيز سپري مي كرد كه جريانات انقلاب شكوهمند اسلامي شروع شد و او نيز همراه و همپاي مردم در تظاهرات و راهپيمايي ها فعالانه شركت جست و زحمت كشيد. تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و كمال نيز به تحصيلات خود ادامه داده و دوره راهنمايي را نيز به پايان رساند و به دبيرستان راه يافت و آن مرحله را نيز با موفقيت گذارند. او در دوره دبيرستان دوبار عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد و در عملياتهاي مختلف شركت كرد و يكبار در مهاباد و دگر بار در جنوب از خود رشادتها نشان داد. او در سال63 در كنكور دانشگاه پليس شركت نموده و موفق شد و همزمان از تربيت معلم شهيد ثاني در رشته ديني عربي نيز پذيرفته شد، با توجه به علاقه زيادي كه به علوم و معارف  اسلامي داشت، رشته ديني عربي را برگزيد و در دو سال تحصيل  خود در تربيت معلم چندين بار به جبهه هاي نبرد شتافت. شهيد پريور مي گفت: « سرباز امام زمان( عج) بايد فعال باشد، هم در جبهه و هم در پشت جبهه عرصه را بر كفر و نفاق تنگ كند.»  او پس از اتمام اين دوره از تهران به آغوش خانواده بازگشت و مشغول تحصيل معارف اسلامي در دانشگاه آزاد اسلامي شد. او هرچند كه دانشجو و معلم بود ولي گويا به او الهام شده بود كه مدارك و مدارج عاليه را بايد با ورود به دانشگاه الهي «آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند.» كسب كرد و لذا مكرر، حدوداً هشت بار يا بيشتر به جبهه رفت و هر بار نوراني تر از دفعه قبل برگشت. در بهار سال66 پس از شركت در عمليات كربلاي8 ، هنگام دفاع و مقابله با تك هاي دشمن، در جبهه شلمچه، آنگاه كه خورشيد در وسط آسمان بود و نداي ا... اكبر طنين انداز بود، درست نداي ا... اكبري كه چندين بهار پيش به هنگام تولدش طنين انداخته بود. او تولدي ديگر يافت و در حالي كه از سر، سرفراز و سينه ستبر و بازوان توانمندش خون عشق فوران مي كرد با بالهاي خونينش تا انتهاي افق پر زد و روحش در آسمان سبز خدا آرميد و نامش را بلند آوازه كرد. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
دوازدهم اردیبهشت 1340، در شهرستان ورامین دیده به جهان گشود. پدرش رحم خدا و مادرش کوکب نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته حقوق درس خواند. به فراگیری علوم دینی و حوزوی نیز تا (سطح4) پرداخت. در قوه قضاییه کار میکرد. سال 1360 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی سپاه در جبهه حضور یافت. ششم مرداد 1367، در اسلام آبادغرب توسط نیروهای سازمان مجاهدین خلق بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان پاکدشت قرار دارد. برادرانش حسن و علی نیز شهید شده اند. 📜 براستی این چه منزلتی است که به نص قرآن شریف: خون و حزن را بدان راه نیست و این چه جایگاهی است که به صراحت آیات وحی، آنان که بدان دست یافته اند در دریای فضل و رحمت و رضایت مطلق مستغرق گردیده اند و به آناننکه دستشان از آن مقام کوتاه است شادمانه مژده حلاوت وصال و بشارت قرب و رضا می دهند؟ براستی این چه منزلتی است که انبیاء عظام و اولیاء کرام صلوات الله و سلام علیهم اجمعین در ادعیه مبارکشان وصول و قرب آن را طلب می کردند. آنجا که رسول مکرم نبی خاتم صلوت الله علیه فرمودند:«نساءل الله منازل الشهداء و معایشه السعداء» 📚 ایشان به همراه دو برادر دیگرش همچون شهیدان حسن وعلی مظفر افتخار خانواده سه شهید را به نام خود ثبت کردند.حسن مسول و فرمانده است دستور شلیک گلوله آر.پی.جی بر اول ستون دشمن را صادر می کند درست به قلب هدف می خورد ، ماشین ها به آتش کشیده می شوند و راه بندان می شود . عده ای از شب پرستان به آتش گرفتار می شوند و عده ای دیگر از ماشین پیاده و در اطراف پراکنده می شوند ناگهان تیری پهلو و صورت حسن را نوازش می دهد ، علی همراه برادر دیگرش رضا خود را به بالین سر برادر می رسانند او را می بوسند و در آغوش می گیرند و با او وداع می کنند و به رزم بی امانشان ادامه می دهند و با گلوله های باقیمانده ستون رزمی دشمن را به آتش می کشند. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
هفدهم شهریور 1344، در شهرستان تنکابن به دنیا آمد. پدرش محمدصادق، پاسدار بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سپس سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح1) پرداخت. سال 1363 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. ششم مرداد 1367، با سمت تک تیرانداز در اسلام آبادغرب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، شهید شد. پیکر او را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند. 📜 خداي را شکر که بر اين بنده عاصي منت نهاد تا در راه رضوان او قدم در پيش نهم. خداي را شکر بسيار بايد که اين همه نعمات وافره را بر اين وجود نازل و غافل ارزاني داشت. خدايا! تو را شکر که اين جان بي‌قدر را از ضلالت به هدايت کشانيدي. خدايا خسته و دل‌شکسته‌ام ، از اين حيات پست از پرده سياه گناه که بر ديدگانم زده شده است و مانع رويت خورشيد حقيقت مي‌شود. خدايا! ديگر تاب شنيدن گام‌هاي ديو سياه گناه و معصيت را ندارم که در هر لحظه از حياتم بر روحم گام مي‌نهد. 📚 از وقتی که در حزب جمهوری اسلامی پا گذاشت کمتر به منزل می آمد و به فکر اصلاح جامعه بود و با وجود سن کم خوب میفهمید و آگاه به مسائل سیاسی بود و هنگامی که جنگ تحمیلی شروع شد او کلاس اول نظری بود از ابتدای جنگ مسر بود که همیشه در جبهه باشد و در چند عملیات مهم شرکت کرد ایشان وقتی مجروح می شد هرگز حاضر نبود کسی از این موضوع اطلاع پیدا کند . در عملیات کربلای 5 در شلمچه مجروح شده بود وقتی به منزل آمد به من گفت که زمین خوردم بعدا فهمیدم که از ناحیه دست مجروح شده بود . در آن هنگام رو به من کرد و گفت : مادر شما با این دعا هایتان نمی گذارید که من شهید شوم . https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🔰کلام شهید؛ ‌ هر وقت‌می خواست‌برای جوانان یادگاری بنویسد ، می نوشت: "من‌کان‌للہ‌کان‌الله‌له" هر که‌ با خدا باشد خدا با اوست. رسم‌ عاشق‌ نیست‌ با یک‌ دل دو دلبر داشتن ... شهید همت، یک خصوصیت جامع داشت، آن هم اخلاص در عمل او بود. کارهایش برای خدا بود. اما رفتاری که اخلاص ابراهیم را به چشم می آورد، تواضعی بود که نسبت به دیگران داشت. 🌷شهید محمدابراهیم همت🌷 https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ 💠 💠 آرام چشمانم را باز ڪردم. نور فضا باعث شد چهرہ ام درهم شود،سریع چشمانم را بستم. دوبارہ آرام پلڪ زدم و چشمانم را گشودم‌. در اتاق ڪوچڪے با دیوارهاے سفید بودم،ڪسے در اتاق نبود. گیج شدم،من اینجا چہ میڪردم؟! مگر در اتاقم پاے سجادہ نبودم؟! متعجب بہ اطرافم نگاہ ڪردم،فضایے شبیہ بہ اتاق هاے بیمارستان! سُرمے بہ دستم وصل بود،یادم افتاد صبح در آشپزخانه‌ حالم بد شد! پس بیهوش شدہ بودم! فضاے بیمارستان حالم را بد میڪرد. حتے در بیهوشے و خواب هم گذشتہ برایم تڪرار میشد! یادم افتاد در چہ موقعیتے هستم،چند لحظہ فڪر ڪردم همان آیہ ے هفدہ سالہ ام! احساس