eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ قسمت_چهل وسوم_و_چهل و چهارم👇👇👇
﴾﷽﴿ 💠 💠 بعد از نوشیدن آبمیوہ و شوخے هاے نورا باهم از ڪافے شاپ خارج میشویم،همین ڪہ از ڪافے شاپ بیرون مے آییم هادے را میبینم ڪہ ڪنار ماشین شاسے بلندے ایستادہ و با پسر بچہ اے صحبت میڪند. نورا در گوشم زمزمہ میڪند:دامادمون چقد معشوقہ دارہ! با همہ شونم اینجا قرار میذارہ. با خندہ و تحڪم میگویم:نورا! هادے خودش را خم ڪردہ تا قدش بہ پسر بچہ برسد،پسرڪ جعبہ اے مقابلش میگیرد . ڪمے نزدیڪتر ڪہ مے رویم متوجہ میشوم دست فروش است! هادے با اشتیاق چند آدامس از جعبہ اش برمے دارد،چشمش ڪہ بہ من مے افتد لبخندش محو میشود. چیزے بہ پسرڪ میگوید و صاف مے ایستد. لبانش تڪان مے خورند:خانم نیازے! متعجب بہ نورا و زهرا نگاہ میڪنم،نورا اشارہ میڪند:ببین چے میگه" بدون آنڪہ قدمے بہ سمتش بردارم جدے میگویم:بلہ! دستے بہ سرِ پسرڪ میڪشد و چند قدم بہ سمتم مے آید. نزدیڪم ڪہ میرسد،دستانش را داخل جیب هاے شلوارش مے برد. تمام سعیم را میڪنم تا ڪاملا صاف بایستم قدم بہ او برسد اما تا نزدیڪ شانہ اش بیشتر نیستم. احساس میڪنم از بالا نگاهم میڪند،سپس قدم را با نازے اے ڪہ ڪنارش بود مقایسہ میڪنم،تا نزدیڪ لبِ هادے میشد! چشمانش را بہ ڪتانے هایم مے دوزد:این ڪارا در شان شما نیست! بعد از مڪثِ یڪ ثانیہ اے ادامہ میدهد:مخصوصا با این ظاهر! گیج از حرفے ڪہ زدہ میگویم:متوجہ منظورتون نمیشم! نگاهش را بالا مے آورد،تا چشمانم! اما بہ چشمانم خیرہ نمیشود:همین امروز تو پاساژ و بعدم ڪافے شاپ!البتہ حق میدم اقتضاے سنتونہ! منظورش را میگیرم،میخواهم تیڪہ اے درشت بارش ڪنم ڪہ پشیمان میشوم. آب دهانم را با حرص قورت میدهم،خونسرد میگویم:براتون متاسفم! همین! سپس ازش روے برمیگردانم. پسرِ از خود راضے! نورا و زهرا ڪنجڪاو نگاهم میڪنند،چیزے نمیگویم با هم راہ مے افتیم. میخواهیم از سر ڪوچہ برویم ڪہ نگاهم بہ هادے مے افتد. در این هوا بہ ماشینش تڪیہ دادہ و با لذت با آن پسر بچہ بستنے میخورد...! از او خوشم نمے آید! نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ 💠 💠 نگاهم را از صفحہ ے ڪتاب میگیرم و سریع دستان مشت شدہ ام را بہ سمت چشمانم مے برم. شروع میڪنم بہ مالش دادنِ چشم هایم. این روزها تلاشم براے ڪنڪور بیشتر شدہ،نورا هم مثلِ من سفت و سخت چسبیدہ بہ درس. احساس میڪنم بهترین روزهاے زندگے ام را میگذارنم. دہ روز از خواستگارے گذشتہ،حتما بار دومے در ڪار نخواهد بود! دستانم را پایین مے آورم،نگاهے بہ ڪتاب ادبیاتم مے اندازم و مے بندمش. موهاے بافتہ شدہ ام روے شانہ مے افتند،بہ پاپیون صورتے اے ڪہ بهشان بستم نگاہ میڪنم و سپس دوبارہ بہ سمت ڪمرم هدایتشان مے ڪنم. از پشت میز بلند می شوم،هم زمان با بلند شدنم دامنم تا پایین تر از زانویم سُر میخورد. با ذوق بہ گل هاے ریز و درشت دامنم زل میزنم و مے چرخم. دامنے با زمینہ ے شیرے،اما گل هاے صورتے اش باعث میشوند بہ زور رنگِ زمینہ اش را ببینے. همراهِ ڪتِ سادہ شیرے رنگ ڪہ تنها در سر آستین هایش ڪمے از پارچہ ے گل گلے دامن استفادہ شدہ. چون هوا سرد شدہ همراهشان جوراب شلوارے مشڪے رنگے پوشیدم. بہ سمت آینہ مے دوم و براے بار هزارم خودم را با ذوق نگاہ میڪنم،براے بیرون از خانہ دلبرے ڪردن بلد نیستم ولے برایِ داخلِ خانہ چرا! چند تقہ بہ در اتاقم مے خورد،بدون اینڪہ چشم از آینہ بگیرم میگویم:بفرمایید! دستگیرہ ے در بہ سمت پایین ڪشیدہ میشود،صورتِ مادرم را از بین درِ نیمہ باز میبینم. نگاهے بہ سر تا پایم مے اندازد و با تاسف سرے تڪان میدهد:تو خستہ نشدے از صُب جلوے اون آینہ اے؟! بہ چشمانش زل میزنم و نچ ڪشیدہ اے میگویم. در را ڪامل باز میڪند:بیا عصرونہ! همش تو این اتاق دارے درس میخونے! مثلِ بچہ هاے حرف گوش ڪن سرم را ڪج میڪنم:چشم مامانے! همراہ مادرم از اتاق خارج میشوم،او با قدم هاے تندتر خودش را بہ آشپزخانہ مے رساند. پشت سرش وارد آشپزخانہ میشوم،روے میز غذاخورے با سلیقہ ے همیشگے اش همہ چیز را عالے چیدہ. بوے چاے هل دار بینے اے ام را نوازش میدهد و پشتِ سر آن بوے ڪیڪِ گردویے. بے اختیار چشمانم را مے بندم و میگویم:بہ بہ! دستے محڪم روے ڪمرم مے ڪوبد:اَہ اَہ! آخ بلندے میگویم و چشمانم را باز میڪنم. نورا ڪتابِ فیزیڪ بہ دست با شیطنت نگاهم میڪند و پشت میز مینشیند. با حرص چشمانم را ریز میڪنم:نورا! بے خیال میگوید:هوم! نفسم را با شدت بیرون میدهم و دستانم را دوطرف ڪمرم میزنم:دست بزن پیدا ڪردیا! با من از این شوخیا نڪن. مادرم با تحڪم میگوید:عینِ چے بہ جون هم نیوفتید! سپس رو بہ نورا ادامہ میدهد:خب تقصیر توام هس نورا! نورا خونسرد پاسخ میدهد:فسقلے خیلے باحال حرصے میشہ! همانطور ڪہ بہ سمت میز قدم برمیدارم میگویم:برو طاها رو حرصے ڪن! زبان درازے میڪند:اونو دلم نمیاد! بے توجہ پشت میز مے نشینم. مادرم فنجان چایے را مقابلم میگذارد،تشڪر میڪنم و تڪہ اے ڪیڪ از داخل ظرف برمیدارم. نورا ڪتابش را روے میز میگذارد و همانطور ڪہ نگاهش میڪند تڪہ ے بزرگے ڪیڪ برمیدارد. گازے بہ ڪیڪش مے زند:یاسین ڪو؟ همش خونہ نیس! مادرم فنجانش را برمیدارد و پاسخ میدهد:رفتہ خونہ دوستش،بچہ س دیگہ! ڪیڪ را بہ سمت دهانم مے برم ڪہ صداے در بلند میشود. با تعجب میگویم:ڪیہ ڪہ زنگ نمیزنہ؟! مادرم پاسخ میدهد:آیفون خرابہ! برو درو وا ڪن! در حالے ڪہ بلند میشوم غر میزنم:ڪسے جز من تو خونہ نیس؟! نورا بدون اینڪہ نگاهم ڪند میگوید:تو ڪوچیڪترے! _ایش! با عجلہ بہ سمت اتاقم میروم و یڪے از شال هایم را برمیدارم‌. _آیہ اونے ڪہ پشتِ درِ یخ زد! شالم را روے سرم مے اندازم:رفتم بابا رفتم‌‌. از اتاق خارج میشوم و بہ سمت درِ حیاط مے دوم. در حالے ڪہ در را باز میڪنم میگویم:ڪیہ؟! سرم را ڪمے از پشت در خم میڪنم،چهرہ ے خندان و مهربان آقاے عسگرے را میبینم. با تعجب سلام میڪنم. اینجا چہ میڪند؟! گرم جواب سلامم را مے دهد و احوال پرسے میڪند. بلافاصلہ بعد از اینڪہ جوابش را میدهم صداے بمِ مردانہ اے میگوید:سلام! چقدر صدایش آشناست. آشنا بہ اندازہ ے هادے! در را ڪہ ڪمے بیشتر باز میڪنم،هادے را ڪنار پدرش میبینم. صورتِ سفیدش از شدت سرما ڪمے سرخ شدہ. ... نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
