❤️خدایا
من همانم که گاه خندانم، و گاهی گریان.
گاه شکرگزارم، و گاهی در حال گله کردن.
گاه بنده توام، و گاهی بنده خویش
❤️خدای همیشگی ام
من مبتلا به گاه و بی گاههای همواره ام.
بیماری که همیشه به نسخه طبیب
خویش عمل نمی کند
اسیر خویشتنم
و گاه و بی گاههای اسارت گونه ام
مرا در برگرفته است...
نجانم ده که تنها تویی نجات دهنده ی
بی منت و غنی...
❤️خدایا عاشق را جز بیقراری عشق تو
قرار نیست...مارا بی قرار کن.
❤️خدایا
من همانم که گاه خندانم، و گاهی گریان.
گاه شکرگزارم، و گاهی در حال گله کردن.
گاه بنده توام، و گاهی بنده خویش
❤️خدای همیشگی ام
من مبتلا به گاه و بی گاههای همواره ام.
بیماری که همیشه به نسخه طبیب
خویش عمل نمی کند
اسیر خویشتنم
و گاه و بی گاههای اسارت گونه ام
مرا در برگرفته است...
نجانم ده که تنها تویی نجات دهنده ی
بی منت و غنی...
❤️خدایا عاشق را جز بیقراری عشق تو
قرار نیست...مارا بی قرار کن.
شبهات تکرار نهایی باکیفیت.pdf
1.76M
📗کتاب شبهات پر تکرار
👆کتابی مفید برای همگان، که پاسخ بسیاری از شبهات کنونی در حوزه های: دینی،سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را بیان نموده است.
هم مطالعه کنید و هم برای دوستان و نزدیکان خود ارسال نمایید...
دخترم در کلاسهای تابستانی شهرک محل سکونت ما، یعنی شهرک ارتش تهران شرکت می کرد.
یک روز یک گل سینه هدیه گرفت که عکس شهیدی روی آن بود. چندبار خواست برای من از این شهید بگوید که اجازه ندادم. يعني خيلي مشغول بودم.
شب بود که گل سینه روی زمین افتاده بود. پایم رفت روی سوزن آن و...
حسابی خون آمد. خيلي سر فرزندم داد زدم. بعد از پانسمان، گل سینه را برداشتم و باعصبانیت انداختم توی سطل زباله.
آخر شب طبق روال هرشب، سریال ترکیه ای را دیدم و خوابیدم.
سريال هايي كه تأثير عجيبي در زندگي و حجاب ما داشت. سبك زندگي و حجاب خيلي ها با ديدن اين سريال ها تغيير كرد
اما من اگر هر کار اشتباهی انجام دهم، ولي نمازم را سر وقت می خوانم.
صبح زود بعد از اذان، نمازم را با دقت خواندم. هنوز كف پايم درد داشت.
بعد از نمازصبح مشغول تسبیحات بودم که احساس کردم یک جوان روبروی من نشسته!!
نفهمیدم خوابم یا بیدار، اما آن جوان که صورتش پیدا نبود، دو زانو روبرويم نشسته بود.
من حيرت زده به او خيره بودم. به من گفت: اين سریال هایی که می بینی افسانه است. اما ما افسانه نیستیم. ما واقعيت هستيم. ما با شما هستیم.
باتعجب گفتم: شما کی هستی؟
گفت: تصویر من روی گل سینه بود که انداختی توی سطل.
يكباره احساس كردم تك و تنها سر جانماز نشسته ام! داد زدم و شوهرم را صدا كردم.
اما دقيق يادم بود كه آن جوان چه گفت. دویدم و رفتم داخل سطل را گشتم.
تصویر یک شهید روي گل سينه قرار داشت که زیر آن نوشته بود: شهید ابراهیم هادی
خیلی برایم عجیب بود. به طور اتفاقی رفتم سر کمد کتابخانه. من همين چند روز اخير، نام و تصوير او را ديده بودم.
لابه لاي كتابها، کتابی را ديدم به نام سلام بر ابراهیم. کتابی در مورد همین شهید.
شوهرم را صدا زدم و پرسیدم که این کتاب کجا بوده؟ گفت: چند روز پیش توی اداره به ما هدیه دادند.
مشغول مطالعه شدم. طي چند روز، هر دو جلد کتاب را خواندم. خیلی عالی بود.
چند روز بعد به بهشت زهرا رفتیم. ساعتی را در کنار مزار یادبود او بودم. حالا او حقیقت زندگیم شده. دیگر سراغ افسانه های ماهواره نمی روم. بعد از خواندن كتابش، حجاب و نمازم نیز کاملا تغییر کرده. سلام خدا بر ابراهیم.
خوشبختی سه ستون دارد..
فراموش کردن
تلخی های دیروز...
غنیمت شمردن
شیرینی های امروز....
امیدواری به
فرصت های فردا
12.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
️سرود دهه هشتادی ها بمناسبت شهادت حاج قاسم
🔴عملیات پروفایلی🔴
ساعت ۱:۲۰ امشب
همه پروفایل ها مزین بشن به تصویر
حاج قاسم
یاعلی
به عشق سردار بفرستین برای دوستانتون ❤️
یک کار جهادی قشنگ سراسر ایتا روبیکا اینستا سروش
#باشهـــداتــاظهــــور
اللھمعجݪلولیڪالفرج
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم:
١. بیمارستان
٢. زندان
٣. قبرستان
• در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
• در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست.
• در قبرستان درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد.
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود.
پس چه بهتر كه برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم