eitaa logo
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
6.8هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
330 فایل
📣اطلاع رسانی اخبار آموزشی و فرهنگی دانشگاه پیام نور 🙋‍♂️پاسخ به سوالات آموزشی _تبلیغات _تبادل #ادمین_کانال👇 @adminpnuash 👨‍🎓درخواست ثبت #خدمات_آموزشی #کافی_نت کانال👇 @cafipnuash ✅ارتباط با مشاور مذهبی @gheshlaghiaghdam
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت پنجاه و چهار مداحی🌹 🗣امیر منجر 🗣جواد شیرازی 👇👇👇 💫ابراهيم در دوران دبيرستان به همراه دوستانش هيئت جوانان وحدت اسلامی را برپا کرد. 💫او منشاء خير برای بسياری از دوستان شد. 💫بارها به دوستانش توصيه می كرد كه برای حفظ روحيه دينی و مذهبی از تشكيل هيئت در محله ها غافل نشويد. آن هم هيئتی كه سخنرانی محور اصلی آن باشد. 💫يكی از دوستانش نقل می كرد كه: سال ها پس از شهادت ابراهيم در يكی از مساجد تهران مشغول فعاليت فرهنگی بودم. 💫روزی در اين فكر بودم كه با چه وسيله ای ارتباط بچه ها را با مسجد و فعاليتهای فرهنگی حفظ كنيم؟ 💫همان شب ابراهيم را در خواب ديدم. تمامی بچه هاس مسجد را جمع كرده و می گفت: از طريق تشكيل هيئت هفتگی، بچه ها را حفظ كنيد! بعد در مورد نحوه كار توضيح داد.. 💫ما هم اين كار را انجام داديم. ابتدا فكر نمی كرديم موفق شويم ولي با گذشت سال ها هنوز از طريق هيئت هفتگی با بچه ها ارتباط داريم. 💫مرام و شيوه ابراهيم در برخورد با بچه های محل نيز به همين صورت بود. 💫او پس از جذب جوانان محل به ورزش، آنها را به سوی هيئت و مسجد سوق می داد و می گفت: وقتی دست بچه ها توی دست امام حسين (ع) قرار بگيره مشكل حل ميشه. خود آقا نظر لطفش را به آنها خواهد داشت. 💫ابراهيم از همان دوران دبيرستان شروع به مداحی كرد. بقيه را هم به خواندن و مداحی كردن ترغيب می كرد. 💫هر هفته در هيئت جوانان وحدت اسلامی به همراه شهيد عبدالله مسگر حضور داشت و مداحی می كرد. 💫اين مجموعه چيزی فراتر از يک هيئت بود. در رشد مسائل اعتقادی و حتی سياسی بچه ها بسيار تأثيرگذار بود. 💫دعوت از علمائی نظير علمه محمدتقی جعفری، حاج آقا نجفی و استفاده از شخصيت های سياسی، مذهبی جهت صحبت از فعاليت های اين هيئت بود. 💫لذا مأموران ساواک روی اين هيئت دقت نظر خاصی داشتند و چند بار جلوی تشكيل جلسات آن را گرفتند. 💫ابراهيم، مداحی را از همين هيئت و همچنين هنگامی كه ورزش باستانی انجام می داد آغاز كرد. در دوران انقلاب و بعد از آن به اوج خود رسيد. 💫اما نكته مهمی كه رعايت می كرد اين بود كه می گفت: برای دل خودم می خوانم. سعی ميكنم بيشتر خودم استفاده كنم و نيت غيرخدايی را در مداحی وارد نكنم. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫روی موتور نشسته بود. به زيبايی شروع به خواندن اشعاری برای حضرت زهرا (س) نمود. خيلی جالب و سوزناک بود. 💫از ابراهيم خواستم كه در هيئت همان اشعار را به همان سبک بخواند، اما زير بار نرفت! 💫می گفت: اينجا مداح دارند، من هم كه اصلاً صدای خوبی ندارم، بی خيال شو. 💫اما می دانستم هر وقت كاری بوی غير خدا بدهد، يا باعث مطرح شدنش شود ترک می كند. 💫در مداحی عادات جالبی داشت. به بلندگو، اكو و.. مقيد نبود. بارها می شد كه بدون بلندگو می خواند. 💫در سينه زنی خيلی محكم سينه می زد می گفت: اهل بيت همه وجودشان را برای اسلام دادند. ما همين سينه زنی را بايد خوب انجام دهيم. 💫در عروسی ها و در عزاها هر جا می ديد وظيفه اش خواندن است می خواند. اما اگر می فهميد به غير از او مداح ديگری هست، نمی خواند و بيشتر به دنبال استفاده بود. 