ضعف میڪردم،ڪمے هم دماے بدنم بالا بود. بے توجہ بہ ضعف جسمانیم سریع سرم را بلند ڪردم و با نگرانے بہ شڪمم زل زدم،دستے بہ شڪم برآمدہ ام ڪشیدم و با ترس گفتم:هستے مامان؟! نفسم بند آمد،لگد نمیزد! از دیشب از ورجہ وروجہ هایش خبرے نبود! آرام خودم را بالا ڪشیدم و روے تخت نشستم،چرا ڪسے نمے آمد بپرسم وضعیت پسرم چطور است؟! دستم را روے شڪم گذاشتم و آرام با التماس گفتم:دارے نگرانم میڪنے! یڪم تڪون بخور! حرڪتے نڪرد،قلبم یڪ جورے شد! اگر اتفاقے برایش مے افتاد نمے مردم دیوانہ میشدم! اشڪ بہ چشمانم هجوم آورد،بہ زور جلوے خودم را گرفتم تا گریہ نڪنم. با بغض گفتم:میدونم خوبے! هیچے نشدہ نہ هیچے نشدہ! لگد آرامے زد،لبخندے روے لبانم نشست؛با خیال راحت تڪیہ ام را بہ بالشت دادم و چشمانم را بستم؛قطرہ ے اشڪے از گوشہ چشم چپم چڪید:جانم پسرم! قلبم آرام گرفت،تمام زندگے ام هنوز بود! با تمام وجود نفس عمیق ڪشیدم! صداے باز و بستہ شدن در آمد،سریع چشمانم را باز ڪردم. زن میانسالے با روپوش سفید و مقنعہ ے مشڪے وارد اتاق شد. همانطور ڪہ بہ برگہ اے ڪہ در دستش بود چشم دوختہ بود رو بہ من گفت:خوبے؟ بے توجہ بہ سوالش گفتم:پسرم خوبہ؟ سرش را بلند ڪرد و بہ صورتم زل زد:آرہ فقط زیادے شیطونہ خواستہ اذیتت ڪنہ! لبخندم عمیق تر شد و خیالم راحت. تنها بودن او ڪافے بود! دڪتر ڪنار تختم ایستاد و گفت:فقط باید یڪم بیشتر مراقب خودت باشے! ڪنجڪاو پرسیدم:مشڪل خاصے ڪہ نیس؟! دوبارہ بہ برگہ ے در دستش چشم دوخت و گفت:نہ ولے خب بیشتر مراقب باش! سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان دادم و گفتم:قرار نیس ڪہ اینجا بمونم؟ خندید و گفت:نہ! در دل آخیشے گفتم،از محیط بیمارستان بیزار بودم. قطعا با وجود حال بدم و اتفاقاتے ڪہ افتادہ بود ماندن در اینجا دیوانہ ام میڪرد. دڪتر برگہ را تا ڪرد و در داخل جیب روپوشش گذاشت. بہ سرم نگاہ ڪرد و گفت:ڪم موندہ تموم بشہ بعدش میتونے برے. چیزے نگفتم،ساڪت بہ شڪمم چشم دوختم؛میخواستم با تمام وجود حسش ڪنم‌. تازہ معنے حرف مادرم ڪہ میگفت:"آدم سنگ‌ بشہ،مار بشہ اما مادر نشه" را میفهمیدم. آب دهانم را قورت دادم. دڪتر گفت:خانوادہ تو خیلے نگران ڪردے،بیچارہ ها پشت درن! چیزے نگفتم. ادامہ داد:مادرت گفت باردارے اولتہ،هفت ماهتہ نہ؟! بدون اینڪہ از شڪمم چشم بگیرم گفتم:چهار روز دیگہ وارد ماہ هشتم میشیم! _چہ دقیق! دوبارہ چیزے نگفتم،جاے من نبود تا بفهمد این موجودے ڪہ در شڪمم بود یعنے چہ! فڪر میڪرد پسرم برایم تنها یڪ حس مادرانہ است! فڪر میڪرد هفت ماہ با او زندگے ڪردہ ام و او درونم رشد ڪردہ؛اگر از دستش بدهم و تو خالے شوم میمیرم! بہ یڪ ماہ و چند روز دیگر ڪہ فڪر میڪردم با خود میگفتم اگر بعد از چندماہ موجود زندہ اے ڪہ درونم پرورش دادم و از وجودم تغذیہ ڪردہ و همیشہ حملش ڪردم بیرون بیاید چقدر تو خالے میشوم! حس خلع بدے خواهم داشت! اما یڪ موجود پنجاہ سانتے قرار است نگذارد از دست بروم! پسرم برایم بیشتر از یڪ فرزند،بیشتر از یڪ حس مادرانہ ے عمیق حتے بیشتر از حاصل یڪ عشق است! پسرم زندگے و بهانہ است،اگر نبود زیر بار این شش سال میشڪستم! با احساس خارج شدن چیزے از دستم بہ خودم آمدم،سرم را از دستم ڪشید و با لبخند رفت. چند لحظہ بعد مادرم وارد اتاق شد،در حالے ڪہ اشڪ هایش را پاڪ میڪرد با عجلہ بہ سمتم آمد و گفت:خوبے؟ سرم را تڪان دادم و گفتم:آرہ! چادرش داشت از روے سرش مے افتاد،با عجلہ چادرش را مرتب ڪرد و ڪنارم روے تخت نشست. نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo