eitaa logo
استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان 🔞🔞🔞
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
719 ویدیو
19 فایل
سلام دوستانم🌹خوشحال میشم سوالاتتون و در pv برام ارسال کنید🌹 @Pouralizade هماهنگی وقت مشاوره حضوری تماس با شماره 09134118416 👇آدرس اینستاگرام👇 instagram.com/pouralizade 👇 آدرس سایت👇 Www.pouralizade.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
 کف دستهامو  بردم بالا و نشونش دادم ؛ احساس می کردم نصف دردم التیام پیدا کرده ؛ با دو دست سرشو گرفت و پرسید: کی این اتفاق افتاده ؟ گفتم : بعد از تلفن تو همون موقع هم متوجه نشده بودم داشت می سوخت ؛ نادر پرسید ؛ کدوم اتاق ؟ وسایل من نسوخته باشه ؛ گفتم اتاق آقا کامی اینو که گفتم کامی بدون اینکه سئوالی بپرسه با سرعت رفت که خودشو به اتاقش برسونه ؛ نگران وسایلش شده بود ؛ولی سارا خانم پرسید ؛ وسایلش سوخت ؟ گفتم: نه خوشبختانه به موقع رسیدیم و آتیش رو خاموش کردیم ؛ قبل از اینکه همه جا رو بگیره من دود رو توی پله ها دیدم و رفتیم بالا قربان مجبور شد بخاری رو بغل کنه و از پنجره بندازه بیرون چون هر چی آب می ریختیم خاموش نمی شد ؛ خانم گفت : این احمق بی شعور قربان می دونه که ما دستگاه اتفای حریق داریم برای چی آب ریختین خب معلومه که خاموش نمیشه ؛ حالا چی شده این قربان ذلیل مرده  ؟ این زنیکه کجاست حتما اون بخاری رو نفت کرده ؛ خانم عصا زنون جلو و ما هم به دنبالش میرفتیم و نریمان رفته بود سراغ قربان ؛ شالیزار از ترس  بیرون نمی اومد  ؛خانم نشست روی مبل و یک نفس بلند کشید و گفت صداش کن بیاد ببینم چه غلطی کرده ؛  اونقدر دستپاچه کاراشو می کنه که خودشو برسونه به خونه اش که هر بار یک دست گل به آب میده در حالیکه نادر و سارا خانم رفته بودن بالا و نریمان و قربان اومدن توی پذیرایی خانم پرسید : پریماه تعریف کن ببینم چی شد ؟ کل ماجرا رو همون طور که اتفاق افتاده بود تعریف کردم ؛ نریمان گفت : زود باش برو حاضر شو ببرمت دکتر ؛ گفتم : برای من یک پماد بگیری خوب میشه ؛ گفت : نه محاله ؛ حرفشم نزن این تاول ها کار دستت میده ؛ خانم گفت : مگه توام سوختی ؟ ببینم ؛ ای داد بیداد ؛ آره توام باید بری  برو دیگه حاضر شو ؛ چرا چیزی نمیگی این همه سوختی ؟ دیدم دلم شور می زد ؟ همش بگین سهیلا ناراحت نشه ؛سهیلا بدش نیاد ؛ شما ها نمی زارین من زندگیم رو بکنم ؛ نریمان گفت : مامانبزرگ خدا رو شکر چیزی نشده خدا رحم کرده ؛ خانم پرسید :حالا بالا چقدر خسارت دیده ؟
با صدای گریه بچه بیدار شدم اولین چیزی که توجه ی منو جلب کرد آفتابی بود که از پنجره می تابید . هراسون بلند شدم و نگاهی به اطراف انداختم ؛ قربان و شالیزار نبودن  و بچه داشت گریه می کرد ؛ اون دوتای دیگه هم خواب بودن ؛ صدا زدم ؛ شالیزار ؟ کجایی ؟ شالیزار ؟ جلوی در پذیرایی پیداش شد و با ناراحتی گفت:  اومدم خانم ؛ مصیبت ؛ حال قربان خوب نیست ؛دستهاش و صورتش ؛  وای خانم اگر ببینین چطوری تاول زده ؛ چیکارش کنیم ؟ گفتم : دست بهش نزن بزار آقا نریمان بیاد ببرش دکتر ؛ گفت : ای خدا خونه پر از دوده شده تا خانم نیومده باید تمیز کنم ؛ حالا یک دستم هم به قربانه ؛  گفتم : خدا رو شکر اینجا زیاد نشسته وگرنه باید همه ی مبل ها رو می شستی  ؛ خوب شد در رو بستیم ؛ من به قربان می رسم تو اول بچه ها رو ببر اگر خانم سر برسه قیامت به پا می کنه ؛ گفت : من که باید برم وسایلم رو جمع کنم این بار دیگه واقعا بیرون مون می کنه ؛ وای اگر بیاد و این وضع رو ببینه دوباره حالش بد میشه ؛ به دست هام نگاه کردم نمی سوخت ولی انگشت هامو و کف دستم و یک مقدار روی آرنجم  تاول زده بود ؛ گفتم :شالیزار زود باش  خودت باید همه جا رو تمیز کنی من نمی تونم بهت  کمک کنم ؛ هوا آفتابیه و حتما به زودی پیداشون میشه ؛ نگاهی به من کرد و گفت : شما هم برین  دست و صورتون رو بشورین سیاه شده ؛ گفتم : می دونم ولی نتونستم بشورم ؛ الان قربان کجاست ؟ گفت : رفته بالا ببینه چه خاکی توی سرمون بریزیم ؛از صبح داره با من دعوا می کنه  میگه تقصیر توست نفت ها رو ریختی کنار بخاری و فرش نفتی شده و  شعله ی بخاری زیاد بوده؛ فرش برای همین  آتیش گرفته ؛ والله من نفهمیدم؛ حالا  از قصد که این کارو نکردیم تو رو خدا خودت برای خانم توضیح بده نزار سر سیاه زمستون ما رو آواره کنه ؛ گفتم : تو عجله کن ؛ بچه ها رو ببر و احمدی رو صدا کن بیاد بخاری های بالا رو هم روشن کنه  از راه می رسن سرد نباشه ؛ بعدام زود خونه رو تمیز کن ؛    شالیزار و احمدی کارای خونه رو انجام دادن و من دوباره روی دست های قربان پماد مالیدم با اینکه وضع خودمم زیاد روبراه نبود حادثه ی شب قبل توی تنم مونده بود و نمی تونستم ترس دوباره آتیش سوزی رو از خودم دور کنم ؛ وقتی تمیز کاری طبقه ی پایین تموم شد احمدی رو فرستادم تا راه رو باز کنه دیگه نزدیک ظهر شده بود و از هیچ کس خبری نبود ولی مامانم زنگ زد و باهاش حرف زدم و خیالشو راحت کردم که من طوریم نشده ؛ با همه ی کینه ای که ازش به دل داشتم نخواستم خیالشو ناراحت کنم و بهش نگفتم که  هر دو دستم سوخته ؛  قربان از درد شکایت داشت و توی آشپزخونه نشسته بود و ناله می کرد ؛و من  چشم براه  فقط از پنجره به بیرون نگاه می کردم ؛ که یک مرتبه برگشتم و ماشین نریمان رو دیدم که تا نزدیک استخر اومده به گریه افتادم ؛ نریمان گفت : چیز زیادی نیست یکم فرش سوخته و پرده ها و یکم  میز و مبل توی اتاق ؛ حتی به تخت هم نرسیده بود ؛  قربان گفت : شرمنده خانم ببخشید تو رو خدا ؛ من نفت نکرده بودم شالیزارم کرد من داشتم برف پارو می کردم ؛ ولی خدا رو شکر کنین که دیشب پریماه خانم اینجا بود وگرنه من و شالیزار رفته بودیم و عمارت کلا می سوخت من از دیشب تا حالا دارم شکر می کنم ؛ اگر این دختر نبود همه بیچاره شده بودیم ؛ اون راست می گفت و من اصلا به این فکر نکرده بودم اگر من با اونا رفته بودم شالیزار  شامشون رو می کشید و می رفت  و دیگه عمارتی باقی نمی موند ؛ اون روز نریمان با اون برف سنگین ما رو برد بیمارستان ؛ در حالیکه به نظر خیلی ناراحت میومد حرف نمی زد و همش توی فکر بود ؛ کم دیده بودم اینطوری ساکت بمونه ؛ با این حال کارای ما رو انجام داد و  با دستی باند پیچی شده برگشتیم ؛ قربان رو دم اتاقش پیاده کرد و دور استخر چرخید و همون جا نگه داشت , گفتم : چرا وایسادی ؟ گفت :پریماه یکم صبر کن باهات حرف دارم  ؛ گفتم : چی شده ؟ بگو ؛ نگاهی به من کرد و سرشو تکون داد ؛احساس کرده بودم که یک چیزی شده ؛ و برای اینکه از اون حال بیرون بیارمش  گفتم : به خدا اگر بگی خاکستری همین الان با همین دستهام موهامو می کنم ؛  لبخندی زد و گفت : خب چیکار کنم الان خاکستریه رگه های زرد هم نداره ؛ گفتم : بی شوخی چی می خواستی بگی امروز خیلی توی فکر بودی ؛ گفت : پس متوجه شدی ؛ اول تو بگو خیلی درد داری ؟ گفتم : الان نه اون موقع که تاول ها رو می ترکوندن اذیت شدم ؛ گفت : باور می کنی دیشب تا صبح پلک بهم نذاشتم ؟ خیلی نگران بودم ولی فکر می کردم فقط ممکنه تو بترسی ؛ و یا صدای زوزه ی گرگ و شغال ناراحتت کنه ,اما نمی دونستم که این همه عذاب کشیدی ؛  اگر می دونستم هر طور شده بود خودمو می رسوندم ؛ بازم اشتباه کردم باید میومدم ؛ حالا من جواب مامانت رو چی بدم ؟ تلفن کرد ؟ حتما بهش گفتی دستت سوخته و چقدر اذیت شدی ؟ ادامه دارد
. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اظهار نظر و بذل محبت یکی از همراهان با معرفت کانالمون)🌹 همه ما هم از اینکه شما کانال خودتان را همراهی می کنید مسرور و سپاسگزاریم🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸💮🏵🌸💮🏵🌸💮🏵🌸💮🏵 رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «لأَنْ یَهْدِیَ اللهُ بِكَ رَجُلاً وَاحِداً خَیْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا».[ اگر خداوند یک نفر را به‌وسیله تو هدایت کند برایت بهتر است از دنیا و آنچه در دنیا است» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🌸 با ارسال این لینک کانال برای دوستانتان در ثواب عظیم کمک به دیگران و گره گشایی از انسان ها شریک شوید👌 👇👇👇 https://eitaa.com/pouralizadeh •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• درگاه ارسال سوال 👇👇 اینجا👈 @Pouralizade 👉 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☔️☔️☔️☔️☔️☔️☔️☔️☔️☔️ مشاوره حضوری با استاد پورعلیزاده               ️✅️ مشاوره پیش از ازدواج ✅️ رفع اختلافات همسران ✅️ درمان اضطراب و افسردگی ✅️ مسایل تربیتی و اخلاقی فرزندان 🌺 لطفا در صورت تمایل از ساعت 9 صبح تا ۵ عصر با این شماره ها تماس و نوبت دریافت کنید. 09134118416 09136569909 اصفهان، بزرگمهر،خ هشت بهشت غربی، نرسیده به چهارراه گلزار، ساختمان آفاق، طبقه سوم
📣 لطفا عزیزانی که قبل از 👈 ۳۱ مهر 👉 سوال ارسال کرده اند و پاسخ نداده ایم 👈 فقط تاریخ ارسال سوال را بفرستید تا سریعا باز کنیم 👈هر چیزی غیر از تاریخ بنویسید می روید در نوبت مجدد 👆توجه👆
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پرسش از استاد پورعلیزاده موضوع: دارم ولی چرا خوب نمیشم سوال شما عزیزان🌹👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ .باعرض سلام خدمت شما استاد محترم بنده خانم ۳۵ ساله و دارای دو فرزند یک دختر ...ساله و یک پسر .... ساله در سن ۱۸سالگی ازدواج کردم ودر سن۲۱سالگی زایمان اولم رو داشتم دخترم خیلی خیلی نا آروم بود ومن متأسفانه ایشون رو پیش دکتر نبردم وشب و روزم رو ازم گرفته بودو خیلی عصبی شده بودم و صدای دخترم که درمیومد من هیچ کنترلی رو اعصابم نداشتم و داد میزدم کتکش میزدم تا آروم میشد سراین موضوع باهمسرم هم خیلی جرو بحث داشتم ایشون میگفت چرا بچه رو میزنی گناه داره ولی ایشون که جای من نبودن،درسته کارم اصلا درست نبود ولی خیلی از لحاظ روحی به ریخته بودم چند سری به دکتر روانپزشک هم مراجعه کردم ویه سری دارو برام تجویز کردند مثل (سرترالین،دپاکین)یه مقدارکم آروم بودم تا به صورت خدا خواسته فرزند دومم رو باردارشدم وگریه میکردم که چرا من باردارم با این بچه نا آروم چه جوری میتونم یه بچه دیگه رو بزرگ کنم ولی خداروشکر محض ورود پسرم به خونمون گریه های نصف شب دخترم خیلی کم شد ومن انگار باورم نمیشد از بس عذاب کشیده بودم حالت های عصبی رو هنوز داشتم ودارم بعد ازیه مدت علاوه بر عصبی بودنم صبح که از خواب بیدار میشم انگار دو تن بار دیشب تاحالا روی بدن و استخوان های من بوده بسیار بسیار خسته ام به جایی رسیدم که حتی کارهای خونه خودم رو هم نمیتونم اونجور که قبلا انجام می‌دادم بدم نه حوصله آشپزی آنچنانی دارم نه مثل بعضی از خانم ها که هزارتا کار انجام میدن میتونم کار انجام بدم خیلی دوست دارم انجام بدم ولی اصلا حوصله ندارم و بدنم هم اجازه بهم نمیده وسط یه جارو زدن بدنم بی جون میشه و میخوابم اکثر وقت ها خوابم میاد بعداز ظهر ها خوابم میگیره شدیدا ولی اگه یه صدای راه رفتم بچه ها بیاد دیگه خوابم نمی‌بره یه بالشت میزارم زیر سرم یکی روی سرم ولی بایه صدای کوچیک نمیتونم بخوابم همیشه عذاب وجدان دارم ودلم به خصوص برا دخترم خیلی میسوزه چون خیلی کتکش زدم و میزنم الان یکم کمتر شده ولی اصلا دوست ندارم همین یه کم رو هم کتکش بزنم احساس میکنم دخترم هم عادت کرده تا نزنم آروم نمیشه من میدونم رفتارهای من باعث شده دخترم اینجوری بشه چون بچه ها هم از ما یاد میگیرن تو رفتار بچه هام میبینم خیلی باهم دعوا میکنن وهم رو کتک میزنن از پیش من یاد گرفتن من خیلی سعی میکنم در مورد تربیت بچه اطلاعاتی داشته باشم تقریبا هم میدونم با هر رفتاری از طرف بچه ها من باید چه جوری رفتار کنم ولی کنترل اعصابم رو ندارم البته مشکلاتی باهمسرم هم داشتم ودارم و در سن کودکی خودم شاهد دعواهای پدر ومادرم بودم و از هم جدا شدن و من پیش مادرم بزرگ شدم وباسختی زیاد بزرگ شدیم و بانیش زبون های زیادی ازطرف خوانواده مادرم هنوز هم ادامه داره😔بعد از زایمان پسرم به چندتا دکتر روانپزشک‌ دیگه هم مراجعه کردم یک سال زیر نظر یک دکتر کاملا بودم و پرونده داشتم فقط یه کم آروم تر بودم ولی خستگی و بی حوصلگی دست از سرم بر نمیداره دارو هایی مثل( یاس،سیتالوپرام،اس سیتالوپرام)رو مصرف کردم ولی ... با یه کارشناس طب سنتی آشنا شدم ودوماه دارو گیاهی مصرف کردم ولی هیچ اثری ندیدم کلافه شدم اصلا نمیدونم چیکارکنم از این بی حوصلگی و بی حسی بدنم خیلی بیشتر از عصبی بودنم دارم عذاب میکشم واینجوری پیش برم آینده بچه هام رو هم مطمئن هستم دچار مشکل میکنم از طرفی من که به دکتر مراجعه کردم به بنده گفتم ۶ماه دارو مصرف کنی خوب میشی ولی نشدم نه از داروشیمیایی نتیجه گرفتم نه از دارو گیاهی نمیدونم چیکار کنم 😭😭😭 بهم میگن افسردگی دارم ولی چرا خوب نمیشم من اگه بایدتا آخر عمرم اینجوری سرکنم چی میشه کمکم کنید🥺🙏🙏🙏 🦋لطفا پاسخ استاد را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
3.66M
صوت🌹استاد پور علیزاده روانشناس اصفهان ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ موضوع: دارم ولی چرا خوب نمیشم ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ 🌸 با ارسال این صوت برای دوستانتان در ثواب عظیم کمک به دیگران و گره گشایی از انسان ها شریک شوید👌 👇👇👇 https://eitaa.com/pouralizadeh ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اظهار نظر و بذل محبت یکی از همراهان با معرفت کانالمون)🌹 همه ما هم از اینکه شما کانال خودتان را همراهی می کنید مسرور و سپاسگزاریم🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•