eitaa logo
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
6.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1هزار ویدیو
322 فایل
📣اطلاع رسانی اخبار آموزشی و فرهنگی دانشگاه پیام نور 🙋‍♂️پاسخ به سوالات آموزشی _تبلیغات _تبادل #ادمین_کانال👇 @adminpnuash درخواست ثبت #خدمات_آموزشی #کافی_نت کانال👇 @cafipnuash ✅ارتباط با مشاور مذهبی @gheshlaghiaghdam
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 لقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ .... 💠 🔺 #الگویی_برای_گفتار_و_رفتار 🔸 ما باید به #پیامبر اقتدا و تاسی کنیم. نه فقط در چند رکعت نماز خواندن ، که در #رفتارمان ، در #گفتارمان ، در #معاشرت و در #معامله مان هم باید به او اقتدا کنیم . پس باید او را بشناسیم. ✅ مقام معظم رهبری 💻 @nahadpnuash
💠 رسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ 🔸خداوند در مورد بعضی از انبیا تعبیر کرده می فرماید: «برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم، «برای قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم»، «…آن هنگام که برادرشان نوح آنها را گفت… » ولی درباره تعبیر برادر نیامده، بلکه می فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ﴾ یا اینکه می فرماید ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴾: پیامبری برای شما آمده که از ، انحراف شما برای او بسیار سخت است، با حرص و شوق کوشش می کند تا شما ، او مظهر رأفت و رحمت خدا برای مؤمنان است. 📚 و میلاد با سعادت حضرت رسول اعظم و امام صادق (ع) بر تمام مسلمین مبارک باد. ✅ @nahadpnuash
photo_2019-11-12_09-53-25.jpg
44.5K
💢☀️آیه ای از قرآن که زمینه ساز مسلمان شدن مبلغ مسیحی شد ✅دکتر گری میلر (Gary miller) آیه 82 از سوره نساء را آیه‌ای عظیم و شگفت‌انگیز می‌داند. او کانادایی تبار و از مبلغان فعال مسیحی بود که در سال 1977 به دین اسلام روی آورد. 📝وی در مورد چگونگی اسلام آوردنش در کتابش می آورد: روزي شروع به خواندن قرآن كردم تا بتوانم اشتباه و خطايي در آن پيدا كنم و با اين كار عظمت و مقام مسيحيت را در ديد مسلمانان بالا ببرم. فكر مي‌كردم قرآني كه 14 قرن پيش در صحرا نازل ‌شده است بايد قديمي و پر از اشتباه باشد. اما متوجه شدم در قرآن اشتباهي وجود ندارد. حتي قرآن به مسائل و امور زيادي پرداخته كه در كتاب‌هاي آسماني ديگر اثري از آن‌ها ديده نمي‌شود. اين كتاب كنجكاوي و تعجب مرا برانگيخت تا آن را كامل مطالعه كنم. .... 📌💢دکتر میلر در ادامه می گوید هيچ نويسنده‌اي در جهان وجود ندارد كه كتابي بنويسد و با اطمینان از همگان بخواهد اشتباه آن را بازگو كنند. اما قرآن مردم را به تأمل و انديشه در آياتش دعوت مي‌كند. 📌💢 📗منبع: کتاب قرآن، علم، اعجاز ص 18 ┄┅┅✿💠🌺🌼🌺💠✿┅┅┄ @nahadpnuash
۱ ده قهرمان🌹 🗣حسین الله کرم 👇👇👇 💫مسابقات قهرماني74 کيلو باشگاه ها بود. ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود. 💫اکثر حريف ها را با اقتدار شکست داد. اگر اين مســابقه را ميزد حتماً در فينال قهرمان ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. 💫اما سال ها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. 💫 آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم. 💫تا اينکه رسید به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاه ها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشتي بگيرم. 💫اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد! آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! 💫روز بعد همان آقا را ديدم و گفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. 💫او هم نگاهي به من کرد. نََفس عميقي کشيد و گفت: آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد. به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آسيب ديده. هواي ما رو داشته باش 💫ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چشم. 💫بازي هاي او را ديده بودم. توي كشتي استاد بود. با اينکه شگرد ابراهيم فن هایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به فينال رفتم. 💫ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد. 💫بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت. 💫ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. اما توي فينال با اينکه قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. 💫آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديده ام. خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 💫صحبت هايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هايش فکر ميکردم. 💫يادم افتاد در مقر سپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. 💫در مورد ابراهيم نوشته بودند: ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي. 🆔 @nahadpnuash
💟🍃 ❤️امیرالمؤمنین علیه السلام : فرصت را دریاب پیش از آنکه [با از دست رفتن] به اندوه تبدیل شود. 🍃بادِرِ الفُرصَةَ قبلَ أن تکونَ غُصّةً🍃 📚غرر الحکم حدیث 4362 💎 @nahadpnuash 💎
🔰 لوح | #چقدر_منتظر_بمانیم؟! 🔻 رهبر انقلاب: به #انتظار خارجی‌ها نمیشود ماند برای #رفع_مشکلات_کشور. یک مدّتی منتظر بمانیم به خاطر #برجام؛ یک مدّتی به خاطر اینکه ببینیم آیا رئیس ‌جمهور #آمریکا آن مهلت سه ماه را که در قراردادِ برجام متأسفانه گذاشتند -وِیوِر- تمدید میکند یا نه؛ یک مدّتی معطّل بمانیم برای اینکه ببینیم برنامه‌ی رئیس ‌جمهور #فرانسه چه میشود، خب همه‌اش شد انتظار؛ در حال وجود انتظار، سرمایه‌گذار اقتصادی سرمایه‌گذاری نمیکند، فعّال اقتصادی تکلیفش معلوم نیست، خود این انتظار کشور را به رکود و عقب‌ماندگی میکشانَد. چقدر انتظار بکشیم؟ رها کنید... ۱۳۹۸/۸/۱۲ @nahadpnuash
۱ یازده پوریای ولی🌹 🗣ایرج گرائی 👇👇👇 👇👇👇 💫مسابقات قهرماني باشگاه ها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم جايزه نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. 💫ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. 💫مربيان ميگفتند: امسال در 74 کيلو کسي حريف ابراهيم نيست. 💫مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برميداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتي ها را يا ضربه ميکرد يا با امتياز بالا ميبُرد. 💫به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. 💫در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي مطرح بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. 💫حريف پاياني او آقاي (محمود ک) بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود. 💫قبل از شروع فينال رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي. 💫مربي، آخرين توصيه ها را به ابراهيم گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. 💫من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. 💫ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با لبخند به حريفش سلام كرد و دست داد. 💫حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالای سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! 💫من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. 💫نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش دفاع ميکرد. 💫بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صدايش گرفت. 💫ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدن هاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد. 💫حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما جرأت پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. 💫ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. 💫داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و باخت و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد! 💫وقتي داور دست حريف را بالا ميبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشتي گير يکديگر را بغل کردند. 💫حريف ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! 💫دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالای سکوها پريدم پائين. 💫باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. 💫ابراهيم خيلي آرام و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر حرص نخور! 💫بعد سريع رفت تو رختکن، لباس هايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. 💫از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. 💫جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر وکلي از فاميل ها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي خوشحال بودند. 💫يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! 💫آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ 💫با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! 💫بی مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرامي داريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالای سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. 💫بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدونی مادرم چقدر خوشحاله. 💫بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کرده ام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. 💫مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهره اش نگاه كردم. تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. 💫بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. 💫از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. 💫در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمي ياد!با خودم فکر مي کردم، پورياي ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. 💫اما ابراهيم...ياد تمرين هاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! 🆔 @nahadpnuash
image_2019-11-13_11-56-45.png
1.11M
💠 رسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ 🔸خداوند در مورد بعضی از انبیا تعبیر کرده می فرماید: «برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم، «برای قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم»، «…آن هنگام که برادرشان نوح آنها را گفت… » ولی درباره تعبیر برادر نیامده، بلکه می فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ﴾ یا اینکه می فرماید ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴾: پیامبری برای شما آمده که از ، انحراف شما برای او بسیار سخت است، با حرص و شوق کوشش می کند تا شما ، او مظهر رأفت و رحمت خدا برای مؤمنان است. 📚 و میلاد با سعادت حضرت رسول اعظم و امام صادق (ع) بر تمام مسلمین مبارک باد. ✅ @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
🔰 مدیر بلند همت 🔺رهبر انقلاب : شهید طهرانی‌مقدم سراپا اخلاص بود همت خیلی بلندی داشت افقهای خیلی بلندی را می دید 🔻 یکی از خصوصیات برجسته شهید طهرانی‌مقدم مدیریت بود. 🔹یک مدیر طبیعی بود، درس مدیریت هم نخوانده بود، اما واقعاً یک مدیر بود. 🏴 سالگرد شهادت شهید حسن ✅روحش شاد راهش پررهرو 💻 @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
🔴 نظر رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای درباره مسئله‌ی منتشر شد: ♦️در نظر ایشان بنابر ادله‌ی معتبر دینی چند همسری مردان، مباح اما غیر مستحب است، اما از آنجا که مطابق دلایل قرآنی جواز آن به اطمینان از رعایت بین همسران شده است، بنابراین هر گاه از نظر عقلایی عدم تحقق رعایت عدالت بین همسران محتمل باشد، ازدواج مجدد شوهر . ♦️بر این اساس از آنجا که در جامعه و کشور ما ازدواج مجدد مردان غالباً به ضرر استحکام خانواده و موجب تضعیف محبت زوجین و گاه فروپاشی خانواده است، نگاه معظم‌له به آن خوشبینانه و مثبت نیست و از این روست که این جمله در بیان ایشان تکرار شده است که: «خدا یکی و محبت یکی و یار یکی» @nahadpnuash
#محمد(صل الله علیه و آله) درخشان ترین ستاره عالم وقتی نام پیامبر اعظم را می آوریم،کاَنَّهُ شخصیت همه ی بندگان صالح و برجسته و شخصیت امیر مومنان و ائمه اطهار(علیهم السلام) در این وجود مقدس، متبلور و مجسم است. پیامبر اعظم (ص) را میتوان به #درخشان_ترین_ستاره در کائنات عالم وجود تشبیه کرد. 🔸 مقام معظم رهبری 🆔 @nahadpnuash
۱ دوازده شکستن نفس🌹 🗣دوستان شهید 👇👇👇 👇👇👇 💫باران شديدي در تهران باريده بود. خيابان 17 شهريور را آب گرفته بود. 💫چند پيرمرد ميخواستند به سمت ديگر خيابان بروند مانده بودند چه کنند. 💫همان موقع ابراهيم از راه رسيد. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پيرمردها، آنها را به طرف ديگر خيابان برد. 💫ابراهيم از اين کارها زياد انجام می داد. هدفي هم جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصاً زماني که خيلي بين بچه ها مطرح بود! 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوي يک کوچه. بچه ها مشغول فوتبال بودند. 💫به محض عبور ما، پسر بچه اي محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقيم به صورت ابراهيم خورد. به طوري که ابراهيم لحظه روي زمين نشست. صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. 💫خيلي عصباني شدم. به سمت بچه ها نگاه كردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. 💫ابراهيم همينطور که نشسته بود دست کرد توي ساك خودش پلاستيک گردو را برداشت داد زد: بچه ها کجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد! بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت كرديم. 💫توي راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چه کاري بود! 💫گفت: بنده هاي خدا ترسيده بودند. از قصدکه نزدند. 💫بعد به بحث قبلي برگشت و موضوع را عوض کرد! 💫اما من ميدانستم انسان هاي بزرگ در زندگيشان اينگونه عمل ميکنند. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫در باشگاه كشتي بوديم. آماده ميشديم براي تمرين. 💫ابراهيم هم وارد شد. 💫چند دقيقه بعد يکي ديگر از دوستان آمد. تا وارد شد بي مقدمه گفت: ابرام جون، تيپ وهيکلت خيلي جالب شده! تو راه كه مي اومدي دو تا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف ميزدند! بعد ادامه داد: شلوار و پيراهن شيك كه پوشيدي، ساک ورزشي هم که دست گرفتي. کاملاً مشخصه ورزشکاري! 💫به ابراهيم نگاه كردم. رفته بود تو فكر. ناراحت شد! انگار توقع چنين حرفي را نداشت. 💫جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت! پيراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جاي ساك ورزشي لباسها را داخل کيسه پلاستيكي ريخته بود! 💫از آن روز به بعد اينگونه به باشگاه مي آمد! 💫بچه ها ميگفتند: بابا تو ديگه چه جور آدمي هستي؟! ما باشگاه می آییم تا هيکل ورزشکاري پيدا کنيم بعد هم لباس تنگ بپوشيم اما تو با اين هيکل قشنگ و رو فُرم، آخه اين چه لباسهائيه که ميپوشي؟! 💫ابراهيم به حرف هاي آنها اهميت نميداد. به دوستانش هم توصيه ميکرد که: اگر ورزش براي خدا باشد، ميشه عبادت. اما اگه به هر نيت ديگه اي باشه ضرر ميکنين. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫توي زمين چمن بودم. مشغول فوتبال. يکدفعه ديدم ابراهيم در كنار سكو ايستاده. 💫سريع رفتم به سراغش. سلام کردم و باخوشحالي گفتم: چه عجب، اين طرف ها اومدي؟! 💫مجله اي دستش بود. آورد بالا و گفت: عکست رو چاپ کردن! 💫از خوشحالي داشتم بال در مي آوردم، جلوتر رفتم و خواستم مجله را از دستش بگيرم. 💫دستش را كشيد عقب و گفت: يه شرط داره! 💫گفتم: هر چي باشه قبول. 💫دوباره گفت: هر چي بگم قبول ميکني؟ 💫گفتم: آره بابا قبول. 💫مجله را به من داد. داخل صفحه وسط، عکس قدي و بزرگي از من چاپ شده بود. در كنارآن نوشته بود: پديده جديد فوتبال جوانان و کلي از من تعريف کرده بود. 💫کنار سكو نشستم. دوباره متن صفحه را خواندم. حسابي مجله را ورق زدم. بعد سرم را بلند کردم و گفتم: دمت گرم ابرام جون، خيلي خوشحالم کردي، راستي شرطت چي بود!؟ 💫آهسته گفت: هر چي باشه قبول ديگه؟ 💫گفتم: آره بابا بگو 💫کمي مکث کرد و گفت: ديگه دنبال فوتبال نرو!! 💫خشکم زد. با چشماني گرد شــده و با تعجب گفتم: ديگه فوتبال بازي نکنم؟! يعني چي، من تازه دارم مطرح ميشم!! 💫گفت: نه اينکه بازي نکني، اما اينطوري دنبال فوتبال حرفه اي نرو. 💫گفتم: چرا؟! 💫جلو آمد و مجله را از دستم گرفت. عکسم را به خودم نشان داد و گفت: اين عکس رنگي رو ببين، اينجا عکس تو با لباس و شورت ورزشيه. اين مجله فقط دست من و تو نيست. دست همه مردم هست. خيلي از دخترها ممکنه اين رو ديده باشن يا ببينن. بعد ادامه داد: چون بچه مسجدي هستي دارم اين حرف ها رو ميزنم وگرنه کاري باهات نداشتم. تو برو اعتقادات رو قوي کن، بعد دنبال ورزش حرفه اي برو تا برات مشکلي پيش نياد. 💫بعد گفت: کار دارم خداحافظي کرد و رفت. 💫من خيلي جا خوردم. نشستم و کلي به حرف هاي ابراهيم فکر کردم. از آدمي که هميشه شوخي ميکرد و حرف هاي عوامانه ميزد اين حرفها بعيد بود. 💫هر چند بعدها به سخن او رسيدم. زماني که ميديدم بعضي از بچه هاي مسجدي و نمازخوان که اعتقادات محکمي نداشتند به دنبال ورزش حرفه اي رفتند و به مرور به خاطر جو زدگي و... حتي نمازشان را هم ترک کردند! 🆔 @nahadpnuash
💠 حجت الاسلام دکتر جلیلی مسئول دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دانشگاه پیام نور استان آ ش در منطقه زلزله زده ترکمانچای حضور یافتند . ایشان با حضور در کنار بسیجیان دانشجو ضمن عرض خداقوت ، یک روز کاری را مشغول امداد رسانی به زلزله زدگان شدند. 🆔 @nahadpnuash
✳️ قابل توجه دانشجویان محترم ✳️ ✅اردوی زیارتی قم و جمکران #ویژه_خواهران ⏳مهلت ثبت نام : تا سه شنبه 28 آبان 📅 زمان اردو : 3 تا 6 آذر ماه 💎هزینه سفر هر نفر : 60/000 تومان 🔶 همراه با کارگاه مهدویت 🔺جهت ثبت نام حضوری و کسب اطلاعات بیشتر به کانون الزهرا(س) و برای ثبت نام غیر حضوری به ادمین کانال Quran_tpnu@ مراجعه فرمایید. 💻 @nahadpnuash
✅آغاز ثبت نام ببیست و سومین جشن ✳️شرایط ثبت نام : 🔆 مجاز جهت ثبت نام اوليه 1397/01/01 تا 1398/09/30 مي باشد. 🔆 در مواردي كه هر دو زوج دانشجو هستند ، فقط يكي از آنها به عنوان داوطلب اصلي ثبت نام نمايد. 🔆دانشجويان عزیزتا بعد پس از ثبت نام ، مدارك لازم را جهت تائيد به دفتر نهادرهبری دانشگاه تحویل دهید. 🔆 لازم جهت تاييد: اصل عقدنامه، اصل شناسنامه و كارت ملي زوجين، اصل كارت دانشجويي 🕑 ثبت نام تا 30 آذر ماه 1398 مي باشد. لینک ثبت نام : 👇👇👇👇 http://ezdevaj.nahad.ir/98/ 🆔 @nahadpnuash
هدایت شده از اطلاع رسانی ایتا
🆕 عرضه نسخه جدید اندروید 🔹ضمن تبریک و میلاد مسعود نبی مکرم اسلام(ص)، با شماره ورژن 4.1 به کاربران عزیز تقدیم می‌شود 🔸این نسخه نسبت به آخرین برنامه‌ی منتشر شده در فروشگاه‌های اندرویدی دارای به شرح زیر است: 1. امکان ورود با سه حساب کاربری 2. امکان تعیین قالب مجزا برای هر حساب 3. امکان ارسال موقعیت مکانی 4. امکان ارسال تصاویر بصورت آلبوم 5. تعیین ترتیب ارسال تصاویر در آلبوم 6. نمایش محتویات گفتگو بدون باز کردن آن 7. امکان فوروارد همزمان پیام به چندین گیرنده 8. امکان جستجو در گروه بر اساس فرستنده‌ی پیام 9. تفکیک نتایج جستجو بر اساس نوع محتوا (متن، عکس، فیلم، صوت و فایل) 10. تفکیک رسانه‌های اشتراکی بر اساس نوع محتوا 11. امکان زیبانویسی متون (بولد، ایتالیک و...) 12. امکان درج لینک در متن 13. استفاده از مدیا پلیر جدید با امکانات بیشتر 14. امکان پخش پیوسته ویدئو (پخش ویدئو همزمان با شروع دانلود) 15. امکان پخش پیوسته صوت 16. پخش پیام صوتی و تصویری با سرعت 2x 17. امکان پرش به جلو یا عقب هنگام پخش فیلم 18. کاهش تدریجی تعداد نخوانده‌ها با مرور پیام‌های جدید در گفتگو 19. ارائه تنظیمات پیشرفته برای دانلود خودکار رسانه‌ها 20. امکان دانلود خودکار رسانه‌ها تا یک حجم مشخص 21. ارائه حالت شب خودکار در تنظیمات قالب 22. امکان مشاهده لیست سیاه(کاربران حذف شده) در کانال 23. امکان ارسال همزمان چندین عکس با دوربین 24. مشاهده همزمان سایر تصاویر آلبوم بصورت Thumbnail (تصویر کوچک در پایین صفحه) 25. دسترسی به مدیریت حافظه از منوی اصلی برنامه 26. امکان افزودن استیکر به علاقمندی‌ها با کلیک روی آن 27. امکان لغو ارسال پیام‌هایی که هنوز فرستاده نشده‌اند 28. نمایش برچسب مدیر روی پیام‌های ارسالی مدیران در گروه 29. امکان علامت زدن گفتگو به عنوان خوانده شده یا نخوانده 30. تبدیل فضای ابری به منوی پیام‌های ذخیره شده با قابلیت‌های جدید 31. امکان اشتراک گذاری جزئیات مخاطب 32. لینک شدن پیوندهای موجود در کپشن رسانه (موارد زیر در نسخه‌هایی که پیشتر صرفاً در وب‌سایت رسمی ایتا منتشر شدند، ارائه گردیده‌اند) 33. امکان علامت‌گذاری یک تب به عنوان خوانده شده 34. تمایز مخاطبین عضو شده هنگام افزودن عضو جدید به کانال 35. ذخیره شدن حالت نمایش نتیجه جستجو (بر اساس پست یا بر اساس کانال) 36. امکان کپی کردن بیو 37. فعال شدن میانبر گفتگو در صفحه اصلی 38. امکان عدم نمایش لیست اعضا در سوپرگروه (برای همه اعضای عادی یا چند کاربر خاص) 39. امکان جستجو بر اساس تاریخ در گفتگوهای شخصی 40. اصلاح عملکرد منوی «رفتن به اولین پیام» در گفتگوهای شخصی 🔹این نسخه هم‌اکنون در فروشگاه‌های اندرویدی کافه بازار، مایکت،‌ ایران اپس، کندو و چارخونه ارائه شده و از طریق وبسایت رسمی ایتا به نشانی زیر نیز قابل دریافت است: http://www.eitaa.org/dl •┈••✾••┈• 🔰کانال رسمی اطلاع‌رسانی ایتا: https://eitaa.com/eitaa
با آمدنت قرار دل‌ها آمد محبوبترین نگار دل‌ها آمد این نور محمد است و فجر صادق با عطر دو گل بهار دل‌ها آمد ❤️میلاد پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) و امام صادق(علیه‌السلام) مبارک باد. 🍃🌸🌸🍃🌺🍃🌸🌸🍃 @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
یه سربند داده بود؛ گفت: که شدم ببندیدش به سینه ام... پیکرش که اومد سر نداشت... رو بستیم به سینه اش روی سربند نوشته بود: شب جمعه است هوایت نکنم می میرم یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم 🌹شادی ارواح طیبه شهدا و درگذشتگانمان بخوانیم الفاتحه مع الصلوات 🌹 @nahadpnuash
۱ سیزده یدالله🌹 🗣سید ابوالفضل کاظمی 👇👇👇 💫ابراهيم در يکي از مغازه هاي بازار مشغول کار بود. 💫يك روز ابراهيم را در وضعيتي ديدم که خيلي تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روي دوشش بود. جلوي يک مغازه، کارتن ها را روي زمين گذاشت. 💫وقتی کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام براي شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما! 💫نگاهي به من کرد و گفت: کار که عيب نيست، بيکاري عيبه، اين کاري هم که من انجام ميدم براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچي نيستم. جلوي غرورم رو ميگيره! 💫گفتم: اگه کسي شما رو اينطور ببينه خوب نيست، تو ورزشكاري و... خیلی ها ميشناسنت. 💫ابراهيم خنديد وگفت اي بابا، هميشه كاري كن كه اگه خدا تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم. 💫يكي از دوستان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟ 💫با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟! 💫گفت: من قبلاً تو بازار سلطاني مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سر بازار مي ايستاد. يه كوله باربري هم مي انداخت روي دوشش و بار ميبرد. 💫يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟ 💫گفت: من رو يدالله صدا كنيد! 💫گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسي!؟ 💫گفتم: نه، چطور مگه! 💫گفت: ايشون قهرمان واليبال و كشتيه، آدم خيلي باتقوائيه، براي شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلي بزرگيه! 💫بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم! صحبت هاي آن آقا خيلي من رو به فكر فرو برد. 💫اين ماجرا خيلي براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلاً با عقل جور در نمي آمد. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫مدتي بعد يكي از دوستان قديم را ديدم. در مورد كارهاي ابراهيم صحبت ميكرديم. 💫ايشان گفت: قبل از انقلاب يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابي، بهترين غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد. خيلي خوشمزه بود. تا آن موقع چنين غذائي نخورده بودم. 💫بعد از غذا آقا ابراهيم گفت: چطور بود؟ 💫گفتم: خيلي عالي بود. دستت درد نكنه 💫گفت: امروز صبح تا حالا توي بازار باربري كردم. خوشمزگي اين غذا به خاطر زحمتيه كه براي پولش كشيدم!! 🆔 @nahadpnuash
💠 الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ» ✍️ چینش و توالی این کلمات بدین معناست که اگر کسی را فرا گرفت می شود، اگر انسان شد سخن او است. در مقابل اگر قرآن را یاد نگرفت، انسان نیست و اگر انسان نبود گفتار او مبهم است (مانند بهیمه) نه مبیِن و بیان. افزون بر آن که هم قبل از ذکر «انسان» عَلَّمَ آمده است و هم بعد از آن. یعنی این موجود زنده، زمانی انسان است که محفوف و پوشیده به باشد و گفتار او زمانی بیان است که با تعلیم الهی همراه باشد وگرنه همچون کلام بهایم مبهم خواهد بود. 💻 @nahadpnuash
🗣آیا این سخن که پیامبر (ص) با کفار پیمان می بست و وقتی کفار پیمان را می شکستند دوباره با آنها پیمان می بست! از نظر تاریخی صحت دارد؟ 📝👇👇 🔰از همان ابتدایی که (ص) در مدینه شکل گرفت، دشمنان آن هم شروع به کار کردند. پیامبر(ص) در دوران حکومت خود، حداقل با سه گروه دشمن مواجه بود: 1️⃣دشمن اول، قبایل نیمه وحشی‌: که اطراف مدینه زندگی می‌کردند «و تمام زندگی آنها عبارت از جنگ و خونریزی و غارت و به جان هم افتادن و از همدیگر قاپیدن است.» 28/2/80 پیامبر «در هر کدام از آنها اگر نشانه‌ی صلاح و هدایت بود، بست ... و بر و پیمان خودش، بسیار پافشاری می‌کرد و پایدار بود.» 28/2/80 اما آنهایی که شریر و بودند، «پیغمبر سراغ آنها رفت و آنها را منکوب کرد و سر جای خودشان نشاند..» 2️⃣دشمن دوم، و اهل قریش: «پیغمبر احساس کرد اگر بنشیند تا آنها سراغش بیایند، یقیناً آنها فرصت خواهند یافت؛ لذا سراغ آنها رفت؛ منتها به طرف مکه حرکت نکرد. راه کاروانىِ آنها از نزدیکی مدینه عبور می‌کرد؛ پیغمبر تعرّض خودش را به آنها شروع کرد، که جنگ بدر، مهم‌ترینِ این تعرّض‌ها در اوّلِ کار بود. پیغمبر تعرّض را شروع کرد؛ آنها هم با تعصّب و پیگیری و لجاجت به جنگ آن حضرت آمدند. تقریباً چهار، پنج سال وضع این‌گونه بود؛ یعنی پیغمبر آنها را به حال خودشان رها نمی‌کرد؛ آنها هم امیدوار بودند که بتوانند این مولود جدید - یعنی نظام اسلامی - را که از آن احساس خطر می‌کردند، ریشه کن کنند. و جنگ‌های متعدّد دیگری که اتّفاق افتاد، در همین زمینه بود.» آخرین جنگ پیامبر(ص) با این دشمنان، بود و پس از آن، ماجرای پیش آمد و پیامبر(ص) با آنان پیمان صلح امضا کرد. اما سال هشتم بعثت، «که کفّار کرده بودند، پیغمبر رفت و مکه را فتح کرد، که فتحی عظیم و حاکی از تسلّط و اقتدار آن حضرت بود.» 3️⃣دشمن سوم، یهودی‌ها: «یعنی که علی‌العجاله حاضر شدند با پیغمبر در مدینه زندگی کنند؛ اما دست از موذیگری و اخلالگری و تخریب برنمی‌داشتند... پیغمبر تا آن‌جایی که می‌توانست، با اینها مدارا کرد؛ اما بعد که دید اینها مدارابردار نیستند، مجازاتشان کرد. هرکدام از این سه قبیله عملی انجام دادند و پیغمبر بر طبق آن عمل، آنها را مجازات کرد. اوّل، بودند که به پیغمبر خیانت کردند؛ پیغمبر سراغشان رفت و فرمود باید از آن‌جا بروید؛ اینها را کوچ داد و از آن منطقه بیرون کرد و تمام امکاناتشان برای مسلمان‌ها ماند. دسته‌ی دوم، بودند. اینها هم خیانت کردند لذا پیغمبر فرمود مقداری از وسایلتان را بردارید و بروید؛ اینها هم مجبور شدند و رفتند. 🔰 دسته‌ی سوم بودند که پیغمبر امان و اجازه‌شان داد تا بمانند؛ اینها را بیرون نکرد؛ با اینها پیمان بست تا در جنگ خندق نگذارند دشمن از طرف محلاتشان وارد مدینه شود؛ اما اینها ناجوانمردی کردند و با دشمن پیمان بستند تا در کنار آنها به پیغمبر حمله کنند!... بعد که قریش و هم‌پیمانانشان شکست خوردند و از خندق جدا شدند و به طرف مکه رفتند، پیغمبر به مدینه برگشت. همان روزی که برگشت، نماز ظهر را خواند و فرمود نماز عصر را جلوِ قلعه‌های بنی‌قریظه می‌خوانیم؛ راه بیفتیم به آن‌جا برویم؛ یعنی حتّی یک شب هم معطل نکرد؛ رفت و آنها را محاصره کرد. بیست‌وپنج روز بین اینها محاصره و درگیری بود؛ بعد پیغمبر همه‌ی مردان جنگی اینها را به قتل رساند؛ چون خیانتشان بزرگ‌تر بود و قابل اصلاح نبودند.» ✅بنابراین در هیچکدام از این قضایا، پیغمبر نکرد اما در مقابل نقض عهد آنان، ساکت نماند و پاسخ خیانت‌شان را با کامل داد. چنانچه در قرآن کریم هم خداوند پیامبر اسلام و یاران او را « أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم» معرفی می نماید در نتیجه سخن مذکور سخنی بی دلیل و مدرک است و نشانگر عدم اطلاع کافی گوینده از تاریخ اسلام می باشد. 👇👇 @gheshlaghiaghdam @nahadpnuash
۱ چهارده حوزه حاج آقا مجتهدی🌹 🗣ایرج گرائی 👇👇👇 💫سالهای آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهيم به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگري بود. تقريبًا کسي از آن خبر نداشت. خودش هم چيزي نميگفت. اما كاملا رفتار واخلاقش عوض شده بود. 💫ابراهيم خيلي معنوی تر شده بود. صبحها يک پلاستيک مشكی دستش می گرفت و به سمت بازار ميرفت. چند جلد کتاب داخل آن بود. 💫يك روز با موتور از سر خيابان رد می شدم. ابراهيم را ديدم. پرسيدم: داش ابرام کجا ميري؟! 💫 گفت: ميرم بازار. 💫سوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاستيک رو دستت ميبينم چيه!؟ 💫گفت: هيچي کتابه! 💫بين راه، سر کوچه نائب السلطنه پياده شد. خداحافظي کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهيم اينجا نبود. پس کجا رفت!؟ 💫با كنجكاوي به دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يك مسجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادي جوان نشست و کتابش را باز کرد. فهميدم دروس حوزوی ميخوانه، از مسجد آمدم بيرون. 💫از پيرمردي که رد ميشد سؤال کردم:ببخشيد، اسم اين مسجد چيه؟ 💫جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدي. 💫با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نمی کردم ابراهيم طلبه شده باشه. 💫آنجا روي ديوار حديثي از پيامبر(ص) نوشته شده بود: «آسمانها و زمين و فرشتگان، شب و روز براي سه دسته طلب آمرزش ميکنند: علماء، کسانی که به دنبال علم هستند و انسانهاي با سخاوت». 💫شب وقتي از زورخانه بيرون ميرفتم گفتم: داش ابرام حوزه ميري و به ما چيزي نميگي؟ 💫يکدفعه باتعجب برگشت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم. خيلي آهسته گفت: آدم حيف عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابيدن بکنه. من طلبه رسمي نيستم. همينطوري براي استفاده ميرم، عصرها هم ميرم بازار ولي فعلا به کسي حرفي نزن. 💫تا زمان پيروزي انقلاب روال کاري ابراهيم به اين صورت بود. 💫پس از پيروزي انقلاب آنقدر مشغوليتهاي ابراهيم زياد شد که ديگر به کارهای قبلي نمی رسيد. 🆔 @nahadpnuash
💠امیرالمؤمنین عليه السلام 🔺من لَم يَصحَبْكَ مُعِينا على نفسِكَ فَصُحبَتُهُ وَبالٌ علَيكَ إن عَلِمتَ . 🔰هر كه همنشينى اش با تو به مبارزه با نفست كمكى نكند، آن همنشينى وبال توست، اگر بدانى . 📙غرر الحكم،ح9041 💎 @nahadpnuash 💎
🔹 رهبر معظم انقلاب با اشاره به طرح مدیریت فرمودند در این کار سررشته ندارم و نظرات کارشناسی نیز متفاوت است اما گفته بودم اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند از آن حمایت می‌کنم. 🔹 سران قوا با پشتوانه کارشناسی یک تصمیمی گرفته اند و طبعا باید اجرا شود. 🔹یقینا برخی از این تصمیم نگران وناراحت می شوند یا به ضرر آن هاست اما تخریب و آتش زدن کار مردم نیست کار اشرار است. 🔹 مسئولین هم البته دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند... چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود گرانی خب این برای مردم خیلی مشکلات درست میکند، باید مراقبت کنند. 🔹مسئولان حفظ ا منیت به وظایف خود عمل کنند. 🔹ضد انقلاب ودشمنان ایران همیشه از اینگونه تخریب ها وناامنی ها حمایت کرده اند که اکنون نیز به همین کار مشغولند. در👇👇 . @nahadpnuash
🔰 بیانات رهبر انقلاب درباره مسائل پیش آمده پس از اجرای طرح مدیریت مصرف سوخت 🔻 بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدللّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین 🔹️ قبل از اینکه بحث را شروع بکنیم، من عرض بکنم که در این یکی دو روز خب یک حوادثی به دنبال مصوبه‌ی سران کشور، سران قوا اتفاق افتاد؛ دیروز، دیشب، پریشب، در برخی از شهرهای کشور، و متأسفانه مشکلاتی هم درست شد، تعدادی جان باختند و مراکزی تخریب شد، از این کارها هم شد در این یکی دو روزه. 🔹️ چند نکته را باید توجه داشت؛ اولاً وقتی یک چیزی مصوبه‌ی سران کشور هست، آدم باید با چشم خوشبینی به او نگاه کند، بنده در این قضیه سررشته ندارم یعنی تخصص این کار را ندارم، گفتم هم به آقایان؛ گفتم من چون نظرات کارشناس‌ها هم در این قضیه‌ی بنزین مختلف است، بعضی‌ها آن را لازم و واجب میدانند بعضی‌ها مضر میدانند، بنابراین من هم که صاحبنظر نیستم در این قضایا؛ گفتم من صاحبنظر نیستم لکن اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند من حمایت میکنم. من این را گفتم، حمایت هم میکنم. سران قوایند، نشستند با پشتوانه‌ی کارشناسی یک تصمیمی برای کشور گرفتند، باید عمل بشود به آن تصمیم؛ این یک نکته. 🔹️ نکته‌ی دوم اینکه خب بله، یقیناً بعضی از مردم از این تصمیم یا نگران میشوند یا ناراحت میشوند یا به ضررشان است یا خیال میکنند به ضررشان است به هر تقدیر ناراضی میشوند، لکن آتش زدن به فلان بانک این کار مردم نیست، این کار اشرار است؛ کار اشرار است، این را باید توجه داشت. در یک چنین حوادثی معمولاً اشرار، کینه‌ورزان، انسانهای ناباب وارد میدان میشوند، گاهی بعضی از جوانها هم از روی هیجان با اینها همراهی میکنند و این‌جور مفاسد را به بار می‌آوردند. 🔹️ این مفاسد هیچ مشکلی را درست نمیکند جز اینکه علاوه‌ی بر هر مشکلی که هست، ناامنی را هم اضافه میکند. ناامنی بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشوری است، برای هر جامعه‌ای است، اینها قصدشان این است. شما ملاحظه کنید در این دو روز تقریباً یعنی دو شب و یک روزی که از این قضایا گذشته همه‌ی مراکز شرارت دنیا علیه ما این کارها را تشویق کردند، از خانواده‌ی منحوس خبیث خاندان پهلوی تا مجموعه‌ی خبیث و جنایتکار منافقین، اینها دارند مرتباً در فضای مجازی و در جاهای دیگر دارند تشویق میکنند ترغیب میکنند که این شرارتها انجام بگیرد. من عرضم این است هیچ کس به این اشرار کمک نکند، هیچ انسان عاقل و شایسته‌ای که به کشور خودش علاقه مند است، به زندگی راحت خودش علاقه مند است، به اینها نباید کمک بکند؛ اینها اشرارند، این کارها کار مردم معمولی نیست. 🔹️ مسئولین هم البته دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند. 🔹️ حالا من دیروز دیدم در تلویزیون که بعضی از مسئولین محترم آمدند گفتند که ما مراقبیم که این افزایش قیمت موجب افزایش قیمت اجناس و کالاها نشود؛ خب بله این مهم است، چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود گرانی خب این برای مردم خیلی مشکلات درست میکند، باید مراقبت کنند. 🔺️ این مراقبت‌ها را اینها بکنند، مسئولین حفظ امنیت کشور هم به وظایفشان عمل کنند، مردم عزیز ما هم که خوشبختانه در قضایای گوناگون این کشور بصیرت خودشان را، آگاهی خودشان را نشان دادند بدانند که این حوادث تلخ از ناحیه‌ی کیست و چگونه است، این آتش زدن و خراب کردن و ویران کردن و دعوا کردن و ناامنی ایجاد کردن مال چه کسی است، این را بفهمند توجه کنند که میفهمند هم مردم ملتفتند، و از اینها فاصله بگیرند. این آن توصیه‌ی ما است، مسئولین کشور هم به وظایف‌شان به طور جدی عمل کنند. ۹۸/۸/۲۶ 💻 @nahadpnuash