در نخستین روز مهرماه سال ۱۳۵۰ در بخش محروم و غیربرخوردار سرابباغ شهرستان آبدانان در جنوب استان ایلام دیده به جهان گشود. وی تحصیلات آغازین خود را در دبستان های شهدا و طالقانی سرابباغ تا اول راهنمایی ادامه داد و در این مدت در میان هم کلاس ها به عنوان یکی از دانش آموزان ممتاز شناخته شده بود. شعله عشق و ارادت به امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی با وجود خردسالی سراسر وجودش را متلاطم کرد و روح ظریف و ملکوتی این نوجوان را به هوای جبهه های نبرد حق علیه باطل لبریز و بی قرار ساخت. فکر دفاع از ناموس و آب و خاک و اسلام آن چنان روان شهید جرایه را به خود مشغول کرده بود که درس و بحث و مشق و مدرسه را رها کرده و با کوله باری از عشق و آرزو رهسپار میدان مقدس دفاع ومبارزه با متجاوزان بعثی شد تا در کنار رزمندگان اسلام به پاسداری از دستاوردهای نهضت بزرگ امام خمینی (ره) و نظام اسلامی مشغول شود. این نوجوان فداکار آبدانانی با شهادت خود و پوشیدن جامه شقایق رنگ شهیدان در سن ۱۲ سالگی، انقلابی معنوی در میان دانش آموزان و دانشجویان ایلامی به راه انداخت که تاکنون و بلکه تا همیشه تاریخ نیز ادامه دارد و چراغ راه همه نیک سیرتان رزمنده و مدافعان اسلام و انقلاب اسلامی خواهد بود. شهید جرایه با وجود سن کم و کنار گذاشتن درس و مدرسه در اوان دوره راهنمایی واژه هایی را به عنوان وصیت نامه کنار هم چیده که هر گاه بازخوانی می شود، در باور هیچ کس نمی گنجد که این عبارات عرفانی و اخلاقی متعلق به نوجوانی ۱۲ ساله است. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
در وصیت نامه شهید علی جرایه آمده است: سلام بر پیامبر بزرگ اسلام و درود فراوان بر رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و سلام بر پدر و مادر مهربانم. من علی جرایه فرزند سوخته زار من با دلی سرشار از ایمان و با اعتقاد و آگاهی که از اسلام عزیز داشتم راهی جنوب کشورمان و دفاع از نوامیس اسلام، از چنگال غارتگران و غاصبان و نوکران آمریکا شدم و می‌روم که درس عبرتی باشد برای دیگر تجاوزگران که قصد تجاوز به سرزمین‌های محروم اسلام را دارند. پدر و مادر جان خداوند متعال در قرآن می‌فرماید((گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند مرده‌اند بلکه زنده‌اند و از جانب پروردگارشان روزی می‌گیرند)) وصیت من به شما این است که هیچوقت امام عزیزمان را تنها نگذارید و پیرو مکتب ولایت فقیه باشید. پدر و مادرم برای من گریه نکنید زیرا که باعث شادی منافقین خواهد بود. شادی کنید که شما هم به خدای متعال هدیه‌ای تقدیم کرده‌اید.همیشه نماز بخوانید و روزه بگیرید و امام و رزمندگان را دعا کنید. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به نیابت از جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان .... » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸 ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا 🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید‌ ا https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️شروع صبحی زیبا با ذکر سلام و صلوات بر محمد و آل مطهرش السلام علیک یا محمد یا رســـول الله السلام علیک یا مـولا امـیرالمؤمنین السلام علیک یا فاطــمة الزهــــــرا السلام علیک یا مـعزالمـومنین یا حســــــــن ابن عـلی المـجتبـــی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین السلام علیک یا علی موسـی الرضـا السلام علیک یا ابا صـــالحَ المھــــــدی https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
السلام علیک یا ابا عبدالله یک زیارت عاشورا،به نیابت ازیک شهید امروز به نیابت از 🌷 ♦️به نیت تعجیل در امر فرج ♦️سلامتی رهبرمون ♦️عاقبت بخیری همه ما ♦️وسلامتی همه عزیزان ودفع بیماری کرونا https://eitaa.com/piyroo
•﷽• خدا هیچ پیامبری را مبعوث نکرد؛ مگر اینکه عظمت غدیر را شناخت، و آن روز[عید غدیر] را عید گرفت! وسائل‌الشیعة،ج۵،ص۲۲۴📚 (ع)🌱 https://eitaa.com/piyroo
طرح رفاقت باشهدا نام:محمدحسین نام خانوادگی:حدادیان فرزند:فرهاد متولد:۱۳۷۴/۱۰/۲۳ تاریخ شهادت:۱۳۹۶/۱۲/۱ آشوب‌گران قصد تخریب کلانتری پاسداران را داشتند و خوشبخاته آشوبگران با هشدارهای ناجا عقب نشینی کردند و پس از مدتی آن حادثه هولناک رخ داد که منجر به شهادت 3 نفر از نیروهای نیروی انتظامی شد. پس از آن آشوبگران با چوب و سنگ و سلاح شکاری به سمت نیروی انتظامی و مردم هجوم آوردند و قصد آسیب زدن به اموال مردم را داشتند. این در حالی بود که نیروی انتظامی قصد داشت بدون خشونت به این غائله پایان دهد و چندین بار ناجا به آنها اخطار و تذکر داده بود اما آنها اقدامات شوم خود را انجام دادند. که در شب حادثه ما در مراسم عزاداری حضرت فاطمه(س) حضور داشتیم که متوجه شدیم این آشوب ها آغاز شده  است. با شنیدین این موضوع به صورت داوطلبانه برای مقابله با اشرار رفت. من نیز همراه او تا ساعت 3 بامداد در محل حادثه حضور داشتیم. در همان لحظات بامداد، محمدحسین در ابتدا با اسلحه شکاری مجروح شد و سپس توسط یک اتومبیل سمند زیر گرفته شد. این خودرو دوبار از روی او رد شد و او را به شهادت رساند. ایشون خادم ائمه بودن و در شب شهادت حضرت زهرا(س)به شهادت رسیدن یادش گرامی باذکر صلوات https://eitaa.com/piyroo
"حاج قاسم" در آن موقع هیچ کس انتظار نداشت جنگ در همان سال به پایان برسد. اگر کسی هم میگفت جنگ ممکن است مثلا شش سال طول بکشد باور نمیکردیم. ولی در طول جنگ انتظار هشت سال را برای ادامه جنگ داشتیم. من شوق و علاقه زیادی به طرح ها و مسائل نظامی داشتم و علاقه مند حضور در جبهه بودم و درست به دلیل همین علاقه بود که با یک ماموریت 15 روزه، وارد جبهه شدم و دیگر تا آخر جنگ بازنگشتم. بهترین عملیاتی که در ان شرکت کردم، "فتح المبین" بود که آن زمان برای اولین بار به ما، ماموریت داده شد که تیپ تشکیل دهیم و من که مجروح هم بودم، معاونت فرماندهی محور در جبهه "شوش" و "دشت عباس" را بر عهده گرفتم. این عملیات از نظر بازدهی برای من بسیار شیرین و خاطره انگیز است. زیرا با اینکه از نظر سلاح بسیار در مضیقه بودیم، اما به همت رزمندگان اسلام توانستیم حدود 3000 عراقی را به اسارت درآوریم. عملیات والفجر 8 نیز گذشته از پیروزی که به دنبال داشت، از لحاظ آماده سازی و سختی هایی که بچه ها متحمل شدند، بسیار لذت بخش بود. در این عملیات نقش اساسی به لشکر ثارالله کرمان داده شده بود. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا