eitaa logo
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
7هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
335 فایل
📣اطلاع رسانی اخبار آموزشی و فرهنگی دانشگاه پیام نور 🙋‍♂️پاسخ به سوالات آموزشی _تبلیغات _تبادل #ادمین_کانال👇 @adminpnuash 👨‍🎓درخواست ثبت #خدمات_آموزشی #کافی_نت کانال👇 @cafipnuash ✅ارتباط با مشاور مذهبی @gheshlaghiaghdam
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
#سلام_بر_ابراهیم #پویش_کتابخوانی 📚 پویش کتابخوانی سلام بر ابراهیم هر روز یک قسمت از کتاب سلام بر ا
سلام بر ابراهیم به اطلاع دانشجویان محترم می رساند که فردا 30 آبان ماه اولین دوره از مسابقه ماهانه پویش سلام بر ابراهیم برگزار خواهد شد و سوالات 18 داستان از اول کتاب در کانال قرار خواهد گرفت. ✅خواهشمند است ضمن پاسخ به سوالات پاسخنامه را به ادمین کانال ارسال و یا به دفتر نهاد تحویل دهید. 🏆🏆به نفرات برگزیده جوایز نقدی اهدا خواهد شد. . @nahadpnuash
۱ هجده بازگشت امام خمینی (ره)🌹 🗣حسین الله کرم 👇👇👇 💫اوايل بهمن بود. با هماهنگي انجام شده، مسئوليت يکي از تيم هاي حفاظت حضرت امام(ره)به ما سپرده شد. 💫گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهاي خيابان آزادي منتهي به فرودگاه به صورت مسلحانه مستقر شد. 💫صحنه ورود خودرو حضرت امام را فراموش نميکنم. ابراهيم پروانه وار به دور شمع وجودي حضرت امام ميچرخيد. بلافاصله پس از عبور اتومبيل امام، بچه ها را جمع کرديم. همراه ابراهيم به سمت بهشت زهرا(س) رفتيم. امنيت درب اصلي بهشت زهرا(س) از سمت جاده قم به ما سپرده شد. ابراهیم در کنار در ايســتاد. اما دل و جانش در بهشت زهرا(س) بود. آنجا که حضرت امام مشغول سخنراني بودند. 💫ابراهيم ميگفت: صاحب اين انقلاب آمد، ما مطيع ايشانيم. از امروز هر چه امام بگويد همان اجرا ميشود. 💫 از آن روز به بعد ابراهيم خواب و خوراک نداشت. در ايام دهه فجر چند روزي بود كه هيچكس از ابراهيم خبري نداشت. تا اينكه روز بيستم بهمن دوباره او را ديدم. بلافاصله پرسيدم: كجائي ابرام جون!؟ مادرت خيلي نگرانه. 💫مكثي كرد و گفت: توي اين چند روز، من و دوستم تلاش ميكرديم تا مشخصات شهدائي كه گمنام بودند را پيداكنيم. چون كسي نبود به وضعيت شهدا، تو پزشكي قانوني رسيدگي كنه. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫شب بيست و دوم بهمن بود. ابراهيم با چند تن از جوانان انقلابي براي تصرف کلانتري محل اقدام كردند. 💫 آن شب، بعد از تصرف کلانتري 14 با بچه ها مشغول گشت زني در محل بوديم. صبح روز بعد، خبر پيروزي انقلاب از راديو سراسري پخش شد. 💫ابراهيم چند روزي به همراه امير به مدرسه رفاه ميرفت. او مدتی جزء محافظين حضرت امام بود. بعد هم به زندان قصر رفت و مدت کوتاهي از محافظين زندان بود. در اين مدت با بچه هاي کميته در مأموريت هايشان همکاري داشت، ولي رسماً وارد کميته نشد. 🆔 @nahadpnuash
💠اميرالمؤمنين عليه‌السلام 🔻ما اَقبَحَ البُخلَ بِذَوي النُّبلِ 🔰به راستي چقدر قبيح است که مردمان اصيل و بزرگمنش، خسيس و تنگ‌نظر باشند. 📙فهرست غرر، ص ٣٠ 💎 @nahadpnuash 💎
هدایت شده از مهدی قشلاقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😃😃😃😃 این دانشجو بعد از گرانی بنزین با الاغ اومده بره دانشگاه آزاد واحد چالوس جلوشو گرفتن اجازه نمی دهند برود داخل!😍😄😄😂😂 @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
salam bar ebrahim.pdf
1.22M
و 👆👆 سلام بر ابراهیم به اطلاع دانشجویان محترم می رساند که سوالات 18 داستان از اول کتاب سلام بر ابراهیم در کانال قرار گرفت. ✅خواهشمند است ضمن پاسخ به سوالات پاسخنامه را به ادمین کانال ارسال و یا به دفتر نهاد تحویل دهید. 🏆🏆به نفرات برگزیده جوایز نقدی اهدا خواهد شد. . 🆔 @nahadpnuash
🌸امام هادی علیه السلام 🔺العُجبُ صارِفٌ عَن طَلَبِ العِلمِ ، داعٍ إلَى الغَمطِ والجَهلِ ؛ 🔰 خودپسندى، آدمى را از دانش جويى باز مى دارد و به ناسپاسى و انكار حق مى خواند. 📙 بحارالانوار،ج 72، ص 199 💎 @nahadpnuash 💎
💠 بسیاری از پیشرفت های کشور مرهون تفکر بسیجی است. 📚 مقام معظم رهبری 🔹 هفته بسیج گرامی باد.🔹 🆔 @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
♣️اشک‌‌ها در فراق پدر ♣️ مراسم تشییع پیکرشهید «مرتضی ابراهیمی» از اعضای گردان امام حسین ملارد که در اغتشاشات اخیر به شهادت رسید. طاقت اشک برادر را ندارند!!! 🌹🌹شادی ارواح طیبه شهدا بخوانیم الفاتحة مع الصلوات🌹🌹 @nahadpnuash
😄😄😄 خدا هیچ موجودی رو سر دوراهی درس خوندن و خوابیدن نذاره ، هر کدومو انتخاب کنی عذاب وجدان میگیری که چرا اون یکی رو انتخاب نکردی.😁😁😁 @nahadpnuash
🔸خداوند هم قرآن و هم باران، هر دو را نازل کرد، اما #قرآن را به صورت #تجلی و #باران را به صورت #تجافی نازل کرده است، 🔸 آنچه به صورت تجافی نازل می شود وقتی در پایین هست دیگر در بالا نیست، اما آنچه به صورت تجلی نازل می شود وقتی در پایین است در بالا هم هست. به عبارت دیگر خداوند باران را به زمین «انداخت» اما قرآن کریم را به مثابه حبل متین به زمین «آویخت» و ابتدای او نزد خود خداست. 💎 #آیت_الله_جوادی_آملی 💻 @nahadpnuash
قسمت نوزده جهش معنوی🌹 🗣جبارستوده 🗣حسین الله کرم 👇👇👇 💫در زندگی بسياری از بزرگان ترک گناهی بزرگ ديده می شود. اين كار باعث رشد سريع معنوی آنان می گردد. اين کنترل نفس بيشتر در شهوات جنسی است. 💫حتی در مورد داستان حضرت يوسف (ع) خداوند می فرمايد: هرکس تقوا پيشه کند و در مقابل شهوت و هوس صبر و مقاومت نمايد، خداوند پاداش نيکوکاران را ضايع نمی کند. که نشان می دهد اين يک قانون عمومی بوده و اختصاص به حضرت يوسف(ع) ندارد. 💫از پيروزی انقلاب يک ماه گذشت. چهره و قامت ابراهيم بسيار جذاب تر شده بود. هر روز در حالی که کت و شلوار زيبائی می پوشيد به محل كار می آمد. محل کار او در شمال تهران بود. 💫يک روز متوجه شدم خيلی گرفته و ناراحت است! کمتر حرف می زد، تو حال خودش بود. 💫به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داش ابرام چيزی شده؟! 💫گفت: نه، چيز مهمی نيست. 💫اما مشخص بود كه مشكلی پيش آمده. 💫گفتم: اگه چيزی هست بگو، شايد بتونم کمکت کنم. 💫کمی سکوت کرد. به آرامی گفت: چند روزه كه دختری بی حجاب، توی اين محله به من گير داده! گفته تا تو رو به دست نيارم ولت نمی کنم! 💫رفتم تو فكر، بعد يکدفعه خنديدم! 💫ابراهيم با تعجب سرش را بلند کرد و پرسيد: خنده داره؟! 💫گفتم: داش ابرام ترسيدم، فكر كردم چی شده!؟ 💫بعد نگاهی به قد و بالای ابراهيم انداختم و گفتم: با اين تيپ و قيافه که تو داری، اين اتفاق خيلی عجيب نيست! 