شاطر عباس متخلص به صبوحی، تولد او را به سال ۱۲۷۵ هجری قمری در شهر قم، اقامتگاهش را تهران، نام پدر او را کربلایی محمد علی و نام جدش را مشهدی مراد نوشتهاند، دربارۀ سیما و قد و قامت و اخلاقش چنین گفتهاند: قامتی متوسط به حد اعتدال داشت، چهارشانه، دارای موی مشکی، ابروان پر پشت و دیدگانی فراخ و گشاده بود. کلفتی لبان و خوشترکیبی بینی و چشمان درشت، روی هم رفته چهرهای بسیار جذاب به او بخشیده بود آنچنان که نظرها را بسوی خود جلب میکرد. صبوجی صدایی بم و مردانه و گیرا داشت. راجع به خلق و خویش گفتهاند: خوش مشرب، مصاحبتش دلپذیر و مطبوع بود. اغلب فکور و اندیشناک به نظر میرسید. در هنگام کار، همیشه پیراهنی تمیز و پاک به تن میکرد و پیشبندی لطیف میبست. ولی در بیرون از محل کار سرداری ماهوت آبی کمرچین در بر مینمود. زلفانش انبوه و تا پشت گردنش افتاده بود. در شرح حالش آمده است: از شاعران خوش قریحه، خوش ذوق و با استعداد کافی در غزل و رباعی بوده است. اشعارش، بسیار روان و ساده و در خور فهم عموم طبقات میباشد. شاطر عباس غیر از غزلیات آثار دیگری از قبیل مسمطات، رباعیات و دوبیتی از خود یادگار نهاده است. از جزئیات زندگی این شاعر اطلاع دقیقی در دست نیست. وفات شاطر عباس صبوحی به سال ۱۳۱۵ هجری قمری در تهران اتفاق افتاد. ظاهراً معروفیت او بیشتر بدان سبب است که چنان که گفتهاند از سواد خواندن و نوشتن بیبهره بوده و با این حال طبعی موزون داشته و اشعاری عاشقانه میسروده است
+تشکر ازتون🤝🤝
شعر اینقدر روون و قشنگ عجیبه اسمشونو کمم میشنویم
پر از هیچ؛'
دختر ِ چادر سفید ِ سینی ِ چایی به دست! ای که هرگز در خیالم هم نمی آیی به دست! معذرت میخاهم از این
دختر چادر سفید هنوز هم ساختارش درست نیست آخر بیت دوم و اول بیت سومش یه تغییر نیاز داره شعر آخری هم ساختارش نیاز به منظم شدن داره لطفا به این چیزا بیشتر دقت بکنید
الان دیگه درست شد ؟
بله بالاخره درست شد ممنون از صبرتون
+حق میدم منم رو چینش شعر حساسم.
*اگر حال داشته باشم
سلام وقتتون بخیر باشه شما چه سبکیو برای خوشنویسی کار میکنید؟؟
سلام وقت شما هم بخیر باشه🤝
من خط نسخ رو کار میکنم
جمعیت>>>>>>>
پی.ن:جالبیش اینه الان مراسم مثلا تموم شده😂
#انتخابات
چرا شعر«« شیشه ای کردی مرا تا خوب معتادت شوم رو از کانال حذف کردید»»؟
از کانال ناشناس حذف نکردم
فورواردشو لغو کردم..
https://eitaa.com/anche_nagooftam/15579 این افسردکی نیس خود درگیریه مزمنه
نه خدایی🤌
یهو باطری اجتماعی بودنمون تموم میشه فقط
تمام جان و تنم را بکش در آغوشت مرا که طاقت یک پیرهن جدایی نیست ۱۴۱۰_
از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم
آغوش من چو محراب، دیگر به هم نیامد..
#صائب