2.32M
صوت
#پرسش_و_پاسخ_روانشناسی_در_ایتا
#پورعلیزاده_روانشناس_اصفهان
تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پاسخ استاد پورعلیزاده
🌸
موضوع: #خواستگار کوچکتر از خودم دارم
و #ازدواج مرد #مجرد با زن #مطلقه بچه دار
#ازدواج پسر #مجرد با #زن_مطلقه بچه دار
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
#پرسش_و_پاسخ_روانشناسی_در_ایتا
#پورعلیزاده_روانشناس_اصفهان
تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پرسش از استاد پورعلیزاده
موضوع: مهارت رفتار با #خانواده_شوهر
سوال شما عزیزان🌹👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
سوال شما عزیزان🌹
سلام خدمت استاد پورعلیزاده عزیز، من چهار تا خواهر شوهر دارم که دو تای اونها بیرون اصفهان زندگی می کنند و رابطمون خوب بود مشکل من از وقتی شروع شد که خواهر شوهر کوچیکم ازدواج جالبی نکرد و کمبودهای زندگیش باعث شد به روابط من و شوهرم حسادت میکنه. چون همسن بودیم و قبلا هم دوست و همکلاسیم بود من مثل خواهرم میدونستمش و حرف هام و ناراحتی هام و از دست خواهرها و برادرهاش و پدر مادرش و بهش میزدم و غافل از اینکه تمام اون ۲ سال بدگویی های من و برای همشون تعریف میکرده و... تا اینکه یک روز اتفاقی همه مون با هم روبرو شدیم و دیدم پیش چشم همه تخریب شدم ... و بعد از اون همشون با من قهر کردند و الان تازگی ها کمی رابطه هامون داره خوب شده نمیدونم چگونه با آدم شوهرهام رفتار کنم که هنوز به من بدبین هستند ولی رابطمون کمی بهتر شده...
🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
1.08M
صوت
#پرسش_و_پاسخ_روانشناسی_در_ایتا
#پورعلیزاده_روانشناس_اصفهان
تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پاسخ استاد پورعلیزاده
🌸
موضوع: #مهارت رفتار با #خانواده_شوهر
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
24.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی ادما از دور خوبند😃
قبول دارید؟
#پورعلیزاده_روانشناس
#اصفهان
#روانشناس_اصفهان
#مشاوره_اصفهان
#مشاوره_پیش_از_ازدواج_اصفهان
#پور_علیزاده_روانشناس
#پورعلیزاده_ایتا
#پور_علیزاده_ایتا
#روانشناس_ایتا_اصفهان
#روانشناس_اصفهان
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
#پرسش_و_پاسخ_روانشناسی_در_ایتا
#پورعلیزاده_روانشناس_اصفهان
تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پاسخ استاد پورعلیزاده
موضوع: بهترین راه راستی آزمایی و #اطمینان بیشتر به آقایون در #دوران_آشنایی این استکه با اصلاع و زیر نظر خانواده ها انجام شود
#آشنایی_پیش_از_ازدواج
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
سوال شما عزیزان🌹
سلام خدمت استاد پورعلیزاده عزیز🌹
بنده به تازگی با اقا پسری از طریق اینستا اشنا شدم و یک بار بیرون همدیگه را دیدیم و از همدیگه خوشمون امده ، من خانواده کاملا سنتی دارم و مادرم متوجه رابطمون شدند و پدرم در جریان گذاشتند و پدرم کاملا مخالف این روابط هستند .منم نیاز به یه شریک عاطفی دارم وایشون کیس مناسبی هستند و با ملاک های بنده اوکی هستند والان بین دو راهی قرار گرفتم از طرفی دوست دارم رابطم باهاشون ادامه بدهم از طرفی پدر ومادرم با بیرون رفتن من با ایشون سخت گیری شدیدی میکنند . قبلا یک رابطه دیگه ای هم داشتم خیلی همدیگه را دوست داشتیم ولی به خاطر همین سخت گیری ها ان اقا من را طرد کرد و از لحاظ روحی وروانی خیلی ضربه خوردم.
تحت تاثیر افکار کلیشه و منفی خانوادم یه مدت قرار گرفته بودم وگارد شدیدی نسبت به اقایون میگرفتم ولی الان دوست ندارم افکار خانوادم روی منم تاثیر بگذاره چون خیلی نگران این موضوع هستم که دراینده اگر بخواهم ازدواج کنم باعث بشه رابطم با همسرم درست نباشه .
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید باید خانوادم چطوری راضی کنم یا رابطم تمام کنم با ایشون ؟
🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
1.58M
صوت
#پرسش_و_پاسخ_روانشناسی_در_ایتا
#پورعلیزاده_روانشناس_اصفهان
تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پاسخ استاد پورعلیزاده
🌸
موضوع: بهترین راه راستی آزمایی و #اطمینان بیشتر به آقایون در دوران آشنایی این استکه با اصلاع و زیر نظر خانواده ها انجام شود
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان
🔞🔞🔞:
نوشته های ناهید:
#داستان_بارون 🌧
اون روز با یکی دیگه از دخترا حرف زدم ؛ بی صدا و آروم بود برعکس بقیه ی دخترا اصلا حرف نمی زد ؛ زرد رنگ و لاغر با چشمانی درشت و سیاه و زیبایی که در پس اون همه درد و رنج پنهون شده بود ؛
اسمشو که پرسیدم فقط نگاه کرد ولی دخترای دیگه گفتن فرشته اس خانم ؛تازه اومده و دلش نمی خواد با کسی حرف بزنه ؛
گفتم : آخ که چقدر اسمش بهش میاد؛ تو خیلی قشنگی درست مثل یک فرشته فقط دوتا بال نداری که من اونو روی شونه هات می ببینم ؛
بازم مستقیم به من نگاه کرد سرد و بی روح مثل کسی که اصلا چیزی نشنیده ؛
پرسیدم : می خوای یکم امروز تو حرف بزنی ؟
یک دختر دیگه به جاش گفت : خانم ما همه زندگی اونو می دونیم برای چی بگه ؟ می خواین من تعریف کنم ؟
گفتم : خب منم می خوام بدونم قرارمون همین بود ؛ولی از زبون خودش ؛دختر به حرفم اهمیتی نداد و با گفتن یک حرف زشت و رکیک گفت :همچین فرشته ی فرشته ام نیست تا حالا دوبار حامله شده و بچه اش رو فروختن یا پیش فروش کردن ؛
این بار سومش بود موقع دزدی گرفتش بچه اش انداخت و به درک واصل کرد ؛
این یک مارمولکیه که دومی نداره مخصوصا حرف نمی زنه ؛
حیرت زده پرسیدم : واقعا ؟ چرا ؟ پدر بچه ات یعنی شوهرت این کارو می کرد ؟
همون دختر قاه قاه خندید و گفت : مهلا جون تو چقدر با نمکی شوهرش کجا بود کی این لاغر موندی رو می گیره ؟
فرشته نگاه غضبناکی به اون دختر کرد وبا حرص گفت : به تو چه کثافت عوضی دست از سر من بر می داری یا نه ؟ خودت چی ؟ دهنم رو باز نکن پته مته ی تورو میریزم روی آب ؛
بلند گفتم : هر دوتون ساکت باشین اینجا جای دعوا نیست خواهش می کنم من به شما گفتم دخالت نکنین هر کس به نوبت خودش حرف بزنه لطفا برای من درد سر درست نکنین ؛
فرشته بدون اینکه حالت صورتش عوض بشه گفت : آره من شوهر ندارم به خاطر خانواده ام این کارو کردم می خواستم یک پولی بدست بیارم اما گولم زدن با یکی که کارش فروش نوزاد بود بهم گفت اگر تو حامله بشی سه میلیون بهت میدم بدون درد سر و سکوت کرد ؛
و شونه هاشو بالا انداخت ؛
پرسیدم حتما تو خیلی اذیت شدی و دلت نمی خواست بچه ات رو بدی درسته ؟
گفت : نمی دونم ؛ بچه می خوام چیکار ؟من تازه شانزده سالمه ؛اولی رو برد و بهم پول نداد و قسم خورد برای دومی شش میلیون میده ولی بازم همون شبی که بدنیا آوردمش بچه رو برداشت و غیب شد و دیگه ندیدمش ؛
پرسیدم بچه رو دیگه ؟
گفت : نه بابا همون مرتیکه ی عوضی رو که قرار بود بهم پول بده ؛ من به اون بچه چی دارم که بدم ؛بچه به چه درد من می خوره خودم نون ندارم بخورم ؛
گفتم ک خب بعد چیکار کردی ؟
گفت : یکی دیگه به اسم صادق بود که فهمیده بود من دوتا بچه آوردم ازم خواست یکبار دیگه این کارو بکنم و پولشو اول گرفتم وقتی حامله بودم با هم رفتیم دزدی و گیر افتادیم و موقعی فرار خوردم زمین و بچه ام افتاد ؛
یعنی دیگه جون نداشتم و خودم می فهمیدم که نمی تونم نگهش دارم .
اون چنان ساده این حرفا رو یهم زد که انگار یک موضوع عادی و روزه مره ی همه آدم هاست چیزایی که من حتی در تصورم هم نمی گنجید ؛ باور کردنش سخت بود دردناک .
من اون زمان که توی مرکز بودم خودمو کنترل می کردم و عکس العملی نشون نمی ندادم ولی از به یاد آوردنش بغض گلومو گرفت و بشدت از خودم و از این دنیای بی رحم بدم اومد ؛
چطور ممکنه توی این شهر دخترایی باشن که به خاطر پول با سن کم مجبورشون کنن باردار بشن و بچه ی اونا بفروشن ؛ و چطور زیر سقف دود آلود آسمون این شهر نوازد فروشی یک شفل باشه و کسی به دادشون نرسه ؛
چرا باید چیزایی که در وطن ما جرم محسوب میشه از نظر ها پنهون بمونه و چیزایی شخصی و انتخابی جرم باشه ؛ نمی فهمم
با ترس از شهاب در رو باز کردم و وارد شدم ولی اون هنوزم نیومده بود ؛
اونشب دیر وقت اومد سلام کرد و یکراست رفت دستشویی و بعدم خوابید و بازم من هر چی انتظار کشیدم که بیاد و حرف بزنیم نیومد و روی مبل خوابم برد ؛
این اولین قهر خیلی برام سخت و ناگوار بود و نمی دونستم باید چیکار کنم ؛ از خیر کارورزی بگذرم؟ یا در مقابلش ایستادگی کنم ؟ این بود که روز بعد رفتم پیش مامان و درد دل کردم و همه چیز رو گفتم : اون با اینکه خیلی زیاد شهاب رو دوست داشت بهم گفت اگر حرفت حق نبود ازت می خواستم بری و معذرت بخوای ولی نیست و تو باید یکم صبوری کنی تا شهاب خودش متوجه بشه ؛ نگران نباش من باهاش حرف می زنم و راضیش می کنم
اما سه روز دیگه هم گذشت و ما به جز مواقع ضروری حرف نمی زدیم با هم غذا می خوردیم و با هم می خوابیدیم برامون مهمون میومد و به مهمونی میرفتیم و جلوی دیگران حرف می زدیم ولی بازم قهر بودیم اون طوری می خوابید که کوچکترین تماسی با بدن من نداشته باشه و حتی شب به خیر هم به من نمی گفت ؛
تا اینکه یک روز وسایلشو برداشت و فهمیدم داره میره برای فیلمبرداری ؛ موقعی که از در میرفت بیرون گفت : من امشب دیر میام منتظرم نباش ؛
بلند شدم که مثل همیشه بدرقه اش کنم ولی در رو زد بهم و رفت , و چند روزی هم نزدیک ظهر میرفت و موقع طلوع آفتاب بر می گشت ؛
همون روزا بود که متوجه شدم باردارم ؛
ولی سینه ی من مالامال از غصه بود و دلشو نداشتم که برای اولین بچه ام خوشحالی کنم پس این راز رو توی دلم نگه داشتم و حتی به مامانم نگفتم ؛ اون روزا خیلی زیاد برای من غصه می خورد و مدام سعی داشت که منو تنها نزاره ؛
این بود که به فکر یک کار برای خودم افتادم قبلا یکی از هم دانشگاهی هام ازم خواسته بود که چند نفری شریک بشیم و یک مرکز مشاوره باز کنیم ؛
بهش تلفن کرد و توی روزهایی که شهاب بشدت کار داشت و وانمود می کرد اصلا حواسش به من نیست حتی نگاه به صورتم نمی کرد و این برام غیر قابل تحمل شده بود و بیشتر خودمو مشفول کار می کردم ؛ همون روزا با دوتا دیگه از دوستانم دوندگی های زیادی کردیم و مجوز گرفتیم و محلی رو اجازه کردیم و وسایل خریدیم و اون مرکز مشاور رو باز کردیم ؛
و من همچنان روزاهای پنجشنبه و جمعه میرفتم به مرکز و با دخترا و دردهاشون آشنا می شدم ؛یکی از اونا دختری بود که پدرش کلیه اونو فروخته بود و دختر برای اینکه خودشو نجات بده فراری شده بود و افتاده بود دست مواد فروش ها و مردانی که ازش سوءاستفاده می کردن ؛
دخترانی که اغلب خانواده های مناسبی نداشتن و بیشتر اونا بار مشکلات زندگی رو به دوش می کشیدن ؛ درد اونا در مقابل غم من هیچ به حساب میومد و برای همین می تونستم اون روزای سیاه رو تحمل کنم ؛
و قهر شهاب چهار ماه طول کشید حالا شکم من داشت بزرگ می شد . در حالیکه دیگه هیچ امیدی به اون زندگی نداشتم و مدام برای تنهایی زندگی کردن و به تنهایی بزرگ کردن بچه ام فکر می کردم ؛
یکی دوبار مامان دور از چشم من با شهاب حرف زده بود و اونم استدلال آورده بود حالا که هر کاری دلش می خواد می کنه منم کاری به کارش ندارم دلم نمی خواد هر روز توی خونه دعوا و مرافه داشته باشیم ؛
ادامه دارد
هدایت شده از استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان
🔞🔞🔞
#مشاوره_روانشناسی_رایگان_در_ایتا
شما هم میتوانید سوالات تان را در ایتا برای استاد #پورعلیزاده_روانشناس ارسال کنید
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
لطفا سوال خود را بصورت کامل بنویسید و برای دریافت پاسخ صبور باشید🙏
🌸با ارسال این متن برای دوستانتان در ثواب عظیم کمک به دیگران شریک شوید👌
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
💞💞ارسال سوالات در pv 👇👇👇 برای استاد پورعلیزاده
@Pouralizade
شماره ایتا 09134118416
#پرسش_و_پاسخ_روانشناسی_در_ایتا
#پورعلیزاده_روانشناس_اصفهان
تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پرسش از استاد پورعلیزاده بهترین روانشناس خانواده و همسرداری و پیش از ازدواج
موضوع: ازدواج جوان ۲۱ ساله
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
سوال شما عزیزان👇🌹
سلام آقای دکتر امیدوارم حالتون خوب باشه
پسری هستم 21 ساله با ی دختر خانم18 ساله آشنا شدم که از لحاظ اعتقادی و فرهنگی و.... هم کف هستیم و حدود یک سالی هست که در ارتباط هستیم و خب بنا بر این شده که من کارم رو درست کنم و بعد برم خواستگاری که دختر خانم هم موافقت کردن دانشجوی ترم6 لیسانس هستم و دو ترم دیگه درسم هم کامل تموم.......
الان سوالم اینه چطوری بفهمم که بهم متعهد هست و متعهد میمونه؟
چطوری باید مطمئن بشم که وقتی که با من توی رابطه هست با کسی دیگه داخل رابطه نیست؟
خیلی ها بهم گفتن اگه میخوای متوجه بشی بهت متعهد هست با یک پیج فیک برو سراغش و...
حالا به نظر شما باید چیکار کنم ؟
این نکته هم بگم که داخل فضای مجازی آشنا شدیم اول کار
و این که اگه با خانواده رفتم و خانواده ها مخالفت کردن باید چیکار کنم
چیکار کنم دختر کمتر آسیب ببینه احساساتش یا این که فکر من و از سرش بیرون کنه ...................................
چون دختر احساساتی هست ........
🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh