eitaa logo
استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان 🔞🔞🔞
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
722 ویدیو
19 فایل
سلام دوستانم🌹خوشحال میشم سوالاتتون و در pv برام ارسال کنید🌹 @Pouralizade هماهنگی وقت مشاوره حضوری تماس با شماره 09134118416 👇آدرس اینستاگرام👇 instagram.com/pouralizade 👇 آدرس سایت👇 Www.pouralizade.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
973.1K
صوت استاد پور علیزاده🌹روانشناس اصفهان ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ موضوع: دوست دوران کودکی ام را با ۱۵ سال فاصله سنی بعد از ۱۷سال دیدمش و عاشقش شدم، خودشم خبر نداره ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ 🌸 با ارسال این صوت برای دوستانتان در ثواب عظیم کمک به دیگران و گره گشایی از انسان ها شریک شوید👌 👇👇👇 https://eitaa.com/pouralizadeh ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
نوشته های ناهید: شهاب طبق معمول حرف رو عوض کرد و منم راه افتادم طرف ساختمون با یک دنیا غم و درد از زندگی ؛ و با تمسخر گفتم : آره مامان من دیوونه اس راه میفته میره و بدون خبر چند روز دیگه بر می گرده ؛ می خوام بدونم اگر خدای نکرده مادر خودت هم بود همینو می گفتی ؟ با بی حوصلگی گفت : مهلا خواهش می کنم اینطوری نکن منم به اندازه ی تو ناراحتم خودت می دونی چقدر مامان رو دوست دارم ؛ و دستم رو گرفت توی دستش و آروم تر گفت : فراموش کن بزار مامان پیدا بشه بعدا در این مورد حرف می زنیم؛ باشه عزیزم ؟ همینطور که دستم توی دست شهاب بودو ول نمی کرد از پله ها بالا رفتیم وقتی به پشت در رسیدیم صدای مینا میومد که با عصبانیت می گفت : راستشو بگین برای چی با مامان دعوا کردین چرا دروغ گفتین ؟ دیدم اوضاع خرابه و طبق معمول ژیلا نتونسته جلوی دهنشو بگیره , حالا همه ی خانواده اونجا جمع بودن ؛ سارا و مهدیه همسر های مجید و مسعود و مهدی شوهر ژیلا و حتی نوه های مامان که دوتا پسر ژیلا داشت و دوتا دختر مسعود ؛ در رو بستم و با لحن تندی گفتم : صداتون رو بیارین پایین ؛ مگه نمی تونین مثل آدم حرف بزنین ؟ مجید با عصبانیت گفت : مهلا اینا دارن گم شدن مامان رو میندازن گردن ما یعنی چی ؟ من نمی فهمم اگر حتی من یا مسعود با مامان دعوا کرده باشیم که نکردیم چرا باید اون بزاره و بره ؛ ببینم نکنه فکر می کنین ما مادرمون رو سر به نیست کردیم ؟ آره ؟ خیلی بیشرف هستین که برادرای خودتون رونشناختین ؛ مسعود گفت : اگر یک کلام دیگه کسی در این مورد حرف بزنه با من طرفه ؛ مجید با خشمی که نمی تونست کنترل کنه داد زد ؛ بهشون بگو برای چی دعوا می کردیم آقا داداش ؛ مسعود از اون خشمگین تر فریاد زد بشین سرجات مرتیکه می زنم زبونت رو از پس کله ات می کشم بیرون ؛ مهدی مسعود رو گرفت و گفت : ای بابا آروم باشین ؛ بشین آقا مسعود خودتو کنترل کن ؛ این چه رفتاریه خواهش می کنم آروم باشین جلوی بچه ها خوب نیست ؛ شهاب دست منو ول کرد و رفت توی آشپزخونه مسعود دوباره داد زد ؛ اگر غیرت داری بگو اون روز چی شد که من عصبانی شدم و با تو دعوا کردم بهشون بگو سر چی بود ؛ مجید گفت : میگم فکر میکنی از کسی واهمه دارم ؟ توام نمی خواد مردونگی نشون بدی و زبون منو بکشی بیرون فکر نکن داداش بزرگمی ازت نمی ترسم منم بلدم باهات چیکار کنم ؛احترامت رو نگه دار ؛ تو یکبار خونه ی پدری ما رو به باد فنا ندادی ؟ اون زمان کسی بهت حرفی زد ؟ اون سهم همه ی ما بود که تو برداشتی و رفتی و قول دادی ماهیانه به مامان پول بدی ؛ خرج همه ی ما رو می خواستی بدی ؛ چی شد ؟ الان اون خونه بیست میلیارد می ارزه و تو با هشصد تومن معامله کردی ما همه کوچکتر بودیم و ساکت موندیم حالا دیگه حرفت چیه ؟ مسعود گفت : هان خوبه عقده هات رو بریز بیرون لابد فکر کردی حالا تو این کار رو با این خونه بکنی و هیچکس صداش در نیاد ؛ من اون زمان می خواستم سرمایه گذاری کنم که واقعا به مامان کمکی کرده باشم نشد ؛ همه چیز یک مرتبه توی این مملکت رفت بالا و نتونستم؛ به والله که نیتم بد نبود ؛ ولی تو با موذی گری اومده بودی زیر پای مامان بشینی که خونه رو بفروشه و قرض هایی که معلوم نیست چطوری بالا آوردی رو بدی ؛ نیت تو بد بود برای همین جلوت وایسادم ؛ با صدای بلند گفتم : ساکت ؛ ساکت باشین ؛شما ها چه تون شده ؟ مگه برادر هم نیستین ؟ چرا بی خودی همدیگر رو متهم می کنین ؟ خواهش می کنم این همه نسبت به هم بد بین نباشین ؛ما خواهر و برادریم ؛ برای چی این همه از هم کینه به دل گرفتین ؟ چرا ؟؛ ما کی این همه از هم دور شدیم که نمی تونیم دوست داشتن خودمون رو بهم ابراز کنیم ؛ یادتونه وقتی بچه بودیم چطور هوای همدیگر رو داشتیم ؟ حالا که بزرگ شدیم و مثلا عاقل چرا نمی تونیم دو کلام حرف حساب با هم بزنیم ؛ مسعود مشکل داره ؛ ولی ما چیکار می کنیم به جای اینکه مرهمی روی دلش باشیم همش پشت سرش غیبت می کنیم طوری که انگار از این گرفتاری اون لذت می بریم ؛ مجید بدهکاری بالا آورده ؛ هیچ کس با خودش فکر کرده که یک قدم در راه حل این بدهکاری برداره؟در عوض چیکار کردیم دائم نشستیم و گفتیم که اون بی عرضه و بی لیاقته و جز درد سر درست کردن کاری ازش بر نمیاد ؛ مینا با احمد به اختلاف برخوردن هیچ کدوم ما از دل اونا نپرسیدیم فقط قضاوت کردیم و تهمت زدیم و محکوم کردیم و رای دادیم که باید ازشون دوری کنیم ؛ اصلا شاید مامان برای همین رفته ؛ برای یک مادر خیلی سخته که ببینه بچه هاش چشم دیدن همدیگر رو ندارن ؛ فداتون بشم الان وقت این حرفا نیست ما یک درد مشترک داریم که شما ها با این رفتارتون دارین این درد رو هزار برابر می کنین ؛
مجید خواهش می کنم یکم فکر کن ؛ اون زمان که مسعود خونه رو فروخت همه ی ما قبول کردیم که سرمایه گذاری کنیم نمی دونستیم که یک مرتبه این همه خونه ها میره بالا مسعود هم نمی دونست الانم تو نباید از مامان انتظار می داشتی که این آپارتمان رو بفروشه و آواره بشه ؛ خب معلومه که میزاره میره ؛ به خدا خسته اش کردیم همه با هم دشمن شدیم برای چی نمی دونم ؛ مسعود گفت : مهلا تو خبر نداری مدتیه این آقا مجید نشسته زیر پای مامان و مرتب ازش پول می گیره زن بیچاره به ستوه اومده ؛ تازگی هم که گیر داده بود خونه رو بفروشیم و برای مادر یک جا رو رهن کنیم ؛ مامان به من گفت که نمی خواد این کارو بکنه از طرفی دلش برای مجید می سوزه والله من ترسیدم که این متمولا بالاخره کار خودشو بکنه ؛ مجید گفت : ده اون دهنت رو ببند وقتی تو می خواستی خونه ی مامان رو بفروشی متمولا نبودی ؛حالا باچه رویی به من این حرفا رو می زنی داداش بزرگه ؛ تو باعث شدی که الان این وضع همه ی ما باشه ؛ هیچکدوم ما زندگی خوبی نداریم به خاطر اینکه آقا می خواست یک روز برای من بزرگتری کنه و خرج ما رو در بیاره ؛ حالا یکی ازش بپرسه جهاز کدوم خواهرشو داد یا برای من عروسی گرفت ؛ برو آقا نزار دهنم رو بیشتر از این باز کنم ؛ شهاب از آشپزخونه اومد بیرون و با حالتی عصبی به من گفت : مهلا خانم برای همین می خواستی کنارت باشم ؟ من حنا رو می برم خونه توام بیا؛ اینجا نمون ؛سوئچ ماشین رو بده پایین منتظرتم ؛ من فکر می کردم همه ی شما الان دارین در به در دنبال مادر می گردین ولی مثل اینکه تنها چیزی که براتون مهم نیست همینه ؛ و حنا رو بغل کرد و گفت بریم مهلا و از در رفت بیرون ؛ مجید خواست بره دنبالش گفتم : حق با اونه نرو ولش کن بزار بره ؛ من که از خجالت آب شدم ؛ واقعا براتون متاسفم ؛ یعنی مال دنیا این همه ارزش داره ؟ که اینطوری آبرو ببرین ؟ ببینم این خونه رو هم فروختین و پولشو تموم کردین بعد می خواین چیکار کنین ؟ مینا گفت : بعد تو میگی نسبت به هم محبت داشته باشیم چه محبتی وقتی دوتا برادر ما فقط به فکر خودشون هستن و نه آبروی ما رو در نظر می گیرن و نه احساس ما براشون مهمه ؛ می دونم که الان برای تبرئه کردن خودشون به سر من می زنن که ازدواجت اشتباه بوده ؛ ولی حالا می فهمم که نبوده من باید فرار می کردم تا دیگه شاهد این حرفای احمقانه نباشم که سالهاست بین شما دو نفر رد و بدل میشه ؛ و می دونم که مامان یک جایی رفته که مدتی از دست شما ها خلاص بشه ؛می دونم حالش حتما خوب نیست ولی دیگه کسی نیست که توی گوشش نق بزنه و اعصابش رو بهم بریزه ؛ گفتم : لطفا امشب دیگه جر و بحث نکنین ؛ اگر خبری از مامان شد فورا منو در جریان بزارین ؛ فردا می بینمتون و از در رفتم بیرون ؛ شهاب ماشین رو آورده بود جلوی در سوار شدم ؛ و راه افتاد و گفت : واقعا که . .حرفشو قطع کردم و گفتم : نمی خوام چیزی بشنوم ؛ دیگه حوصله ی سرزنش های تو رو ندارم شهاب گفت : مهلا من واقعا نمی خواستم تو رو سرزنش کنم ولی یک طوری به مجید و مسعود بگو کارشون درست نیست ؛ گفتم : چشم بهشون میگم ؛ گفت » تو بازم از دست من دلخوری می دونم ؛ گفتم : میشه مثل همیشه باشی ؟ گفت : مثل همیشه ؟ یعنی چی ؟ گفتم : مثل همیشه که احساس من اصلا برات مهم نبود دلخور بودم به روی خودت نیاوردی ؟ دلگیر شدم مسخره ام کردی ؛ خوشحال بودم خسته بودی و حوصله ی منو نداشتی غمگین می شدم از دستم عصبانی می شدی ؛ الانم دلخورم به روی خودت نیار ؛ گفت : میخواستی این همه مغرور نباشی و ازم بخوای ؛ وقتی به جای گله کردن سکوت می کنی و حرف نمی زنی من از کجا بدونم که چه احساسی داری تازه تو چرا احساس منو نمی دونی ؟ من آدم نیستم ؟ این تو بودی که همیشه منو در نظر نگرفتی ؛ من زنگ نزدم تو چرا بهم زنگ نزدی ؟ شاید اتفاقی برام افتاده بود ؛ بگو دیگه اعتراف کن مغروری ؛ فقط بلدی مردم رو نصیحت کنی اما خودت نمی فهمی باید با شوهرت چطور رفتار کنی ؛ ادامه دارد
1.75M
صوت استاد پور علیزاده🌹روانشناس اصفهان ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ موضوع: ۱۴ ساله دارم شبانه روزی داخل اتاقشه و سرش تو نمی‌دونم با در ارتباط هست یا نه ؟ ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ 🌸 با ارسال این صوت برای دوستانتان در ثواب عظیم کمک به دیگران و گره گشایی از انسان ها شریک شوید👌 👇👇👇 https://eitaa.com/pouralizadeh ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متن ارسالی از سرکار خانم زینب که لطف کردند و برای هممون دعای خیر دارند🙏 سلام و عرض ادب 🌹 ممنونم از اینکه افراد با معرفت و باشخصیت همچون شما در کانال حضور دارند و این افتخاریست برای بنده
در پاسخ به سوالات شما والدین عزیز پیرامون آداب معاشرت کودکان: درست وقتی که فکر می کنید در تربیت فرزند تان سنگ تمام گذاشته اید، فرزندتان با یک رفتار عجیب و غریب در جمع، شما را متعجب و ناراحت می کند. در این لحظه همچنان که از رفتار فرزندتان شرمنده اید، با خودتان فکر می کنید کجای کار را اشتباه کرده اید که اینطور شد. شاید آموزشتان را یا خیلی زود شروع کرده باشید و شاید هم دیر. بهتر است بدانید آموزش هر نوع رفتاری سن و سال خاصی را می طلبد. با هم برخی از رفتارهای مناسب هر سن را مرور می کنیم. 🔶یک تا ۲ سـال: وقتی کودک تان به حدود ۱۸ ماهگی می رسد با برخی معاشرت ها و تاییدهای اجتماعی آشنا می شود. این، درست زمانی است که می توانید به کودک بیاموزید به احساسات دیگران توجه نشان دهد. 🔹پیشنهادهای ما ▪سلام و خداحافظی کردن را بیاموزید: حتما نباید کوچولویتان زبان باز کرده باشد تا به او سلام و خداحافظی را یاد دهید. شما می توانید به او بیاموزید که قبل از صحبت کردن با دست سلام و خداحافظی کند. این اولین قدم در آموزش معاشرت با دیگران است. کار جالب دیگری که می توانید انجام دهید این است که هر صبح را با گفتن «صبح به خیر» شروع کنید. ▪در حال خوردن راه نروید: اگر می خواهید کودک تان کل خانه را با میوه ای که در دست دارد نوچ نکند، باید به او یاد دهید فقط در حالی که روی صندلی اش نشسته، می تواند بخورد. یادتان باشد برای چنین آموزشی خود شما هم باید همین کار را انجام دهید. درست است که بچه ها در این سن نمی توانند زیاد بنشینند اما ۱۰ تا ۱۵ دقیقه نشستن روی صندلی به آنها درس صبر می دهد. اگر دیدید فرزندتان غذایش را به این طرف و آن طرف پرتاب می کند، به او یادآوری کنید این مسئله تبعاتی به همراه دارد. می توانید بگویید «اگر این کار رو تکرار کنی، از خوراکی خوشمزه ای که عصر می خواستم بهت بدم، خبری نیست.» ▪قدرت کلمات را فراموش نکنید: بدون شک کودک شما در این سن معنای عبارت هایی مانند «خواهش می کنم» و «متشکرم» را درست نمی داند اما شما باید از همین حالا این عادت ها را در او ایجاد کنید. یکی از کارهای هیجان انگیزی که می توانید انجام دهید این است که مثلا برای «خواهش می کنم» دست هایتان را روی قلب تان به صورت دایره وار بکشید و برای «متشکرم» دست هایتان را روی لب هایتان بگذارید و به سمت فردی که می خواهید از او تشکر کنید دراز کنید. 🔶 ۳ تا ۴ سـال در این سن می توانید دوره ابتدایی مهارت های مودبانه را برای کوچولویتان شروع کنید. آنها در این سن می خواهند ادای بزرگ ترها را درآورند بنابراین برای تعلیم اینگونه رفتارها پذیرش بیشتری دارند. 🔹پیشنهادهای ما ▪اصول اولیه را یاد دهید: تقریبا تا ۳ سالگی کوچولوی شما می تواند با قاشق و چنگال غذا بخورد. خب، همین جا کار اصلی شما شروع می شود. می توانید برخی اصول را از همین حالا ملکه ذهن او کنید، مثلا اینکه «از دستمال استفاده کن نه از آستینت»، «با دهان پر صحبت نکن»، «درست بنشین.» یادتان باشد همه این رفتارها را یکدفعه از او نخواهید و هر بار روی یکی، دو رفتار تمرکز کنید تا به آنها عادت کند. ▪جمله ها را بیشتر کنید! این سن طلایی را از دست ندهید و سعی کنید از جملات بیشتری استفاده کنید، مثلا اینکه «میشه یه خواهشی کنم!» همچنین می توانید انواع عذرخواهی و تشکر را به او یاد دهید. وقتی او را به تولد می برید به او بیاموزید از بچه هایی که با او همبازی شدند، تشکر کرده و از میزبان برای تهیه غذاهای خوشمزه قدردانی کند. ▪مهربانی یادتان نرود وقتی صحبت از مهربانی می شود تنها به این معنا نیست که از کلمات محبت آمیز استفاده کنید. کودک شما باید یاد بگیرد در برخورد با دیگران چه کار کند. با او صحبت کنید تا کم کم یاد بگیرید از چه کلماتی باید استفاده کند. ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
Meysam Ebrahimi - Joono Delam.mp3
3.13M
جونو دلم بفرستید برای همسر عزیزتون💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
1.85M
صوت استاد پور علیزاده🌹روانشناس اصفهان ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ موضوع: ۷ سالشه من از پدرش جدا شدم و دخترم با من زندگی میکنه آسیب نبودن پدر هر روز داره پررنگ تر میشه ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ 🌸 با ارسال این صوت برای دوستانتان در ثواب عظیم کمک به دیگران و گره گشایی از انسان ها شریک شوید👌 👇👇👇 https://eitaa.com/pouralizadeh ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
برنده شدن تو بحث با یه آدم باهوش سخته ولی برنده شدن تو بحث با یه ادم احمق غیر ممکنه! ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh