eitaa logo
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
6.6هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1هزار ویدیو
306 فایل
📣اطلاع رسانی اخبار آموزشی و فرهنگی دانشگاه پیام نور 🙋‍♂️پاسخ به سوالات آموزشی _تبلیغات _تبادل #ادمین_کانال👇 @adminpnuash درخواست ثبت #خدمات_آموزشی #کافی_نت کانال👇 @cafipnuash ✅ارتباط با مشاور مذهبی @gheshlaghiaghdam
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️📣📣 به اطلاع دانشجویان شرکت کننده در مسابقه کتابخوانی سلام بر ابراهیم می رساند اسامی برندگان به شرح زیر اعلام میگردد : 〽️〽️〽️〽️〽️〽️〽️〽️ 1️⃣فاطمه صادقپور 2️⃣ فاطمه پورصمد 3️⃣ میثم شریفی 🔶 برندگان لطفا جهت هماهنگی بمنظور دریافت جایزه خود در ساعات اداری با شماره 35429070 تماس حاصل فرمایند. ✅ @nahadpnuash
قسمت بیست و دو کردستان🌹 🗣مهدی فریدوند 👇👇👇 💫تابستان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوب مسجد سلمان ايستاده بوديم. 💫داشتم با ابراهيم حرف می زدم که يکدفعه يکی از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟! 💫با تعجب پرسيديم: نه، مگه چی شده؟! 💫گفت: امام دستور دادند و گفتند: بچه ها و رزمنده های کردستان را از محاصره خارج کنيد. 💫بلافاصله محمد شاهرودی آمد و گفت: من و قاسم تشکری و ناصرکرمانی عازم کردستان هستيم. 💫ابراهيم گفت: ما هم هستيم. 💫بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم. 💫ساعت چهار عصر بود. يازده نفر با يک ماشين بليزر به سمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ3، چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل همراه ما بود. 💫بسياری از جاده ها بسته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكی عبور كنيم اما با ياری خدا، فردا ظهر رسيديم به سنندج. 💫از همه جا بی خبر وارد شهر شديم. جلوی يک دکه روزنامه فروشی ايستاديم. 💫ابراهيم پياده شد که آدرس مقر سپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بی دين اينها چيه که می فروشی!؟ 💫با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشروبات الکلی چيده شده. 💫ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطری ها شليک کرد. بطريهای مشروب خرد شد و روی زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت رفت سراغ جوان صاحب دکه. 💫جوان خيلی ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفی کرد. 💫ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پسر جون، مگه تو مسلمون نيستی. اين نجاست ها چيه که می فروشی، مگه خدا تو قرآن نميگه: اين کثافت ها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد. 💫جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب می گفت: غلط کردم، ببخشيد. 💫ابراهيم كمی با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند. 💫جوان مقر سپاه را نشان داد. ما هم حرکت کرديم. 💫صدای گلوله های ژ3 سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه می کردند. 💫ما هم بی خبر از همه جا در شهر می چرخيديم. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. 💫جلوی تمام ديوارهای سپاه، گونی های پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامی بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزی از ساختمان پيدا نبود. 💫هر چه در زديم بی فايده بود. هيچ كس در را باز نمی كرد. 💫از پشـت در می گفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! 💫گفتيم: ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگوئيد فرودگاه کجاست؟! 💫یکی از بچه های سپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجا امنيت نداره، ممکنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اين طرف از شهر خارج بشيد. کمی که برويد به فرودگاه می رسيد. نيروهای انقلابی آنجا مستقر هستند. 💫ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل سنندج چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود. 💫سه گردان از سربازان ارتشی آنجا بودند. حدود يک گردان هم از نيروهای سپاه در فرودگاه مستقر بودند. 💫گلوله های خمپاره از داخل شهر به سمت فرودگاه شليک ميشد. 💫برای اولين بار محمد بروجردی را در آنجا ديديم. جوانی با ريش ها و موی طلائی. با چهره ای جذاب و خندان. برادر بروجردی در آن شرايط، نيروها را خيلی خوب اداره می کرد. 💫بعدها فهميدم فرماندهی سپاه غرب کشور را بر عهده دارد. 💫روز بعد با برادر بروجردی جلسه گذاشتيم. فرماندهان ارتش هم حضور داشتند. 💫ایشان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروی زيادی در راه است. ضد انقلاب هم خيلی ترسيده. آنها داخل شهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي برای حمله به اين دو مقر داشته باشيم. 💫صحبت های مختلفی شد، ابراهيم گفت: اينطور که در شهر پيداست مردم هیچ ارتباطی با آنها ندارند. بهتر است به يکی از مقرهای ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعدی برويم. 💫همه با اين طرح موافقت کردند. قرار شد نيروها را برای حمله آماده کنيم. اما همان روز نيروهای سپاه را به منطقه پاوه اعزام کردند. فقط نيروهای سرباز در اختیار فرماندهی قرار گرفت. 💫ابراهیم و ديگر رفقا به تک تک سنگرهای سربازان سر زدند. با آنها صحبت می کردند و روحيه می دادند. 💫بعد هم يک وانت هندوانه تهيه كردند و بين سربازان پخش كردند! به اين طريق رفاقتشان با سربازان بيشتر شد. 💫آنها با برنامه های مختلف آمادگی نيروها را بالا بردند. ادامه 👇🏽👇🏽
💫صبح يکی از روزها آقای خلخالی به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد ديگری از بچه های رزمنده هم از شهرهای مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. 💫پس از آمادگی لازم، مهمات بين بچه ها توزيع شد. تا قبل از ظهر به يکی از مقرهای ضد انقلاب در شهر حمله کرديم. سريعتر از آنچه فکر ميکرديم آنجا محاصره شد. بعد هم بيشتر نيروهای ضد انقلاب را دستگير کرديم. 💫از داخل مقر به جز مقدار زيادی مهمات، مقادير زيادی دلار و پاسپورت و شناسنامه های جعلی پيدا کرديم. 💫ابراهيم همه آنها را در يک گونی ريخت و تحويل مسئول سپاه داد. 💫مقر دوم ضد انقلاب هم بدون درگيری تصرف شد. 💫شهر بار ديگر به دست بچه های انقلابی افتاد. 💫فرمانده سربازان، پس از اين ماجرا می گفت: اگر چند سال ديگر هم صبر می کرديم، سربازان من جرأت چنين حمله ای را پيدا نمی کردند. اين را مديون برادر هادی و ديگر دوستان همرزم ايشان هستيم. آنها با دوستی که با سربازها داشتند روحيه ها را بالا بردند. 💫در آن دوره، فرماندهان بسياری از فنون نظامی و نحوه نبرد را به ابراهيم و ديگر بچه ها آموزش دادند. 💫اين كار، آنها را به نيروهای ورزيده ای تبديل نمود كه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشكار شد. 💫ماجرای سنندج زياد طولانی نشد. هر چند در ديگر شهرهای کردستان هنوز درگيری های مختصری وجود داشت. 💫ما در شهريور 1358 به تهران برگشتيم. 💫قاسم و چند نفر ديگر از بچه ها در کردستان ماندند و به نيروهای شهيد چمران ملحق شدند. 💫ابراهيم پس از بازگشت، از بازرسی سازمان تربيت بدنی به آموزش وپرورش رفت. 💫البته با درخواسـت او موافقت نمی شد، اما با پيگيری های بسيار اين کار را به نتيجه رساند. 💫او وارد مجموعه ای شد که به امثال ابراهيم بسيار نياز داشته و دارد. 🆔 @nahadpnuash
💠امیرالمؤمنین علیه السلام 🔺اذا قدّمت الفكر في جميع افعالك حسنت عواقبك في كلّ امر 🔰 هرگاه فكر را در همه كارهای خود جلو اندازي، سر انجام های تو در هر كاری نيكو گردد. 📙غررالحکم،باب التفکر 💎 @nahadpnuash 💎
🔰🔰 در همه میادین دفاع سخت، نیمه‌سخت و نرم آماده باشد 🔻 چند توصیه رهبر انقلاب خطاب به بسیجیان: ۱- بسیج در همه میادین دفاع سخت، نیمه‌سخت و نرم آماده‌به‌کار باشد و در همه محله‌های کشور در مقابل حوادث گوناگون راهبرد و تاکتیک آماده داشته باشد. ۲- در هیچ زمینه‌ای غافلگیر نشوید و سعی کنید در همه محله‌ها حضور داشته باشید. ۳- در جنگ نرم عکس‌العملی رفتار نکنید البته باید پاسخ دشمن را داد اما همیشه مانند شطرنج‌بازی ماهر یک قدم از دشمن جلو باشید و کنشی عمل کنید. ۴- ارتباطات خود را با مساجد تقویت کنید چرا که بسیج متولد مساجد است. ۵- با مجموعه‌های همسو با اهداف بسیج در دانشگاهها و خارج از آن، هم‌افزایی و همکاری کنید. ۶- بسیج در عین گستردگی چابک باشد و اسیر پابندهای رایج اداری نشود. ۷- اطلاع دادن خدمات بسیج به مردم. ۹۸/۹/۶ 🏷 💻 @nahadpnuash
قسمت بیست و سه معلم نمونه🌹 🗣عباس هادی 👇👇👇 💫ابراهيم می گفت: اگر قرار است انقلاب پايدار بماند و نسل های بعدی هم انقلابی باشند بايد در مدارس فعاليت کنيم، چرا كه آينده مملکت به كسانی سپرده می شودکه شرايط دوران طاغوت را حس نكرده اند! 💫وقتی می ديد اشخاصی که اصلاً انقلابی نيستند، به عنوان معلم به مدرسه می روند خيلی ناراحت می شد. 💫می گفت: بهترين و زبده ترين نيروهای انقلابی بايد در مدارس و خصوصاً دبيرستان ها باشند! 💫براي همين، کاری کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاری پر دردسر رفت، با حقوقی کمتر! اما به تنها چيزی که فکر نمی کرد ماديات بود. 💫می گفت: روزی را خدا می رساند. برکت پول مهم است. کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد. 💫به هر حال برای تدريس در دو مدرسه مشغول به کار شد. 💫دبير ورزش دبيرستان ابوريحان (منطقه14) و معلم عربی در يکی از مدارس راهنمائی محروم (منطقه 15) تهران. 💫تدريس عربی ابراهيم زياد طولانی نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمائی نرفت! حتی نمی گفت که چرا به آن مدرسه نمی رود! 💫يک روز مدير مدرسه راهنمائی پيش من آمد. 💫با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادرآقای هادی هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد مدرسه! 💫گفتم: مگه چی شده؟! 💫کمی مکث کرد و گفت: حقيقتش، آقا ابراهيم از جيب خودش پول می داد به يکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنير بگيرد آقای هادی نظرش اين بود که اينها بچه های منطقه محروم هستند. اکثراً سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس را نمی فهمد. 💫مدير ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. 💫گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ريختی، در صورتی که هيچ مشکلی برای نظم مدرسه پيش نيامده بود. 💫بعد هم سر ايشان داد زدم و گفتم: ديگه حق نداری اينجا از اين کارها را بکنی. 💫آقای هادی از پيش ما رفت بقيه ساعت هايش را در مدرسه ديگری پرکرد. 💫حالا همه بچه ها و اوليا از من خواستند که ايشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدريس ايشان تعريف می کنند. 💫ايشان در همين مدت كم، برای بسياری از دانش آموزان بی بضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. 💫با ابراهيم صحبت کردم. حرف های مدير مدرسه را به او گفتم. 💫اما فايده ای نداشت. وقتش را جای ديگری پر کرده بود. 💫ابراهيم در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار بچه ها بود. 💫دانش آموزان هم که از پهلوانی ها و قهرمانی های معلم خودشان شنيده بودند شيفته او بودند. 💫در آن زمان كه اكثر بچه های انقلابی به ظاهرشان اهميت نمی دادند ابراهيم با ظاهری آراسته كت و شلوار به مدرسه می آمد. 💫چهره زيبا و نورانی، کلامی گيرا و رفتاری صحيح، از او معلمی کامل ساخته بود. 💫در کلاس داری بسيار قوی بود، به موقع می خندید به موقع جذبه داشت. 💫زنگ های تفريح را به حياط مدرسه می آمد. اکثر بچه ها در كنار آقای هادی جمع می شدند. 💫اولين نفر به مدرسه می آمد و آخرين نفر خارج می شد و هميشه در اطرافش پر از دانش آموز بود. 💫در آن زمان که جريانات سياسی فعال شده بودند، ابراهيم بهترين محل رابرای خدمت به انقلاب انتخاب کرد. 💫فراموش نمی كنم، تعدادی از بچه ها تحت تاثير گروه های سياسی قرارگرفته بودند. يك شب آنها را به مسجد دعوت كرد. 💫با حضور چند تن از دوستان انقلابی و مسلط به مسائل، جلسه پرسش و پاسخ راه انداخت. 💫آن شب همه سؤالات بچه ها جواب داده شد. وقتی جلسه آن شب به پايان رسيد ساعت دو نيمه شب بود! 💫سال تحصيلی 59-58 آقای هادی به عنوان دبير نمونه انتخاب شد. هر چند که سال اول و آخر تدريس او بود. 💫اول مهر 1359حكم استخدامی ابراهيم برای منطقه 12 آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود. 💫درآن سال مشغوليت های ابراهيم بسيار زياد بود تدريس در مدرسه، فعاليت در کميته، ورزش باستانی و كشتی، مسجد و مداحی در هيئت و حضور در بسياری از برنامه های انقلابی و.. که برای انجام هر كدام از آنها به چند نفر احتیاج است! 🆔 @nahadpnuash
امام على عليه السلام: پيروزى، با دور انديشى و اراده پايدار به دست مى آيد الظَّفَرُ بالحَزْمِ و الجَزْمِ ميزان الحكمه جلد3 صفحه54 🆔 @nahadpnuash
❤️ 🌹 🍃💕خواهرم میدانی شیرینی در چیست؟ اینکه تو لباس سربازی حجت ابن الحسن را بر تن میکنی😍 این که مولا با دیدنت لبخند رضایت بر لب هایش می آید☺️ و تو دو گوهر گرانبهای خویش را که حیا و عفتت میباشد را حفظ میکنی🥰 با همین یک چادر ساده میدانی به استحکام چند خانواده کمک کرده ای؟💑 👨‍👩‍👦‍👦 میدانی جلوی چه میزان را گرفته ای؟ 🍃❣به خدا قسم اینها با دنیایی قابل تعویض نمیباشن ❤️ ◀️شما هم دعوتید... 👇👇👇 @nahadpnuash
🔰 اطلاع‌نگاشت | کدام جوان پیشران حرکت کشور است؟ ✅جوان با انگیزه، با ایمان، باخرد ، اهل ابتکار، دارای اعتماد به نفس، قدردان توان خویش، متوکل به خدا، اهل کار یا جوان بی انگیزه، بی ایمان، بی امید، تنبل، اسیر شهوات، بی کاره، دچار اعتیاد، شکننده، نق زن؟؟ 💻 @nahadpnuash
میدانی آقا یوسف زهرا؟ یک مدت کوتاه اینترنت قطع شد همه مضطر شدند تمام صبح تا شب به انتظار آمدنش نشستند ولی "روزِ روزش احدی دل نگرانِ تو نبود" آیا وقت مضطر شدن برای نبودنت نرسیده؟ ببخش ما را که غرق دنیا شده ایم و غافل از حضرت خورشید و... 😔این جمعه هم گذشت...آقا نیامدی... @nahadpnuash
☘️امیرالمؤمنین علیه السلام 🔶بر شما باد پیوستن و موافقت و #دوستی کردن و بپرهیزید از #بریدن و ترک کردن و #قهر کردن از همدیگر. 📙تصنیف غرر الحکم، ص۴۳۷ 💎 @nahadpnuash 💎
قسمت بیست و چهار دبیر ورزش🌹 🗣خاطرات شهید رضا هوریار 👇👇👇 💫ارديبهشت سال 1359 بود. دبير ورزش دبيرستان شهدا بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود. 💫رفته بودم به ديدنش. كلی با هم صحبت كرديم. شيفته مرام و اخلاق ابراهيم شدم. 💫آخر وقت بود. گفت: تک به تک واليبال بزنيم!؟ 💫خنده ام گرفت. من با تيم ملی واليبال به مسابقات جهانی رفته بودم. خودم را صاحب سبک می دانستم. حالا اين آقا می خواد..! گفتم باشه. 💫توی دلم گفتم: ضعيف بازی می كنم تا ضايع نشه! 💫سرويس اول را زد. آنقدر محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومی، سوم و.. 💫رنگ چهره ام پريده بود. جلوی دانش آموزان كم آوردم! ضرب دست عجيبی داشت. گرفتن سرويس ها واقعاً مشكل بود. دورتا دور زمين را بچه ها گرفته بودند. 💫نگاهی به من كرد. اين بار آهسته زد. امتياز اول را گرفتم. امتياز بعدی و بعدی و... می خواست ضايع نشم. عمداً توپ ها را خراب می كرد! 💫رسيدم به ابراهيم. بازی دو به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند. 💫توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. 💫الله‌اكبر.. ندای اذان ظهر بود. 💫توپ را روی زمين گذاشت. رو به قبله ايستاد و بلندبلند اذان گفت. 💫در فضای دبيرستان صدايش پيچيد. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. 💫او مشغول نماز شد. همانجا داخل حياط. 💫بچه ها پشت سرش ايستادند. جماعتی شد داخل حياط. همه به او اقتدا كرديم. 💫نماز كه تمام شد برگشت به سمت من. دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتی زيباست كه با رفاقت باشد. 🆔 @nahadpnuash
🚫خرید گران ممنوع!🚫 🛍 رهبرانقلاب: دخترخانم‌هایی که می خواهند جهیزیه درست کنند، برای خرید اسباب سر عقد و #جهیزیه، توی این دکان‌های گران‌قیمت در محلات گران قیمت شهر اصلاً پا نگذارند. بروند آن جاهایی که معروف به گرانی نیست. این‌طور نباشد که داماد بیچاره را دنبالشان راه بیندازند برای خرید عروس و خرید عقد. متأسفانه از این کار ها می کنند. ١٣٧٢/٣/١٩ #امام_خامنه_ای #ازدواج_ساده 🆔⚜️ @nahadpnuash⚜️
@طنز_دانشجویی شب امتحان چیست؟ شبی برای فهمیدن قیمت کتاب، جنس کاغذ، ضخامت جلد، اسم ناشر و نویسنده و از همه مهمتر شمردن تعداد صفحات کتاب😐😂😂 😊 @nahadpnuash
قسمت بیست و پنج نماز اول وقت🌹 🗣دوستان شهید 👇👇👇 💫محور همه فعاليت هايش نماز بود. ابراهيم در سخت ترين شرايط نمازش را اول وقت مي خواند. بيشتر هم به جماعت و در مسجد. ديگران را هم به نمازجماعت دعوت ميکرد. 💫 مصداق اين حديث بود كه امیر المومنین( ع)مي فرمايند: هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زير بهره مي گيرد: 💫 برادري که در راه خدا با او رفاقت کند، علمي تازه، رحمتي که در انتظارش بوده، پندي که از هلاکت نجاتش دهد، سخني که موجب هدايتش شود و ترک گناه. 💫 ابراهيم حتي قبل از انقلاب؛ نمازهاي صبح را در مسجد و به جماعت ميخواند. 💫 رفتار او ما را به ياد جمله معروف شهيد رجائي مي انداخت؛ به نماز نگوئيد کار دارم، به کار بگوئيد وقت نماز است. 💫بهترين مثال آن، نمازجماعت در گود زورخانه بود. وقتي كار ورزش به اذان مي رسيد، ورزش را قطع مي کرد و نماز جماعت را بر پا مي نمود. 💫 بارها در مسير سفر، يا در جبهه، وقتي موقع اذان مي شد، ابراهيم اذان ميگفت و با توقف خودرو، همه را تشويق به نماز جماعت ميکرد. 💫 صداي رساي ابراهيم و اذان زيباي او همه را مجذوب خود ميکرد. 💫او مصداق اين کلام نوراني پيامبر اعظم(ص)بود که ميفرمايند: خداوند وعده فرمــوده؛ مؤذن و فردي که وضو ميگيرد و در نماز جماعت مسجد شرکت ميکند، بدون حساب به بهشت ببرد. 💫ابراهيم در همان دوران با بيشتر بچه هاي مساجد محل رفيق شده بود. 💫او از دوران جواني يک عبا براي خودش تهيه کرده بود و بيشــتر اوقات با عبا نماز ميخواند. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫سال 1359 بود. برنامه بسيج تا نيمه شب ادامه يافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد. 💫 ابراهيم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف ميکرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار. 💫بچه ها را تا اذان بيدار نگه داشت. بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هايشان رفتند. 💫 ابراهيم به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچه ها، همان ساعت مي رفتند معلوم نبود براي نماز بيدار مي شدند يا نه، شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچه ها را تا اذان صبح نگه داريد كه نمازشان قضا نشود. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫ابراهيم روزها بسيار انسان شوخ و بذله گويي بود. خيلي هم عوامانه صحبت ميکرد. 💫 اما شب ها معمولا قبل از سحر بيدار بود و مشغول نماز شب ميشد. تلاش میکرد که حتما اين کار مخفيانه صورت بگيرد. 💫ابراهيم هر چه به اين اواخر نزديک ميشد. بيداري سحرهايش طولاني تر بود. گويي ميدانست در احاديث نشانه شيعه بودن را بيداري سحر و نماز شب معرفي کرده اند. 💫او به خواندن دعاهاي كميل و ندبه وتوسل مقيد بود. دعاها و زيارت هاي هر روز را بعد از نماز صبح ميخواند. هر روز يا زيارت عاشورا يا سلام آخر آن را ميخواند. 💫هميشه آيه و جعلنا را زمزمه ميكرد. يكبار گفتم: آقا ابرام اين آيه براي محافظت در مقابل دشمن است، اينجا كه دشمن نيست! 💫 ابراهيم نگاه معني داري كرد و گفت: دشــمني بزرگتر از شيطان هم وجود دارد!؟ 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫يكبار حرف از نوجوان ها واهميت به نماز بود. 💫ابراهيم گفت: زماني كه پدرم از دنيا رفت خيلي ناراحت بودم. شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابیدم. 💫 به محض اینکه خوابم برد در عالم رويا پدرم را ديدم! درب خانه را باز كرد. مستقيم و با عصبانيت به سمت اتاق آمد. روبروي من ايستاد. براي لحظاتي درست به چهره من خيره شد. 💫همان لحظه از خواب پريدم. نگاه پدرم حرف هاي زيادي داشــت! هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم، وضو گرفتم ونمازم را خواندم. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫از ديگر مسائلي که او بسيار اهميت مي داد نمازجمعه بود. هر چند از زماني که نمازجمعه شکل گرفت ابراهيم درکردستان و يا در جبهه ها بود. 💫ابراهيم هر زمان که در تهران حضور داشت در نمازجمعه شركت مي كرد. 💫 ميگفت: شما نميدانيد نمازجمعه چقدر ثواب و برکات دارد. 💫امام صادق (ع)ميفرمايند: قدمي نيست که به سوي نمازجمعه برداشته شود، مگر اينکه خدا آتش را بر او حرام ميکند. 🆔 @nahadpnuash
✅آغاز ثبت نام ببیست و سومین جشن ✳️شرایط ثبت نام : 🔆 مجاز جهت ثبت نام اوليه 1397/01/01 تا 1398/09/30 مي باشد. 🔆 در مواردي كه هر دو زوج دانشجو هستند ، فقط يكي از آنها به عنوان داوطلب اصلي ثبت نام نمايد. 🔆دانشجويان عزیزتا بعد پس از ثبت نام ، مدارك لازم را جهت تائيد به دفتر نهادرهبری دانشگاه تحویل دهید. 🔆 لازم جهت تاييد: اصل عقدنامه، اصل شناسنامه و كارت ملي زوجين، اصل كارت دانشجويي 🕑 ثبت نام تا 30 آذر ماه 1398 مي باشد. لینک ثبت نام : 👇👇👇👇 http://ezdevaj.nahad.ir/98/ 🆔 @nahadpnuash
❇️📣📣 به اطلاع دانشجویان شرکت کننده در مسابقه کتابخوانی سلام بر ابراهیم می رساند اسامی برندگان به شرح زیر اعلام میگردد : 〽️〽️〽️〽️〽️〽️〽️〽️ 1️⃣فاطمه صادقپور 2️⃣ فاطمه پورصمد 3️⃣ میثم شریفی 🔶 برندگان لطفا جهت هماهنگی بمنظور دریافت جایزه خود در ساعات اداری با شماره 35429070 تماس حاصل فرمایند. ✅ @nahadpnuash
🔴ماجرای و نمایندگان مجلس و 👆👆 ♦️ مردم! بروید آدم انتخاب کنید... 🌹امام خامنه‌ای: «خصوصیت مدرس چه بود؟ خصوصیت عمده‌اش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد.» ۱۳۷۸/۱۱/۲۶ 💐روحش شاد راهش پررهرو💐 @nahadpnuash
(ع) : 🔹 (ع) که معاصر امام هادی (ع) بود، مهمترین مطالب خود را به محضر خود عرضه داشت ... تا اگر کاستی در آنها وجود دارد مرا راهنمایی کنید که آن حضرت پس از شنیدن عقاید ایشان ، ضمن معرفی امامان بعد از خود، عقاید وی را تایید کرد و فرمود دین تو لذا بر آن ثابت بمان. 🔹این حدیث نشان می دهد انسان باید همواره عقیده خود را بر کتاب و سنت الهی یعنی بر عرضه کند تا نواقص و زواید اعتقادی هر کس برای خودش آشکار شود. 🌹🌹ولادت حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) مبارک باد🌹🌹 💻 @nahadpnuash
🌼✨🌸✨🌼✨🌸 💠 بزرگی می فرمود: 📍زمانيكه ميخواهي وضوء بگيري، اگر لباست را نزد كودكي بگذاري تا نگه دارد ، وقتي بازگردي تالباس را برداري ، اگر كودك بگويد در لباست عقربي رفته است ، هرچند احتمال كمي هم بدهي كه واقعيت دارد ، از پوشيدن لباس اجتناب ميكني! آن وقت خيلي عجيب است كه إخبارِ ١٢٤هزار پيامبر از قيامت و عوالم بعد از مرگ در ما اثر نميكند و در غفلت به سر ميبريم! . @tanz_pand
🔹📣📣 به اطلاع دانشجویان شرکت کننده در مسابقه کتابخوانی می رساند اسامی برندگان به شرح زیر اعلام میگردد : 👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽 1️⃣حکیمه جداری 2️⃣ علی بنده ای 3️⃣ پریا عمیدفر 4️⃣ فائقه طاهریان 5️⃣ نگین یحیی زاده 🔺 برندگان لطفا جهت هماهنگی بمنظور دریافت جایزه خود در ساعات اداری با شماره 35429070 تماس حاصل فرمایند. ✅ @nahadpnuash
🗳رهبر انقلاب ضمن انتقاد به ثبت‌نام بی‌محابای برخی افراد در انتخابات مجلس، تاکید کردند: ... اگر توان مدیریتی ندارید، مسئولیت نپذیرید. ۹۸/۹/۱۰ 🔹 پیامبر (ص) به ابی‌ذر فرمودند: من هر چه برای خودم دوست میدارم، برای تو هم دوست میدارم. من جنابعالی را در ، ضعیف میبینم. خیلی آدم خوبی هستی اما حالا که آدم ضعیفی هستی، مواظب باش بر دو نفر هم ریاست نکنی و تولیت مال یتیم را قبول نکنی. 🔹 این، درس برای ماها است. بعضی از ما به مجرّد اینکه یک مسندی یا خالی میشود یا ممکن است خالی بشود، فوراً چشم میدوزیم به آنجا! خب اوّل نگاه کن ببین میتوانی یا نمیتوانی. 👈... اگر توان مدیریتی ندارید، مسئولیت نپذیرید. ۹۸/۹/۱۰ 💻 @nahadpnuash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز جوری که رییس جمهور از گرون شدن بنزین باخبر‌ شد😂😂😂👌 @tanz_pand
◀️ مرد ماهیگیر ▶️ مرد جوان فقیر و گرسنه ای دلتنگ و افسرده روی پلی نشسته بود و گروهی از ماهی‌گیران را تماشا می کرد، در حالیکه به سبد پر از ماهی کنار آنها چشم دوخته بود. با خود گفت: کاش من هم یک عالمه از این ماهی ها داشتم. آن وقت آن ها را می فروختم و لباس و غذا می خریدم. یکی از ماهی‌گیران پاسخ داد: اگر لطفی به من بکنی هر قدر ماهی بخواهی به تو می دهم. -:این قلاب را نگه دار تا من به شهر بروم و به کارم برسم. مرد جوان با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت. در حالیکه قلاب مرد را نگه داشته بود، ماهی ها مرتب طعمه را گاز می زدند و یکی پس از دیگری به دام می افتادند. طولی نکشید که مرد از این کار خوشش آمد و خندان شد. مرد مسن تر وقتی برگشت، گفت: همه ی ماهی ها را بردار و برو اما می خواهم نصیحتی به تو بکنم. دفعه بعد که محتاج بودی وقت خود را با خیال‌بافی تلف نکن. قلاب خودت را بنداز تا زندگی ات تغییر کند، زیرا هرگز آرزوی ماهی داشتن تور ما را پر از ماهی نمی کند به ما بپیوندید. 👉🌹 @tanz_pand 🌹👈