eitaa logo
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
7.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
346 فایل
📣اطلاع رسانی اخبار آموزشی و فرهنگی دانشگاه پیام نور 🙋‍♂️پاسخ به سوالات آموزشی _تبلیغات _تبادل #ادمین_کانال👇 @adminpnuash 👨‍🎓درخواست ثبت #خدمات_آموزشی #کافی_نت کانال👇 @cafipnuash ✅ارتباط با مشاور مذهبی @gheshlaghiaghdam
مشاهده در ایتا
دانلود
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم ۱ #قسمت نه کشتی🌹 🗣برادران شهید 👇👇👇
💫هنوز مدتي از حضور ابراهيم در ورزش باستاني نگذشته بود که به توصيه دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ کشتي رفت. 💫او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را با وزن 53 کيلو آغاز کرد. 💫آقايان گودرزي و محمدي مربيان خوب ابراهيم در آن دوران بودند. 💫آقاي محمدي، ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلي دوست داشت. 💫آقاي گودرزي خيلي خوب فنون کشتي را به ابراهيم مي آموخت. هميشه ميگفت: اين پسر خيلي آرومه، اما تو کشتي وقتي زير ميگيره، چون قد بلند و دستاي کشيده و قوي داره مثل پلنگ حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته! بارها ميگفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني ميبينيد، مطمئن باشيد! 💫سال های اول دهه 50 در مسابقات قهرماني نوجوانان تهران شرکت کرد. ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکست داد. او در حالي که 15 سال بيشتر نداشت براي مسابقات کشوري انتخاب شد. 💫مسابقات در روزهاي اول آبان برگزار ميشد ولي ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد! 💫مربي ها خيلي از دست او ناراحت شدند. 💫 بعدها فهميديم مسابقات در حضور وليعهد برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده. براي همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود. 💫سال بعد ابراهيم در مسابقات قهرماني آموزشگاه ها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن 62 کيلو در قهرماني باشگاه هاي تهران شرکت کرد. 💫در سال بعد از آن در مسابقات قهرماني آموزشگاه ها وقتي ديد دوست صمیمی خودش در وزن او، يعني 68 کيلو شرکت کرده، ابراهيم يک وزن بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد. 💫در آن سال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان 74کيلو آموزشگاه ها شد. 💫 تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوي و بلند خود باعث شده بود که به کشتي گيري تمام عيار تبديل شود. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫صبح زود ابراهيم با وسائل کشتي از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جائي ميرفت دنبالش بوديم! 💫تا اينکه داخل سالن هفتِ تير فعلي رفت. ما هم رفتيم توي سالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. 💫ساعتي بعد مسابقات کشتي آغاز شد. آن روز ابراهيم چندکشتي گرفت و همه را پيروز شد. 💫تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشاگرها تشويقش ميکرديم. 💫با عصبانيت به سمت ما آمد. گفت: چرا اومديد اينجا!؟ 💫گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميري. 💫بعد گفت: يعني چي !؟ اينجا جاي شما نيست. زود باشين بريم خونه 💫با تعجب گفتم: مگه چي شده!؟ 💫جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشين، پاشین بریم خونه. 💫همينطور که حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: کشتي نيمه نهائي وزن 74کيلو آقايان هادي و تهراني. ابراهيم نگاهي به سمت تشک انداخت و نگاهي به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. 💫ما هم حسابي داد ميزديم و تشويقش ميکرديم. مربي ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت كه چه کاري بکن. ولي ابراهيم فقط دفاع ميکرد. نيم نگاهي هم به ما مي انداخت. 💫مربي که خيلي عصباني شده بود داد زد: ابرام چرا کشتي نميگيري؟ بزن ديگه. 💫ابراهيم هم با يك فن زيبا حريف را از روي زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد. 💫هنوز كشتي تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خيلي عصباني بود. 💫فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت ميکرديم گفت: آدم بايد ورزش را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن. من هم اگه تو مسابقات شركت ميكنم ميخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم. هدف ديگه اي هم ندارم. 💫گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! 💫بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم. 💫آن روز ابراهيم به فينال رسيد. اما قبل از مسابقه نهائي، همراه ما به خانه برگشت! او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. 💫ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را ميگفت: ورزش نبايد هدف زندگي شود. @nahadpnuash
🔴امام رضا عليه السلام : به كودك دستور ده كه با دست خودش صدقه بدهد، اگر چه به اندازه تكّه نانى يا يك مشت چيز اندك باشد؛ زيرا هر چيزى كه در راه خدا داده مى شود، هر چند كم اگر با نیت پاک باشد زیاد است👌😍 میزان‌الحکمه ج ۱ ص ۱۰۸📗 💎 @nahadpnuash 💎
💠 لقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ .... 💠 🔺 #الگویی_برای_گفتار_و_رفتار 🔸 ما باید به #پیامبر اقتدا و تاسی کنیم. نه فقط در چند رکعت نماز خواندن ، که در #رفتارمان ، در #گفتارمان ، در #معاشرت و در #معامله مان هم باید به او اقتدا کنیم . پس باید او را بشناسیم. ✅ مقام معظم رهبری 💻 @nahadpnuash
💠 رسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ 🔸خداوند در مورد بعضی از انبیا تعبیر کرده می فرماید: «برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم، «برای قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم»، «…آن هنگام که برادرشان نوح آنها را گفت… » ولی درباره تعبیر برادر نیامده، بلکه می فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ﴾ یا اینکه می فرماید ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴾: پیامبری برای شما آمده که از ، انحراف شما برای او بسیار سخت است، با حرص و شوق کوشش می کند تا شما ، او مظهر رأفت و رحمت خدا برای مؤمنان است. 📚 و میلاد با سعادت حضرت رسول اعظم و امام صادق (ع) بر تمام مسلمین مبارک باد. ✅ @nahadpnuash
photo_2019-11-12_09-53-25.jpg
44.5K
💢☀️آیه ای از قرآن که زمینه ساز مسلمان شدن مبلغ مسیحی شد ✅دکتر گری میلر (Gary miller) آیه 82 از سوره نساء را آیه‌ای عظیم و شگفت‌انگیز می‌داند. او کانادایی تبار و از مبلغان فعال مسیحی بود که در سال 1977 به دین اسلام روی آورد. 📝وی در مورد چگونگی اسلام آوردنش در کتابش می آورد: روزي شروع به خواندن قرآن كردم تا بتوانم اشتباه و خطايي در آن پيدا كنم و با اين كار عظمت و مقام مسيحيت را در ديد مسلمانان بالا ببرم. فكر مي‌كردم قرآني كه 14 قرن پيش در صحرا نازل ‌شده است بايد قديمي و پر از اشتباه باشد. اما متوجه شدم در قرآن اشتباهي وجود ندارد. حتي قرآن به مسائل و امور زيادي پرداخته كه در كتاب‌هاي آسماني ديگر اثري از آن‌ها ديده نمي‌شود. اين كتاب كنجكاوي و تعجب مرا برانگيخت تا آن را كامل مطالعه كنم. .... 📌💢دکتر میلر در ادامه می گوید هيچ نويسنده‌اي در جهان وجود ندارد كه كتابي بنويسد و با اطمینان از همگان بخواهد اشتباه آن را بازگو كنند. اما قرآن مردم را به تأمل و انديشه در آياتش دعوت مي‌كند. 📌💢 📗منبع: کتاب قرآن، علم، اعجاز ص 18 ┄┅┅✿💠🌺🌼🌺💠✿┅┅┄ @nahadpnuash
۱ ده قهرمان🌹 🗣حسین الله کرم 👇👇👇 💫مسابقات قهرماني74 کيلو باشگاه ها بود. ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود. 💫اکثر حريف ها را با اقتدار شکست داد. اگر اين مســابقه را ميزد حتماً در فينال قهرمان ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. 💫اما سال ها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. 💫 آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم. 💫تا اينکه رسید به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاه ها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشتي بگيرم. 💫اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد! آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! 💫روز بعد همان آقا را ديدم و گفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. 💫او هم نگاهي به من کرد. نََفس عميقي کشيد و گفت: آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد. به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آسيب ديده. هواي ما رو داشته باش 💫ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چشم. 💫بازي هاي او را ديده بودم. توي كشتي استاد بود. با اينکه شگرد ابراهيم فن هایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به فينال رفتم. 💫ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد. 💫بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت. 💫ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. اما توي فينال با اينکه قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. 💫آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديده ام. خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 💫صحبت هايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هايش فکر ميکردم. 💫يادم افتاد در مقر سپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. 💫در مورد ابراهيم نوشته بودند: ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي. 🆔 @nahadpnuash
💟🍃 ❤️امیرالمؤمنین علیه السلام : فرصت را دریاب پیش از آنکه [با از دست رفتن] به اندوه تبدیل شود. 🍃بادِرِ الفُرصَةَ قبلَ أن تکونَ غُصّةً🍃 📚غرر الحکم حدیث 4362 💎 @nahadpnuash 💎
🔰 لوح | #چقدر_منتظر_بمانیم؟! 🔻 رهبر انقلاب: به #انتظار خارجی‌ها نمیشود ماند برای #رفع_مشکلات_کشور. یک مدّتی منتظر بمانیم به خاطر #برجام؛ یک مدّتی به خاطر اینکه ببینیم آیا رئیس ‌جمهور #آمریکا آن مهلت سه ماه را که در قراردادِ برجام متأسفانه گذاشتند -وِیوِر- تمدید میکند یا نه؛ یک مدّتی معطّل بمانیم برای اینکه ببینیم برنامه‌ی رئیس ‌جمهور #فرانسه چه میشود، خب همه‌اش شد انتظار؛ در حال وجود انتظار، سرمایه‌گذار اقتصادی سرمایه‌گذاری نمیکند، فعّال اقتصادی تکلیفش معلوم نیست، خود این انتظار کشور را به رکود و عقب‌ماندگی میکشانَد. چقدر انتظار بکشیم؟ رها کنید... ۱۳۹۸/۸/۱۲ @nahadpnuash
۱ یازده پوریای ولی🌹 🗣ایرج گرائی 👇👇👇 👇👇👇 💫مسابقات قهرماني باشگاه ها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم جايزه نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. 💫ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. 💫مربيان ميگفتند: امسال در 74 کيلو کسي حريف ابراهيم نيست. 💫مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برميداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتي ها را يا ضربه ميکرد يا با امتياز بالا ميبُرد. 💫به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. 💫در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي مطرح بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. 💫حريف پاياني او آقاي (محمود ک) بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود. 💫قبل از شروع فينال رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي. 💫مربي، آخرين توصيه ها را به ابراهيم گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. 💫من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. 💫ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با لبخند به حريفش سلام كرد و دست داد. 💫حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالای سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! 💫من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. 💫نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش دفاع ميکرد. 💫بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صدايش گرفت. 💫ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدن هاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد. 💫حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما جرأت پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. 💫ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. 💫داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و باخت و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد! 💫وقتي داور دست حريف را بالا ميبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشتي گير يکديگر را بغل کردند. 💫حريف ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! 💫دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالای سکوها پريدم پائين. 💫باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. 💫ابراهيم خيلي آرام و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر حرص نخور! 💫بعد سريع رفت تو رختکن، لباس هايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. 💫از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. 💫جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر وکلي از فاميل ها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي خوشحال بودند. 💫يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! 💫آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ 💫با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! 💫بی مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرامي داريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالای سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. 💫بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدونی مادرم چقدر خوشحاله. 💫بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کرده ام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. 💫مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهره اش نگاه كردم. تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. 💫بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. 💫از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. 💫در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمي ياد!با خودم فکر مي کردم، پورياي ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. 💫اما ابراهيم...ياد تمرين هاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! 🆔 @nahadpnuash
image_2019-11-13_11-56-45.png
1.11M
💠 رسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ 🔸خداوند در مورد بعضی از انبیا تعبیر کرده می فرماید: «برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم، «برای قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم»، «…آن هنگام که برادرشان نوح آنها را گفت… » ولی درباره تعبیر برادر نیامده، بلکه می فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ﴾ یا اینکه می فرماید ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴾: پیامبری برای شما آمده که از ، انحراف شما برای او بسیار سخت است، با حرص و شوق کوشش می کند تا شما ، او مظهر رأفت و رحمت خدا برای مؤمنان است. 📚 و میلاد با سعادت حضرت رسول اعظم و امام صادق (ع) بر تمام مسلمین مبارک باد. ✅ @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
🔰 مدیر بلند همت 🔺رهبر انقلاب : شهید طهرانی‌مقدم سراپا اخلاص بود همت خیلی بلندی داشت افقهای خیلی بلندی را می دید 🔻 یکی از خصوصیات برجسته شهید طهرانی‌مقدم مدیریت بود. 🔹یک مدیر طبیعی بود، درس مدیریت هم نخوانده بود، اما واقعاً یک مدیر بود. 🏴 سالگرد شهادت شهید حسن ✅روحش شاد راهش پررهرو 💻 @nahadpnuash