eitaa logo
پر از هیچ؛'
74 دنبال‌کننده
218 عکس
7 ویدیو
1 فایل
شنوای هم هستیم و در کنار هم میگذرانیم این زندگی هیچ را. . https://daigo.ir/secret/2344059728 @anche_nagooftam ⇦کانال اصلی
مشاهده در ایتا
دانلود
پر از هیچ؛'
📪 پیام جدید یک بار دزدکی با هم رفتیم سینما و من دو ساعت تمام به جای فیلم، او را تماشا کردم! مستور
البته خانوما اگر همچین پستی رو براتون فرستادن و پیشنهاد سینما دادن ،ترجیحا فرار کنید🤝
📪 پیام جدید توی یک کتاب نوشته بود آدم‌ها وقتی برهنه می‌شوند کم و بیش به هم شباهت پیدا می‌کنند و من فکر می‌کنم عاشق‌ها هم مانند آدم‌های لخت به شدت به هم شباهت دارند.... مصطفی مستور
📪 پیام جدید دو ساعت میشینی با خودت منطقی فکر می کنی که فلانی به دردت نمیخوره یه ساعت بعد باز دلت همونو میخواد خدا گاو آفریده ما کجامون اشرف مخلوقاته
📪 پیام جدید مَن عَشِقَ فكَتَمَ و عَفَّ فماتَ فَهُوَ شَهيدٌ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه عاشق شود و عشق خويش را كتمان كند و پاكدامنى ورزد و با اين حال بميرد، او شهيد است
📪 پیام جدید کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیر بار غصه‌‌هاشون له میشن یه چیزی نوشته بود تا بقیه کمی مراعاتشونو میکردن. مثلاً می‌نوشتند: این آقا داره از صدمین جایی که فرم پر کرده و استخدام نشده برمیگرده، این خانم سال‌هاست بغل نشده، این آقا رو دارن میگذارن خانه‌ی سالمندان، این خانم تا حالا کسی عاشقش نشده، این آدم تاحالا آرامش رو نچشیده، این مرد زير فشار مالیه، این بچه خانواده‌ش رو از دست داده و خیلی دردهای دیگه :)
پر از هیچ؛'
📪 پیام جدید کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیر بار غصه‌‌هاشون له میشن یه چیزی نوشته بود تا بقیه کمی
احتمالا این مورد فقط برای ما ایرانیا جواب باشه . کشورای دیگه جامعشون تبدیل شده به سیاه و سفید ، رنگ مهربونی رو نمیتونی ببینی ..
📪 پیام جدید به دنبال این نبود که بفهمد؛ آیا این عشق دوطرفه است یا نه..! فقط می‌توانست به نقل از گوته بگوید: دوستت دارم. آیا این به تو ربطی دارد؟
پر از هیچ؛'
📪 پیام جدید به دنبال این نبود که بفهمد؛ آیا این عشق دوطرفه است یا نه..! فقط می‌توانست به نقل از گوت
ترس از دوست نداشته شدن یا خود خواهی؟ اینکه آدما دوست داشته شدنشونو قایم میکنن بخاطر ترس از نشدناست..
📪 پیام جدید ما مردمی هستیم که به ندیدن عشق بیشتر عادت داریم تا دیدن عشق: دختر دستش را بریده بود اندازه ای که نیاز به بخیه زدن داشت. باشوهرش آمده بود. وقتی خواست روی تخت دراز بکشد شوهرش نشست و سرش را روی پاهایش گذاشت. تمام طول بخیه زدن دستش را گرفت و نازش را کشید و قربان صدقه اش رفت. وقتی رفتند هرکسی چیزی گفت یکی گفت زن ذلیل یکی گفت لوس، یکی چندشش شده بود و دیگری حالش بهم خورده بود! یادم افتاد به خاطره ای دور روی همان تخت. خاطره ی زنی با سر شکسته که هرچه گفتم چطور شکست فقط گریه کرد و مردی که می ترسید از پاسخ زن. زن آنقدر از بخیه زدن ترسیده بود که بازهم دست مرد را طلب می کرد و مرد آنقدر دریغ کرد که من کنارش نشستم و دستش را گرفتم و آرام در گوشش گفتم لیاقت دستانت بیشتر از اوست.