🤲 الهی آمین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@plack31
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#شهید_جواد_تیموری
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@plack31
╰•❲﷽❳•╮
شهید(ســیــد مـهـدی ذاکــر حــســیـنـی)
در تــــــاریــــــــخ 26 خـــــــــرداد 1395 در
شـــهـــر حـــلـــب ســـوریـه بر اثر موشک
بــــاران دشــــمــــن،بــــه درجــــه رفــــیـــــع
شـهـادت نائـل آمـد و جـسـم مـــطهـرش برای همیشه جاوید نشان شد..(:🌹"
#شهیدسیدمهدیذاکرحسینی🦋
#سالروز_شهادت🥀
📿۱۴صلواتسهمشماهدیهبهشهید
@plack31
.
پدر شهید:
مهدی شوخطبع بود، مخصوصاً با رفـقـاش
به قـدری به کارش علاقه داشـت که بیشتر
وقتش را در لشـکر سپــری مـیکـرد و کـمتر
تو خونه دیده مـیشد. نهجالبلاغه رو خیلی
مطالعه میکرد.📚
پســرم مهدی نــمیگذاشت کــسی متــوجــه
کارهاش بشه. سعی مـیکرد خیـلی پنهانی
کارهاش رو انـجام بده مـثلاً در رو میبست
و نمازش را در خلوت خودش میخواند🤲
یا در خلوتش مشغول خواندن کتاب مداحی
اهـلبیت (ع) میشـد، مــخـالــف شــدید ریا
بــود و دوســت داشـــت کـار هــای عبــادی و
دینی اش رو خیلی عمیق در خفا انجام بده!
حــتی به هیــئــت هــای مــحل زندگیمون
نمیرفت😳
🦋#شهید_ذاکر_حسینی
@plack31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•.🖤͜͡🕊
نوشته اند
به تاریخ قمری
چنین روزی
کاروان خورشید
با قمرش
به راه افتاده است...
چند صباحی دیگر
به #مدینه باز میگردد
اما بدون خورشید
بدون قمر!
#۸ذی_الحجه
#حرکتکاروانامامحسینعبهسمتکربلا
@plack31
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
#قسمت_پنجم
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
خودش رفت زنگ آن خانه را زد من هم رفتم .کنارش به ام :گفت:«از این به بعد در اختیار صاحب این خونه هستی هر چی بهت ،گفتن بی چون و چرا گوش می کنی».
مات و مبهوت نگاهش می کردم آمدم چیزی بگویم در باز شد یک زن تقریبا مسن و ساده وضعی، بین دو لنگه ی در ایستاده بود چادر گلدار و رنگ و رو رفته اش را رو سرش جابجا کرد. استوار به اش مهلت حرف زندن نداد. به من اشاره کرد و گفت:«این سرباز رو خدمت خانم (!) معرفی کنید.»
آمدبرود گفتم:« من اینجا اسلحه ندارم هیچی ندارم نگهبانی می خوام بدم چکار می خوام بکنم».
خنده ناشیانه ای کرد و گفت: «برو بابا دلت خوشه از فردا همین لباس هات رو هم باید در بیاری و لباس شخصی بپوشی.»
تو دوره آمورشی به قول معروف تمسه از گرده مان کشیده بودند یاد داده بودند به مان که اگر مافوق گفت بمیر بی چون و چرا باید بمیری رو همین حساب حرف او را گوش کردم و دنبال زنه رفتم تو. ولی هنوز در تب و تاب
این بودم که تو خانه یک خانم می خواهم چکار کنم؟!
روبروی در ورودی آن طرف حیات یک ساختمان مجلل چشم را خیره می کرد،ـ.وسعت حیات و گلهای رنگارنگ و
درخت های سربه فلک کشده هم زیبایی دیگری داشت.
زن گفت:«دنبالم بیا»
گونه به دست دنبالش راه افتادم رفتیم تو ساختمان جلوی راه پله ها زن ایستاد, اتاقی را تو طبقه دوم نشانم داد
و گفت: «خانم اونجا هستن.»
به اعتراض گفتم:«معلوم هست می خوام چکار کنم؟ این نشدسربازی که برم پیش یک خانم.»
ترس نگاهش را گرفت به حالت التماس گفت:« صدات رو بیارپایین پسرم!»
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#امام_زمان
#شهید_جمهور
#شهدا
#انتخابات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@plack31
🤲 الهی آمین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@plack31
🌸عـرفـه
🍃روز شکستـن
🌸بت های درون است
🍃روز زدودن قلب از
🌸غبار عصیـان و روز خـدا
🍃و خدایی شـدن است
🌸دعا میکنم خدا از تو بگیرد
🍃هرآنچه که خدا را از تو میگیرد
🌸در روز عـرفـه، روز دعا و نیایش برای ظهور حضرت صاحب الزمان عج دعا کنیم
🤲التماس دعا
@plack31