هنوزباورم این بود
که برمیگردی..
اما.. برای باورم هم که شده
دراین ماه #تولدت برگرد.. شهید #جاویدالاثر سید حسن حسینی🕊
سن : ۱۷سال
تولد: #دهم_خردادماه۱۳۵۰
تاریخ بیخبری:۱۳۶۷/۰۱/۲۹،فاو
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_133
.بقیه هم جواب سلامم و مودبانه دادن.میلاد که تلفنش تمام شده بود با یک جهش روی سن پرید و از همون جا داد زد:
_اگه مراسم معارفه تمام شد بیاین به کارتون برسین. بابا کلی کار داریم. تا فردا تمام نمیشه ها.
مهدی و کاوه چرخیدن که برن که سامان گفت:
_باز رئیس بازی این میلاد گل کرد.
پسرها خدیدن و روی سن پریدن. الهه به من گفت:
_همین جا بشین تا کار ما تمام شه. ببخشید مجبوریم تنهات بذاریم.
روی یکی از صندلی ها نشستم و گفتم:
_نه خواهش می کنم.
همه مشغول کارشون شدن ومن هم با لذت نگاشون می کردم. پاک یادم رفته بود که کلاس دارم. وقتی هم یادم اومد دیگه دیر شده بود.
منم بی خیال شدم و نشستم به تماشای اون جمع خندان.
کاراشون با خنده و سر به سر گذاشتن و متلک گفتن به سامان و الهه تمام شد.
الهه اومد طرف من و گفت:
_حسابی خسته شدی نه؟
بلند شدم و گفتم:
_نه اصلا خیلی هم خوش گذشت بهم.
سامان دست الهه رو گرفت و گفت:
_نگفتی این ترنج خانم از کجا پیداش شد.؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_134
.بعد رو به میلاد که داشت روی کاغذی که دستش بود چیزی و یادداشت می کردگفت:
_راستی میلاد زنگ زدی به انتظامات پارک؟؟
میلاد با سرجواب داد که آره.سامان با تعجب پرسید:
_انتظامات واسه چی؟
الهه به من اشاره کرد و گفت:
_چند نفر مزاحم ترنج شدن اونم به ما پناه اورد.
سامان نگام کرد انگار که منتظر تائید من بود. منم سرتکون
دادم. همون موقع صدایی از دم در ورودی گفت:
_به به خسته نباشین. محشر شده بچه ها.
من هم همراه بقیه برگشتم.دهنم وا مونده بود.
ارشیا؟؟چشمام و بستم و دوباره باز کردم. یعنی ممکنه خودش باشه. اون که رشته اش گرافیکه بعید نیست این دور و برا پیداش بشه.
نزدیک تر که شد راحت تر میشد چهره اشو دید.نه ارشیا نبود. ولی توی نگاه اول واقعا شباهت می داد.
قدش کوتاه تر از ارشیا بود و برخلاف ارشیا که چهار شونه بود لاغر تر بود.
ته ریشش عین ارشیا. حالت موها و چشم ها شباهت زیادی میداد.خوب که نزدیک شد تازه میشد فهمید که سنش شاید
هفت هشت سالی از ارشیا بیشتر بود.
با بهت زل زده بودم به مردی که داشت به دکوری که بچه درست کرده بودن نگاه می کرد.
واقعا اگه ارشیا برادر بزرگتری داشت اینقدر نمی تونست بهش شباهت بده.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_135
آروم زدم به شونه الهه و گفتم:
_این کیه؟
_استاد مهران. از استادی اینجاست خوشنویسی تدریس میکنه.
نگاهم و از استاد مهران گرفتم و به الهه
نگاه کردم. انگار خیلی ضایع به استاد زل زده بودم که الهه به طرز خاصی نگام می کرد. برای رفع رجوع گفتم:
_چه جالب همیشه دلم می خواست خوشنویسی یاد بگیرم. آخه پدر بزرگ مادریم خطاط بود ولی نه نوه هاش نه بچه هاش کارشو دنبال نکردن.
الهه دستم و گرفت و گفت:
_اینکه خیلی عالیه بیا بریم همین الان به استاد بگیم.
توی دلم گفتم:
_ای حناق بگیری ترنج دروغم که سرم هم میکنی عین آدم سر هم کن.آخه این چه چرتی بود که گفتی.
الهه منو کشون کشون برد طرف استاد و گفت:
_استاد یک هنرجو تازه براتون پیدا کردم.
استاد مهران که برگشت و گرم نگام کرد یک لحظه احساس کردم ارشیا داره نگام می کنه و ناخودآگاه لبخند زدم.خدایا آخه چرا من اینقدر بد شانسم.
چرا اینو سر راه من گذاشتی؟ خواستی هیچ وقت ارشیا رو فراموش نکنم. مگه چاره دیگه هم دارم.استاد مهران منو
از افکارم بیرون کشید:
_قبلا کار کردی؟
_نه..نه استاد.
الهه پرید وسط صحبت مون.
_میگه پدر بزرگش خطاط بوده
حالابیا و درستش کن.استاد با خوشحالی نگام کرد:
_جدا؟ پس باید یه چیزایی بلد باشی.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت 1048
🎥 #کلیپ | #حاج_قاسم
🔻 عاقبت جوانی که در جریان اعتراضات آبان ماه ۹۸ به عکس سردار توهین کرد بود ...
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️
🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
🤲التماس دعای فرج
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت