☑️ جلوههایی از صبر حضرت زینبکبری سلاماللهعلیها، در بیانات رهبر انقلاب
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31
♦️حضرت زینبکبری(س) نگذاشت روایت غلط دشمن غلبه پیدا کند
رهبر انقلاب: این بزرگوار(حضرتزینبکبری) جهاد تبیین را، جهاد روایت را راه انداخت. نگذاشت فرصت نداد که روایت دشمن از حادثه غلبه پیدا کند. کاری کرد که روایت [صحیح] او بر افکار عمومی غلبه پیدا کند. (۱۴۰۰/۰۹/۲۱)
📌 تصویر: سفر به سوریه و تشرف به حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها - شهریورماه سال ۱۳۶۳
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31
چه کسی می گوید
بهشت همیشه باید سرسبز باشد
اینجا بهشت خاکی ست
خاکی خاکی ....
مثل چادر مادرمان ....
#شلمچه
#مردان_بی_ادعا
#عملیات_کربلای_پنج
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31
#خاطرات_شهدا
🔸فکر میکردم پسرم یک رزمنده ساده است. برای دیدنش رفتم منطقه. دیدم مورد رجوع و احترام همه است. شب جای خواب مرا آماده کرد و رفت.
❗️نماز صبح که بیدار شدم دیدم با پوتين کنار در سنگر خوابیده! صبح طاقت نیاوردم. خودش که چیزی نمیگفت! از یکی پرسیدم: ببخشید آقای عباسی چه کاره است؟
با تعجب گفت: فرمانده گردان حضرت رسول (ﷺ)!
🌹شهید امان الله عباسی
#شهید_امان_الله_عباسی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ماجرای شهیدی معروف که سردار بی سر شد
🔹️ حاج حسین یکتا در روایتی می گوید: شهید معروفی که چشمان قشنگی دارد در شکم مادرش مرده بود و مادرش از ماجرای شهید می گوید...
#شهید_سر_جدا
#ما_ملت_امام_حسینیم
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31
📌 شهیدی که در آخرین وداع گفت که باید سرش در راه زینب برود
🔹️ شب آخری که مهدی با مادرم و همسرش، میخواست بره تهران و چند روز بعدش پرواز داشت به سمت سوریه دلم بدجور گرفته بود؛
◇ دیدم دوش گرفته و یک حوله انداخته روی دوشش؛ خیلی زیبا شده بود، مثل ماه شب چهارده میدرخشید
◇ جلو آینه ایستاده بود و به سینهاش میزد و میگفت:
منم باید بــــرم آره برم سرم بــــره
◇ گفتم : مهدی خواهشاً بس کن ! دمِ رفتنی چه شعریه که میخونی؟
◇ مقابلم ایستاد و به سینهاش زد و گفت: خواهرم این سینه باید جلو حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها سپــر بشه، فردای قیامت باید بتونم، جواب امام حسین رو بدهم!!
◇ وقتی این حرف رو گفت، تمام بدنم لرزید و فهمیدم مهــــدی دیگه زمینی نیست
◇ راوے: خواهر شهید
#مهدی_موحدنیا
#مدافع_حرم
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31
📌 روضه و گریه بر حضرت سیدالشهدا(ع) در ترک موتور
🔹️ تا نشستیم روی موتور، گفت: روضه بخوان ...
◇ هرچه بهانه آوردم قبول نکرد. قسمم داد. می گفت: من چند شب دیگه مهمان امام حسین (ع) هستم. می خواهم به آقا بگویم که همه جا برایت گریه کرده ام ، پشت ماشین ، سنگر، حسینیه ؛ فقط مانده پشت موتور ..!
◇ با سلام به امام حسین (ع) روضه کوتاهی را شروع کردم؛ اما او گریه اش طولانی شد.
◇ رسیدیم اردوگاه شهدای تخریب
هنوز گریه می کرد ...
◇ چند شب بعد عازم مهمانی حضرت سیدالشهدا(ع) شد ...
📚 راوی: حاج حسین کاجی
کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی،
انتشارات حماسه یاران، ص ۴۳٫
#تخریب_چی
#لشکر17_علیبنابیطالب
#شهید_حسین_نیکوصحبت
#شهادت_عملیات_کربلای_چهار
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31
4_428830309589453625.mp3
10.53M
خون غزل
سالار عقیلی
در وصف رشادتهای شهید نواب ویارانش برای دین و میهن
به نام همه عاشقانت قسم که در راه تو مرگ هم زندگیست
اگر زندگی تشنه ی مرگه ماست کسی که نمرده است هم زنده نیست
تو از عمق تاریخ زخمی شدی که خون از غزلهای من جاری است
اگر خفته میخواهدت روزگار همین مرگ تاوانه بیداریت
به آتش بکش ابر بغضه مرا که خاکت دوباره گلستان شود
به خونم اگر تشنه ای پس بریز که ویرانه های تو ویران شود
به نام همه عاشقانت قسم که در راه تو مرگ هم زندگیست
اگر زندگی تشنه ی مرگه ماست کسی که نمرده است هم زنده نیست
زمستان اگر هر چه سرد و سیاه به باران تیر تو تن میدهم
به رویای خورشید و شوقه بهار سرم را به باد وطن میدهم
به آیندگان حاله ما را بگو که سختی عشقه تو آسان شود
که ایرانیه سر بلند جوان سزاوار تاریخ ایران شود
به نام همه عاشقانت قسم که در راه تو مرگ هم زندگیست
اگر زندگی تشنه ی مرگه ماست کسی که نمرده است هم زنده نیست
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31
#چندخاطره
🔸دو عنایتِ ویژه حضرت زهرا سلاماللهعلیها به شهید سید مجتبی نواب صفوی
🌼 #ماجرای_تولد|سیدمجتبی رو باردار بودم. یه شب خواب دیدم نوری تمام فضای خونه رو فرا گرفت. بانویی وسط نور ایستاده بود و صداش توی گوشم پیچید که میگفت: «من فضه خادم حضرت زهرا (س) هستم. از سوی ایشان هدیهای برای شما آورده ام». بهم یه بُرد یمانی و یه خوشه انگور که سه حبّهی درشت و زیبا داشت، داد. (گویا خوشه انگور خود سید مجتبی بود؛ که در زمان شهادت سه فرزند دختر به نامهای فاطمه، زهرا و صدیقه داشت) یک ماه بعد از این خواب سیدمجتبی بدنیا اومد.
🌼 #خوابهای_دایه|مادر سیدمجتبی بیماریِ سختی گرفت. به همین خاطر سید رو به دایهای دادند و قرار شد هفتهای یکبار بچه رو به دیدن مادرش بیاره... اما دایه سه شب بود که یک خواب عجیب میدید. خودش میگه: خواب دیدم صدای گریهی سیدمجتبی میاد. تا وارد اتاق شدم که آرومش کنم، دیدم خانمی سیدمجتبی رو بغل کرده و دو خانم دیگه هم همراهش هستند. گفتم: خانم! بچه رو به من بدین تا آرومش کنم؛ من دایهاش هستم... یهو یکی از خانمها با نارحتی نگاهم کرد و گفت: تو نباید بچهی ما رو نگه داری! زود ایشون رو به مادرش برگردون... بعد از این خواب که سه شب تکرار شد؛ سیدمجتبی رو پیش مادرش بردم و گفتم: ظاهراً اجدادش راضی نیستند که پیشِ من بمونه... از همون اول اهلبیت (ع) هوایش رو داشتند.
📚 منبع: کتاب سیدمجتبی نواب صفوی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی؛ صفحه ۷و۸
🔸۲۷دیماه؛ سالروز شهادت سید مجتبی نواب صفوی گرامیباد
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯هر روز به این ۳ امام عزیز سلام بدهید
استاد عالی👌✅
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31
🔴 دست گدایی به بیگانگان دراز نکنید...
امام خامنه ای
جرقه های انقلابی گری در من، توسط نوّاب ایجاد شد.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
@plack31