eitaa logo
ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
18.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
290 فایل
دعای جوشن کبیر صغیر نادعلی فرج مجیر مشلول یستشیر معراج ابوحمزه علقمه سمات صباح عشرات عدیله زیارت وارث جامعه مناجات خمس عشر ماه رجب شعبانیه رمضان عید فطر غدیر روز سحر نماز شب قدر نور گنج العرش استغفار افتتاح حرز امام حدیث کسا زهرا امیرالمومنین علی @m_mehr0
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارت‌عاشورا۩شهیدتورجی‌زاده.mp3
3.64M
🕌 زیارت عاشورا 🎙 با نوای آسمانی شهید تورجی زاده لینک دسترسی به 📖 متن 👇 ✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/2915 20BitR🚀3MB⏰Time=23:50 ┄🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر پا شده حسینیه گریه ها بیا بر روی چشم های تر از اشک ما بیا... شال عزای تو به عزایم نشانده است وقت عزای مان شده صاحب عزا بیا.. مهدوی 💚
بیان احکام مراسم.mp3
1.34M
🔰امر به معروف و نهی از منکر 🎙حجت الاسلام والمسلمین محمدی شیخ‌شبانی 🔰موضوعات مطرح شده 1⃣ بهانه‌های واهی ترک امر به معروف و نهی از منکر 2⃣شیوه‌های موفقیت‌آمیز در این امر 3⃣ اثرگذاری تدریجی و با فاصله زیاد در امر به معروف و نهی از منکر ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
💥تا روز « » که نزدیک است، روزى صد مرتبه سوره را بخوانید و به حضرت السلام هدیه کنید،ان شاءالله فیوضاتى نصیبتان می شود، 🌟و چقدر خوب است که این عمل نورانی" تلاوت صد مرتبه سوره توحید و هدیه کردن به روح مطهر و نورانی حضرت سیدالشهدا علیه السلام" به نیابت ازحضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف انجام شود. 🎙 سفارشات آیت الله العظمی وحید خراسانى در ایام دهه اول ماه محرم
برکت دعای امام سجاد(ع): اللَّهمَّ أَوْسعْ عَلَیَّ مِنْ حَلَالِ رِزْقِکَ وَ أَفِضْ عَلَیَّ مِنْ سَیْبِ فَضْلِکَ نِعْمَةً مِنْکَ سَابِغَةً وَ عطاءً غیرَ مَمْنُونٍ؛ خدایا روزى مرا از رزق حلال خود وسیع گردان و از باران فضیلت بر من فرو ریز و نعمتى پیوسته و عطایى بى منت بمن بده. اصول کافى/ج4/ص27 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
🏴🏴عن مولاناالامام الرضا عليه السلام: 🏴فَعَلى مِثلِ الحُسَينِ فَليَبكِ الباكونَ ؛ فإنَّ البُكاءَ عَلَيهِ يَحُطُّ الذُّنوبَ العِظامَ . ··· 🏴كانَ أبي عليه السلام إذا دَخَلَ شَهرُ المُحَرَّمِ لا يُرى ضاحِكا ، 🏴و كانَتِ الكَآبَةُ تَغلِبُ عَلَيهِ حَتّى تَمضِيَ عَشرَةُ أيّامٍ ، 🏴فإذا كانَ يَومُ العاشِرِ كانَ ذلكَ اليَومُ يَومَ مُصيبَتِهِ و حُزنِهِ و بُكائهِ ، 🏴و يَقولُ: هُوَ اليَومُ الَّذي قُتِلَ فيهِ الحُسَينُ عليه السلام . 🏴مولاناامام رضا عليه السلام: بر كسى چون حسين بايد كه گريندگان بگريند؛ 🏴زيرا كه گريستن بر او گناهان بزرگ را مى زدايد. ··· 🏴چون ماه محرّم مى رسيد كسى پدرم عليه السلام را خندان نمى ديد. 🏴غم و اندوه بر او چيره بود تا آن كه ده روز مى گذشت. 🏴روز دهم روز سوگوارى و اندوه و گريه او بود و مى فرمود: 🏴اين روزى است كه حسين عليه السلام در آن كشته شد. وسائل الشيعة : 10/394/8. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 فرا رسیدن ماه محرم ماه عزا و ماتم سالار شهیدان مولانا آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام تسلیت باد 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 💠 یــڪ صفحـہ قرآטּ بـہ همراـہ ترجمـہ 📖 آیات 64 تا 76 📄 ༻🍃‌🌸🍃༺         ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌🎙 📄 امروز 📖   ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🤲 اللّٰهُمَّ بِنُورِكَ اهْتَدَيْتُ، وَبِفَضْلِكَ اسْتَغْنَيْتُ، وَبِنِعْمَتِكَ أَصْبَحْتُ وَأَمْسَيْتُ؛ 💫خدایا! به نورت هدایت یافتم و به احسانت بی‌نیاز گشته و به نعمتت صبح و شام کردم؛. فرازی از دعای عشرات ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️❌از این عکس برای عکس پروفایل خود استفاده نکنید❌⛔️ دوستان عزیز متاسفانه مدتیه یه عکسی پخش شده (عکس بالا): و‌ خیلی ها اون رو روی پروفایلاشون گذاشتن بدون اینکه حتی ذره‌ای به اون دقت کنند: تو این عکس یه سوار رو نشون می‌ده سوار بر اسب سفید که یه پرچم قرمز تو دستش داره و یه کلاه‌خود با پرهای سبز به سرش، که بلاتشبیه حضرت عباس(ع) هستش؛ اگه‌ کمی عکس رو زوم کنید می‌بینید که تمام لباس این سوار زره آهنین و مشکیه، حتی کفش ها و پاهاش و همچنین عمامه به سر نداره و سر پنجه هاش هم به صورت چنگال مانند دیده میشه... درحالی که لباس اعراب اینطور نبوده؛ زره آهنین به تن نداشتن، دست هاشون رو با دست بندها و ساعد بندهای چرمین می‌بستن؛ از همه واضح تر اینکه این سوار روی سینه اش حرف ((S)) لاتین به رنگ سفید هست و مثل عرب‌ها عمامه و لباس نداره، دوستان دقت کنید که این یک حربه و مکر جدید دشمن برای توهین به مقدساته... لطفا نشر بدید و هر کی هم این عکس رو روی پروفایلش داره برداره. اون ((S)) انگلیسی هم مخفف satan هست که به فارسی همون شیطان میشه و اون مرد سوار نعوذ باللّٰه حضرت عباس(ع) نیست بلکه شیطان هست! ⛔️❌💯تا توان دارید بین دوستاتون پخش کنید💯⛔️❌ 🚫 🔁
تنبلی و بی حوصلگی 29.mp3
9.86M
۲۹ 🎤 نماز بخونم که چی بشه؟ درس بخونم که آخرش چی؟ ورزش کنم که... ⚠️ خــطر اگر حقایق رو اونطوری که هست نبینیم خیلی زود دچار تنبلی میشیم.
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و  هشتاد و هشتم باورم نمی‌شد چه می‌گوید که نگاه کردم و پیش از آنکه ماشین محمد را شناسایی کنم، در تاریکی کوچه عبدالله را دیدم که از ماشین پیاده شد و پشت سرش محمد و عطیه که یوسف را در آغوش کشیده بود، از اتومبیل بیرون آمدند. احساس می‌کردم خواب می‌بینم و نمی‌توانستم باور کنم برادر عزیزم به دیدارم آمده که قدم‌هایم را سرعت بخشیدم و شاید هم به سمت انتهای کوچه می‌دویدم تا زودتر محمد را در آغوش بگیرم. صورتش مثل همیشه شاد و خندان نبود و من چقدر دلتنگش شده بودم که دست دور گردنش انداختم و رویش را بوسیدم و میان گریه‌ای که گلوگیرم شده بود، مدام شکایت می‌کردم: «محمد! دلت اومد چهار ماه نیای سراغ من؟ می‌دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟» و شاید روزی که از خانه پدری طرد شدم، گمان نمی‌کردم دیگر برادرم را ببینم که حالا اینهمه ذوق‌زده شده بودم. محمد به قدری خجالت زده بود که حتی نگاهم نمی‌کرد و عطیه فقط گریه می‌کرد که صورتش را بوسیدم و چقدر دلم هوای برادرزاده‌ام را کرده بود که یوسف یکساله را از آغوشش گرفتم و طوری میان دستانم فشارش می‌دادم و صورت کوچک و زیبایش را می‌بوسیدم که انگار می‌خواستم حسرت بوییدن و بوسیدن حوریه را از دلم بیرون کنم. مجید از روزی که برای پیدا کردن پدر به نخلستان رفته و محمد حتی جواب سلامش را هم نداده بود، دلش گرفته و امشب هم نمی‌توانست با رویی خوش پاسخش را بدهد که محمد دستش را گرفت و زیر لب زمزمه زد: «آقا مجید! شرمندم!» و به قدری خالصانه عذرخواهی کرد که مجید هم برادرانه دستش را فشرد و با گفتن «دشمنت شرمنده!» محمد را میان دستانش گرفت و پیشانی‌اش را بوسید تا کمتر خجالت بکشد. نمی‌دانم چقدر مقابل درِ خانه معطل شدیم تا بلاخره غلیان احساس‌مان فروکش کرد و تعارف کردیم تا میهمانان وارد خانه شوند. آسید احمد و خانواده‌اش در خانه نبودند که یکسر به اتاق خودمان رفتیم و من مشغول پذیرایی از میهمانان عزیزم شدم. محمد از سرگذشت دردناک من و مجید در این چند ماه خبر داشت و نمی‌دانست با چه زبانی از اینهمه بی‌وفایی‌اش عذرخواهی کند که عطیه با گفتن یک جمله کار شوهرش را راحت کرد: «الهه جون! من نمی‌دونم چقدر دلت از دست ما شکسته، فقط می‌دونم ما چوب کاری رو که با شما کردیم، خوردیم!» نمی‌دانستم چه بلایی به سرشان آمده که گمان می‌کنند آتش آه من دامان زندگی‌شان را گرفته، ولی می‌دانستم هرگز لب به نفرین برادرم باز نکرده‌ام که صادقانه شهادت دادم: «قربونت بشم عطیه! به خدا من هیچ وقت بدِ شما رو نخواستم! لال شم اگه بخوام زندگی داداش و زن داداشم، تلخ شه! من فقط دلم براتون تنگ شده بود!» عبدالله در سکوتی غمگین سرش را پایین انداخته و کلامی حرف نمی‌زد که مجید به تسلای دل محمد، پاسخ داد: «محمد جان! چرا انقدر ناراحتی؟ بلاخره شما تو یه شرایطی بودید که نمی‌تونستید حرفی بزنید. من همون موقع هم شرایط شما رو درک می‌کردم. به جون الهه که از همه دنیا برام عزیزتره، هیچ وقت از تو و ابراهیم هیچ توقعی نداشتم!》 ❤️. I برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید 🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼 صوت تمااااااام ادعیه و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و  هشتاد و نهم ولی محمد می‌دانست با ما چه کرده که در پاسخ بزرگواری نجیبانه مجید، آهی کشید و گفت: «بلاخره منم یه برادر بودم، انقدر چشمم به دست بابا بود که فکر نمی‌کردم چه بلایی داره سرِ خواهر پا به ماهم میاد...» و شاید دلش بیش از همه برای تلف شدن طفلم می‌سوخت که نگاهم کرد و با صدایی غرق بغض، عذر تقصیر خواست: «الهه! به خدا شرمندم! وقتی عبدالله خبر اُورد این بلا سرِ بچه‌ات اومده، جیگرم برات آتیش گرفت! ولی از ترس بابا جرأت نمی‌کردم حتی اسمت رو بیارم! همون شب خواب مامان رو دیدم! خیلی از دستم ناراحت بود! فقط بهم می‌گفت: "بی‌غیرت! چرا به داد خواهرت نمی‌رسی؟" ولی من بازم سرِ غیرت نیومدم!» از اینکه روح مادر مهربانم برای تنهایی من به تب و تاب افتاده بود، اشک در چشمانم جمع شده و نمی‌خواستم محمد و عطیه را بیش از این ناراحت کنم که با لبخندی خواهرانه نگاهش می‌کردم تا قدری قرار بگیرد که نمی‌گرفت و همچنان از بی‌وفایی خودش شکایت می‌کرد: «می‌ترسیدم! آخه بابا خونه رو به اسم نوریه زده بود و همش تهدید می‌کرد که اگه بفهمه با تو ارتباط داریم، همه نخلستون‌ها رو هم به نام نوریه می‌کنه و از کار هم اخراج می‌شیم!» عطیه همچنان بی‌صدا گریه می‌کرد و محمد از شدت ناراحتی، دستانش می‌لرزید که مجید با لحنی لبریز عطوفت پاسخ شرمندگی‌اش را داد: «حالا که همه چی تموم شده! ما هم که الان جامون راحته! چرا انقدر خودت رو اذیت می‌‌کنی محمد؟» ولی من احساس می‌کردم تمام اندوه محمد و عطیه برای من نیست که خود عطیه اعتراف کرده بود چوب کارشان را خورده و حالا با همه تهدیدهای پدر به سراغ من آمده بودند که با دلواپسی پرسیدم: «محمد! چیزی شده؟» عبدالله آه بلندی کشید و محمد با پوزخند تلخی جواب داد: «چی می‌خواستی بشه؟ اینهمه خفت و خواری رو تحمل کردیم، به خاطرش پشت تو رو خالی کردیم، آخرش خوب گذاشت تو کاسه‌مون!» من و مجید با نگاهی متحیر چشم به دهان محمد دوخته بودیم و نمی‌فهمیدیم چه می‌گوید که عبدالله با لحنی گرفته توضیح داد: «بابا از دو ماه پیش که با نوریه رفتن قطر، برنگشته. این چند وقت هم مسئولیت نخلستون و انبار با ابراهیم و محمد بود. تا همین چند روز پیش که یه آقایی با یه برگه سند میاد و همه رو از نخلستون بیرون می‌کنه!» نفسم بند آمد و سرم منگ شد که محمد دنبالش را گرفت: «من و ابراهیم داشتیم دیوونه می‌شدیم! سند رو نگاه کردیم، دیدیم سند همه نخلستون‌ها و خونه‌اس که از نوریه خریده! یعنی بابا بی‌خبر از ما نخلستون‌ها رو هم به اسم نوریه زده بود، اونم همه رو فروخته بود به این یارو!» ❤️. I برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید 🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼 صوت تمااااااام ادعیه و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبریز امروز شاهد تشییع شهیدی بود که از آن جوان‌‌های امروز مارک‌پوش و عطرزده و البته دکتری بود که جانش را داد برای شهرش و عزای حسینی. پدر شهید مدافع امنیت امیر حسین پور : 🔹 این پسر آنقدری خاص بود که هر چقدر هم بگویم باز هم ناگفته‌های زیادی می‌ماند! هی می‌گفت می‌خواهم مدافع حرم شوم! آن موقع‌ها کم سن و سال بود و اجازه ندادم؛ مدام می‌گفت کاش در کربلا شهید شوم. 🔹 وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر می‌خواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. می‌گفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمی‌رسد به جان بنرهایش افتاده‌اید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشم‌هایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از 4 روز به شهادت رسید همان آرزویی که داشت. شادی روحشان ۱۰۰شاخه گل صلوات و یک آیه الکرسی قرائت بفرمایید •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•