☘️☘️☘️
#نقد
✅لزوم تزریق واکسن کرونا؛
نقد استاد خسروپناه و پاسخ استاد فاضل لنکرانی
به نام شافی مطلق
عالم فقیه و برادر متقی حضرت آیتالله فاضل لنکرانی
سلام علیکم
کلیپ کوتاهی درباره حکم شرعی واکسن از جنابعالی مشاهده کردم و نکته ذیل به نگارش این مسکین در آمد:
این استدلال وقتی تمام است که درمانهای بدیل به صورت اطمینانی در درمان و کنترل کرونا بی اثر باشند، در حالی که درمان طب سنتی سینوی در کلینیکهای دانشکدههای طب سنتی به خوبی پاسخ داده و عوارض واکسن را هم ندارند.
این تحقیقات با روش علمی، تدوین و قابل عرضه است.
علاوه بر اینکه واکسنی مثل فایزر با شواهد علمی، کماثر بودن آن ثابت شده است.
اطلاعات علمی کماثر بودن و ضرر حداکثری آن توسط دکتر صالحی استاد تمام عفونی تدوین شده است.
همچنین تولید واکسن از نظر علمی وقتی اطمینان بخش است که حداقل سه سال تجربه حیوانی و انسانی خود را طی بکند و چون این فرایند طی نشده لذا مجوز همه واکسنها بدون استثنا، مجوز اضطراری هستند.
حال در دوران امر بین مجوز اضطراری واکسن و شیوه درمان طب سنتی اطمینان بخش، کدام تقدم دارد؟
حکومت با این موضوع شناسی باید هر دو راه را آزاد بگذارد ولی کنترل شده که همه افراد جامعه حتما از یکی از دو طریق درمان سنتی و مدرن به درمان و پیشگیری بپردازند.
انطباق حدیث شریف کافی و آیه شریفه بر واکسن صحیح نیست؛ چون مورد درمانی حدیث، تجربه اطمینانآور بوده است، لکن مجوزهای واکسن همگی اضطراری هستند نه اطمینانی.
این بحث نمونه بارزی است بر اینکه فقیه در صدور حکم و تمسک به ادله، باید موضوع شناسی دقیقی داشته باشد و از کارشناسان مختلف و میان رشتهای با گرایشهای مختلف دانشی و رویکردی استفاده کند.
والسلام
ارادت: خسروپناه
بسمه تعالی
خدمت حضرت آقای خسرو پناه (دامت برکاته)
بعد از سلام و تحیت و تشکر از توجه عالمانه جنابعالی، چند نکته را عرض میکنم:
اولا: ادعای وجوب تزریق واکسن، به نحو وجوب تخییری است نه تعیینی.
ثانیا: در فرضی که درمانی هنوز کشف نشده، چنانچه تشخیص غالب متخصصین، استفاده از واکسن حتی برای پیشگیری باشد، عقل همین ادراک را دارد که وجوب تخییری است، در حقیقت غالب اهل فن اطمینان نوعی بر پیشگیری دارند و اینطور نیست که فقط تیری به تاریکی باشد. در این امور، ضابطه همان نوع است نه اشخاص.
ثالثا: از حدیث شریف این ضابطه استفاده میشود که برای علاج یا پیشگیری، ملاک همان ظن نوعی به نتیجه است، حتی اطمینان لازم نیست.
رابعا: آیه دلالت واضح بر عدم جواز ایقاع در تهلکه دارد، حال اگر غالب اهل فن بگویند عدم استفاده از واکسن، موجب تلفات زیاد است، باید از آن استفاده نمود اگرچه در برخی موارد تلفات داشته باشد.
@porseman_andisheh
☘️☘️☘️
#امام_شناشی
✅امام جواد (علیه السلام) در مدینه سال ۱۹۵ هجری به دنیا آمد،
در دعایی که شیخ طوسی در مصباح آن را به واسطه ابن عیاش از شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی سومین نایب خاص امام زمان علیه السلام؛ از آن حضرت نقل نموده، آمده است: «اللهم انى اسألک بالمولودین فی رجب: محمد بن علی الثانی و ابنه علی بن محمد المنتخب؛ خدایا! از تو درخواست می کنم به حقّ دو مولود ماه رجب، محمد بن على دوم (امام جواد علیه السلام، و فرزندش على بن محمد برگزیده (امام هادى علیه السلام)»و ابن عیاش خود میگوید ولادت حضرت جواد (علیه السلام) در دهم ماه رجب بود.
در خانواده امام رضا علیه السلام و در محافل شیعه، از حضرت جواد علیه السلام، به عنوان مولودى پرخیر و برکت یاد مىشد. چنانکه ابو یحیى صنعانى مىگوید: روزى در محضر امام رضا علیه السلام، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است»
مادر آن حضرت سبیکه [سکینه] نوبیه و به روایت دیگر، خیزران بوده که او را از خانواده امّ المؤمنین ماریه قبطیه دانسته اند.
مشهورترین لقب امام علیه السلام، «جواد» است و القاب دیگرى همچون: زکىّ، مرتضى، قانع، رضى، مختار، متوکل، منتجب نیز براى آن حضرت برشمرده اند.
کنیه آن حضرت نیز ابوجعفر است که معمولا در روایات تاریخى «ابوجعفر ثانى» ذکر مى شود تا با ابوجعفر اول، یعنى حضرت باقر علیه السّلام اشتباه نشود
امامت امام جواد علیهالسلام
در سال ۲۰۳ که امام رضا علیه السلام به شهادت رسید، شیعیان آن حضرت به علت این که تنها فرزند وى (امام جواد علیه السّلام) بیش از هشت سال نداشت، در نگرانى و اضطراب عمیقى فرو رفتند. به نوشته برخى از مورّخان در این جریان، شیعیان به حیرت افتاده و میان آنان اختلاف پدید آمد؛ چنانکه شیعیان دیگر شهرها نیز متحیر شدند. این مشکل براى شیعیان، که مهمترین رکن ایمان را اطاعت از امام معصوم دانسته و در مسائل و مشکلات فقهى و دینى خود به وى رجوع مى کردند، از اهمّیت بسیار برخوردار بود و نمى توانست همچنان لا ینحل بماند. البته براى شیعیان مسلّم بود که امام رضا علیه السّلام فرزند خود امام جواد علیه السّلام را به جانشینى برگزید، ولى مشکل ناشى از خردسالى آن حضرت، آنان را بر آن مى داشت تا براى اطمینان خاطر، به کاوش و جستجوى بیشترى در این باره بپردازند. علّت پیدایش این اختلاف، به نظر نوبختى، همین بود که آنها بلوغ را یکى از شرایط امامت مىدانستند. به همین منظور امام با آوردن دلایلی، شرط بلوغ برای امامت را رد کردند. برخی از این دلایل:
نبوّت حضرت عیسى علیه السّلام در دوران شیرخوارگى.
اشاره به جانشینى سلیمان از داود علیه السّلام، هنگامى که هنوز کودکى بیش نبود و گوسفندان را به چرا مى برد، حضرت داود او را جانشین خود کرد، در حالى که عبّاد و علماى بنى اسرائیل، این عمل او را انکار مىکردند.
نبوت یحیى بن زکریا علیه السّلام در کودکی.
شیعیان امامى از یک سو امامت را از جنبه الهى آن مىنگریستند و به همین دلیل کمى سنّ امام هرگز نمى توانست در عقیده آنها خللى وارد آورد، اما از سوى دیگر آنچه اهمیت داشت بروز این وجهه الهى بود که مى بایست در علم و دانش امامان علیهم السّلام باشد. در واقع امامان، پاسخگوى کلیه سؤالات شیعیان بودند. از این رو آنان درباره تمامى امامان این اصل را رعایت کرده و آنان را در مقابل انواع پرسشها قرار مى دادند و تنها موقعى که احساس مى کردند آنان به خوبى از عهده پاسخ گویى به این سؤالات بر مى آیند (با وجود نص به امامتشان) از طرف شیعیان به عنوان امام معصوم شناخته مى شدند.
با توجه به سنّ کم امام جواد علیه السّلام، این آزمایش از طرف شیعیان درباره آن حضرت ضرورت بیشترى پیدا مىکرد. بر این اساس، در مواقع و فرصتهاى مختلف، آزمایشاتی را درباره آن حضرت به عمل آورده و پس از آن، اکثریت قریب به اتفاق آنان -جز اندکى- با اطمینان خاطر، امامت او را پذیرفتند.
از جمله مناظرات حضرت می توان به موارد زیر اشاره کرد:
مناظره با عموی خویش عبدالله بن موسی برای اثبات امامت خویش در نزد شیعیان
مناظره با یحیی بن اکثم
مناظره با قاضی القضات معتصم در مورد قطع دست دزد.
امام جواد علیه السّلام در برابر فرقههایى که در دوران آن حضرت وجود داشتند، شیعیان خود را از این نظر که این فرقهها چه مواضعى در مقابل آنان به خود گرفتهاند راهنمایى مىفرمود.
اهل حدیث:
اهل حدیث، مجسّمى مذهب بوده و خدا را جسم مىپنداشتند. امام دربارۀ آنان به شیعیان مىفرمود که اجازه ندارند پشت سر هر کسى که خدا را جسم مىداند نماز گزارده و به او زکات بپردازند.
واقفیه:
واقفیه، یکى دیگر از فرقههاى موجود انشعابى از شیعه در زمان امام جواد علیه السّلام بود که به صورت مشکلى در مقابل شیعیان مطرح شده بود. آنان کسانى بودند که پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام، بر آن حضرت توقّف کرده و امامت فرزندش على بن موسى الرضا علیه السّلام را نپذیرفتند. وقتى از امام دربارۀ خواندن نماز پشت سر واقفى مذهبان سؤال شد، آن حضرت در جواب، شیعیان خود را از این کار نهى کردند.
زیدیه:
دشمنى زیدیه با امامیه و طعن آنها بر امامان علیهم السّلام سبب موضعگیرى تند ائمه در برابر آنها شد؛ چنانکه در روایتى از امام جواد علیه السّلام واقفیه و زیدیه مصداق آیۀ: «وجوه یومئذ خاشعة عاملة ناصبة»؛خوانده شده و در ردیف ناصبىها قرار گرفتند.
غلات:
غلات نیز به سبب آن که در بدنام کردن شیعه سهم بسزایى داشتند، مورد تنفر امامان بودند. خطر اینها براى شیعیان بسیار جدّى بود؛ زیرا آنها به نام امامان علیهم السّلام روایاتى را جعل کرده و بدین وسیله شیعیان را که پیرو ائمه علیهم السّلام بودند به انحراف مىکشاندند. امام جواد علیه السّلام دربارۀ ابو الخطاب که از سران غلات بود، فرمودند: لعنت خدا بر ابو الخطاب و اصحاب او و کسانى که دربارۀ لعن بر او توقف کرده و یا تردید کنند.
آنگاه امام به ابو الغمر، جعفر بن واقد و هاشم بن ابى هاشم اشاره کرد و پس از تذکر دربارۀ بهرهگیرى آنها از ائمه علیهم السّلام به منظور بهرهکشى از مردم، آنان را در ردیف ابو الخطاب دانستند؛ حتى در روایتى به اسحاق انبارى فرمودند: دو تن از غلات به نامهاى ابو المهرى و ابن ابى الزرقاء -که خود را سخنگویان امامان علیهم السّلام قلمداد مىکردند- به هر طریقى هست باید کشته شوند. اسحاق در صدد اجراى دستور امام بود، ولى آن دو از دستور امام مطلع شده و خود را از دید اسحاق مخفى کردند. دلیل این تصمیم امام، نقش بسیار حساس آنان در منحرف ساختن شیعیان ذکر شده است.
اصحاب امام جواد علیهالسلام
بسیارى از اصحاب امام جواد علیه السّلام از اصحاب پدر آن حضرت بودند. از مشاهیر اصحاب ایشان می توان افراد زیر را نام برد:
حضرت عبدالعظیم حسنی: او در رى سکنا گزید و به ترویج و اشاعه احادیث اهل بیت علیهم السّلام همت گماشت. در اثر فعالیتهاى او بود که شیعیان رى رو به افزایش گذاشتند و تشیع در این دیار رو به گسترش نهاد.
ابوهاشم جعفری (داود بن قاسم): یکى دیگر از اصحاب امام جواد علیه السّلام است. او احادیث زیادى از امام جواد علیه السّلام نقل کرده و یکى از برجستهترین یاران آن حضرت مىباشد. ابو هاشم از خاندان جعفر بن ابى طالب بود و در کتب رجال از وى به نیکى یاد شده است.
علی بن مهزیار : او از امام رضا و امام جواد علیهماالسّلام هر دو روایت نقل کرده و از نزدیکان امام جواد علیه السّلام بوده و آن حضرت در بزرگداشت وى عنایت ویژهاى داشتهاند. روایات او از امام جواد علیه السّلام نسبتا زیاد است.
احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى: وى از خواص شیعیان امام رضا و امام جواد علیهماالسّلام بود که همه علماى رجال از او ستایش کردهاند. او در سال ٢٢١ بدرود حیات گفت. ابن ندیم از وى و کتابش که مشتمل بر روایات او از امام رضا علیه السّلام مىباشد یاد کرده و دو کتاب «الجامع» و «المسائل» را از آثار وى دانسته است.
زکریا بن آدم: اهل قم و از یاران بسیار نزدیک حضرت امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بود. در روایتی آمده است: در آخر عمر امام جواد علیه السلام به خدمت آن حضرت رسیدم از ایشان شنیدم که مى فرمود: خداوند به صفوان بن یحیى و محمد بن سنان و زکریا بن آدم از طرف من جزاى خیر عنایت فرماید آنان یاران با وفاى من هستند.
فضل بن شاذان : اهل نیشابور و از فقهاء و متکلمین نامدار شیعه، شخصیتى مورد اعتماد و برخوردار از جلالت قدر و داراى تألیفات عدیده که بعضى، آثار وى را ۱۸۰ جلد کتاب نوشته اند. وى مفتخر به درک محضر چهار امام (امام رضا و امام جواد و امام على نقى و امام حسن عسکرى علیهم السلام) بوده است.
شبکه ارتباطی وکالت
امام جواد علیه السلام با تمام محدودیتهاى موجود، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ مىکرد. در سراسر قلمرو حکومت عباسى، امام علیه السلام، کارگزارانى (وکلایى) را اعزام مىکرد و با فعالیت گسترده آنان از تجزیه نیروهاى شیعه جلوگیرى مى شد. کارگزاران امام در بسیارى از استانها مانند: اهواز، همدان، سیستان، بُست، رى، بصره، واسط، بغداد و مراکز سنتى شیعه یعنى کوفه و قم پخش شده بودند.
امام به هواداران خود اجازه مىداد که به درون دستگاه حکومت نفوذ کرده، مناصب حساس را در دست بگیرند، از این رو محمد بن اسماعیل بن بزیع و احمد بن حمزه قمى مقامات والایى در دستگاه حکومت داشتند. نوح بن درّاج نیز چندى قاضى بغداد، و پس از آن قاضى کوفه بود.
خیران الخادم یکى از وکلاى امام جواد علیه السّلام بود که کشى از او یاد کرده است.
ابراهیم بن محمد همدانى یکى دیگر از وکلاى آن حضرت بوده و روایاتى از وى نقل شده است.
شیخ کلینى نقل مىکند که حضرت جواد علیه السلام، بنا به درخواست یکى از شیعیان بُست و سیستان، طى نامهاى به والى این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات، بر او سخت نگیرد. والى که از پیروان امام بود، نه تنها بدهى او بابت خراج را نگرفت، بلکه اعلام کرد تا آن زمان که بر سرکار است، او را از پرداخت خراج معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد براى او مستمرّى نیز تعیین کردند.
اخلاق و فضایل امام جواد علیهالسلام
امام جواد علیهالسلام وقتی خبر بیماری کسی را می شنید، به عیادتش می شتافت و از او دلجویی می کرد. غذای امام جواد علیه السلام همانند جدّ بزرگوارش امیرمؤمنان علیه السلام خیلی ساده و به دور از تشریفات بود. ایشان همانند فقیران جامعه غذا می خورد و با دیگران همغذا می شد.
در اینجا دو مورد از جود و احسان آن حضرتش ذکر می شود:
علی بن مهزیار میگوید که دیدم حضرت امام جواد علیهالسلام نماز واجب و غیر واجب خود را در یک قبای خز طارونی به جای آورد و به من هم قبای خز دیگری بخشید و فرمود: «این لباس را هنگام نماز پوشیدهام» سپس به من فرمود: «ای علی! این لباسِ اهدایی را هنگام نماز خواندن بپوش.»
«محمد بن سهل بن الیسع قمی» از افرادی است که به افتخار دریافت لباس متبرک از امام نهم علیهالسلام نائل آمده است. او در این باره میگوید که من در شهر مکه، مجاور بودم. از آنجا به مدینه آمدم و به حضور حضرت جواد علیهالسلام رسیدم. در نظر داشتم که از آن امام عالیقدر درخواست کنم که به من لباسی به عنوان تبرک عنایت کند؛ اما فرصت نشد و از محضرش خداحافظی کردم ... و از شهر مدینه منوره بیرون آمدم. در همین موقع که به راه افتاده بودم، پیکی از راه رسید. او لباسی را به همراه داشت که در بقچهای پیچیده بود و از اهل کاروان درباره «محمد بن سهل قمی» میپرسید تا این که به من رسید و من را شناخت. به من گفت: «مولای تو (امام جواد علیهالسلام) این لباس را برایت هدیه فرستاده است. لباسهای اعطایی امام علیهالسلام دو لباس نرم و نازک بود. احمد بن محمد گفته است: «محمد بن سهل قمی» از دنیا رفت. من او را غسل دادم و در آن دو لباس اهدایی امام علیهالسلام او را کفن کردم
چند نمونه از احادیث امام جواد (علیه السلام) در اینجا ذکر می شود:
«الْمُؤمِنُ یحْتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ ینْصَحُه»؛ مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود و قبول و پذیرش نصیحت کسى که او را نصیحت نماید.
«إیاک وَ مُصاحَبَةُالشَّریرِ، فَإنَّهُ کالسَّیفِ الْمَسْلُولِ، یحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ یقْبَحُ اثَرُهُ»؛ مواظب باش از مصاحبت و دوستى با افراد شرور، چون که او همانند شمشیرى زهرآلود، برّاق است که ظاهرش زیبا و اثراتش زشت و خطرناک خواهد بود.
«عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ»؛ عزّت و شخصیت مؤمن در بى نیازى و طمع نداشتن به مال و زندگى دیگران است.
«موت الانْسانِ بِالذُّنُوبِ اکثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاجَلِ وَ حَیاتُهُ بِالْبِرِّ اکثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمْرِ»؛ فرارسیدن مرگ انسان ها، به جهت معصیت و گناه، بیشتر است تا مرگ طبیعى و عادى، همچنین حیات و زندگى لذّت بخش به وسیله نیکى و احسان به دیگران بیشتر و بهتر است از عمر بى نتیجه.
«خَفْضُ الْجَناحِ زینَةُالْعِلْمِ، وَ حُسْنُ الاْدَبِ زینَةُالْعَقْلِ، وَبَسْطُ الْوَجْهِ زینَةُالْحِلْمِ»؛ تواضع و فروتنى زینت بخش علم و دانش است، ادب داشتن و اخلاق نیک زینت بخش عقل مى باشد، خوش روئى با افراد زینت بخش حلم و بردبارى است.
«مَنْ لَمْ یعْرِفِ الْمَوارِدَ اعْیتْهُ الْمَصادِرُ»؛ هر کس موقعیت شناس نباشد، جریانات او را مى رباید و هلاک خواهد شد
@porseman_andisheh
☘️☘️☘️
✅ رویکردی انتقادی بر نظام جدید دانشورزی در حوزه علمیه
یکی از پرسشهایی که ذهن بسیاری از پژوهشگران دینی را به خود گرفتار کرده این است که: چرا حوزه امروز، از پرورش شیخ انصاری و آیتالله بروجردیها در فقه و زهد، و شیخ مرتضی طالقانیها و سیّد جمال گلپایگانیها در عرفان ناتوان است؟
کمتر از بیست سال داشتم که با دیدن و خواندن احوالات علما و فقها، تشنهکامِ یک استاد اخلاق، به همه جا سر زدم: در قم پای درس برخی علما رفتم؛ در تهران نزد پیر سلسله قادریه رفتم؛ در اصفهان نزد برخی فقها و علما و حتّی فقرا رفتم؛ در شیراز و همدان سراغ گرفتم؛ اما روزی نشد که کسی دستگیری و راهنمایی کند. روزی که تشییع جنازه آقای بهاءالدینی رفته بودم، دانستم که غفلت از این طایفه کهنسال، مرا برای همیشه از آب گوارا محروم خواهد کرد.
آن زمان، در یکی از دهههای محرّم، شیخ انصاریان در مسجد سیّد اصفهان منبر میرفت. یک بار رفتم و با حالتی پریشان و برافروخته از او پرسیدم: «پس آن سفره اخلاق و سلوک و دستگیری کجا پهن است که من در به در میگردم و نمییابم؟! چه باید کرد؟ سراغ که بروم که دوای درد باشد؟»؛ شیخ حسین همینجور که عبایش را روی شانههایش صاف میکرد گفت: «اگر منظورت جلسات اخلاق و سلوک و دورهمیهای عرفانی است، آن سفرهها جمع شده؛ دنبال کسی نگرد که نمییابی!» این سخن شیخ، آب سردی بود بر آن همه حرارت و عطش من. دریافتم که باید خودم برای خودم کاری بکنم.
من نه در حوزه ماندم، نه استاد اخلاق یافتم، نه در دانشگاه به جایی رسیدم، اما شدم یک جستوجوگرِ دینیِ میانمایه که در هیچ چیزی متخصّص نیست اما به یافتهها و بافتهها نیز خشنود نمیشود.
سالها از آن روزها گذشته و امروز میدانم که در این میانمایگی و «مذبذب» بودن تنها نیستم. از برخی اندیشمندانِ پیرترِ مایهدارِ علوم انسانی و علوم پایه که بگذریم، از میان جوانترها، کمتر کسی را میشناسم که حرف تازهای برای گفتن داشته باشد. فقیه و استاد تمام کم نداریم، اما جریان و جهتگیری علمی کشور، به ویژه در زمینه علوم حوزوی، به سمت تخصّص و فرهیختگی و نخبهپروری و پرورش استعدادها نیست و بازار علم در ایران، آدمهای میانمایه و کاربردی را میخواهد، نه آدمهای متخصّصِ عمیق را.
چرا جریان علم در حوزه، از ژرفا به پهنا گراییده و این همه دریا داریم که یک سانت بیشتر عمق ندارند؟
افزون بر انگیزههای اقتصادی و عدالتخواهانه، اعتماد مردم به صفا و صداقت و پاکی علما سبب شد که به بیرون کردن شاه به پا خیزند و آرزوهای تازهای را بجویند، اما سال به سال که از آن سرچشمه دور میشویم، آب گلآلودتر و اعتماد مردم کمتر میشود، چرا؟!
من پاسخ را در این ۹گرفتاری میبینم، که در کنار هم، سبب سترون شدن علوم انسانی حوزوی در ایران شدهاند:
۱) مصرفی کردن آموزههای دینی؛ به ویژه در راستای سیاست و با شعارِ «حوزه عقبه فکری نظام است» و «تمدّن نوین اسلامی در حوزه پی ریزی میشود.»
از یک نگاه، دانشها را به دو گروهِ دانشهای اصالی (یا «بنیادین» یا «محض» یا «پایه») و دانشهای آلی (یا «کاربردی» یا «ابزاری») دسته بندی میکنند. دانش اصالی، هم چون سفرههای آب زیرزمینی است که روی زمین برداشت میشود و مایه زندگی است. اگر برداشت بیاندازه از آبهای روزمینی انجام شود و سفرههای زیر، پر نشود، آرام آرام خشکی و بیآبی همه جا را میگیرد.
هنگامی که از یک سو بیشترین توش و توان علوم انسانی حوزوی و دانشگاهی کشور، معطوف به دفاع از نظام و مسئلههای آن و کوشش در جهت تبیین و توضیح «تمدّن نوین اسلامی!» و یکی کردن سیاست و علم با دین باشد، و از سوی دیگر، پاسخ به شبهاتِ دینی و اخلاقی، بازمانده توش علوم انسانی را ببلعد، توانی نمیماند برای پرداختن به دانشهای پایه و محض. دانشهای بنیادین، بازار مصرف بسیار کوچک و گرانی دارند، از این رو همهجا از پشتیبانی حکومتی برخورداند، اما در ایران هیچ حمایتی از این دانشها نمیشود، مگر در قالب مؤسّسات وابسته به حکومت که نیروی انسانی آن را تأمین میکنند. اگر این حمایت نباشد، یا مهاجرت مغزها را خواهیم داشت و یا میانمایگی پژوهشها و پژوهشگران را؛ و رفته رفته، این سفرههای آب زیرزمینی میخشکد. در حوزههای قدیم، فقه و اخلاق، محور اصلی بود و برخی مجتهدانْ از سر علاقه به سیاست هم میپرداختند، اما امروزه کدام یک از فقهای جدید است که آلوده سیاست نباشد؟!
از این جاست که روز به روز از شمار دانشجویان علوم پایه و طلّاب حوزوی کم میشود و میرسد به جایی که امسال کمتر از ۳۰۰ نفر به حوزه اصفهان گرویدهاند.
ادامه مطلب....
👇🏻👇🏻👇🏻
yun.ir/3qpwd8
@porseman_andisheh
☘️☘️☘️
✅ رویکردی انتقادی به تفاهمنامههای پیاپی میان سازمانهای محیطزیستی و نهادهای حوزوی همانند حوزه علمیه خواهران!
۱. امر به معروف و نهی از منکر زیستمحیطی موضوع بجا و پسندیدهای بود که با ابلاغ سیاستهای کلی محیط زیست از سوی رهبر انقلاب در آبان ۱۳۹۴ مطرح شد. از آن پس تفاهمنامههای پیاپی میان سازمانهای محیطزیستی و نهادهای حوزوی منعقد گشت که برخی از آنها عبارتند از:
۱۳۹۴: تفاهمنامه همکاری اداره کل حفاظت از محیطزیست استان تهران و حوزه علمیه تهران؛
۱۳۹۵: تفاهمنامه همکاری حوزه علمیه خواهران و سازمان محیطزیست؛
۱۳۹۶: تفاهمنامه حوزه علمیه قم و سازمان محیطزیست کشور؛
۱۳۹۷: تفاهمنامه ستاد امر به معروف و نهی از منکر و اداره کل حفاظت محیطزیست استان قم؛
۱۴۰۰: تفاهمنامه همکاری سازمان جنگلها و حوزه های علمیه خواهران.
متأسفانه تاکنون گزارش عملیاتی، منابع تأمین مالی، شیوه اجرا، میزان هزینهکرد و مقدار تاثیرگذاری این تفاهمنامهها ارائه نشده است. مشابه این روند در تفاهمنامههای مشابه نیز دیده میشود که برخی از آنها در سالهای اخیر عبارتند از:
– تفاهمنامه حوزه علمیه با سازمان فنی و حرفهای؛
– تفاهمنامه حوزه علمیه خواهران با مرکز فضای مجازی؛
– تفاهمنامه حوزه علمیه و سازمان مدیریت بحران کشور برای کاهش بلایای طبیعی و…
۲. به عنوان طلبهای که دست بر قضا مهندس کشاورزی هم هست، به امضاکنندگان این تفاهمنامه عرض میکنم:
یک: جنگل صرفاً تعدادی درخت که در کنار هم رویش کردهاند، نیست بلکه تعریف اکولوژیک و ملاحظات زیستمحیطی و مطالعات اقتصادی و تأثیرات اجتماعی خاص خودش را دارد. لطفاً به کتاب تحلیل سیاست جنگل (نوشته: مکس کروت؛ ترجمه: دکتر ستوده و دکتر کلاهی) مراجعه کنید تا بدانید پیوند سیاستگذاری و مسأله جنگل چقدر مهم و عمیق و تخصصی است.
دو: استفاده از ظرفیتهای دینی برای حفظ منابع طبیعی کاری شایسته و بایسته است اما تحقق آن نیازمند تخصص علمی و مهارت اجرایی است. بیم آن میرود که با امضای تفاهمنامههای غیرکارشناسانه، این ظرفیت ارزشمند به هدر رود. استفاده از تجربه سایر کشورها و سازمانهای بینالمللی در اینباره میتواند راهگشا باشد.
سه: اجرای امر به معروف زیستمحیطی اگر به صورت شعاری و بدون در نظر گرفتن ملاحظات کارشناسی انجام شود، خودش تبدیل به منکری نابخشودنی میشود. خسارت عظیمی که سیاستگذاری غلط و شعار “گندم بکاریم، استقلال درو کنیم” در دهه ۶۰ به مراتع کشور وارد کرد، یکی از دلایل تبدیل ایران به یکی از بزرگترین واردکنندگان علوفه و حتی گندم دنیا در دهه ۷۰ بود.
۳. در عربستان و عراق در زمان نزول آیات و صدور روایات، گیاه و درخت و باغ وجود داشت لذا مثالها و توصیههایی درباره آنها در متون دینی آمده است اما در آن مناطق، جنگلی نبود لذا هیچ آیه و حدیث معتبری درباره اهمیت یا حفظ یا بهرهبرداری از جنگل نداریم. البته ضرورت این امور را میتوان با استباط از قواعد عقلی و عرفی و علمی و سایر آموزههای دینی، استنباط کرد. از این رو، به حوزویان مرتبط با چنین تفاهمنامههایی توصیه میکنم:
یک: از جعل محتوا و بیان احادیث مجعول، حتی به نیت نیک، بپرهیزند و بجای آن راه اجتهاد و تفریع از اصول را برگزینید.
دو: تصور نکنید که با بیان چند حدیث در نهی از قطع درختان میوه و یا بیان قاعده لاضرر و لاضرار و یا آیات مربوط به توجه به مظاهر الهی در طبیعت، میتوانید درباره مسائل چند بُعدی و پیچیدهای مثل جنگل، سیاستگذاری و یا حتی اظهار نظر کنید.
سه: در موضوعاتی که تخصص ندارید، مطیع نظر کارشناسان باشید و رسالت دین را “ترسیم افقهای متعالی و حفظ چارچوبهای اخلاقی برای رسیدن به کمال فردی و اجتماعی” بدانید و گمان نکنید که جامعیت دین، بهمعنای “همهچیزدانیِ دینداران” است.
چهار: از نفوذ مدیریتی خود در سطوح عالی تصمیمگیری کشور استفاده کنید و مانع از نابودی منابع طبیعی به بهانه مصلحتسنجیهای منفعتطلبانه شوید. همچنین از نفوذ اجتماعی خود بهویژه در روستاها برای ترویج توصیههای کارشناسانه بهره برید.
پنج: به بهانه چنین تفاهمنامههایی، دامنه ارتزاق دولتی حوزویان را گسترش ندهید و وابستگی مالی نهادهای حوزوی به بودجههای مستقیم و غیرمستقیم دولتی (بیت المال) را بیشتر نکنید.
شش: انتظارات جدید از حوزهها را تبدیل به فرصتی برای تحولگرایی، روزآمدی و کاراسازی محتوای آموزشی حوزههای علمیه کنید.
۴. در حالی که یک طرف این تفاهمنامه، حوزه علمیه خواهران بود، طبق تصاویر خبرگزاریها، هیچ بانویی در جلسه حضور نداشت ...
منبع.....yun.ir/s58j69
پرسمان اندیشه از پاسخ به این رویکرد انتقادی مخصوصا از نهادهای حوزوی استقبال می کند.
@porseman_andisheh
🍀🍀🍀
✅مقام معظم رهبری: عید نوروز از آن عیدهایی است که ما بر خلاف کسان ، به آن خیلی ارادت داریم .
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
عید نوروز هم حقیقتی است. ما با عید نوروز موافقیم. کسی خیال نکند که عید نوروز از لحاظ اسلامی چیز بدی است؛ هرکس چنین تصوری بکند، واقعاً اشتباه کرده است. #اسلام عید نوروز را رد نکرده است. البته ممکن است در زمان خلفای اول، عدهای تحت تأثیر تفکرات خاصی قرار گرفته باشند و نسبت به این قضیه بهعنوان یک تهاجم فرهنگی برخورد کرده باشند و احتمالاً در بعضی از #روایات رد شده باشد که البته آن هم مسلّم نیست، اما امروز عید نوروز چیز خوبی است؛ اولِ بهار است و مردم عادت کردهاند که این ایام را عید بگیرند و تعطیل باشند و شادی کنند و به دیدن یکدیگر بروند و به هم عیدی بدهند و قهرها آشتی کنند و دورها نزدیکی کنند؛ این چیز #بسیار_خوبی است و بنده #صددرصد با عید نوروز و با جشن گرفتن این ایام موافقم.
هر کاری هم که در این ایام به جشن مردم کمک کند و آن را معنا ببخشد، خیلی خوب است... منتها شاد کردن مردم یک چیز است، مبتذل کردن فضا یک چیز دیگر است... بنابراین، عید نوروز را #شاد کنید...
پارسال اوایل ساعت تحویل بود که داشتم به سمت مرقد حضرت امام (رضواناللهتعالیعلیه) میرفتم. ابتدای سال بود و من احساس خودم این بود که دارم میروم به روح مطهر امام سال نو را تبریک بگویم. در آن لحظه من حضور و حالی داشتم.( ۱۳۷۰/۱۲/۷)
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#عید_نوروز از آن عیدهایی است که ما، به خلاف بعضی کسان، به آن خیلی #ارادت داریم.
(۱۳۷۵/۲/۱۳)
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#سلیقهی_زیبای_ایرانی، این روز را آغاز سال قرار داده است و سال شمسی ایرانی، سال هجری ایرانی از آغاز بهار و از عید نوروز شروع میشود.
( ۱۳۹۸/۱/۱)
@porseman_andisheh
☘️☘️☘️
✅خطبه معروف به خطبه متقین/همام کیست؟ نام کتابهای شرح و شأن صدور خطبه چیست؟؛ نوشتاری از دکتر ساداتی نژاد
🔹بنا بهتصریح آیات قرآن کریم یکی از مهمترین اهداف روزه برای مسلمانان، رساندن آنها به تقواست و اینکه این ذخیره معنوی روزبهروز بیشتر شود لذا در این ماه مبارک پیش رو سلسله یادداشتهای جهت افزایش درک نظری و علمی و دینی در این زمینه برای شما علاقهمندان بهصورت روزانه منتشر میشود.
حجتالاسلاموالمسلمین دکتر سید مهدی ساداتی نژاد استاد دانشگاه تهران و مبلغ بینالمللی در سلسله یادداشتهای ماه مبارک رمضان اینچنین نگاشته است: این خطبه از خطبههای بسیار معروف و معتبر است که با سندهای مختلف (غیر از نهجالبلاغه) نقلشده است.
گروهی از راویان آن قبل از سیّد رضی و گروهی بعد از او میزیستهاند. سید عبدالزهراء الحسینی الخطیب، صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه می گوید: از کسانی که قبل از سیّد رضی این خطبه را نقل کردهاند مرحوم صدوق در امالی و ابن شعبه (معاصر شیخ صدوق) در تحف العقول و سلیم بن قیس در کتاب خود آورده است. ابن قتیبه (متوفّای قرن سوّم) نیز مقداری از این خطبه را در کتاب الزّهد از کتاب عیون الاخبار نقل کرده است.
همام کیست؟
«همام»، «پسر شریح» و برادرزاده «ربیع بن خثیم» همان خواجه ربیع معروف است.
علامه «کراجکی» نویسنده قرن پنجم قمری در کتاب «کنزالفوائد» در معرفی او می نویسد: «و کان عابدا مجتهدا» ابن ابیالحدید او را از شیعیان و دوستداران امام علی (ع) برشمرده است.
شأن صدور خطبه
ابوحمزه ثمالی روایت را نقل کرده است ما با همام و چند نفر دیگر قصد امیرالمؤمنین را داشتیم موقعی که داشتیم می رفتیم چند نفر دیگر هم به ما ملحق شدند در مسیر منزل امیر المومینن با ایشان برخورد کردیم عرض کردیم که یا امیر المومنین ما میخواستیم محضر شما مشرف بشویم فرمودند برویم مسجد; رفتیم طرف مسجد.
دم مسجد که رسیدیم دیدیم یک عدهای نشسته بودند تا حضرت را دیدند بلند شدند و سلام کردند و عرض ادب نمودند حضرت سؤال کردند که شما چکاره اید؟ عرض کردند یا امیر المومنین ما یک عدهای هستیم از دوستان و شیعیان شما حضرت یک نگاهی کردند و فرمودند من آثار شیعه بودن را در شما نمیبینم
https://fa.shafaqna.com/?p=1345857
جزئیات 👆👆👆
@porseman_andisheh
🍀🍀🍀
✅فتوای آخوند ملا قربانعلی درباره نخستین گرامافون و مدرسه جدید
خلاصه
خاطره ای که در اینجا به نقل از مجله خواندنیها آمده؛ پرسش و پاسخی است که میان مدیر یکی از مدارس جدیده زنجان با مرحوم آیت الله ملاقربانعلی زنجانی (م 1328ق) صورت گرفته است. این گفتگو که منبع آن صرفا همین نوشته و مجله خواندنیها، (به نقل از مجله یغما) است نکته بسیار مهمی را در باره نظر این عالم معروف در باره دو موضوع مدارس جدیده و مهم تر از ان گرامافون منعکس می کند. در این باره که آیا اصل آن قابل تردید هست یا خیر، فعلا بیش از این نمی دانم. روشن است که برخی از تعبیرها از راوی است و معلوم نیست از آن مرحوم صادر شده باشد.
✅حکایت شگفت زیر در باره برخورد مرحوم آخوند ملاقربانعلی زنجانی، از روحانیون برجسته دوره مشروطه، با پدیده های مدرن خواندنی است. در اینجا، دو مساله وجود دارد: نخست مدارس جدیده، دوم گرامافون. در هر دو مورد، این تجربه و خاطره، نشان می دهد که وقتی آیت الله از این دو مساله دور بوده، چه تصور تحریمانه ای از آنها داشته، و زمانی که از نزدیک آن را تجربه کرده، چه دیدگاه مثبتی بدست آورده است. هیچ چیزی به اندازه خواندن این خاطره زیبا این درک متفاوت را منعکس نمی کند. این خاطره در مجله خواندنیها، سال 27، شماره 36 ص 21 (30 دی ماه 1346) منتشر شده است. مجله خواندنیها، آن را از مجله یغما نقل کرده است.
در اولین سال مشروطیت (1324 قمری) وزیر همایون حاکم زنجان به تهران احضار و پس از مدتی به حکومت کردستان مأمور شد. کسانی که به مدرسه اعانه می دادند پس از رفتن او از کمک دریغ ورزند و اندک اندک، از نومخالفان و بدخواهان به مخالفت برخاستند. برای اینکه کار به دشواری و پریشانی نینجامد، مصلحت آن دیدم که با آخوند قربانعلی ملاقات کنم و از او بخواهم که در برابر مفسدان از مدرسه حمایت کند.
شیخ عباسقلی تنها کسی بود که با او معاشرت بسیار داشت. او نسبتاً روشن فکر و حقیقت بین بود. نیتم را با او در میان نهادم و وعده داد اگر آخوند اجازه داد، مرا پیش او ببرد. وعده این ملاقات چهار ساعت از شب چهارشنبه گذشته تعیین شد. به خانهاش رفتم. بیرونی او دو اتاق با یک راهرو داشت. آخوند قربانعلی در راهرو پشت به دیوار نشسته و عبای نازکی بر دوش افکنده بود. سلام کردم. اجازه نشستن داد و گفت: «مردک، شنیده ام تو در مدرسه به بچه ها تورات و انجیل یاد می دهی.» گفتم خلاف عرض شده. شاگردان هر روز پیش از رفتن به کلاس صف می بندند، در حق علمای اسلام و پدر و مادرشان دعا می کنند. پس از ورود به کلاس نیز اول چند آیه قرآن می خوانند و بعد درسشان شروع می شود، شیخ عباسعلی هم گفته مرا تصدیق کرد. آخوند سرش را چند بار جنباند و به نشان تعجب گفت: په، په. کمی با من مهربان شد و گفت: «شنیده ام فرنگی ها می گویند زمین می گردد، دلیلی هم دارند؟» گفتم: «آری» و مطالبی در این باره برایش گفتم. قدری مکث کرد و گفت: «من درست این مطالب را نمی فهمم. بگو ببینم علت اینکه دود بالا می رود چیست؟» گفتم: «همانطور که هر چه از آب سنگین تر باشد، در آن فرو می رود و هر چه از آب سبک تر باشد بالای آن می ایستد، هر بخاری از هوا سبک تر باشد بالا می رود و چون سنگینی دود از هوا کمتر است صعود می کند. گازی که از هوا خیلی سبکتر می باشد ئیدروژن نام دارد و آن را برای فرستادن بالن به ارتفاع زیاد به کار می برند. اگر اجازه دهید یک روز پیش شما آزمایش ساده ای می کنم تا مطلب روشنتر شود.» به خوشروئی اجازه داد که در ملاقات آینده آزمایشی در این باره انجام دهم.
هفته بعد همان شب چهارشنبه یک بالن لاستیکی، یک شیشه کوچک پر از اسید سولفوریک، مقداری براده روی که از جمله وسایل آزمایشگاه کوچک مدرسه بود به خانه آخوند قربانعلی بردم. در برابر چشمش مقداری براده روی در شیشه آب اسید ریختم و دهانه شیشه را به بالن مربوط کردم. وقتی بالن از ئیدروژن پر شد، دهانه اش را با نخ بسته و رها کردم. بالن بالا رفت و به سقف اتاق چسبید. آخوند تعجب کرد و گفت: «اگر این بالن را بیرون از اتاق رها کنیم چه می شود؟» گفتم آنقدر بالا می رود تا به قشر هوای رقیق هم وزن خود برسد و آنقدر آنجا می ماند تا اندک اندک ئیدروژن از جدار بالن بیرون رود، بعد آهسته آهسته پائین می آید. پس از این آزمایش آخوند رو به من کرد، و گفت: «حقه بازی خوبی کردی! هر هفته چهارشنبه ها همین ساعت به خانه من بیا».
هفته بعد که پیش آخوند رفتم گفت: «بگو ببینم دیگر چه حقه ساز کرده ای؟» گفتم: «جناب آخوند، فرنگیها تازگیها اختراع عجیبی کرده اند و آن ساختن جعبه آواز است، و طرز کار گرامافون را برایش گفتم.» با تعجب بسیار جواب گفت: «این یکی را باور نمی کنم.» گفتم: «اگر اجازه دهید یکی از این جعبه ها را می آورم تا ببینید» اجازه داد.
👆🏻👆🏻👆🏻
پیش مردی ارمنی که چند دستگاه گرامافون برای فروش به زنجان آورده بود رفتم، و آنچه را که میان من و آخوند رفته بود برایش حکایت کردم. چون امید منفعت یافت خوشحال شد، یکی از گرامافون هایش را با پنج صفحه به امانت گرفتم و هفته بعد به خانه آخوند بردم. صفحه ها استوانه شکل و یک رو بود. بر یک صفحه عرض تبریک عین الدوله به مناسبت تاجگذاری مظفرالدین شاه، بر یک صفحه تار حسینقلی خان، بر یک صفحه صدای کمانچه باقرخان، بر یک صفحه صدای نی و بر صفحه دیگر صدای شیخ شیپور ضبط شده بود. اول صفحه صدای عین الدوله را گذاشتم. آخوند از کار این دستگاه در شگفت ماند و گفت: «من نه ناصرالدین شاه را دیده ام و نه عین الدوله را – یک بار که شاه به زنجان آمد کسی به دنبال من فرستاد تا یکدیگر را ببینیم اما اعتنا نکردم و نرفتم.»
بعد یکی از صفحه های دیگر را نشانش دادم و گفتم بر این صفحه صدای نی ضبط شده. گفت مقصودت همان نی است که چوپان ها می زنند؟ گفتم بلی. گفت این صفحه را هم بگذار تا ببینم. از صدای نی آنقدر خوشش آمد که گفت یک بار دیگر هم برایش بگذارم. بعد صفحه های کمانچه باقرخان و شیخ شیپور را گذاشتم. ظاهراً آخوند صدای شیخ شیپور را شنیده بود، زیرا با تعجب گفت: «راستی برگردان صدای خودش است!» آهسته به شیخ عباسعلی گفتم: «از آخوند بپرس استفاده از جعبه آواز مجاز است یا حرام.» و چون پرسید آخوند گفت: «چون این جعبه جماد و نابالغ است، شنیدن آوازش حرام نیست، همانطور که شنیدن نوائی که از وزیدن باد به تنه درخت بید شکسته برمی خیزد یا صدائی که از وزش باد بر سوراخی یا لوله ای به وجود می آید حرام نیست، شنیدن آواز جعبه آواز هم گناه ندارد.»
پس از اینکه مدتی به صحبت های گوناگون گذشت، از خانه آخوند بیرون آمدم، و روز بعد نظر او را به آن مرد ارمنی گفتم. خوشحال شد و کتباً از آخوند استفتا کرد. همان پاسخی را که به من داده بود در جوابش نوشت. مرد ارمنی آن فتوا را با دستگاه ژلاتین چاپ و میان مردم منتشر کرد، و دیری نگذشت که همه گرامافون هایش به فروش رسید.
فتوای آخوند بر حاج میرزا ابوالمکارم که یکی از روحانیون قشری و متعصب بود گران آمد و بار دیگر از او استفتا کرد. آخوند قربانعلی در جوابش نوشت: «حرف همان است که یکبار گفتهام.»
جمعی فتوای آخوند را باور نکردند و از روحانیون مقیم نجف پرسیدند. آنان استفاده از جعبه آواز را حرام و گناه شمردند. چون جواب کتبی ایشان را پیش آخوند آوردند وی آن را پاره کرد و گفت: «این ها بچه اند و نمی فهمند!»
منبع......
https://historylib.com/articles/1953/
@porseman_andisheh
🍀🍀🍀🍀
✅ چگونگی ضربت خوردن امیرالمومنین / توصیف آخرین لحظه هاى زندگى حضرت علی
کتاب "على از زبان على"، نوشته دکتر سید جعفر شهیدى، محقق و مورخ تاریخ اسلام است. بخشهایی از این کتاب را که درباره چگونگی ضربت خوردن حضرت علی (ع) در ادامه میخوانید.
چگونگى ضربت خوردن حضرت علی (علیهالسلام) در نوشته تاریخ نویسان پیشین یکسان نیست. در حالى که طبرى و ابن سعد و دیگران نوشته اند: «چون (حضرت علی علیه السلام) از سایبانى که به مسجد می رسد، بیرون شد، ابن ملجم او را ضربت زد» یعقوبى که تاریخ او پیش از اینان نوشته شده گوید: «پسر ملجم از سوراخى که در دیوار مسجد بود، شمشیر بر سر او زد.»، اما نوشته ابن اعثم که هم عصر طبرى است، با نوشته آنان مخالف است و با آنچه میان شیعیان مشهور است مطابق مى باشد. وى چنین مى نویسد:
«پسر ملجم شمشیر خود را برداشت و به مسجد آمد و میان خفتگان افتاد. على (علیهالسلام) اذان گفت و داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار مىکرد، سپس به محراب رفت و ایستاد و نماز را آغاز کرد، به رکوع، و سپس به سجده رفت. چون سر از سجده نخست برداشت، ابن ملجم او را ضربت زد و ضربت او بر جاى ضربتى که عمرو پسر عبدود در جنگ خندق بدو زده بود آمد. ابن ملجم گریخت و على در محراب افتاد و مردم بانگ برآوردند امیرمؤمنان کشته شد.» (۱)
بلاذرى به روایت خود از حسن بن بزیع آرد: «چون پسر ملجم او را ضربت زد گفت: فزت و رب الکعبة و آخرین سخن او این آیه بود. «و من یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره.» (۲)
روایتهاى شیعى و برخى از روایتهاى اهل سنت نیز با آنچه ابن اعثم نوشته مطابقت دارد.
به هرحال امام را از مسجد به خانه بردند. دیرى نگذشت که قاتل را دستگیر کرده و نزد او آوردند. بدو فرمود:
ـ «پسر ملجمى؟»
ـ «آرى!»
ـ «حسن او را سیر کن و استوار ببند! اگر مُردم او را نزد من بفرست تا در پیشگاه خدا با او خصمى کنم و اگر زنده ماندم یا مىبخشم یا قصاص مىکنم.»
ابن سعد نوشته است امام فرمود: «بدو خوراک نیکو دهید و در جاى نرمش بیارمانید.» و هم او نوشته است روزى که على مردم را براى بیعت مىخواند ابن ملجم دوبار براى بیعت پیش آمد و على او را راند سپس فرمود از پیغمبر شنیدم او ریش مرا از خون سرم رنگین خواهد کرد.
👇👇👇
👆👆👆
✅امام در آخرین لحظه هاى زندگى فرزندان خود را خواست و به آنها چنین وصیت کرد:
شما را سفارش مى کنم به ترسیدن از خدا، و این که دنیا را مخواهید هر چند دنیا پى شما آید؛ و دریغ مخورید بر چیزى از آن که به دستتان نیاید و حق را بگویید، و براى پاداش [آن جهان]کار کنید و با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار؛ و شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامه من بدو رسد سفارش میکنم به ترس از خدا و آراستن کارها و آشتى با یکدیگر، که من از جد شما شنیدم، میگفت: آشتى دادن میان مردم بهتر است از نماز و روزه سالیان.
خدا را، خدا را درباره یتیمان، آنان را گاه گرسنه و گاه سیر مدارید و نزد خود ضایعشان مگذارید. خدا را، خدا را. همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند، پیوسته درباره آنان سفارش مىفرمود چندان که گمان بردیم براى آنان ارثى معین خواهد نمود.
خدا را، خدا را، درباره قرآن، مبادا دیگرى بر شما پیشى گیرد در رفتار به حکم آن.
خدا را، خدا را، درباره نماز که ستون دین شماست.
خدا را خدا را در حق خانه پروردگارتان! آن را خالى مگذارید، چندانکه در این جهان ماندگارید که اگر [حرمت]آن را نگاه ندارید به عذاب خدا گرفتارید.
خدا را خدا را، درباره جهاد در راه خدا به مالهاتان و به جانهاتان و زبانهاتان، بر شما باد به یکدیگر پیوستن و به هم بخشیدن. مبادا از هم، روى بگردانید و پیوند هم را بگسلانید.
امر به معروف و نهى از منکر را وامگذارید تا بدترین شما حکمرانى شما را بر دست گیرند، آنگاه دعا کنید و از شما نپذیرند. پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفتهاید و دستها را بدان آلوده، و گویید امیرمؤمنان را کشتهاند. بدانید جز کشنده من نباید کسى به خون من کشته شود.
بنگرید! اگر من از این ضربت او مُردم، او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم مىفرمود: «بپرهیزید از بریدن اندام مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.» (۳)
اندک اندک آرزوى او تحقق مىیافت و بدانچه مىخواست نزدیک مىشد. او از دیرباز، خواهان شهادت بود و مىگفت: «خدایا بهتر از اینان را نصیب من دار و بدتر از مرا بر اینان بگمار!»
على (علیهالسلام) به لقاء حق رسید و عدالت، نگاهبان امین و بر پا دارنده مجاهد خود را از دست داد، و بىیاور ماند. ستمبارگان از هر سو دست به حریم آن گشودند و به اندازه توان خود اندک اندک از آن ربودند، چندانکه چیزى از آن بر جاى نماند. آنگاه ستم را بر جایش نشاندند و همچنان جاى خود را میدارد تا خدا کى خواهد که زمین پر از عدل و داد شود، از آن پس که پر از ستم و جور شده است.
چون على (علیهالسلام) را به خاک سپردند. امام حسن (علیهالسلام) به منبر رفت و گفت: «مردم! مردى از میان شما رفت که از پیشینیان و پسینیان کسى به رتبه او نخواهد رسید. رسول الله پرچم را بدو میداد و به رزمگاهش میفرستاد و جز با پیروزى باز نمىگشت. جبرئیل از سوى راست او بود و میکائیل از سوى چپش. جز هفتصد درهم چیزى به جاى ننهاد و مىخواست با آن خادم بخرد.» (۴)
جز وصیت کوتاهى که نوشته شد، از امام وصیتهاى دیگرى نیز در سندهاى قدیمى دیده مىشود. برخى از آنها را پیش از ضربت خوردن فرموده و برخى را پس از آن که متوجه دیدار خدا گردید...
پى نوشتها:
۱. تاریخ ابن اعثم، ج ۴، ص ۱۴۰ ـ ۱۳۹.
۲. انساب الاشراف، ص ۴۹۹.
۳. نامه ۴۷.
۴. طبقات، ج ۳، ص ۲۶.
@porseman_andisheh