حرف نزد.....
پـا به پـای غـم من پیـر شـد و حـرف نـزد
داغ دید از من و تبخیر شـد و حـرف نـزد
شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب
شب بـه شب آمـدنـم دیـر شد و حـرف نزد
غصـه میخـورد کـه مـن حـال خـرابـی دارم
از همین غصـه ی من سیـر شـد و حرف نزد
وای از آن لحظه کـه حرفـم دل او را سوزاند
خیس شد چشمش ودلگیر شد وحرف نزد
صورت پر شده از چین و چروکش یعنی
مادرم خستـه شـد و پیـر شـد و حرف نزد
🌹🌿تقديم به همه مادران گل🌿🌹