💫گفت: يعنی چی؟! يعنی به خاطر تيپ و قيافه ام اين حرف رو زده. 💫لبخندی زدم و گفتم: شک نکن! 💫روز بعد تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت. با موهای تراشيده آمده بود محل كار، بدون کت و شلوار! 💫فردای آن روز با پيراهن بلند به محل کار آمد! با چهره ای ژوليده تر، حتي با شلوار کردی و دمپائی آمده بود. 💫ابراهيم اين کار را مدتی ادامه داد. بالاخره از آن وسوسه شيطانی رها شد. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫ريزبينی و دقت عمل در مسائل مختلف از ويژگيهای ابراهيم بود. اين مشخصه، او را از دوستانش متمايز می کرد. 💫فروردين 1358 بود. به همراه ابراهيم و بچه های کميته به مأموريت رفتيم. 💫خبر رسيد، فردی که قبل از انقلاب فعاليت نظامی داشته و مورد تعقيب می باشد در يکی از مجتمع های آپارتمانی ديده شده. آدرس را در اختيار داشتيم. 💫با دو دستگاه خودرو به ساختمان اعلام شده رسيديم. وارد آپارتمان مورد نظر شديم. بدون درگيری شخص مظنون دستگيرشد. می خواستيم از ساختمان خارج شويم. 💫جمعيت زيادی جمع شده بودند تا فرد مورد نظر را مشاهده کنند. خيلی از آنها ساکنان همان ساختمان بودند. 💫ناگهان ابراهيم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر کنيد! 💫با تعجب پرسيديم: چی شده!؟ 💫چيزی نگفت. فقط چفيه ای که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. 💫پرسيدم: ابرام چيکار می کنی!؟ 💫در حالی كه صورت او را می بست جواب داد: ما بر اساس يك تماس و خبر، اين آقا را بازداشت کرديم، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرويش رفته و ديگر نمی تواند اينجا زندگی کند. همه مردم اينجا به چهره يک متهم به او نگاه می کنند. اما حالا، ديگر کسی او را نمی شناسد. اگر فردا هم آزاد شود مشکلی پيش نمي آيد. 💫وقتی از ساختمان خارج شديم کسی مظنون مورد نظر را نشناخت. 💫به ريزبينی ابراهيم فکر می کردم. چقدر شخصيت و آبروی انسانها در نظرش مهم بود. 🆔 @nahadpnuash
🔺 🔸دستگاه های تبلیغاتی دنیا برای گمراه کردن انسانها... از همه ی امکانات استفاده می کنند برای الگو سازی، ملتها هم دستشان خالی است و الگویی برای ارائه در مقابل آنها ندارند. ما دستمان پُر است.... امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را گفته اند: {سیدا شباب أهل الجنه...} یعنی اینها باید به عنوان یک همیشه در مقابل چشم جوانهای دنیا باشد. جوانی پیغمبر و امیر المومنین(علیهم السلام) هم همین جور است. 🔹 @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
salam bar ebrahim.pdf
1.22M
و 👆👆 سلام بر ابراهیم به اطلاع دانشجویان محترم می رساند که سوالات 18 داستان از اول کتاب سلام بر ابراهیم در کانال قرار گرفت. ✅خواهشمند است ضمن پاسخ به سوالات پاسخنامه را به ادمین کانال ارسال و یا به دفتر نهاد تحویل دهید. 🏆🏆به نفرات برگزیده جوایز نقدی اهدا خواهد شد. . 🆔 @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
❤️من دست یکایک شما بسیجیان را میبوسم و میدانم اگر مسئولین نظام اسلامی از شما غافل شوند به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت ۶۷/۹/۲ . @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹نماهنگی از ديدار بسيجيان با رهبرمعظم انقلاب ♦️شوخی رهبرمعظم انقلاب با حضار (از قديم گفتن بسيجی بی‌ترمز است) @nahadpnuash
🔴به سوی او فرار کنید! ☘️امام علی علیه السلام 🔷إذَا خِفْتَ اَلْخَالِقَ فَرَرْتَ إِلَيْه 🔶هر گاه از #آفریدگار خود #ترسیدى،به سوى او #بگریز 📙غررالحکم، ج1 ، ص244 💎 @nahadpnuash 💎
قمست بیست تاثیر کلام🌹 🗣مهدی فریدوند 👇👇👇 💫چند ماه از پيروزي انقلاب گذشت. يکي از دوستان به من گفت: فردا با ابراهيم برويد سازمان تربيت بدني، آقاي داودي رئيس سازمان با شما کار دارند! 💫فردا صبح آدرس گرفتيم و رفتيم سازمان. آقاي داودي که معلم دوران دبيرستان ابراهيم بود خيلي ما را تحويل گرفت. بعد به همراه چند نفر ديگر وارد سالن شديم. 💫ايشان براي ما صحبت کرد و گفت: شما که افرادي ورزشکار و انقلابي هستيد، بيائيد در سازمان و مسئوليت قبول کنيد و.. 💫ايشان به من و ابراهيم گفت: مسئوليت بازرسي سازمان را براي شما گذاشته ايم. ما هم پس از کمي صحبت قبول کرديم. 💫از فرداي آن روزکار ما شروع شد. هر جا که به مشکل برميخورديم با آقاي داودي هماهنگ ميکرديم. 💫فراموش نميكنم، صبح يک روز ابراهيم وارد دفتر بازرسي شد و سؤال کرد: چيکار ميکني؟ 💫گفتم: هيچي، دارم حکم انفصال از خدمت ميزنم. 💫پرسيد: براي کي!؟ 💫ادامه دادم: گزارش رسيده رئيس يکي از فدراسيون ها با قيافه خيلي زننده به محل كار مياد. برخوردهاي خيلي نامناسب با کارمندها خصوصاً خانم ها داره. حتي گفته اند مواضعي مخالف حرکت انقلاب داره. تازه همسرش هم حجاب نداره! داشتم گزارش را مينوشتم. گفتم: حتماً يك رونوشت براي شوراي انقلاب ميفرستيم. 💫ابراهيم پرسيد: ميتونم گزارش رو ببينم؟ 💫گفتم: بيا اين گزارش، اين هم حكم انفصال ازخدمت! 💫گزارش را بادقت نگاه کرد. بعد پرسيد: خودت با اين آقا صحبت کردي؟ 💫گفتم: نه، لازم نيست، همه ميدونند چه جورآدميه! 💫جواب داد: نشد ديگه، مگه نشنيدي: فقط انسان دروغگو، هر چه که ميشنود را تأييد ميکند! 💫گفتم: آخه بچه هاي همان فدراســيون خبر دادند.. 💫پريد تو حرفم و گفت: آدرس منزل اين آقا رو داري؟ 💫گفتم: بله هست. 💫ابراهيم ادامه داد: بيا امروز عصر بريم در خونه اش، ببينيم اين آقا كيه، حرفش چیه! 💫من هم بعد چند لحظه سکوت گفتم: باشه. 💫عصر بعد از اتمام کار آدرس را برداشتم و با موتور رفتيم. آدرس او بالاتر از پل سيد خندان بود. داخل کوچه ها دنبال منزلش ميگشتيم. همان موقع آن آقا از راه رسيد. از روي عکسي که به گزارش چسبيده بود او را شناختم. اتومبيل بنز جلوي خانه اي ايستاد. خانمي که تقريباً بي حجاب بود پياده شد و در را باز کرد. بعد همان شخص با ماشين وارد شد. 💫گفتم: ديدي آقا ابرام! ديدي اين بابا مشکل داره. 💫گفت: بايد صحبت كنيم. بعد قضاوت کن. 💫موتور را بردم جلوي خانه و گذاشتم روي جک. ابراهيم زنگ خانه را زد. آقا که هنوز توي حياط بود آمد جلوي در. مردي درشــت هيکل بود. با ريش و سبيل تراشيده. با ديدن چهره ما دو نفر در آن محله خيلي تعجب کرد! نگاهي به ما كرد و گفت: بفرمائيد؟! 💫با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حسابي حالش را ميگرفتم. 💫اما ابراهيم با آرامش هميشگي، در حالي که لبخند ميزد سلام کرد و گفت: ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم، براي همين مزاحم شما شدم. 💫آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فکرکنم تو سازمان بود. بازرسي سازمان، درسته؟! 💫ابراهيم خنديد و گفت: بله. 💫بنده خدا خيلي دست پاچه شد. مرتب اصرار ميکرد بفرمائيد داخل. 💫ابراهيم گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما کار داريم ومرخص ميشويم. 💫ابراهیم شروع به صحبت کرد. حدود يک ساعت مشغول بود، اما گذشت زمان را اصلاً حس نميکرديم. ابراهيــم از همه چيز برايش گفت. از هر موردي برايش مثال زد. 💫ميگفت: ببين دوست عزيز، همسر شما براي خود شماست، نه براي نمايش دادن جلوي ديگران! ميداني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بي حجاب شما به گناه ميافتند! يا اينکه، وقتي شما مسئول کارمندها در اداره هستي نبايد حرف هاي زشت يا شوخي هاي نامربوط،آن هم با کارمند زن داشته باشيد! شما قبلاً توي رشته خودت قهرمان بودي، اما قهرمان واقعي کسي است که جلوي کار غلط رو بگيره. بعد هم از انقلاب گفت. از خون شــهدا، از امام، از دشمنان مملکت. ادامه پایین👇👇
💫آن آقا هم اين حرفها را تأييد ميکرد. 💫ابراهيم در پايان صحبت ها گفت: ببين عزيز من، اين حكم انفصال از خدمت شماست. 💫آقای رئيس يکدفعه جا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما نگاه کرد. 💫ابراهيم لبخندي زد و نامه را پاره کرد! بعد گفت: دوست عزيز به حرف هاي من فکر کن! 💫بعد خداحافظي کرديم. سوار موتور شديم و راه افتاديم. از سر خيابان که رد شديم نگاهي به عقب انداختم. آن آقا هنوز داخل خانه نرفته و به ما نگاه ميکرد. 💫گفتم: آقا ابرام، خيلي قشنگ حرف زدي، روي من هم تأثير داشت. 💫خنديد و گفت: اي بابا ما چيکاره ايم. فقط خدا، همه اينها را خدا به زبانم انداخت انشاءالله كه تأثير داشته باشد. 💫بعد ادامه داد: مطمئن باش چيزي مثل برخورد خوب روي آدم ها تأثير ندارد مگر نخوانده اي، خدا در قرآن به پيامبرش ميفرمايد: اگر اخلاقت تند وخشن بود، همه از اطرافت ميرفتند. پس لااقل بايد اين رفتار پيامبر را ياد بگيریم. 💫گفتم: آقا ابرام، خيلي قشنگ حرف زدي، روي من هم تأثير داشت. 💫خنديد و گفت: اي بابا ما چيکاره ايم. فقط خدا، همه اينها را خدا به زبانم انداخت انشاءالله كه تأثير داشته باشد. 💫بعد ادامه داد: مطمئن باش چيزي مثل برخورد خوب روي آدم ها تأثير ندارد مگر نخوانده اي، خدا در قرآن به پيامبرش ميفرمايد: اگر اخلاقت تند وخشن بود، همه از اطرافت ميرفتند. پس لااقل بايد اين رفتار پيامبر را ياد بگيریم. 💫يکي دو ماه بعد، از همان فدراسيون گزارش جديد رسيد؛ جناب رئيس بسيار تغيير کرد! اخلاق و رفتارش در اداره خيلي عوض شده. حتي خانم اين آقا با حجاب به محل کار مراجعه ميکند! 💫ابراهیم را ديدم و گزارش را به دستش دادم. منتظرعکس العمل او بودم. بعد از خواندن گزارش گفت: خدا را شکر، بعد هم بحث را عوض کرد. 💫اما من هيچ شکي نداشتم که اخلاص ابراهيم تأثير خودش را گذاشته بود. كلام خالصانه او آقاي رئيس فدراسيون را متحول کرد. 🆔 @nahadpnuash
✅ نقشه دشمن برای #جوانان_ایرانی در فضای مجازی 🔹دشمنان در فضای مجازی و رسانه ها میلیاردها خرج میکنند برای اینکه بتوانند از جوان ایرانی اخلاق، ایمان، پایبندی به شریعت و حیا را بگیرند؛چرا؟ 🔹چون #مایه_اقتدار_کشور است. با جوان مومن متشرع با حیای با ایمان که در مقابل این وسایل شهوت انگیز نمیلغزد، دشمنند. 💎 #مقام_معظم_رهبری 🔹 @nahadpnuash 🔹
❤️مظلوم تر از اون بچه بسیجی که برا ایجاد امنیت و راحتی مردم تو سرما،تو پمپ بنزین وایستاده بود و دختره بهش گفت به شما حقوق و بنزین مفتی میدن که اینجا وایستادین و وقتی آخرشب رفت خونه خونوادش بهش گفتن مگه به تو حقوق میدن که این وقت شب اومدی خونه، نداریم. 🌹بسیجیای مخلص هفته‌تون مبارک🌹 @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
در این حد برای ازدواج آمادگی دارم☺️ 😊 @nahadpnuash
⚡ لوح | مذاکره؛ سقوط آزاد 🔻 رهبر انقلاب: [رئیس جمهور آمریکا] با مسئولین کُره‌ی شمالی قربان صدقه‌ی هم، هم رفتند، #مذاکره که هیچ! این گفت من عاشق او هستم، او گفت من هم؛ نتیجه چه شد؟ یک ذرّه از #تحریمها را کم نکردند؛ شما را از موضع خودتان فرود می‌آورند، به دنیا نشان میدهند که ما ایران را به زانو درآوردیم. ۹۸/۸/۱۲ 💻 @nahadpnuash
#اعلان فراخوان طرح و ایده های دومین نشست علمی وحدت حوزه و دانشگاه 💡محورهای اصلی طرح و ایده ها: 🔸آسیب شناسی وحدت حوزه و دانشگاه در گام اول انقلاب 🔸تمدن سازی، گام دوم انقلاب، وحدت حوزه و دانشگاه 🔸نظام انقلابی، گام دوم انقلاب، وحدت حوزه و دانشگاه 🔸چگونگی تحقق وحدت حوزه و دانشگاه در گام دوم انقلاب 🔸نقش و توانمندی حوزه و دانشگاه در تحقق اهداف گام دوم انقلاب 🔸ظرفیت ها و مسئولیت های حوزه و دانشگاه در گام دوم انقلاب 🔸حوزه و دانشگاه الگو در گام دوم انقلاب اسلامی 🔸پیش نیاز های مرتبط با حوزه و دانشگاه برای گام دوم انقلاب 🔻آثار برگزیده: 🔹عقد قرارداد در قالب طرح پژوهشی 🔹ارائه طرح های برگزیده در همایش 🔹تجلیل از طرح های منتخب 📅 مهلت ارسال آثار: ۱۷ آذرماه ۱۳۹۸ 🌐 جهت دانلود طرحواره و کسب اطلاعات بیشتر به سایت دبیرخانه به نشانی www.vahdatuh.ir مراجعه نمایید. 🔰 دبیرخانه دائمی وحدت حوزه و دانشگاه استان آذربایجان شرقی @nahadpnuash
۱ بیست و یک رسیدگی به مردم🌹 🗣دوستان شهید 👇👇👇 💫بندگان خانواده من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع حوائج آنها بيشتر کوشش کنند. 💫عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند. 💫با ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟ 💫گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدم هاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد! 💫مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار آراسته توسط پسرك خيس شده بود. 💫مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. 💫آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر! 💫ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟ 💫پسرك خنديد و گفت: خوشم مي ياد. 💫ابراهيم کمي فکر کرد و گفت: کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ 💫پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. 💫بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. 💫ابراهيم ميخواست به سمت آنها برود، اما ايستاد. کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟ 💫پسر راه خانه شان را نشان داد. 💫ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشه؟ 💫پسرک قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫در بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: موتور آوردي؟ 💫گفتم: آره چطور!؟ 💫گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه. 💫تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داده بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. 💫ابراهيم درب خانه اي را زد. پيرزني که حجاب درستي نداشت دم در آمد. 💫ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! 💫در راه برگشت گفتم: داش ابرام اين خانم ارمني بود؟! 💫گفت: آره چطور مگه!؟ 💫آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشــتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا! 💫همينطور كه پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمون ها رو کسي هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند. با اين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و انقلاب گرم ميشه. 💫26سال از شهادت ابراهيم گذشت. مطالب كتاب جمع آوري و آماده چاپ شد. 💫يكي از نمازگزاران مسجد مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. 💫با تعجب گفتم: شما شهيد هادي رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد؟! 💫گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره! 💫براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟ 💫گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد. من هم گرفتم و به ســوئيچ ماشينم بستم. 💫چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برمی گشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم. 💫وقتي خواستيم سوار شويم با تعجب ديدم كه سوئيچ را داخل ماشين جا گذاشتم! درها قفل بود. 💫به خانمم گفتم: كليد يدكي رو داري؟ 💫او هم گفت: نه ،كيفم داخل ماشينه! 💫خيلي ناراحت شدم. هر كاري كردم در باز نشــد. هوا خيلي سرد بود. 💫با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني. 💫يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه ميكرد. 💫من هم كمي نگاهش كردم و گفتم: آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشــكل مردم رو حل ميكردي. شهيد هم كه هميشه زنده است. 💫بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن. 💫تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل در ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد. با خوشحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. 💫بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم و گفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. 💫هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟ 💫با تعجب گفتم: راست ميگي، كدوم كليد بود!؟ 💫پياده شدم و يكي يكي كليدهــا را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نميشد!! 💫همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي. 🆔 @nahadpnuash
🔹 به مناسبت گرامیداشت هفته بسیج ، مسئول دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری حجت السلام والمسلمین دکتر جلیلی با حضور در حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور مرکز تبریز ضمن تبریک این مناسبت، اطاعت از رهبری را لازمه ی وجودی فرد بسیجی دانستند و از زحمات بسیجیان تقدیر و تشکر کردند. 🆔 @nahadpnuash