eitaa logo
استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان 🔞🔞🔞
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
722 ویدیو
19 فایل
سلام دوستانم🌹خوشحال میشم سوالاتتون و در pv برام ارسال کنید🌹 @Pouralizade هماهنگی وقت مشاوره حضوری تماس با شماره 09134118416 👇آدرس اینستاگرام👇 instagram.com/pouralizade 👇 آدرس سایت👇 Www.pouralizade.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پاسخ استاد پورعلیزاده موضوع: برخورد با رفتار جنسی کودکان ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ سوال شما عزیزان🌹 سوالی داشتم خدمتتون دختر ۳ سال و نیمه دارم یه روز‌ک برا بازدید از اقوام رفته بودیم یکی از بچه ها که اونم‌دختر همسنش بوده بهش گقته بوده شلوارشو پایین بکشه و هر دو آلت تناسلیشون و بهم نشون دادن .از اون به بعد دخترم هر بچه ای ک‌میبینه باهاش میره اتاق در و میبنده و شلوارشون و پایین میکشن نمیدونم چطور باهاش رفتار‌کنم امروز جلوی خودم گفت ببخشید ولی چند دیقه بعد باز تکرار‌ کرد نمیدونم چیکارش کنم شما در این موردم مشاوره میدید ؟؟ 🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
1.61M
صوت 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پاسخ استاد پورعلیزاده موضوع: برخورد با رفتار کودکان ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 موضوع: اگر بچه ها رابطه جنسی مان را ببینند، چکار کنیم؟ افسردگی ، احساس ناامنی سلام آقای دکتر پورعلیزاده عزیز بنده نوشین....... هستم و پارسال در جریان اختلاف خواهرم با شوهرش با شما آشنا شدم پورعلیزاده: افتخاریست برای بنده لطفا بنویسید کار طلاقشون به کجا رسید؟ نوشین: خدا را شکر با کمک و راهنمایی های شما آروم شدند....... و رفتند سر زندگیشون پورعلیزاده: لطفا بهشون بگید ارتباطشون و با من قطع نکنن ............ نوشین: پسرم حدود ۱۳ سالشه که یک بار که برادرم رفته بودند شهرستان پیش مادرم ......... ناگهان به خانه برگشت و متأسفانه در اتاق باز بود و وارد اتاق شد .............. و ما متوجه نشدیم و فکرش رو هم نمی کردیم به خونه برگرده ، در حالیکه من و شوهرم پیش هم بودیم و واقعا نمیتونم احساسم و از اون لحظه وحشت ناک بگم خلاصه شروع کرد به گریه کردن ......... و از آن روز به بعد دیگه سعی میکنه تا بشه ما رو با هم تنها نمیذاره ........... کم حرف شده ، همش تو لاک خودشه ....... پورعلیزاده: این مساله کمی مبهم است لطفا بیشتر توضیح بدید آیا پسر شما قبلا آسیب جنسی دیده بوده؟ نوشین: بله نه تو بچگی ی نفر از بچه همسایه ها گولش میزنه..... و اخیرا هم یکی دوبار دیگه هم مورد خطر قرار گرفت ولی یاد گرفته بود فرار کنه......... ممنون از پاسخگویی تون....... 🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
1.51M
صوت 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پاسخ استاد پورعلیزاده 🌸 موضوع: اگر بچه ها رابطه جنسی مان را ببینند ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 ورود افراد زیر ۱۸ سال به این کانال ممنوع است متشکرم
بخوان، بیاموز، عشق بورز درایوان خود بی نیاز و بی ناز به تماشای جهان بنشین... زیرا که زندگی حلقه هایی از لحظات خوش است ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پاسخ استاد پورعلیزاده موضوع: تاثیر اطرافیان همسر ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ سوال شما عزیزان🌹 سلام محضر استاد پورعلیزاده عزیز ............. یه سوال داشتم من تازه چند ماهه که عقد کردم شوهرم هر کاری میخواد کنه فقط از همسرش یعنی من پنهان می کنه و تازه اینکه اطرافیان مثل خواهرش هم بهش یاد می دن که حرف هات را نگو و مثلا بهش می گن نگو که الان منزل چه کسی هستی و............. این را که اطرافیان یادش می دهند عینا دیدم و شنیدم چطوری میشه هم به اطرافیان و هم به همسرم بفهمونم که من شریک زندگی اش هستم و باید با من مشورت بگیره من دوست ندارم مثل زن هایی باشم که تو زندگی هیچ نقشی ندارم از اینجور زندگی کردن متنفرم اما داره به سرم میاد لطفا کمکم کنید خیلی ممنون ببخشید مزاحم شدم سلام حالتون خوبه خسته نباشید ببخشید میشه لطفا سوال من را هم جواب بدهید خیلی ممنون 🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
1.15M
صوت تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پاسخ استاد پورعلیزاده 🌸 موضوع: تاثیر همسر ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
نوشته های ناهید: حالا تو کار خودت رو با من مقایسه می کنی ؟ تو امشب دیدی که چقدر بهت احتیاج داشتم نباید میرفتی چون می دونستی که بی فایده اس فقط برای اینکه حرص من ودر بیاری رفتی و دیرم اومدی آفرین ؛ آفرین به تو موفق شدی انتقام بگیری ؛ گفتم : شهاب عزیزم این حرفا چیه می زنی من اصلا همچین قصدی نداشتم باور کن ؛ مامانم گم شده چرا نمی فهمی ؟ گفت : باشه , باشه ؛ هر موقع ازت گله کردم یک بهانه ای داشتی ؛ ببینم الان تو چند روزه سرکار نرفتی ؟ از روزی که مامانت گمشده درسته ؛ پس می تونستی کار رو تعطیل کنی ؛ ولی هر بار که من از سفر برگشتم صبح اول وقت منو تنها گذاشتی و رفتی اگر خاطر خانم باشه گاهی بهت التماس کردم ولی مرغت یک پا داشت و گفتی مراجع دارم و نمیشه نرم ؛ الان بهم بگو چی عوض شده که می تونی نری سرکار ؟ گفتم : نمی دونم تو چرا درکم نمی کنی اگر تو هر وقت صبح میای خونه و ازم میخوای سرکار نرم که اون کار برای من نمی مونه بیرونم می کنن ؛خب الان توضیح دادم و چند روز مرخصی گرفتم به خدا دلم برای کارم شور می زنه شنبه هم میرم سرکار چه مامان پیدا بشه و چه نشه ؛ ولی این موضوع با چیزی که تو ازم می خوای فرق داره ؛ گفت : بله خب تو برای من ارزشی قائل نیستی به خواسته های من توجهی نداری ؛ بلند شدم و گفتم این بحث بی فایده اس کله های همه ی شما خرابه ؛توی سرت تون چی می گذره نمی دونم ؛ ولی هیچکدوم منطقی فکر نمی کنین؛ آقا شهاب من همینم که هستم حالا برو هر طوری دلت می خواد فکر کن دیگه برام مهم نیست ؛ شهاب ببین خودت خواستی من تا الان سعی کردم رابطه مون رو عشق مون رو نگه دارم از این به بعد می سپرمش دست تو حالا تو باید سعی کنی ؛ من دیگه خسته شدم حرف زیاد دارم ولی توان گفتش رو ندارم ؛ اگر از بودن من توی خونه ناراحتی حنا رو برمی دارم میرم خونه ی مامان ؛ گفت : تو پاتو از این در بیرون بزار ببین باهات چیکار می کنم و رفت توی اتاق خواب و در رو زد بهم ؛ چند بار صورتم گرفتم و بلندگفتم وای باورم نمیشه ؛ چرا همه ی اطرافیان من کج خیال وبد بین هستن خودخواه و زبون نفهم ؛ من چطوری به این مرد حالی کنم که اشتباه می کنی ؛ صدامو شنید و دوباره در رو باز کرد و گفت : خانم روانشناس یک لحظه فکر کن شاید تو زبون نفهم و خودخواهی و داری راه رو اشتباه میری ؛ و دوباره در رو محکمتر کوبید بهم . چند روز دیگه گذشت و از مامان خبری نبود و من و شهاب همچنان با هم قهر بودیم از گم شدن مامان ده روزی میگذشت دیگه جایی نبود که نگشته باشیم و پلیس هم عاجز شده بود و دیگه پیگیری درستی نمی کرد فقط یکبار دیگه جسد زنی رو پیدا کرده بودن که این بار ژیلا و مجید برای شناسایی رفتن خبر دادن که مامان نبوده تا اینکه پنچشنبه صبح بعد از صبحانه حنا رو بردم ؛حمام داشتم اونو می شستم که شهاب زد به در و با هیجان گفت : مهلا ؟ مهلا زود باش بیا بیرون ؛ زود باش مامان زنگ زد به من ؛ زود باش جاشو بهم گفت حالش خوبه بیا بیرون ؛ صدایی مثل ناله از گلوم بیرون اومد و نفهمیدم چطوری خودمو حنا رو آب کشیدم و شهاب اونو ازم گرفت و اومدم بیرون همینطور که حوله تنم بود پرسیدم ؛ شهاب زود باش بگو به تو زنگ زد یا به گوشی من ؟ گفت : به من زنگ زد ؛ گفتم خب بگو ؛بگو چی گفت کجاست ؟ گفت : میگم تو آروم باش میگم ؛ حالش خوبه ازم خواست که به همه بگم بریم به آدرسی که برای من می فرسته ؛ تاکید کرد که همه باید باشن ؛ گفتم ای بابا نگفت چرا رفته ؟ تو نپرسیدی ؟ گفت : مهلا خواهش می کنم اینطوری بالا و پایین نپر مامانت خوبه من بهت گفته بودم اون حتما یک منظوری از این کارش داره ؛ نپرسیدم چون از اول که شروع کرد به حرف زدن گفت : خوب گوش کن شهاب تو پسر منی خودتم می دونی که چقدر دوستت دارم ازم نپرس چرا رفتم فقط به بچه ها بگو همشون با هم بیان به آدرسی که می فرستم هنوزم آدرس رو نفرستاده ؛ من دوباره گرفتمش ولی خاموش بود شاید صبر کرده .. که برای شهاب پیام اومد ،هر دو دستپاچه به گوشی نگاه کردم ؛ گفتم : شهاب مامان رفته شمال ؟ باورم نمیشه که مامان تنهایی رفته باشه آخه چطوری و برای چی رفته؟ نمی دونستم فقط از اینکه بهمون خبر داده هیجان زده بودم و فورا به همه خبر دادم و گفتم که باید راه بیفتیم مامان امشب منتظر همه ی ماست ؛ من و شهاب الان میریم شما ها دیر نکنین لطفا ؛ اما از اونجایی که شهاب با من قهر بود مردد شدم وپرسیدم تو که میای ؛ آره ؟ گفت : معلومه که میام برو آماده شو سرخودتو و حنا رو خشک کن سرما نخورین هوا سرده ؛ من میرم ماشین رو گرم کنم ؛ با شدت گرفتن بارون توی ماشین به خودم اومدم دیگه مه توی جاده نبود و از گردنه ها رد شده بودیم ولی بارون همچنان تند و بی امان می بارید ؛