💫در عزاداری ها حال خوشی داشت. خيلی ها با وجود ابراهيم و عزاداری او شور و حال خاصی پيدا می كردند. 💫ابراهيم هر جايی که بود آنجا را كربلا می كرد! گريه ها و ناله های ابراهيم شور عجيبی ايجاد می كرد. 💫نمونه آن در اربعين سال 1361 در هيئت عاشقان حسين علیه السلام بود. 💫بچه های هيئتی هرگز آن روز را فراموش نمی كنند. 💫ابراهيم ذكر حضرت زينب سلام الله علیها را می گفت. 💫او شور عجيبی به مجلس داده بود. بعد هم از حال رفت و غش كرد! 💫آن روز حالتی در بچه ها پيدا شد كه ديگر نديديم. مطمئن هستم به خاطر سوز درونی و نَفس گرم ابراهيم، مجلس اينگونه متحول شده بود. 💫ابراهيم در مورد مداحی حرفهای جالبی می زد. می گفت: مداح بايد آبروی اهل بيت را در خواندنش حفظ كند، هر حرفی نزند. اگر در مجلسی شرايط مهيا نبود روضه نخواند... 💫ابراهيم هيچ وقت خودش را مداح حساب نمی كرد ولی هر جا كه می خواند شور و حال عجيبی را ايجاد می كرد. ذكر شهدا را هيچ وقت فراموش نمی كرد. 💫چند بيت شعر آماده كرده بود كه اسم شهدا علی الخصوص اصغر وصالی و علی قربانی را مي آورد و در بيشتر مجالس می خواند. 💎 @nahadpnuash 💎
🔶 🔸رفتارهای زشت و سخیف این رئیس‌جمهور کنونی آمریکا، کارهایی است که از اوّل هم میکردند؛ در دوران دولت گذشته‌ی آمریکا یک‌جور بود، دوران قبل از او یک‌جور بود؛ در هر دوره‌ای یک‌جوری اینها خباثتهای خودشان را نشان دادند. خیلی‌ از آنها استخوانهایشان هم خاک شد، بدنشان هم در زیر خاک خوراک کرم و مور و مار شد، امّا همچنان خواهد ایستاد. ۱۳۹۷/۰۲/۱۹ 🔸بعضی از دولتمردان آمریکا وانمود میکنند دیوانه‌اند؛ بنده البتّه این را قبول ندارم، امّا حقیقتاً احمقهای درجه‌ی یک هستند. ۱۳۹۷/۱۰/۱۹ 💎 مقام معظم رهبری 💻 @nahadpnuash
✅دستگاه‌های دولتی و مجموعه‌های مردمی هرچه بیشتر به یاری مردم بشتابند. ♦️ در پی مشکلات پدید آمده از بارندگی‌های شدید در سیستان و بلوچستان و برخی نقاط جنوب شرقی کشور، حضرت آیت الله خامنه‌ای در پیامی دستگاههای دولتی و مجموعه‌های مردمی را به یاری هر چه بیشتر مردم عزیز آن مناطق فراخواندند. 🔸 متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 بارندگی‌های شدید در استان سیستان و بلوچستان و برخی نقاط دیگر در جنوب شرقی کشور که به آب‌گرفتگی مشکل‌ساز برای مردم و در مواردی ویرانگر و خسارت‌بار انجامیده است، ایجاب میکند که در کنار خدمات‌رسانی قابل تقدیری که تاکنون صورت گرفته است، دستگاههای دولتی و مجموعه‌های مردمی هر چه بیشتر به یاری مردم عزیز آن سامان شتافته از وقوع خسارتهای بیشتر جلوگیری نمایند. از خداوند متعال خیر و برکت ماندگار برای همگان مسألت می‌کنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۲۳ دی ۱۳۹۸ @nahadpnuash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فوری|ویدئو محاکمه پاسدار پدافند که موشک را شلیک کرد... #نشر_حداکثری @nahadpnuash
💢فتنه چیست⁉️ ✨ إنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ يُنْكَرْنَ مُقْبِلَاتٍ وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ✨ 💠 فتنه ها آنگاه كه روی آورند با حق شباهت دارند، و چون پشت كنند، حقیقت چنانكه هست، نشان داده می شود، فتنه ها چون می آیند شناخته نمی شوند، و چون می گذرند، مورد شناسایی قرار می گیرند. @nahadpnuash
قسمت پنجاه و پنج مجلس حضرت زهرا(س)🌹 🗣دوستان شهید 👇👇👇 💫به جلسه مجمع الذاكرين رفته بوديم، در مسجد حاج ابوالفتح در جلسه اشعاری در فضايل حضرت زهرا سلام الله علیها خوانده شد كه ابراهيم آنها را می نوشت. 💫آخر جلسه حاج علی انسانی شروع به روضه خوانی كرد. 💫ابراهيم از خود بی خود شده بود! دفترچه شعرش را بست و با صدايی بلند گريه می كرد. 💫من از اين رفتار ابراهيم بسيار تعجب كردم. 💫جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتاديم. در بين راه گفت: آدم وقتی به جلسه حضرت زهرا سلام الله علیها وارد ميشه بايد حضور ايشان را حس كنه. چون جلسه متعلق به حضرت است. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫يک شب به اصرار من به جلسه عيدالزهرا سلام الله رفتيم. 💫فكر می كردم ابراهيم كه عاشق حضرت صديقه (س) است خيلی خوشحال می شود. 💫مداح جلسه، مثلاً برای شادی حضرت زهرا (س)حرف های زشتی را به زبان آورد! 💫اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم. 💫در راه گفتم: فكر می كنم ناراحت شُديد درسته!؟ 💫ابراهيم در حالی كه آرامش هميشگی را نداشت رو به من كرد و در حالی كه دستش را با عصبانيت تكان می داد گفت: توی اين مجالس خدا پيدا نميشه، هميشه جايی برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه. 💫چند بار هم اين جمله را تكرار كرد. 💫 بعدها وقتی نظر علما را در مورد اين مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پی بردم. 💫در فتح المبين وقتی ابراهيم مجروح شد، سريع او را به دزفول منتقل كرديم و در سالنی كه مربوط به بهداری ارتش بود قرار داديم. 💫مجروحين زيادی در آنجا بستری بودند. سالن بسيار شلوغ بود. 💫مجروحين آه و ناله ميكردند، هيچ كس آرامش نداشت. 💫بالاخره يک گوشه ای را پيدا كرديم و ابراهيم را روی زمين خوابانديم. 💫پرستارها زخم گردن و پای ابراهيم را پانسمان كردند. 💫در آن شرايط اعصاب همه به هم ريخته بود، سر و صدای مجروحين بسيار زياد بود. 💫ناگهان ابراهيم با صدائی رسا شروع به خواندن كرد! شعر زيبايي در وصف حضرت زهرا(س) خواند كه رمز عمليات هم نام مقدس ايشان بود. 💫برای چند دقيقه سكوت عجيبی سالن را فرا گرفت! هيچ مجروحی ناله نمی كرد! گوئی همه چيز رديف و مرتب شده بود. 💫به هر طرف كه نگاه می كردی آرامش موج می زد! قطرات اشک بود كه از چشمان مجروحين و پرستارها جاری ميشد، همه آرام شده بودند! 💫خواندن ابراهيم تمام شد. يكی از خانم دكترها كه مُسن تر از بقيه بود و حجاب درستی هم نداشت جلو آمد. خيلی تحت تأثير قرار گرفته بود. آهسته گفت: تو هم مثل پسرمی! فدای شما جوونها! بعد نشست و سر ابراهيم را بوسيد! 💫قيافه ابراهيم ديدنی بود. گوش هايش سرخ شد. بعد هم از خجالت ملافه را روی صورتش انداخت. 💫ابراهيم هميشه می گفت: بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصا حضرت زهرا سلام الله علیها حلال مشكلات است. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫برای ملاقات ابراهيم رفته بوديم بيمارستان نجميه. دور هم نشسته بوديم. 💫ابراهيم اجازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهرا(س) نمود. 💫دو نفر از پزشكان آمدند و از دور نگاهش می كردند. 💫با تعجب پرسيدم: چيزی شده!؟ 💫گفتند: نه، ما در هواپيما همراه ايشان بوديم. مرتب از هوش می رفت و به هوش می آمد. اما در آن حال هم با صدايی زيبا در وصف حضرت مداحی می كرد. 🆔 @nahadpnuash
💠حضرت فاطمه عليها السلام 🔺إنْ كُنتَ تَعمَلُ بِما أمَرناكَ و تَنتَهي عَمّا زَجَرناكَ عَنهُ فَأنتَ مِن شيعَتِنا و إلاّ فَلا ؛ 🔰اگر به آنچه تو را به آن فرمان مى دهيم عمل كنى و از آنچه برحذر مى داريم دورى كنى ، از شيعيان مايى و الاّ هرگز . 📙بحار الأنوار ، ج 68 ، ص 155 ↷«ڪلیڪ ڪنید»↶ 💎 🆔 @nahadpnuash 💎
#روزهای_پر_فتنه_با_حزب_علی_باشید 🌹آیت الله بهجت ره : ائمه برای این روزهای پرفتنه تکلیف مارا روشن کرده اند و مـارا حیران و سرگردان به حال خود وا نگذاشته اند. فرمودند درصورت اختلاف، با حزب و فرقه ای باشید که با علی است 📚در محضر بهجت، ج٣، ص٢٩٩ #فتنه_جدید @nahadpnuash
🌸 امیرالمؤمنین علی (ع): 💠 از خشم بپرهيز كه آغاز آن، ديوانگى و پایان آن، پشيمانى است/ إيّاكَ وَالغَضَبَ؛ فَأَوَّلُهُ جُنونٌ وآخِرُهُ نَدَمٌ 📚غررالحكم، حدیث ۲۶۳۵ ↷«ڪلیڪ ڪنید»↶ 💎 @nahadpnuash 💎
قسمت پنجاه و شش تابستان شصت و یک🌹 🗣دوستان شهید 👇👇👇 💫ابراهيم در تابستان 1361 که به خاطر مجروح شدن تهران بود، پيگير مسائل آموزش و پرورش شد. 💫در دوره های تكميلی ضمن خدمت شركت كرد. همچنين چندين برنامه و فعاليت فرهنگی را در همان دوران كوتاه انجام داد. 💫با عصای زير بغل از پله های اداره كل آموزش و پرورش بالا و پايين می رفت. 💫آمدم جلو و سلام كردم. گفتم: آقا ابرام چی شده؟! اگه كاری داری بگو من انجام ميدم. 💫گفت: نه،كار خودمه. 💫بعد به چند اتاق رفت و امضاء گرفت. كارش تمام شد. می خواست از ساختمان خارج شود. 💫پرسيدم: اين برگه چی بود. چرا اينقدر خودت را اذيت كردی!؟ 💫گفت: يک بنده خدا دو سال معلم بوده اما هنوز مشكل استخدام داره كار او را انجام دادم. 💫پرسيدم: از بچه های جبهه است!؟ 💫گفت: فكر نمی كنم اما از من خواست برايش اين كار را انجام دهم. من هم ديدم اين كار از من ساخته است برای همين آمدم. 💫بعد ادامه داد: آدم هر كاری كه می تواند بايد برای بنده های خدا انجام دهد. مخصوصا اين مردم خوبی كه داريم. هر كاری كه از ما ساخته است بايد برايشان انجام دهيم. نشنيدی كه حضرت امام فرمودند: «مردم ولی نعمت ما هستند.» 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫ابراهيم را در محل همه می شناختند. هركسی با اولين برخورد عاشق مرام و رفتارش می شد. 💫هميشه خانه ابراهيم پر از رفقا بود. بچه هايی كه از جبهه می آمدند، قبل از اينكه به خانه خودشان بروند به ابراهيم سر می زدند. 💫يک روز صبح امام جماعت مسجد محمديه(شهدا) نيامده بود. مردم به اصرار ابراهيم را فرستادند جلو و پشت سر او نماز خواندند. 💫وقتی حاج آقا مطلع شد خيلی خوشحال شد و گفت: بنده هم اگر بودم افتخار می كردم كه پشت سر آقای هادی نماز بخوانم. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫ابراهيم را ديدم كه با عصای زير بغل در كوچه راه می رفت. چند دفعه ای به آسمان نگاه كرد و سرش را پايين انداخت. 💫رفتم جلو و پرسيدم: آقا ابرام چی شده!؟ 💫اول جواب نمی داد. اما با اصرار من گفت: هر روز تا اين موقع حداقل يكی از بندگان خدا به ما مراجعه می كرد و هر طور شده مشكلش را حل می كرديم. 💫اما امروز از صبح تا حالا كسی به من مراجعه نكرده! می ترسم كاری كرده باشم كه خدا توفيق خدمت را از من گرفته باشد! 🆔 @nahadpnuash
سلسله جلسات اجرایی کردن بیانیه گام دوم انقلاب در بخش های مختلف دانشگاه پیام نور استان آذربایجان شرقی برگزار شد. 🆔 @nahadpnuash
🔰 تاکید رهبر انقلاب در دیدار اعضای برگزاری کنگره‌ی بزرگداشت دو هزار شهید استان بوشهر 🌷 یاد و نام شهدا باید وارد زندگی بچه‌ها شود 🔻 کاری کنید که یاد شهدا و این اشخاص [مجاهد] در ذهن نسلهای جدید ماندگار بشود. مثلاً رئیسعلی دلواری، آدم به این عظمت، در بین ما چند درصد او را می‌شناسند؟ کاری باید کرد تا این نامها زنده بمانند؛ اینها الگو هستند. مثلاً روی کتابچه‌های بچّه‌ها، دفترهای بچّه‌ها، روی پشت جلد کتابها، در خود کتابهای درسی، روی لباسها، عکس اینها، خصوصیّت اینها، اسم اینها [چاپ و] نوشته بشود. 🔍 مطالعه متن کامل بیانات👇 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44668 🆔 @nahadpnuash
🔰 رهبر انقلاب : دستگاههای دولتی و مجموعه های مردمی هر چه بیشتر به یاری مردم عزیز آن سامان شتافته و از وقوع خسارتهای بیشتر جلوگیری نمایند . همه می‌کوشیم در کنار هموطنان عزیز سیل‌زده استان ⁧⁩ باشیم و به کمکشان بشتابیم‌ ‌ ‏ ‌ کمک به سیل زدگان کشور شماره کارت : ۵۰۴۱-۷۲۱۰-۷۰۸۳-۶۵۶۵ کد دستوری *780*888# بنام جمعیت امام رضایی ها حاج حسین یکتا ‏ ⁧⁩‌ @nahadpnuash
قسمت پنجاه و هفت روش تربیت🌹 🗣جواد مجلسی راد 🗣مرتضی پارسائیان 👇👇👇 💫منزل ما نزديک خانه آقا ابراهيم بود. آن زمان من شانزده سال داشتم. 💫هر روز با بچه ها داخل کوچه واليبال بازی می کرديم. بعد هم روی پشت بام مشغول کفتر بازی بودم! آن زمان حدود 170 كبوتر داشتم. 💫موقع اذان که می شد برادرم به مسجد می رفت اما من اهل مسجد نبودم. 💫عصر بود و مشغول واليبال بوديم. ابراهيم جلوی درب منزلشان ايستاده بود و با عصای زير بغل بازی ما را نگاه می کرد. 💫در حين بازی توپ به سمت آقا ابراهيم رفت. من رفتم که توپ را بياورم. 💫ابراهيم توپ را در دستش گرفت. بعد توپ را روی انگشت شصت به زيبائی چرخاند و گفت: بفرمائيد آقا جواد! 💫از اينکه اسم مرا می دانست خيلی تعجب کردم. تا آخر بازی نيم نگاهی به آقا ابراهيم داشتم. همه اش در اين فکر بودم که اسم مرا از کجا می داند! 💫چند روز بعد دوباره مشغول بازی بوديم. آقا ابراهيم جلو آمد و گفت: رفقا، ما رو بازی میديد؟ 💫گفتيم: اختيار داريد، مگه واليبال هم بازي می کنيد!؟ 💫گفت: خُب اگه بلد نباشيم از شـما ياد می گيريم. 💫عصا را كنار گذاشت، درحالی كه لنگ لنگان راه می رفت شروع به بازی کرد. 💫تا آن زمان نديده بودم کسی اينقدر قشنگ بازی کند! 💫او هنوز مجروح بود مجبور بود يک جا بايستد. اما خيلی خوب ضربه می زد. خيلی خوب هم توپ ها را جمع می کرد. 💫شب به برادرم گفتم: اين آقا ابراهيم رو می شناسی؟ عجب واليبالی بازی ميکنه! 💫برادرم خنديد و گفت: هنوز او را نشناختی! ابراهيم قهرمان واليبال دبيرستان ها بوده. تازه قهرمان کشتی هم بوده! 💫با تعجب گفتم: جدی ميگی؟! پس چرا هيچی نگفت! 💫برادرم جواب داد: نمی دونم، فقط بدون که آدم خيلی بزرگيه! 💫چند روز بعد دوباره مشغول بازی بوديم. آقا ابراهيم آمد. 💫هر دو طرف دوست داشتند با تيم آنها باشد. بعد هم مشغول بازی شديم. چقدر زيبا بازی می کرد. 💫آخر بازی بود. از مسجد صدای اذان ظهر آمد. ابراهيم توپ را نگه داشت و بعد گفت: بچه ها می آييد برويم مسجد؟! 💫گفتيم: باشه، بعد با هم رفتيم نماز جماعت. 💫چند روزی گذشت و حسابی دلداده آقا ابراهيم شديم. به خاطر او می رفتيم مسجد. 💫يک بار هم ناهار ما را دعوت کرد و كلی با هم صحبت كرديم. 💫بعد از آن هر روز دنبال آقا ابراهيم بودم. اگر يک روز او را نمی ديدم دلم برايش تنگ می شد. واقعا ناراحت می شدم. 💫يک بار با هم رفتيم ورزش باستانی. خلاصه حسابی عاشق اخلاق و رفتارش شده بودم. 💫او با روش محبت و دوستی ما را به سمت نماز و مسجد كشاند. 💫اواخر مجروحيت ابراهيم بود. می خواست برگردد جبهه 💫يک شب توی كوچه نشسته بوديم، برای من از بچه های سيزده، چهارده ساله در عمليات فتح المبين می گفت. 💫همينطور صحبت می كرد تا اينکه با يک جمله حرفش را زد: آنها با اينکه سن و هيکلشان از تو کوچکتر بود ولی با توکل به خدا چه حماسه هائی آفريدند. تو هم اينجا نشسته ای و چشمت به آسمانه که کفترهات چه می کنند!! 💫فردای آن روز همه كبوترها را رد کردم. بعد هم عازم جبهه شدم. 💫از آن ماجرا سال ها گذشت. حالا که کارشناس مسائل آموزشی هستم می فهمم که ابراهيم چقدر دقيق و صحيح کار تربيتی خودش را انجام می داد. او چه زيبا امر به معروف و نهی از منكر می کرد. 💫ابراهيم آنقدر زيبا عمل می کرد که الگوئي برای مدعيان امر تربيت بود. آن هم در زمانی كه هيچ حرفی از روش های تربيتی نبود. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫نيمه شعبان بود. با ابراهيم وارد کوچه شديم چراغانی کوچه خيلی خوب بود. 💫بچه های محل انتهای کوچه جمع شده بودند. وقتی به آنها نزديک شديم همه مشغول ورق بازی و شرط بندی و.. بودند! 💫ابراهيم با ديدن آن وضعيت خيلی عصبانی شد اما چيزی نگفت. 💫من جلو آمدم و آقا ابراهيم را معرفی کردم و گفتم: ايشان از دوستان بنده و قهرمان واليبال و کشتی هستند. 💫بچه ها هم با ابراهيم سلام و احوالپرسی کردند. 💫بعد طوری که کسی متوجه نشود ابراهيم به من پول داد و گفت: برو ده تا بستنی بگير و سريع بيا. 💫آن شب ابراهيم با تعدادی بستنی و حرف زدن و گفتن و خنديدن، با بچه های محل ما رفيق شد. در آخر هم از حرام بودن ورق بازی گفت. 💫وقتی از كوچه خارج می شديم تمام كارت ها پاره شده و در جوب ريخته شده بود! 🆔 @nahadpnuash
حضرت_زهرا (س): 🌹 بارالٰها! به علم غيب و قدرت فراگيرت سوگند، مرا زنده بدار تا روزى كه آن، براى من سودمند است و بميران هنگامى كه مرگ،به سود من باشد. 📗بحار،ج۹۴،ص۲۲۵ 🍃💐همانا برترین کارها،کار برای امام زمان است💐🍃 ┄┅┅❁💠🔹❁┅┅┄ @nahadpnuash
تعجيل در کار خیر سالها بود که می خواستم از "فردا" شروع کنم، اما همیشه "فردا" یک روز از من جلوتر بود. سالها گذشت تا فهمیدم باید از همین الان شروع کنم. این👆 کلام یک آدم موفق هست... ازتجربه ها بهره ببرید.. 🌺❤️✨👇👇 @ezdevajj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه‌ای: نواب، مرد قَوی‌ای بود! ۶۳/۱۰/۲۲ ♦️ماجرای گوشمالی شاه اردن به‌ وسیله‌ی شهید #نواب_صفوی #27دی_سالروز_شهادت_نواب_صفوی @nahadpnuash
🌹شهید نواب صفوی: #آرزو دارم که #حکومت_اسلامی تشکیل شود، و آن زمان #بزرگترین_افتخارم این است که #رفتگر خیابانهایش باشم. #نواب_صفوی @nahadpnuash
✅ امام صادق عليه‌السلام فرمودند: 📍 حسنُ ظَّنِّ بِاللهِ أن لَا تَرجُوَ إلَّا اللهَ وَ لَا تَخَافَ إلَّا ذَنبَکَ؛ 📌 گمان نیک به خداوند آن است که جز به او امیدوار نباشی و جز از گناه خودت نهراسی. 📚 اصول کافی(ط-الاسلامیه)، ج۲ ،ص۷۲ (باب حُسنِ الظَّنِّ بالله عَزَّوجَلَّ) ↷«ڪلیڪ ڪنید»↶ 💎 @nahadpnuash 💎
🔰 این روزها تمام میشوند اما تاثیرات آن بر مسیر ملتها جاودانه است 🔻 رهبر انقلاب در خطبه‌های : 🔹 ما ملت ایران این دو روز - روز تشییع میلیونی شهدا و روز ضربه موشکی به پایگاه آمریکایی - را جزو ایام‌الله در مقابل چشم خودمان مشاهده کردیم. اینها روزهای نقطه عطف تاریخ‌اند، روزهای تاریخ سازند، روزهای عادی نیستند. این که یک ملتی، این قدرت و این توان روحی را دارد که به یک قدرت متکبر زورگوی عالم اینجور سیلی بزند، این نشان دهنده دست قدرت الهی است، پس آن روز جزو ایام‌الله است. این روزها تمام میشوند، لکن تاثیرات این روزها در زندگی ملتها باقی میمانند در روحیه ملتها در منش ملتها، در مسیر ملتها، آثاری که این روزها باقی میگذارند آثار ماندگار و بعضاً جاودانه است. ۹۸/۱۰/۲۷ 🏷 💎 @nahadpnuash 💎
قسمت پنجاه و هشت برخورد صحیح🌹 🗣دوستان شهید 👇👇👇 💫از خيابان 17 شهريور عبور می کرديم. من روی موتور پشت سر ابراهيم بودم. 💫ناگهان يک موتورسوار ديگر با سرعت از داخل کوچه وارد خيابان شد. پيچيد جلوی ما و ابراهيم شديد ترمز کرد. 💫جوان موتور سوار که قيافه و ظاهر درستی هم نداشت، داد زد: هُو! چيکار می کنی؟! بعد هم ايستاد و با عصبانيت ما را نگاه کرد! 💫همه می دانستند که او مقصر است. من هم دوست داشتم ابراهيم با آن بدن قوی پائين بيايد و جوابش را بدهد. 💫ولی ابراهيم با لبخندی که روی لب داشت در جواب عمل زشت او گفت: سلام، خسته نباشيد! 💫موتور سوار عصبانی يکدفعه جا خورد. انگار توقع چنين برخوردی را نداشت. کمی مکث کرد و گفت: سلام معذرت می خوام شرمنده. 💫بعد هم حرکت کرد و رفت. ما هم به راهمان ادامه داديم. 💫ابراهيم در بين راه شروع به صحبت کرد. سؤالاتی كه در ذهنم ايجاد شده بود را جواب داد: ديدی چه اتفاقی افتاد؟ با يک سلام عصبانيت طرف خوابيد. تازه معذرت خواهی هم کرد. 💫حالا اگر می خواستم من هم داد بزنم و دعوا كنم. جز اينکه اعصاب و اخلاقم را به هم بريزم هيچ کار ديگری نمی کردم. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫روش امر به معروف و نهی از منکر ابراهيم در نوع خود بسيار جالب بود. 💫اگر می خواست بگويد که کاري را نکن سعی می کرد غير مستقيم باشد. مثلاً دلايل بدی آن کار از لحاظ پزشکی، اجتماعی و... اشاره می کرد تا شخص، خودش به نتيجه لازم برسد. آنگاه از دستورات دين برای او دليل می آورد. 💫يکی از رفقای ابراهيم گرفتار چشم چرانی بود. مرتب به دنبال اعمال و رفتار غير اخلاقی می گشت. 💫چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهرکردن نتوانسته بودند رفتار او را تغيير دهند. 💫در آن شرايط کمتر کسی آن شخص را تحويل می گرفت. اما ابراهيم خيلی با او گرم گرفته بود! حتی او را با خودش به زورخانه می آورد و جلوی ديگران خيلی به او احترام می گذاشت. 💫مدتی بعد ابراهيم با او صحبت کرد. ابتدا او را غيرتی کرد و گفت: اگر کسی به دنبال مادر و خواهر تو باشد و آنها را اذيت کند چه مي کنی؟ 💫آن پسر با عصبانيت گفت: چشماش رو در می يارم. 💫ابراهيم خيلی با آرامش گفت: خُب پسر، تو که برای ناموس خودت اينقدر غيرت داری، چرا همان کار اشتباه را انجام ميدی؟! 💫بعد ادامه داد: ببين اگر هر کسی به دنبال ناموس ديگری باشد جامعه از هم می پاشد و سنگ روی سنگ بند نمی شود. 💫بعد ابراهيم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد. 💫حدیث پیامبر اکرم (ص) گفت که فرمودند: چشمان خود را از نامحرم ببندید تا عجایب را ببینید. 💫بعد هم دلايل ديگر آورد. آن پسر هم تأييد می کرد. 💫بعد گفت: تصميم خودت را بگير، اگه می خواهی با ما رفيق باشی بايد اين كارها را ترک كنی. 💫برخورد خوب و دلايلی که ابراهيم آورد باعث تغيير کلی در رفتارش شد. 💫او به يکی از بچه های خوب محل تبديل شد. همه خلافكاری های گذشته را كنار گذاشت. 💫اين پسر نمونه ای از افرادی بود که ابراهيم با برخورد خوب و استدلال و صحبت کردن های به موقع، آنها را متحول کرده بود. 💫نام اين پسر هم اكنون بر روی يكی از كوچه های محله ما نقش بسته است! 👇👇👇
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫پاييز 1361 بود. با موتور به سمت ميدان آزادی می رفتيم. 💫می خواستم ابراهيم را برای عزيمت به جبهه به ترمينال غرب برسانم. 💫يک ماشين مدل بالا از کنار ما رد شد. 💫خانمی کنار راننده نشسته بود که حجاب درستی نداشت نگاهی به ابراهيم انداخت و حرف زشتی زد. 💫ابراهيم گفت: سريع برو دنبالش! 💫من هم با سرعت به سمت ماشين رفتم. بعد اشاره کرديم بيا بغل. 💫با خودم گفتم: اين دفعه حتما دعوا ميكنه. 💫اتومبيل کنار خيابان ايستاد. ما هم كنار آن توقف کرديم. 💫منتظر برخورد ابراهيم بودم. 💫ابراهيم كمی مكث كرد و بعد همينطور که روی موتور نشسته بود با راننده سلام و احوالپرسی گرمی کرد! 💫راننده که تيپ ظاهری ما و برخورد خانمش را ديده بود، توقع چنين سلام و عليکي را نداشت. 💫بعد از جواب سلام، ابراهيم گفت: من خيلی معذرت می خوام، خانم شما فحش بدی به من و همه ريش دارها داد. می خواهم بدونم که.. 💫راننده حرف ابراهيم را قطع کرد و گفت: خانم بنده غلط کرد، بيجا کرد! 💫ابراهيم گفت: نه آقا اينطوری صحبت نکن. من فقط می خواهم بدانم آيا حقی از ايشان گردن بنده است؟ يا من کار نادرستی کردم که با من اينطور برخورد کردند؟! 💫راننده اصلاً فكر نمی كرد ما اينگونه برخورد كنيم. از ماشين پياده شد. صورت ابراهيم را بوسيد و گفت: نه دوست عزيز، شما هيچ خطائی نکردی. ما اشتباه کرديم. خيلی هم شرمنده ايم. 💫بعد از کلی معذرت خواهی از ما جدا شد. 💫اين رفتارها و برخوردهای ابراهيم، آن هم در آن مقطع زمانی برای ما خيلی عجيب بود. 💫اما با اين کارها راه درست برخورد كردن با مردم را به ما نشان می داد. 💫هميشه می گفت: در زندگی، آدمی موفق تر است که در برابر عصبانيت ديگران صبور باشد. کار بی منطق انجام ندهد و اين رمز موفقيت او در برخورد هايش بود. 💫نحوه برخورد او مرا به یاد آیه می انداخت: بندگان(خاص خداوند) رحمان کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر روی زمین راه می روند و هنگامی که جاهلان آنان را مخاطب سازند (و سخنان ناشایست بگویند) به آن ها سلام می گویند. 🆔 @nahadpnuash
🍃در رسیدن به مقصود، باید صبر کرد! در صبر، حالت خوف و رجا نهفته است، و دلیل آن این است که کارها از جای دیگر ناشی می شود و انسان خود، کاره ای نیست. و قوام صبر به این است که انسان، حصول کاری را بخواهد، اما در وقت دیگری حاصل شود. 💎 @nahadpnuash 💎
🔰 حادثه هواپیما دل ما را به معنای حقیقی کلمه سوزاند 👈🏻 همان اندازه‌ای که ما از سقوط هواپیما غصه خوردیم، به همان اندازه دشمن خوشحال شد 🔻 رهبر انقلاب در خطبه‌های : 🔹 یک عده‌ای سعی میکنند این یوم الله های حساس این روزها را به دست فراموشی بسپارند؛ مسائل دیگری را مطرح کنند تا شاید بتوانند یاد این یوم الله فراموش شود. یکی همین قضیه تاسف انگیز حادثه سقوط هواپیما بود. حادثه سقوط هواپیما حادثه تلخی بود دل ما را به معنای حقیقی کلمه سوزاند، از دست دادن جوان‌های عزیز مردم خوبمان و کسانی که از کشور‌های دیگر اینجا بودند، حادثه بسیار تلخی بود. لکن یک عده‌ای با هدایت رسانه‌های انگلیسی سعی کردند این قضیه را به نحوی آرایش بدهد که ماجرای یوم‌الله ناشی از شهادت بزرگ این دو شهید عزیز را به دست فراموشی بسپارند. همان اندازه‌ای که ما از این حادثه سقوط هواپیما غصه خوردیم، به همان اندازه دشمن خوشحال شد که یک مستمسکی نیرو‌های مسلح جمهوری اسلامی را زیر سوال ببرد که بتواند این حادثه عظیم را تحت فشار قرار دهد، اشتباه کردند و مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین. یکی از مادران جان‌باختگان این حادثه به من نامه داد و گفت ما پای جمهوری اسلامی ایستادیم، پای انگیزه‌های شما ایستادیم، آدم در مقابل این‌جور شخصیت‌ها احساس تکریم و تعظیم می‌کند. ۹۸/۱۰/۲۷ 🏷 💻 @nahadpnuash
امام على عليه السلام 📌هرگاه از سختى كارى ترسيدى در برابر آن سرسختى نشان ده، رامت مى شود ذا خِفْتَ صُعوبَةَ أمْرٍ فاصْعُبْ لَهُ يَذِلَّ لكَ 📚غرر الحكم، حدیث ۴۱۰۸ 💻 @nahadpnuash