eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
207 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها تا به کِی باید که در یادِ تو گریان سوختن تا کجا از دوری‌ات ای سبز دامان سوختن گرمیِ این روضه‌ها از ناله‌ی عشاقِ توست آه می‌چسبد برایت در زمستان سوختن عاشقی کو تا بیاموزیم از او عشق چیست روزها در شهر و شب بِینِ بیابان سوختن از جگر آهی کشیدی آسمان آتش گرفت سالها کارَت شد از داغِ عزیزان سوختن گریه کردی آنقدر، چشمهای تو مجروح شد شمع را هرگز ندیدم زیرِ باران سوختن گفت باید که تو را در قلب خود پیدا کنیم کارِ ما شد بعد از آن سر در گریبان سوختن یوسفش نزدیک بود اما نمی‌دیدش چرا بختِ یعقوب است پیشِ چاهِ کنعان سوختن چشمهایش رفت وقتی، بوی پیراهن شنید راه را وا می‌کند آخر، زِ هجران سوختن آنقدر باید بگریم تا بیابم بوی تو قسمتم کِی می‌شود مثلِ نیستان سوختن ما پریشان روضه می‌خوانیم آقاجان بیا سهمِ ما شد داد و سهمِ تو پریشان سوختن کاش دستی روی دیوار مدینه می‌نوشت می‌شود نُه سال با ذکرِ علی‌جان سوختن می‌شود با پهلویِ زخمی تبسم کرد باز می‌توان با سینه‌ی مجروح پنهان سوختن کاش می‌شد مادری دیگر نبیند مثل این  پشت در اُفتادن و در پیش طفلان سوختن سخت‌تر از آتشِ در، از هجوم شهر چیست گفت از لبخند چندین نامسلمان سوختن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها خیره می‌گردد حسن هر روز، هر ساعت به در خیره می‌گردم ولی باشرم، با حسرت به در چشم می‌دوزد حسین این روزها بر بسترت چشم می‌دوزد ولی زینب در این مدت به در در به رویم وا مکن تا وا نگردد زخمِ تو تکیه هر دفعه مده با درد با زحمت به در نه دری داریم نه محسن نه دیگر مادری از همان روزی که زد با بغض بی غیرت به در خوب پیدا هست از موی پریشانِ همه خورده‌ای با شانه‌ای اُفتاده با شدت به در روضه می‌خوانند این سردردهای تو که بد... مادری خورده است در این خانه با صورت به در یک جماعت رد شدند و یک جماعت آمدند وایِ من چسبیده بودی بعد آن ضربت به در با قلافی پُر سراغت قنفذ آمد بشکنی می‌زد او طوری تو را گفتم که صد رحمت به در زینبم را داغدارت کرد ای لعنت به میخ مرتضی را شرمگینت کرد ای لعنت به در @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها این قصه ی پایان رسیده ابتدا هم داشت این خانه ی تاریک روزی سرصدا هم داشت این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست هر نیمه شب در سجده اش یاربنا هم داشت این حیدری که دیر شبها میرود خانه یک روز بین خانه اش مشکل گشا هم داشت خونابه های گوش بانو خوب میدانند این گوش پاره گوشواری از طلا هم داشت یاللعجب اوباش زهرا را چه بد کشتند! در کوچه ای که خانم آنجا آشنا هم داشت! ثانی لگد میزد بقیه کیف میکردند نامردِ کوچه دوستانی بی حیا هم داشت در روی زهرا ماند در را هم لگد کردند تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت! مردان نمیفهمند، بهتر که نمیفهمند اوضاع زهرا پشت در «فضه بیا» هم داشت یک سیلی معروف و صدها سیلی پنهان بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت مولا عبا انداخت بررویش ولی زهرا ‌یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها رو مگیر از من که دل کندن نمی‌آید به تو بی محلی با علی اصلا نمی‌آید به تو قدر نُه سال است با نان علی سر کرده‌ای رفتن ای زخمی بدون من نمی‌آید به تو لااقل چیزی بخور تا بچه‌ها نانی خورند آب رفتی بسکه، پیراهن نمی‌آید به تو سرفه‌های تو ضرر دارد به زخم پهلویت ای شکسته، سُرخی دامن نمی‌آید به تو خانه‌ام آتش گرفت و در شکست و ریختند مثل اینکه خانه‌ی ایمن نمی‌آید به تو تا چهل تن گِردِ من بودند اما آمدی باخودم گفتم زمین خوردن نمی‌آید به تو می‌زدند و هیچ کس آنجا طرفدارت نبود خنده‌های آنهمه دشمن نمی‌آید به تو بشکند دست همانیکه نمازت را شکست این قنوت این درد در گردن نمی‌آید به تو جای آن چادرنمازی که دل از ما می‌ربود ای جوانم این کفن اصلا نمی‌آید به تو @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها نگاه کن به دو چشمانِ بی قراری که ندارد از تو جز این، هیچ انتظاری که قسم به چشم ترت بد زمانه چشمم زد و گریه می‌کنم از دستِ روزگاری که نداشت چشم که نُه سال پیشِ هم باشیم نگفت: داغِ پدر دیده درد داری که حسینت آمده، گیرم بغل کنی او را برای شانه کشیدن توان نداری که نرفته از نظرم خاطرات آنروزی... که ریخت رویِ سرت جمعِ بی شماری که برای بُردن من آمدند در خانه برای بُردن آنکه نداشت یاری که به جای تو برود پشت در، ولی رفتی زدند در به تو و میخِ داغداری که نداد فرصت آنکه به محسنت برسی نشانده است به پهلوت یادگاری که از آن به بعد لباست همیشه خونین است و سینه‌ی تو شکسته است از فشاری که میان یک در و دیوار و شعله خُردت کرد گذشت بر تو زمانِ نفَس شماری که پس از سه ماه فقط التماس من این است کمی نگاه، ندارد نگاه کاری که @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها به اِذنِ الله امشب التجا بردم به درگاهی که عزرائیل را راند از درش آن هم به اکراهی بهشت آیینه‌ای از خانه‌ی صدیقه‌ی کبراست نباشد پیش بامش آسمان جز سقف کوتاهی صراط المستقیم اینجاست، جبرائیل هم باشی اگر راهی نداری بر در این خانه گمراهی ندارد احتشام فضه‌اش را شاه بانویی ندارد اعتبار سائل او را شهنشاهی نمی‌خواهد دلی را بشکند از خیل مشتاقان از این رو با ملائک هم تکلم می‌کند گاهی گناهان پرده ای انداخت روی فطرتم اما برایم نکته‌ای گفت از حدیثی پیر آگاهی بگو بیچاره "یا فاطر به حق فاطمه العفو" که تو با این چراغ آخر بیابی سوی او راهی که هستی؟ ای که از نور توسل بر تو یا زهرا عزیز مصریان شد یوسف افتاده در چاهی به دنیا آمده مولا اگر در صحن بیت الله تو هم در صحنه‌ی محشر سوار ناقة اللهی جهان از چادر خاکی تو چیزی نمی‌فهمد چه درکی دارد از کوهی نگاه بسته‌ی کاهی مسیر آفرینش گم شد و تاریک شد دنیا همین که بست راهت را میان کوچه گمراهی تقاصی سخت خواهد داشت، خون مانده بر دیوار یقین دارم که روزی می‌رسد از راه، خونخواهی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه السلام ای همه ی دار و ندارم مادر جایت امروز چه خالی است کنارم مادر ای فداکارترین بانوی دنیا مادر می شود سر بزنی خانه زهرا مادر با که گویم که شده دوری تو درد سرم از همه عمر یتیمی، به تو دلتنگ ترم یاد داری کَسِ هم در دل غربت بودیم فارغ از آن همه بی دردی و نفرت بودیم یاد داری قمرت در شب ظلمت بودم محرم راز تو از قبل ولادت بودم به همین جرم که همرنگ نگشته با ننگ آب شد سنگ صبور تو در آن کوچه‌ی تنگ زحمات تو و بابا شده جبران مادر مانده زهرای تو و دیده‌ی گریان مادر کفر در مسجدمان صاحب منبر شده است دین انصار و مهاجر به خدا زر شده است شهر از گریه ی زهرات به جان آمده است بودنم بر همه انگار گران آمده است دِین زهرای تو بر دینش ادا شد مادر مثل تو ثروت من خرج خدا شد مادر کس در این شهر نکرده کمک فاطمه ات غصب شد چون لقب تو، فدک فاطمه ات آتش و میخِ در و پای حرامی و حرم محسنم کاش نگوید که چه آمد به سرم فضه‌ی خادمه بر غربت من می زد زار اشک خون ریخت ز بی مادری من، مسمار به فدای سر حیدر که رُخَم گشت کبود کاش آن روز فقط دست علی بسته نبود ماندن فاطمه شد امر محالی مادر دیگر از دختر تو مانده خیالی مادر نیستی تا که بیینی چه قَدَر تا شده ام آه مادر به خدا زحمت اسما شده ام شده از غربتمان چشم فلک پر اختر می شود دخترکم زود، چو من بی مادر مثل تو طی شده با اشک دم آخر من بر لبم آه حسین، آه حسین، آه کفن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها مرا توان سخن از شکوه و جاهت نیست که جز حسین و حسن هیچکس سپاهت نیست جهان به گوشه‌ی چشم تو امنیت دارد تو خود پناه جهانی کسی پناهت نیست تو آن زنی که به فرمان تو رسول خداست تو آن ملیکه‌ی کلی که پادشاهت نیست فدک بهانه ‌ی رسوایی است دشمن را تو فارغی ز جهان میل بارگاهت نیست زمین به نیت نفرین تو به خود لرزید بلای نازل از عرش غیر آهت نیست چگونه روبه مکار از تو شاهد خواست خدای عالی اعلی مگر‌ گواهت نیست فقط به صورت خورشید سایه افکندند کسی به وسعت تاریخ سد راهت نیست بگو که لکه‌ی خونی که روی در مانده است یگانه خاطره‌ی طفل بیگناهت نیست سه ماه عمر علی بی طلوع خورشید است شبی بلند تر از صورت سیاهت نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه یکنفر که دلش از بغض علی میجوشید ضربه‌ای زد به در خانه و در را انداخت آتشی را به در خانه ی آب آورد و بین دیوار و در سوخته دعوا انداخت ضربه‌ی پای در و بی ادبی‌های غلاف بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا انداخت گره انداخت به کار همه دنیا، آن‌که ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت در قیامت جلوی چشم همه می‌اُفتد آنکه در کوچه تورا بین تماشا انداخت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها یافاطمه، ای مَلَک ارادتمندت ای باغ بهشتِ علوی لبخندت ای‌کاش که باشیم و ببینیم آن‌روز با آن« دو نفر» چه می کند فرزندت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه چه زود میروی از خانه‌ی علی زهرا که از جوانی تو روزگار شرمنده است از این که خانه نشین است مثل صاحب خود به ذوالفقار قسم ذوالفقار شرمنده است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها طی شد زمان دیدار، علی خدا نگهدار خانه نشینِ بی یار، علی خدا نگهدار در موسم جوانی، سیرم ز زندگانی از بس که دیدم آزار، علی خدا نگهدار من می شوم ز دستِ اهلِ مدینه راحت تو می شوی گرفتار، علی خدا نگهدار شانه زدم به مویِ حسین و زینبینم برای آخرین بار، علی خدا نگهدار چرا تو سر به زیری، زانو بغل نگیری منم به تو بدهکار، علی خدا نگهدار حلال کن نمودم، در این سه ماهِ آخر من زحمت تو بسیار، علی خدا نگهدار ببخش اگر به کوچه دست تو وا نکردم افتاد دستم از کار، علی خدا نگهدار فکر دل تو بودم، اگر نگفته بودم از ماجرای مسمار، علی خدا نگهدار امشب که خورد دستت به جای تازیانه بگذار سر به دیوار، علی خدا نگهدار تابوت یار خود را، مانند بار شیشه با احتیاط بردار، علی خدا نگهدار تا چشم تو نیفتد، بر صورتم، شبانه تنم به خاک بسپار، علی خدا نگهدار شبها به جای مادر، بالاسرِ حسینم یک ظرف آب بگذار، زینب خدا نگهدار قرار بعدی ما باشد میان گودال کنار جسم خونبار، زینب خدا نگهدار سربسته با تو گویم در کربلا که رفتی معجر اضافه بردار، زینب خدا نگهدار @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها خورده سوگند که با عشق و محبت برود سر به زیر آمده تا غرقِ اجابت برود میرسد پشتِ درِ خانهٔ زهرا آخر هر که با دست تهی در پیِ حاجت برود سائلی نیست به لطفش که به زیرِ بارِ نگرانی و بدهکاری و منّت برود مادری کرد برای همهٔ خلق و چرا باید اینگونه دلش جانبِ غربت برود؟! زجرها دید از آن عده که بعد از پدرش سعی کردند به بیراهه خلافت برود در سقیفه به گمانم که به هم میگفتند ارث زهرا باید زود به غارت برود کینه دارم به همانی که میانِ کوچه راه را بست و روا داشت مصیبت برود اهلِ دوزخ شود آنکس که به رویِ زهرا بزند سیلی و دستش به جسارت برود غصب ميکرد فدک را فلک زد فریاد این أباالفتنه محال است به جنت برود هدف این بود علی سلبِ خلافت بشود بشود خانه نشین تا که به عزلت برود پشتِ «در» گفت گمانم به مغیره، قنفذ بزن آنطور که پهلو به جراحت برود بزند تکیه به دیوار و نفس تازه کُند آه از دل بکشد، راه به زحمت برود زد به شدت لگدی بر در و بارِ شیشه- -به زمین خورد! بگو فضه به سرعت برود زنِ همسایه دعا کرد الهی زهرا- -شب به شب حالِ دلش رو به کسالت برود قصد کردند که از کار بیفتد دستش تا که از کارِ جهان رحمت و برکت برود چه کسی دیده؟! کسی را که خودش پهلو را بزند بشکنَد و... پس به عیادت برود... چشم را بسته و رو برگرداند از دو نفر پیش، از، آنکه کلامش به شکایت برود از خدا جایِ شفا فاطمه مرگش را خواست تا غریبانه در آغوش شهادت برود! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری حنّانه و هانیّه و ریحانه و کوثر انسیّه و حوریّه و انسیّۀ حَورا این‌ها همگی فاطمه هستند ولی نیست محبوبیت فاطمه محدود به این‌ها مادر که نه! بالاتر، اُمُّ الحَسنِین است دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها فردوس برین، باغ بهشت است به صورت فردوس برین خانۀ زهراست به معنا پیچیده در آن عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» بیرون زده از پنجره‌اش شاخۀ طوبی روزی که بخندد همۀ شهر بهاری‌ست آن شب که بگرید شب عالم شب یلدا آن شب که بگرید همۀ شهر بگریند آن شب که بگرید، چه می‌آید سر مولا؟ از روی لب مادرمان فاطمه چندی‌ست لبخند فراری شده کاری بکن اَسما کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر درد است سراپا و سکوت است سراسر این هیزمِ تر چیست که در آتش آن سوخت یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر در سوخت، ولی مانده به یادم که محمد یک مرتبه بی‌اذن نشد وارد از این در من خواب بدی دیده‌ام اَسما، چه بگویم؟ دور کمرش شال عزا بست پیمبر از عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» در این شهر خالی‌ست مشام همه، کافور بیاور... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هر چه که از الله اکبر میشود فهمید آن قدر هم از قدر کوثر میشود فهمید راه تقرب بودنش را بارهای بار از دست بوسیِ پیمبر میشود فهمید پس بیشتر باید توسل کرد این شب ها به لیلة القدری که کمتر میشود فهمید اینکه چرا قلب علی و بچه هایش سوخت با یک نگاه ساده به در میشود فهمید باید کمی آتش گرفت و سوخت در آتش این داغ را اینگونه بهتر میشود فهمید اینکه غلاف تیغ با دستش چه ها کرده از حال و روز موی دختر میشود فهمید سنگینی دستی که سیلی زد به رویش را از دستمال بسته بر سر میشود فهمید از کوچه که چیزی نمی گوید حسن اما از چادر خاکی مادر میشود فهمید این روزها بیرون خانه گریه‌ کردن را از چشم های سرخ حیدر میشود فهمید با این سوال از خود شبم را صبح میکردم جای مزارش را در آخر میشود فهمید؟! وضعی که محسن داشت را در آخرین لحظه از آخرین اوصاف اصغر میشود فهمید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها نه اینکه نشد اشک چشمم دوایت خودت خواستی مرگ باشد شفایت فدای صدای سلام نمازت چرا در نمی‌آید امشب صدایت غریبی نکن با غریب مدینه منم، فاطمه! یار درد آشنایت چه دنیای تلخی است دنیای بی‌تو برای منِ بی‌کس و بچه‌هایت به آتش زدی تا بمیری برایم عزیزم الهی بمیرم برایت بببین حال آشفته‌ام را که زینب تسلّی به من می‌دهد در عزایت برو گرچه شرمنده‌ام تا قیامت از اینکه نشد جانم آخر فدایت برای من و این یتیمان دعا کن اگرچه شکسته است دست دعایت برای دل من که باید ببینم از این پس در این خانه خالیست جایت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه مي خواهم از مدينه خداحافظي كنم از میخ و زخم سينه خداحافظي كنم از مردم مدینه از این شهر خسته ام از روزگار و مردمشان چشم بسته ام مشکل شده است حل شدن مشکلات من باید که چاره کرد به عجّل وفات من از حال و روز تب زده ام تاب رفته است از چشمهای خسته‌ی من خواب رفته است سه ماه و نیم مرگ شده آرزوی من پایین نرفته آب خوشی از گلوی من سه ماه و نیم دست به پهلو گرفته ام از همسر غریب خودم رو گرفته ام سه ماه و نیم سوختم و ساختم فقط روزی هزار مرتبه جان باختم فقط سه ماه و نیم پیکر افتاده می برم خود را کشان کشان سر سجاده می برم خود را برای پر زدن آماده کرده ام جوشن نوشته ام کفن آماده کرده ام میخواهم از حبيب خداحافظي كنم از حيدر غريب خداحافظي كنم خيلي شكسته پر شده ام الوداع علي آماده سفر شده ام الوداع علي نه سال سايه ات به سرم بود ياعلي نام تو ذکر هر سحرم بود یاعلی نه سال عشق ما دو نفر بی غروب بود در خانه‌ی تو زندگی من چه خوب بود نه سال در کنار تو من غم نداشتم چیزی میان زندگی ام کم نداشتم نه سال بی قرار خلوص تو بوده ام خانوم خانه تو، عروس تو بوده ام من را ببخش می روم و میگذارمت ای پاره پاره دل به خدا می سپارمت من خویش را روانه سوی قبر میکنم اما براى تو طلب صبر ميكنم شرمنده ام كه غسل من افتاد گردنت آرام کردن حسن افتاد گردنت امشب به بازويم كه رسيدي حلال كن بر زخم پهلويم كه رسيدي حلال كن با دیدن کبودی رویم صبور باش دیدی اگر که سوخته مویم صبور باش با استخوان شكسته مواجه شدي ببخش با خون لخته بسته مواجه شدی ببخش مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا اصلا به جای غسل تیمم بده مرا بالی که سوخته است وبال تو میشود اندوه فاطمه همه مال تو میشود من را ببخش زحمت تابوت می کشی خود را کنار من روی زانوت می کشی آهسته بر جنازه زهرا نماز کن وقت وداع، بند کفن را تو باز کن آرام، زینب و حسنم را صدا بزن با گریه طفل بی کفنم را صدا بزن بالا سر جنازه ام از کربلا بگو از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو آتش بزن به روضه خود عالمین را از جای من ببوس گلوی حسین را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها مگر که قصد سفر داری ای جوان علی نفس نفس نزن ای جان من به جان علی تو ای قرار دل بی قرار من زهرا نمی شود نروی از کنار من زهرا؟ میان خانه ی حیدر به زحمت افتادی چه پیش آمده فکر وصیت افتادی؟ بگو تو هر چه که خواهی نگو خداحافظ به لب نمانده جز آهی، نگو خداحافظ هنوز زخمی دست سیاه شلاقی برای رفتن از این جهان چه مشتاقی دلم شکسته برایم کمی تبسم کن به دانه دانه ی اشک حسن ترحم کن هجوم لشکر هیزم نرفته از یادم شرار خنده ی مردم نرفته از یادم سرِ دفاع من از زندگی بریدی تو سه ماه لحظه به لحظه چه ها کشیدی تو قلاف قاتل نامرد، کوچه را لرزاند صدای ناله ات آنجا تن مرا لرزاند تن تو سوخت به شلاق درد در کوچه زمین برای تو خون گریه کرد در کوچه کسی شبیه تو هرگز نسوخت پای علی گذشته ای ز جوانیت در ازای علی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه پای ماندن داری اما پای رفتن بیشتر یار نه ساله کنارم باش لطفا بیشتر تا که چشمم باشد از نور تو روشن بیشتر هی نگو شرمنده ام شرمنده ام من بیشتر بی اجازه دشمنت در خانه‌ی ما پا گذاشت عذر میخواهم اگر این خانه امنیت نداشت ای خوشی من دراین دنیا، دراین دنیا بمان نه برای من، برای بچه ها اینجا بمان از مدینه میرویم اصلا فقط با ما بمان یا بمان و یا بمان و یا بمان و یا بمان التماسم را ندیده هیچکس، حالا ببین دیده ای حیدر بیوفتد از نفس؟!حالا ببین بانوی من خانه را آوار کردن خوب نیست بهر رفتن اینهمه اصرار کردن خوب نیست چشم ضربه خورده را بیدار کردن خوب نیست با تن آتش گرفته کار کردن خوب نیست کار کردی فضه را بیتاب کردی فاطمه تو مراهم از خجالت آب کردی فاطمه شب به شب یاد گل پرپر نرفت از خاطرم چادر پا خورده‌ی کوثر نرفت از خاطرم شعله بالا رفت از معجر نرفت از خاطرم آتش در رفت و میخ در نرفت از خاطرم چهارچوب خانه از داغ تو هق هق میکند گر بفهمد روضه را نجار هم دق میکند از علی بگذر درآن غوغا نشد کاری کنم قنفذ آمد سوی تو اما نشد کاری کنم با قلافش زد به بازوها نشد کاری کنم این سه ماهه زخم پهلو را نشد کاری‌کنم   کار حیدر سخت شد با زخم کاری میروی ای جوانمرگ علی چه زود داری میروی گرچه با طفلان هوای سوختن داریم ما خاطرت آسوده در خانه حسن داریم ما هم کفن داریم ما، هم پیرهن داریم ما این دم آخر دم سینه زدن داریم ما بی کفن باشد حسین و بی حرم باشد حسن داد و بیداد از غریبی من و طفلان من @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه صدای آمدنت بهترین ترانه‌ی من فدای در زدنت ای وقار خانه‌ی من شکسته بالِ تو پرواز می کند، امروز خودش برای تو در باز می کند امروز غریب کوچه ی کینه، سلام حیدر من به جای اهل مدینه، سلام حیدر من کدام شانه کشیده است بارِ درد مرا کسی علیک نگفته سلامِ مردِ مرا به رغم این همه اندوه ناشمرده‌، علی خلاصه غم نخوری، فاطمه نمرده، علی نگو که حال و هوای دلت بهاری نیست ببین که بسترم امروز لاله کاری نیست رسیده سُرخی گل روی شاخه ی زردم ببین به خاطر تو پیرهن عوض کردم ترک، ترک، همگی را شِمُرده ام حیدر شبیه آینه ی سنگ خورده ام حیدر من و شکستگی دنده ها و گریه و آه ببین، برای تو نان پخته ایم، بسم‌الله! بیا و فکر نکن بر غلافِ آن شمشیر تو را به بازوی آسیب دیده، لقمه بگیر اگر چه آه گلو را به گریه بخشیدم اگر چه این دم آخر، نشسته خوابیدم اگر لگد به پرم ضربه زد، فدای پرت اگر دری به سرم ضربه زد، فدای سرت عقاب لانه ی من، بال و پر به قربانت هزار محسن من، پشت در به قربانت عبور سینه‌ی خود را مسیرِ آه نکن بیا به چوبه‌ی گهواره اش نگاه نکن نسیم جاروی خود را به فرش خانه زدم خودم به موی سر زینب تو شانه زدم به پای هر نخ آن صبح و شام سوخته ام برای تشنه‌لب تو، لباس دوخته ام غروب عصر دهم، قتلگاه، آه حسین میان آن همه سرنیزه، بی پناه، حسین نوای العطش او به گوش می آید صدای بد دهنی چکمه‌پوش می آید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها از دست می روی هَمه دار و ندارِ من با رفتنَت سیاه شَوَد روزگارِ من گفتی که تا همیشه تو هستی کنارِ من! حالا چرا شکسته ای؟ اِی ذوالفقارِ من بی تکیه گاه می شوم اِی لشکرم مَرو خانه خراب می شوم اِی همسرم مَرو از حیدرت سه ماه شده رو گرفته ای با گریه های مخفیِ خود خو گرفته ای یک دست بر جِراحتِ پهلو گرفته ای یک دست بر کبودیِ بازو گرفته ای صَد پاره می شود زِ غمِ تو دلِ علی با این سُکوتِ خود شُده ای قاتلِ علی! ای اُستخوان شکسته ی حیدر نفس مَکِش شُعله کِشَد زِ آهِ تو، دیگر نفس مَکِش این زخمِ سینه گردد بدتر، نفس مَکِش رنگین شُده زِ خونِ تو بستر، نفس مَکِش از بعدِ کوچه، آه، سَرَت خَم شُده چرا؟ زهرای من بگو؛ کَمرَت خَم شُده چرا؟ بانو، بَنفشه پیکرِ تو می کُشد مرا جِسمِ نَحیف و لاغرِ تو می کُشد مرا خون لَخته های مَعجرِ تو می کُشد مرا شَب، ناله های دُخترِ تو می کُشد مرا تاثیرِ دَرد، بر هَمه عُضوَت رِسیده اَست زهرا چِگونه ای تو! که رَنگت پریده اَست؟ امشب بِگو عَلی چه کُند روبروی تو؟ با دِقَّتی که می نِگَرَم مَن به روی تو! با فِضّه ات چگونه دَهَم شُستِشوی تو؟ تو می روی و هَست به دِل آرِزوی تو زَهرای مَن زِ پیرُهَنَت لاله می چِکَد هِنگامِ غُسل، از کَفَنَت لاله می چِکَد نامَردهای شَهر تو را یا مَرا زدند!؟ یادم نمی رَوَد، که تو را بی هَوا زدند زَهرا سوال دارم، اَگر که تو را زدند بارِ تو که شِکَست، دوباره چِرا زدند!؟ زهرا، بِمان که رَحم به قَلبِ حَسَن کُنی اَصلاً زِ جای خیز، عَلی را کَفَن کُنی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه صنوبری که خمیده، خدا نگهدارت خوشی ز عمر ندیده، خدا نگهدارت قرار بعدی ما کربلا زمان غروب کنار رأس بریده، خدا نگهدارت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها زهرا چه کند می گذرد شستشوی تو نیمه شب است و تازه رسیدم به موی تو این گیسوی سپید به سنّت نمی خورد هجده بهاره‌ای و سپید است موی تو در من هزار بار تو تکثیر می شوی آیینه ام شکسته شدم روبروی تو ساقی کوثری من اصلا برای توست اما چگونه آب بریزم به روی تو گلبرگ های خشک تو را آب می زنم تا در مدینه پخش شود عطر و بوی تو ای در تمام مرحله ها پا به پای تو با خود مرا ببر که شوم کو به کوی تو @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها کبوتر من مپر زلانه مبر صفا را ز آشیانه ز جوجه هایت چرا بریدی رَوی ز لانه چرا شبانه مزن شرارم مبرشکیبم تمام، دردم! تویی طبیبم میان دشمن ببین غریبم مکن کناره ازین میانه کتاب عمرم ورق ورق شد غروب گونه، رخ شفق شد چه شد که دست تو بی‌رمق شد که موی زینب نکرده شانه ز من تو خود را جدا نکردی ز چنگ دشمن رها نکردی نشان گرفتی به سینه اما نشان ندادی به من نشانه کسی چه داند چه کرده دشمن چه گشته با تو، چه کرده با من تو را کشانده میان کوچه مرا نشانده به کنج خانه گل لبت ناشکفته بهتر رخ تو از من نهفته بهتر حدیث کوچه نگفته بهتر که باشد این قصه محرمانه @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها جان علی! جانم فدایت کَلِّمینِی کُشتی مرا با گریه‌هایت کَلِّمینِی حرفی بزن، آهی بکش، بیچاره‌ام کرد این اشک‌های بی‌صدایت کَلِّمینِی بسته‌ست جان من به پلک نیمه جانت می‌میرد آخر مرتضایت کَلِّمینِی از غصّه‌هایت با علی هم درد دل کن ای در صبوری بی‌نهایت کَلِّمینِی روضه بخوان امشب بخوان از داغ محسن با من بگو از آن حکایت کَلِّمینِی از ماجرای کوچه که چیزی نگفتی تا دق نکرده مجتبایت کَلِّمینِی پلکي بزن تا قلب هامان جان بگيرد جان شهید کربلایت کَلِّمینِی ذکر شب و روزت شده «عَجِّل وَفاتِی» آوای جانسوزت شده «عَجِّل وَفاتِی» @poem_ahl