#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
از دوست داشتنے هایت
هࢪ چہ بیشتࢪ قربانے ڪنے
حسینے تࢪ میشوۍ✨
#حاج_قاسم❤️
#صبحتون_شهدایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
سلام علیکم
بزرگواران و کاربران خوب کانال تا ساعت 17 در کانال هیچ پستی قرار نمی گیرد
یاران شهدایی، آدینه تون مهدوی
#شهید_مدافع حرم
🌹شهید_قدیر_سرلک
اقا قدیر رو بیت المال خیلی حساس بود اگه از اداره خودکاری داخل کیف میزاشت نمیزاشت خانمش استفاده کنه ازش، به حلال وحرام خیلی اهمیت می داد 😊
خیلی احترام همسرش رو داشت هیچ وقت ندیدم با لحن بد با همسرش صحبت کنه و بیشتر موقعه با همسرش بر سر خاک شهدای گمنام میرفتن وامکان نداشت بدون وضو جای برود ✅
خیلی دل سوز بود چند روز قبل که بخواد بره سوریه بهش گفتم اقا قدیر بسه دیگه چند بار می خوای بری همسرت پدر ومادرت گناه دارن نرو با یک لحنی نگام کرد وگفت من نرم کی باید بره امام زمان عج امام خامنه ای تنها هستن و خیلی ولایتی بود و به نیاز مندان خیلی کمک می کرد
📆شهادت محرم 94
#راوی برادرخانم شهید
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌿بچهها! سعی کنید یه
دوست خوب و همراه پیدا کنید؛
دوست خوب کسیه که نتونی جلوش گناه کنی؛
پاتو به بهشت باز کنه؛ پاتو به بهشت زهرا،
کنار شهدا باز کنه؛ پاتو به یه جاهایی
وا کنه که تا حالا نمیرفتی!
مثلاً بکشوندت به محله فقیر نشینها
تا کمک کنی به مردم،غم مردم خوردن
رو بهت نشون بده.
#حاج حسین یکتا
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📲 #دوکوهه | #تصویر_زمینه
🔻 دوکوهه السلام ای خانه عشق ...
🔅 تصویر زمینه موبایل
🚩 تصویری از یادمان دوکوهه
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
1_926428906.mp3
1.26M
🎼 آلاله های سرخ صحرای ولایت
🎤کربلایی امیر عباسی
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#تلنگر
ایثارها نجومی!
ایمانها نجومی!
سادگیها نجومی!
مقاومتها نجومی!
#وقتی_که_نجومی_مُد_نبود
اما تازگی ها مُد شده
فقط #بیت_المال را
#نجومی می گیرند و
می برند و می خورند!
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🏴 تعزیه خوانی که مدافع حرم شد...
🕊پسرم بلبل امام حسین (ع) بود😊
تا به حال زحمت او را نکشیدهام. او اربابم، سرورم، مشاورم و معلم قرآن بود. پسرم بلبل #امام_حسین (ع) بود و از بسیج وارد سپاه و بعد هم تکاور شد و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت و شهید شد که همه اینها لطف خداوند است. ✅
خیلی مهربان بود، من را به کربلا فرستاد و گفت که حق مادرم گردنم نماند. راهیان نور هم من را میبرد و همیشه میگفت مامان برایم دعا کن. من هیچ وقت نتوانستم دعا کنم شهید شود، چون مادر هستم،💔
اما میگفتم پسرم هر چه لیاقت داری و صلاح است، خدا بدهد. به جای اینکه من سر او را روی سینهام بگذارم و دست بر سرش بکشم، او سر من را روی سینهاش میگذاشت و روی سرم دست میکشید و میگفت مادرم زحمت کش است.🌹
#شهید علی اصغر_الیاسی🕊
#روایت مادر معزز شهید
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
اۍوجودتبرتـنبـےجانعالمجـانبیـا
اۍامیدبـےڪساناۍیارمظلومـانبیـا
ازجگـرهاآھمےجوشـدڪہ{یامهـدۍ}بیـا🥺
|🌸|اللهـمعجـݪلولیڪالفرج
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
یه جوری خوب باش
که وقتی دیدنت بگن :
این زمیني نیست
قطعا #شهید میشه..
مثل
#شهید_محمدحسین_بشیری🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#توئیت_نوشت
♻️پدر و عمویش در #دفاع_مقدس شهید شدند. خودش نیز جانباز #تفحص_شهدا بود. در فیلم #اخراجیها هم بازی کرد. متخصص #تخریب بود و با کمک نیروهای خود در #سوریه بیش از ۱۰ هزار #مین را خنثی کند. مزد جهاد خود را در چنین روزی در شرق حلب گرفت و مثل پدر آسمانی شد
#شهید ابراهیم خلیلی🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌱معنۍ انتظار را نمے دانیم ولے
دل هایمان برا؎ دیدنت پر مۍ ڪشد
اسم قشنگت قلبمان را مۍ لرزاند...
نمے گوییم عاشقیم ولۍ...
بۍ تو تحمل زنده ماندن را نداریم!
#الهمعجللولیکالفرج
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
دور تا دورم جسد بود😱
روزهای اول جنگ بود، مجروحين حملهي موشكي به دزفول را به بيمارستان آورده بودند. ما نميدانستيم موشك چيه و زخمي موشك، چطوريه؟ 🤔
به اطراف خود نگاه كردم، ديدم دور تا دورم جسد است. گفتم سريعاً زخميها را به سالن غذاخوري ببرند و روي زمين بخوابانند و زخميهايي كه لِه بودند، در اتاقهاي بخش بستري كنند. ‼️
در اين احوال ديدم مسئول اتاق عمل با يك مجروح بر دوش وارد شد.
گفت:اين بابامه، بايد برم مادرم را هم بيارم.
او را گذاشت و به سرعت رفت. ده بيست دقيقه بعد مادرش را هم آورد، درحالي كه هشت تا از دنده هايش شكسته بود، ولي پدرش مرد.😭
محوطهی اورژانس و راهروها و روي تختها پر از مجروح و جنازه بود. تا ساعت هفت و نیم صبح يكسره درحال درمان مجروحین بودم.😔
برداشت از کتاب "جراجی در خاکریز" حاوی خاطرات دکتر کرامت یوسفی
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_335
-خوب الان چکار کنم من که نمی دونم کجاست که برم دنبالش.
-یه زنگ به ارشیا بزن ببین ندیدش فکر کنم با اون کلاس داشته.
نمی خواد زنگ بزنم. من خونه ارشیا اینام.
بعد رو به ارشیا پرسید:
-مامانمه ترنج نیامده تو ندیدیش؟
ارشیا نگران شد.
- عصر کلاس داشتم بعدم می اومدم با دوستش دیدمش دم در.
ماکان حرفهای ارشیا را به مادرش منتقل کرد و گفت:
-می خواین بیام خونه؟
-آره مادر بیا. باباتم باز نمی دونم کجا مونده.
ماکان تلفن را قطع کرد و گفت:
- من برم خونه مامان تنها باشه دلشوره اش بیشتر میشه.
بعد خودش هم به ساعت نگاه کرد و دوباره شماره ترنج را گرفت
- خاموشه.
ارشیا هم بلند شد و گفت:
- می خوای منم بیام؟
-نه بابا زحمتت میشه
- برو بابا این حرفا چیه. صبر کن اومدم.
و از پله بالا دوید.
*
ماکان و ارشیا مقابل خانه از ماشین پیاده شدند و ماکان دوباره سر خیابان را نگاه کرد.خبری نبود. او هم کم کم داشت
نگران میشد.
ساعت از ده گذشته بود.ارشیا در حالی که او هم نگرانی توی صدایش موج میزد گفت:
-سابقه داشته اینقدر دیر کنه؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_336
ماکان نگاهش را از ته کوچه گرفت و گفت:
-بعد از دانشگاه نه فکر نکنم.
-فکری نکنی؟
ماکان نگاه خجالت زده ای به ارشیا انداخت و گفت:
-خوب من همیشه بعد از اون می رم خونه. نه گاهی هم ده. نمی دونم اون کی
خونه اس.
ارشیا سری تکان داد و گفت:
-شاهکار کردی ماکان. بعد می گی چرا ترنج ازت دوره. تو چقدر سعی کردی بهش نزدیک شی.
ماکان سر به زیر دزدگیر را زد و هر دو رفتند طرف در خانه.
سوری خانم با دیدن ماکان اشکش سرازیر شد:
-ماکان تو رو خدا یه کاری کن.
-چکار کنم مامان جان؟
-آخه هیچ وقت اینقدر دیر نمی کرد.
ارشیا جلوتر آمد و گفت:
-سلام....به دوستاش زنگ زدین؟
سوری خانم در حالی که اشکش را با انگشت می گرفت گفت:
-دوستاش؟ من هیچ شماره ای از دوستاش ندارم.
ارشیا سرش را پائین انداخت تا سوری خانم نگاه سرزنش بارش را نبیند.
ماکان ولی خودش گفت:
-مامان ارشیا راست میگه اگه ترنج سعی کرده خودشو از ما دور کنه ما هم سعی
نکردیم بهش نزدیک شیم.
سوری خانم باز هم اشکش راه افتاد.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_337
-یعنی چه بلای سرش اومده. ماکان تو رو خدا یه
کاری بکن.
-به بابا زنگ زدین؟
-نه اونم بیاد چکار می تونه بکنه.
خوب شاید بدونه ترنج کجاست.
سوری خانم نگاه امیدوارانه ای به ماکان انداخت و گفت:
-یعنی میشه؟
-خوب اینم یه راهه.
-شما زنگ بزنین من بزنم ممکنه بابا نگران
شه.
سوری خانم گوشی سیار را برداشت و شماره همسرش را گرفت:
-الو سلام مسعود جان خیلی دیگه می رسی
خونه...نه نه چیزی نشده ماکان وترنج خواستن شام و دور هم بخوریم.....
سوری درحالی که به ماکان نگاه می کرد
سری به معنی خبر نداره تکان داد و بعد از چند جمله خداحافطی کرد.
ارشیا هنوز ایستاده بود سوری خانم به ارشیا
گفت:
-بشین ارشیا جان
ولی ارشیا نمی توانست. او هم واقعا نگران بود.
-دفتر تلفنی چیزی نداره شماره توش
باشه؟
ماکان رفت طرف پله و گفت:
-میرم نگاه کنم.
سوری خانم هم رفت طرف آشپزخانه و با همان صدای لرزان گفت :
-ارشیا بشین برات یه چیزی بیارم بخوری
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت 1134
🎬 شهداي غواص...
🗓روايت #حجت_الاسلام_جوشقانيان از حال و هواي غواصان شهيد
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت