eitaa logo
استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان 🔞🔞🔞
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
723 ویدیو
19 فایل
سلام دوستانم🌹خوشحال میشم سوالاتتون و در pv برام ارسال کنید🌹 @Pouralizade هماهنگی وقت مشاوره حضوری تماس با شماره 09134118416 👇آدرس اینستاگرام👇 instagram.com/pouralizade 👇 آدرس سایت👇 Www.pouralizade.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
  🟢⚪️ پریماه تو موافقی ؟ نریمان فورا با خنده و شوخی گفت : خب از اون نپرسین خانجون باید نظرشون رو بگن ؛ خانجون گفت : آره اگر عقد رسمی بشه خیال همه راحتره چون در غیر این صورت من اجازه نمیدم بیاد خونه ی شما زندگی کنه ؛ آخه پس کی شرط و شروطمون چی میشه همینطوری که دختر نمیدن ؛ خانم گفت : من شما ها رو آدمای خوبی تشخیص دادم رک و راست بگین ازمون چی می خواین ؛ اما به نظرم اینطوری بهتره که  شما هر کاری از دستتون بر میاد بکنین ؛ما هم همینطور خاطرتون جمع باشه کم نمی زاریم ؛ دیگه نه ما گله ای داشته باشیم نه شما ؛ فقط می مونه مهرش که اونو بفرمایید ؛مامان گفت:ای وای من اصلا بهش فکر نکردم نمی دونستم امشب کار به اینجا می کشه ؛ نریمان گفت : اونم اگر اجازه بدین من و پریماه با هم حرف می زنیم ؛ هر چی بخواد مهرش می کنم ؛ خانم گفت : منم قسمتی از باغ رو پشت قباله اش میندازم ؛ شاید این عجیبترین خواستگاری بود که تا اون زمان اتفاق افتاده بود ؛ نه چکی و نه چونه ای ؛ اونقدر همه با هم موافق بودن که جای حرفی باقی نمونده بود ؛  وقتی شام تموم شد مامان یک سینی چای آورد و همینطور که تعارف می کرد خانم گفت : بزار روی میز هر کس بخواد خودش بر می داره ؛ وقت نداریم ما باید زودتر بریم وگرنه توی راه می مونیم بشین باهات حرف دارم ؛مامان نشست ؛ خانم گفت : بگو عزیزم حرف آخرت رو بزن ؛ مامان گفت : والله نمی دونم اجازه بدین با پریماه و خانجون حرف بزنیم بهتون خبر میدم ؛ حدود ساعت هشت و نیم بود که خانم بلند شد و گفت :پس دیگه ما بریم و خودمون رو آماده کنیم ؛ دیر راه بیفتیم یخبندون بیشتر میشه و رفتن سخت ؛ نریمان گفت : حاضر شو پریماه ؛ مامان با اعتراض گفت : نه تو رو خدا بزارین بچه ام امشب بمونه من خیلی وقته ندیدمش ؛ ما هم باید با هم حرف بزنیم ؛ خانم گفت : حرف حساب جواب نداره ؛ ولی فردا میایم دنبالت ؛ گفتم باشه خانم فردا میام ؛ نریمان دست ؛ دست کرد تا همه از اتاق بیرون رفتن و اومد نزدیک من و گفت : پریماه می خواستم یک چیزی بهت بگم ؛ خواهش می کنم ناراحت نشو ؛ گفتم : چی شده ؟ بگو ؛ گفت : امشب چشمت از همیشه سبزتر بود و می درخشید ؛ و با یک لبخند ادامه داد ؛ دعوام نکنی شب بخیر ؛
نریمان که از در بیرون رفت ؛ مثل اینکه از یک خواب بیدار شدم ؛دلم شور افتاد ؛  نه حرفی زده بودم و نه اظهار نظری کردم ؛ به خودم اومدم و فکر کردم داری چیکار می کنی پریماه ؟ تو واقعا می خوای با این وضع و با این عجله به عقد نریمان در بیای ؟ بدنم سست شده بود وسرم گیج رفت و دیگه  به بدرقه ی اونا نرفتم و روی یکی از مبل ها ولو شدم ؛ خانجون متوجه شد و اومد  نزدیک من نشست و گفت : چیه مادر ؟ حالت خوبه ؟نمی خوای زن این بشی ؟ هنوز یحیی رو می خوای ؟  گفتم : چی دارین میگین خانجون یحیی کیه دیگه ؟ فکر می کنم آیا ما داریم کار درستی می کنیم که به این زودی عقد کنیم ؟ اگر شما رضایت بدین همون نامزد بشیم بهتر نیست ؟ گفت : تو هنوز خامی ؛ جوونی نمی فهمی و نمی دونی که ممکنه چه چیزایی پیش بیاد؛ دنیاس دیگه  اومدیم و یک اتفاقی افتاد و نشد ؛ حالا بیا جواب فک و فامیل رو بده ؛ وقتی تو توی اون خونه باشی مردم چی میگن ؟  ؛ خودت بگو دیگه نمی تونی سرت رو  بلند کنی؟از اونجا رونده از اینجا مونده میشی ؛  همین حشمت به کلاغ های کور آسمون نشونت میده ؛ اونوقت کی می خواد راه بیفته و برای همه توضیح بده که والله دختر ما نجیبه ؛نه مادر صلاح نیست ؛
یا نامزد نکنین یا برگرد خونه و یا عقد بشو که خیال همه راحت باشه من با این دوتا چشمم خیلی چیزای باور نکردنی توی این دنیا دیدم ؛ آدم حتی نمی تونه به پسر خودشم اعتماد کنه ؛هر آن ممکنه اونم سر آدم کلاه بزاره ؛ بی چشم رو؛  انگار نه انگار که مادر داره ؛ بازم صفت یحیی میاد و التماس می کنه که به عروسیش برم ؛ ولی از حسن خبری نیست ؛ یک وقتا فکر می کنم دارم خفه میشم ؛ یعنی من حسن رو  شیر دادم ؟ که اینطور بی صفت بار اومده ؛ یادش رفت چقدر حسین بچه ام دستشو گرفت ؛ یادش رفت خرج زندگیشو داد و یک عمر براش پدری کرد ؛ حالا اسم بچه های برادرشو نمیاره ؛ آره مادر به هیچ کس نمیشه اعتماد کامل داشت زندگی یک طوریه که هر آن ممکنه آدما عوض بشن ؛ گفتم : درست مثل یحیی کی فکرشو می کرد یک روز گوشه ی همین حیاط منو اونطوری کتک بزنه ؛شما راست میگن عقد کنیم بهتره؛  یا اصلا نامزدم نکنیم ؛ نمی دونم ؛گیج شدم ؛ مامان از بدرقه ی اونا اومد توی پذیرایی با لبی خندون  گفت چقدر سرده ؛ خیلی خوب شد ؛ همشون تشکر کردن ؛ مخصوصا نریمان ؛ بچه جلوی خانواده اش سرافراز شده بود ؛ خانجون گفت : آره خوب شد خانواده ی خوبی هم بودن ؛ دیگه پریماه چی می خواد ؟ حالا اگر یحیی اومد به نظرتون بگم که پریماه داره عروسی می کنه و خیالش راحت بشه و کلا دل بکنه ؟ مامان فورا گفت : ای وای نه تو رو خدا فعلا صداشو در نیارین ممکنه یک کاری دستمون بده ؛ گفتم : شما که گفتین یحیی اینجا نمیاد ؟ ازشون خبر ندارین ؟ خانجون گفت : نمیاد ؛ نه ؛ گفتم اگر اومد ؛ و وقتی در مقابل نگاه پرسشگر من قرار گرفت ادامه داد ؛ خب گاهی به من سر می زنه یک حال و احوالی می کنه و میره ؛ بچه دلش می خواد توی عروسیش باشم اصرار می کنه ؛ ولی من دلم نمی خواد چشمم به حسن و زنش بیفته ؛ مامان سری با افسوس تکون داد و گفت : خانجون واقعا که به خدا آلو توی دهن شما خیس نمی خوره ؛ صد بار ازتون خواهش کردم التماس کردم به پریماه حرفی نزنین بازم نتونستین ؟  گفتم : خب مادر من چرا نگفتین ؛اون با چه رویی میاد در این خونه رو می زنه ؛ شما هم می زارین بیاد ؟ آفرین به شما ؛  اصلا چرا منو نگه داشتین بهتون گفتم تا بعد از عروسی یحیی ازمن نخواین که اینجا بمونم نمی خوام دوباره باهاش روبرو بشم مامان گفت : نترس اگر یک وقت اومد راهش نمیدم ؛به خدا به ارواح خاک حسین نمی خواستم راهش بدم ؛  تا حالام هم به خاطر خانجون که دل تنگه گذاشتم بیاد تو؛ ولی خودم باهاش روبرو نشدم ؛ حالا اون از کجا می دونه که تو اومدی اگر یک وقت اومد تو برو قایم شو چند دقیقه می شینه و میره ؛ خب حالا دیگه حرفشونزنیم بگین چیکار کنیم برای عقد ؛ خانجون به نظرتون چقدر مهر کنیم ؟ خانجون گفت : اینطور که از پریماه حرف می زنن و میگن داره براشون کار می کنه و بعد از این در آمد خوبی داره حتما برای اونا هم سود زیادی داره پس باید  مهرشو حسابی بالا بگیم ؛ گفتم :وا خانجون این چه حرفیه سود داره چیه ؟ یک طوری میگن که انگار برای سود  می خوان من زن نریمان بشم ؛  نه خانجون نمی خوام ؛ اگر تونستم باهاش زندگی کنم که هیچ ؛ اگر نتونستم خودم عرضه دارم خرج خودمو در بیارم ؛ بزارین هر چی خواستن خودشون بگن ؛ دیگه برای امشب بسه من میرم بخوابم ؛ خانجون گفت : برو زیر کرسی بخواب اتاقت سرده ؛ گفتم : به فرید قول دادم پیشش بخوابم میرم اتاق پسرا پیش اونا ؛ وقتی رختخوابم رو بردم و انداختم فهمیدم که هنوزم اون خونه برای من بوی غم میده و خاطرات تلخ دست از سرم بر نمی داره ؛ ادامه دارد
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ تشکر و قدردانی می کنیم از سرکار خانم آیتی🌹 که هر شب با بارگذاری داستان شب ، همراهی مان می کنند🙏
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پرسش از استاد پورعلیزاده موضوع: شوهرم و دادم / کمک خرج شوهرم هستم / شوهرم درخواست موقت کرده روش برخورد با همسر قدرنشناس سوال شما عزیزان🌹👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ سلام روز بخیر استاد .. من و شوهرم ۱۵سال پیش ازدواج کردیم فرزندان من ... ساله داریم. مدرک من ... و شوهرم ... هردو هم سن هستیم در اولین سال دعوا و درگیری که با هم داشتیم باعث شد درخواست طلاق بدم .اما با رفتن پیش مشاوره از این کار منصرف شدم. تا چند سال گاهی با هم درگیری و دعوا داشتیم اونم بیشتر به خاطر دخالت خانواده شوهرم بود..خیلی دهن بین بود.شوهرم چند سالی اعتیاد داشت خیلی ناراحت بودم و خودم پیگیری کردم و در یک مرکز مشاوره پیگیر بودم تا کم کم ترک کرد و الان فقط قرص B2 استفاده میکنه. از طرف خانواده اش هیچ حمایتی نمیشد و نشد... تنها کاری که می‌کردند خورد کردن شخصیت پسرشون بود..گاهی من فکر میکنم اصلا بچه اونها نیست... پدرش یک سالی هست فوت کرده..بعد از فوت پدرش روابط ما بهتر شد و خیلی کم پیش میاد که دعوا کنیم ..آرامش خوبی زندگی ما پیدا کرد..روابطش با خانواده اش کم شده.. بعد از ترک اعتیاد هم کلا دوستانش را کنار گذاشت . من چون از طرف خانواده اش حمایت نمیشد خیلی هواش را داشتم و با این که شوهرم کارگر هست و شاید در ماه ۱۵روز بره سر کار با کارهایی که خودم انجام میدم در هزینه های خانه بهش کمک میکنم ..همیشه میگه توخیلی بیشتر از توانت برای زندگیمون مایه گذاشتی و تشکر میکنه ومیگه نتونستم هیچ کاری توی زندگی برای تو انجام بدم.. دو ماه پیش سر فروش خانه که من مخالفت کردم با هم دعوا و مشاجره داشتیم و من بعد از آن کم کم نسبت بهش سرد شدم تا جایی که اصلا دلم نمیخواست ببینمش ولی خوب او با پر رویی تمام و بدون معذرت خواهی روزها را میگذرونه.. و همه خواسته هایی که قبلا از من داشته را هنوز داره ..من توی این مدت بیشتر خودم را مشغول میکردم تا خانه نباشم و البته بی دلیل هم نبود به کارگاه خیاطی میرفتم .حالا میبینم در این مدت او هم زمان زیادی را سر گوشی میگذرونه یا بازی میکنه یا توی گروه های مختلف هست ..چند وقت پیش به طور اتفاقی گوشی شوهرم را برداشتم ( چون رمز گوشیش را هم به من داده) و دیدم در تلگرام از یک گروه درخواست ازدواج موقت داشته... نمیدونیم چه حالی شدم دنیا روی سرم آوار شد.. چون من توی این زندگی خیلی سختی کشیدم و بیشتر بار این زندگی روی دوش من بود..(که حالا به این نتیجه رسیدم اشتباه میکردم حمایت بیش از حد از مرد او را جسورتر و طلب کار بار میاره) بعد از اون میدیدم شبها بیدار میمونه و چت میکنه..همین یک هفته پیش هم بهم گفت میخواد به مدت یک ماه بره نگهبانی از ساعت ۷شب تا ۷صبح و از همون جا هم بره سر کار.. وقتی این مورد را مطرح کرد من اول مخالفتی نکردم بعد بهش گفتم وقتی تو خونه نباشی من تا صبح خوابم نمیبره و میشینم تا صبح بشه و میترسم. (چون سالهای قبل پیش اومده بود که به خاطرش کارش تا صبح نیاد خونه ولی اون موقع مطمعن بودم سر کار هست.) او گفت نه نمیشه و قول دادم برم نگهبانی..منم دیگه چیزی نگفتم ..توی این مدت سعی کردم بیشتر بهش نزدیک بشم درحالی که از درون داغون بودم ولی باهاش رفتارم بهتر بود وگاهی براش پیام های محبت آمیز میدادم. چند شب پیش گفت چون قول دادم فقط یک هفته میرم باز من چیزی نگفتم ..چند روز پیش دوباره سر گوشیش رفتم دیدم برای تلگرام رمز گذاشته و من نمیتونم وارد بشم حالا خیلی ذهنم درگیر هست .. در ضمن شوهرم خیلی دروغ میگه که من بیشتر اوقات سر در گم میشم که بعضی حرف هاش درسته یا داره باز دروغ میگه . فقط با خودم میگم چرا باید این رفتار را با من داشته باشه..من که همیشه به همه خواسته هاش هم جواب میدادم..خودم فکر میکنم چون از نظر عاطفی توی این دوماه خیلی بهش توجه نکردم این طور شده ..ولی بعد با خودم میگم فقط از روی هوا و هوس و تنوع طلبی درخواست ازدواج موقت کرده.. من تا حالا این مورد را با کسی مطرح نکردم فقط دنبال یک مشاور خوب بودم که دیروز با کانال شما آشنا شدم ..ممنونم که با صبوری تمام به همه سوالات پاسخ می‌دهید.. لطفا راهنماییم کنید چه کاری انجام بدم تشکر🌹 🦋لطفا پاسخ استاد را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
2.65M
صوت🌹استاد پور علیزاده روانشناس اصفهان ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ موضوع: شوهرم و دادم / کمک خرج شوهرم هستم / شوهرم درخواست موقت کرده روش برخورد با همسر قدرنشناس ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ 🌸 با ارسال این صوت برای دوستانتان در ثواب عظیم کمک به دیگران و گره گشایی از انسان ها شریک شوید👌 👇👇👇 https://eitaa.com/pouralizadeh ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
486.2K
🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️ 📣 تذکر مهم در مورد نحوه بارگذاری سوالات شما 👈 مانند گذشته حفظ گمنامی پرسشگران محترم در اولویت اینجانب است خیالتون راحت🌹 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اظهار نظر و بذل محبت یکی از همراهان با معرفت کانالمون)🌹 همه ما هم از اینکه شما کانال خودتان را همراهی می کنید مسرور و سپاسگزاریم🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸💮🏵🌸💮🏵🌸💮🏵🌸💮🏵 رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «لأَنْ یَهْدِیَ اللهُ بِكَ رَجُلاً وَاحِداً خَیْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا».[ اگر خداوند یک نفر را به‌وسیله تو هدایت کند برایت بهتر است از دنیا و آنچه در دنیا است» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🌸 با ارسال این لینک کانال برای دوستانتان در ثواب عظیم کمک به دیگران و گره گشایی از انسان ها شریک شوید👌 👇👇👇 https://eitaa.com/pouralizadeh •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• درگاه ارسال سوال 👇👇 اینجا👈 @Pouralizade 👉 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💎💎💎👑👑👑 مردم بی نظیر ، نجیب و با محبت کشورم سلام🫡