🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۲۰۴
بلند شدم و پشت سرش ایستادم لحنم کماکان آرام بود:
-حرف نزنیم؟ حلش نکنیم؟
در کمددیواری را بست در یک آن به سمتم چرخید و مأیوسانه پرسید
--تو هیچ وقت قرار نیست عاشق من بشی، نه؟!
بهت زده شدم آب دهانم را قورت دادم عمیق نگاهم کرد و لبخند تلخی زد:
--این دیگه چه سؤال مسخره ایه که ازت میپرسم چرا تو باید عاشق یکی بیست و هفت سال بزرگتر از خودت بشی؟
لبم را گاز گرفتم
-میشم من عاشقت میشم
شوکه شدنش را دیدم و با این حال ادامه دادم:
-اگه نشدم اگه عاشقت نشدم از زندگیت میرم برا همیشه از زندگیت میرم اذیتت نمیکنم میرم
ناباورانه لب زد:
--هانا!
-باورم کن اردشیر باورم کن
به دنبال حرفم، برای این که او را بیشتر تحت تأثیر قرار بدهم روی پنجه ی پاهایم ایستادم تا او را ببوسم که مانعم شد
-- خیلی به من نزدیک نشو تا وقتی عاشقم نشی ، هانا دلم میخواد توو این مدت یه عشق پاک و خالصانه رو بهت منتقل کنم! فقط عشق! بدون هوس ،نمیخوام با اجبار باهام باشی
حرفهایش برایم مهم بودند ارزش داشتند. دلگرمم کردند.
بغض داشتم عذاب وجدان تا خرخره ام بالا آمده بود و ذره ذره داشت خفه ام میکرد
دومرتبه روی پنجه پاهایم ایستادم و در حالیکه صورتش را قاب میگرفتم این بار به لبهایش بوسه ای نرم و آرام هدیه دادم:
-ازت ممنونم که انقد با ملاحظه ای انقد جنتلمنی.
غمگین نگاهم کرد:
--من نه با ملاحظه م نه جنتلمن من فقط عاشق توام
این بار همان طور که لبخند تلخی روی لبانم داشتم، بوسه ای روی صورت شش تیغ کرده اش کاشتم
-می دونم خوب میدونم که چقد عاشقمی
خم شد بغلم کرد موهایم را بوسید
--شام خوردی؟
من در عین ساده بودنم ،پیچیده بودم در عین باهوش بودنم احمق بودم و در عین روراست بودنم، دروغگو .
دروغ گفتم
-مگه میلی هم داشتم؟ انقد که نگرانت بودم؟ همه ش فقط به تو فکر میکردم هیچی نخوردم.
در حالی که خورده بودم سوسیس و تخم مرغ خورده بودم
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
تو خونه ی منی ✨️
خونه ی امنی که ....
توش هر جور باشم و نباشم ، بازم میدونم تو هستی و دوستم داری 💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
گل بی نقص من 💞
نفسام حبستن 💞
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
دورتبگردم...
عشقمن
وقتےاومدےتوےزندگیممنفهمیدم
دنیاچقدرمیتونہباتوقشنگباشہ
اومدےتابفهمم :
چقدردوستداشتنتقشنگہ
بودنتڪنارمقشنگترینحسہ
توفرقدارےباهمہ
توهموننشونهازخدایےڪہ
بهشمیگنمعجزه
باتوهمهچےخوبہقشنگم💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۲۰۵
در حالیکه خورده بودم سوسیس و تخم مرغ خورده بودم. تحت تأثیر قرار گرفت این را من فهمیده بودم. فوری پرسید:
--چی میخوری واسه ت سفارش بدم؟
حرکتی به بدنم دادم:
-پیتزا ها؟ نظرت چیه؟ بخوریم؟ زیاده روی که نمیکنیم؟
--هرچی تو امر کنی میخوریم همین الان سفارش میدم
اخم تصنعی ام را بروز دادم
-نخیرم اول برو دست و صورت تو بشور، بعد. آها، لطفاً موهاتم مرتب کن دلم نمیخواد شلخته باشی.
بالاخره خندید:
--اطاعت میشه خانم خانما! تو فقط اخم نکن!
-نمیکنم بدو برو بشور بيا.من گشنه مه !
رفت شست آمد. پیتزا سفارش داد.
شاممان را که خوردیم روی تخت دراز کشیدیم و مشغول فیلم دیدن در لپتاپ شدیم.
سرم روی قفسه ی سینه اش بود و با دقت فیلم تماشا میکردم شیفته ی دیدن فیلمهای سینمایی هالیوودی بودم
آن شب اردشیر خیلی زود خوابش برد، سرش را روی بالش گذاشتم پتو را تا شکم رویش کشیدم چند لحظه ای نگاهش کردم
لپ تاپ و همین طور چراغهای روشن مانده ی طبقه ی بالا را خاموش کردم. گوشی ام را برداشتم و به طبقه ی پایین رفتم.
همان طور که در هال قدم رو میکردم با بردیا تماس گرفتم. بیشتر از دوبار تماس گرفتم که هر دفعه بی جواب ماندم
ده دقیقه ای را منتظر ماندم،همین که خواستم به طبقه ی بالا ،برگردم، نام «لجند» را روی صفحه ی گوشی ام دیدم.
ایستادم گوشی را پیش گوش راستم گذاشتم.
سکوتش را که شنیدم، پیش قدم شدم و
گفتم:
-الو؟ سلام
بی حوصله گفت:
---سلام، بله؟
نکند بیدارش کرده بودم؟
-خوبی؟ خواب بودی؟
بی رمق جواب داد:
---خوبم نه کاری داشتی؟
صدایم به حدی آرام بود که اردشیر را از خواب بیدار نکند
-خواستم بدونی که با عموت آشتی کردم در واقع عموت راضی شد با من آشتی کنه
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
خاص ترین مخاطب قلبم
بہ قدر نفسهایم دوستت دارم
بهانہ ے بودنم
دوستت دارم
لبخند لحظہ هاے خوش
این عاشق دوستت دارم
عشقمون ماندگار💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
Reza Faraz - Harfe Mardom.mp3
8.78M
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
عشقم دلم به بودنت قرصه
همین که کنارمی
همین که مث کوه پشتمی
همین که هستی
تمام نداشته های منو جبران میکنه
هیچی جز تو نمیخوام
بمونی برام همیشگیم💞🦋💋
شبت بخیر نازنیم❤️❤️❤️
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
نمیدونم کجای دنیایی
ولی هر وقت رسیدی آخر خط
یادت بیار که اسم یکی از سورههاش
فاتحهست ، یعنی آغازگر و گشاینده✨🌚
شبتون بهشت✨🌚
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
صبحم باتو قشنگتر خیرمیشود
هر صبح براۍ ُتو بیدار مۍ شومـ
هر صبح بیدار مۍ شومـ
تا یڪ روز بیشتر
دوستت داشتہ باشمـ…
صبح بخیر جانانــَم🌈👩❤️💋👨
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
اینکه میگی زندگی دیگه قشنگ نیست بستگی داره دیدت از زندگی درحال حاضر چی باشه ! اگه دوست داری زندگی رو قشنگ ببینی به جزئیترین چیزها تو روزمرت توجه کن.. به دلخوشیای خیلی کوچیک به حسای خوب به رسیدن به موفقیتها به تلاش کردنها به بلند بلند خندیدنها حتی به رنگ و دوخت لباسها و هرچیزی که باهاشون زندگی میکنی اینطوری زندگی برات از قشنگ هم قشنگتر میشه...♥️
روز بخیر💖
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
تو نقطه امن منی
منبع آرامش منی
یه تیکه از قلب منی
ذوق زندگی منی
نور چشممی
امیدم به این زندگی تاریکی
انقدر بهم نزدیکی جزوی از وجود منی💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
Mojtaba Pourali - Khoobtar Az Khoob.mp3
7.71M
🎙#مجتبی_پورعلی
🎼 خوب تر از خوب💞
●━━━━━━───────⇆
◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
ㅤای خوب تر از خوب من ❤️
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۲۰۶
خواستم بدونی که با عموت آشتی !کردم در واقع عموت راضی شد با من آشتی کنه
تقریباً به رویم توپید:
---خب؟ میگی چیکار کنم؟!
دست پاچه نشدم کلمات را محکم و قاطعانه ادا کردم:
-فقط خواستم که در جریان باشی بعد از اون حرفا به نظرم نیاز بود که بدونی
صدایش را بلند کرد:
---من کی ازت گزارش لحظه به لحظه رابطه ت با عموم و خواستم؟! میشه بگی؟
این بار توانست عصبی ام کند. زورم را زدم که صدایم را آرام نگه دارم
-خوددرگیری داری؟
---چی؟!
به آشپزخانه رفتم تا لااقل بتوانم یک کمی صدایم را بالا ببرم
-یه بار با من ،خوبی یه بار بد یه بار بهم محبت میکنی یه بار اذیتم؛میگم خوددرگیری داری؟
---بگیر بخواب زن عمو میترسم نصف شب شه، دوباره هوس کنی چرت وپرت بگی!
چشمانم را ریز کردم
-مگه نگفتی اون شبو از ذهنت پاک میکنی؟!
زیرکانه گفت:
---مگه سرش برات شرط نذاشتم؟
برای اینکه ،نبازم کم نیاورم بانیشخند پرسیدم:
-چی شد؟ دلت لرزید؟
جوابش آنی و بیهوا بود آن قدر غیر منتظره که یقین داشتم خودش را هم بهت زده کرده
---دل من یه بار توو زندگیم لرزید برا هفت پشتم بسه
البته که من هم حیرت زده بودم
-برا کی؟ برا لیلی؟
سکوت که کرد با تأکید پرسیدم
-دلت برا لیلی لرزید؟
مسخره کرد:
---چیه؟ نباید میلرزید؟
تکرار کردم:
-نباید میلرزید
---اون وقت چرا؟
با غیظ، دل سوزی و حرص گفتم:
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
خوب تر از خوب همدم محبوب💞
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
بنویس ...
دوستت دارم!💝
همین طور که مینویسی
بخوان و آرام تکرارش کن ...
دوباره و دوباره!
بنویس بوسه ...
بخوان !
بوسه ...
تعجب نکن
میخواهم لبهایت را عادت دهم ؛
به این که فقط ببوسند مرا ؛
که تنها بگویند دوستم داری ...💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
گویی چِشمآن شآهکآر تُ
دَفتر نَقآشی پَرودگآر عِشق هآست...💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba