فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
یهویی امدی شدی همه چیزم 💖
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
دوست داشتنِ تو
در وجود من است
خاکش، آبش، نورش
زندگی و خیالش با عشق
با هم آمیخته است...
تو همچو نفسی هستی که در جانم
همان سویی هستی که در چشمم
همان تپشی هستی که در قلبم
و همان فکری هستی
که در سرم جریان دارد...
محبوب من!
به هرچه بیندیشم به تو فکر میکنم
به هرچه مینگرم تو را میبینم.💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#قیمت_خدا
✍ سید طاها ایمانی
#قسمت_27
💠 جلوه تمام عیار دنیا
*
چند روز بعد دوباره اومدن سراغم ... این بار واضح برای معامله کردن بود ...
بهم گفتن که من یه زخم خورده ام ... و اگر باهاشون همکاری کنم یه تیر و دو نشانه ... هم انتقامم رو می گیرم و هم هر چی بخوام برام مهیا می کنن ...
کار، موقعیت اجتماعی، ثروت، جایگاه ... حتی اگر بخوام از لهستان برم و هر جای دنیا که بخوام زندگی کنم ... زندگی خودم و پسرم رو تضمین می کنن ... و دیگه نیاز نیست نگران هیچ چیزی باشم ...
در خواست هاشون رده بندی داشت ...
درجه اول، اگر فقط زندگیم رو تعریف کنم و اجازه بدم اونها روش مانور کنن و هر چی می خوان بگن ...
درجه دوم، همکاری کنم و خودم هم توی این سناریو، نقش بازی کنم ...
درجه سوم، خودم کارگردان این سناریو بشم و تبدیل به پرچم دار این حرکت علیه ایران بشم ...
و آخرین درجه، برائت از اسلام بود ...
اگر نسبت به اسلام اعلام برائت کنم و بگم پشیمون شدم... تبدیل به یه قهرمان بین المللی میشم ... بهم مدال شجاعت و افتخار میدن ... زندگیم رو چاپ می کنن ... ازش فیلم یا سریال می سازن ...
حتی توی سازمان ملل و مدافعان حقوق بشر بهم پیشنهاد جایگاه کاری کردن ...
به خاطر استقامتی که به خرج داده بودم ... و رد کردن تمام اون فرستاده ها ... حالا به یک باره ... قدرت، ثروت، شهرت ... با هم به سمت من اومده بود ... هر چقدر من، بیشتر سکوت می کردم و فکر می کردم ... اون ها برگ های بیشتری رو برای وسوسه و فریفتن من، رو می کردن ...
- من برای همکاری، یه دلیل می خوام ... شما کی هستید؟ و از این کار من چه سودی می برید که تا این حد براش خرج می کنید؟ ...
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
رمان #پناهم_باش را در کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/3357934062Cc36566009f
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
عشـقِ من..!♡
تُورا نمیتوانِ دوست داشت
باید عاشقَت بود...
مثل نفس در سینهٔ ایِ
اَحیا میکُنی تمام جان مَرا
«توُ»جز کاملترینِ واجبات زنــدگیِ منی.. 🦋🩵
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
Mehdi Ahmadvand Remix Dar Be Dar.mp3
7.74M
🎙#مهدی_احمدوند
🎼 در به در💞
●━━━━━━───────⇆
◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
ㅤ
منو دست به سر نکن 💕
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۴۵۲
خم شدم؛ پتو را روی بدنش انداختم.
خواستم بچرخم؛ برگردم که دقیقاً همان دم، مچ دستم، گرفتار انگشتان دست او شد.
اویی که چشمهای خواب آلودش حال نیمه باز بودند؛ و همینطور خیره ی من!
دستم را تکان دادم که آزادش کنم؛ ولی او دستم را محکمتر از قبل گرفت؛ و این بار کمی هم کشید
با زبان بی زبانی از من میخواست تا کنارش بمانم؟ با یک بی زبانی
آشکار!
آب دهانم را قورت دادم و نجوا کردم
-بمونم پیشت؟
نمیتوانست راحت بخوابد نه؟
تنها جوابی که به سؤالم داد، یک حرکت ریز و مثبت به سرش بود جوابی که برای من و برای ماندنم کفایت میکرد.
ماندم؛ مگر میشد او بخواهد و من نمانم؟ محال ممکن بود که بتوانم تنهایش بگذارم؛ محال بود!
•✓•✓•✓•✓•✓•✓•✓•✓•✓
[بخاطر قوانین ایتا رمان با حذفیات و تغیرات داخل کانال گذاشته میشه]
@hosseinzade_s
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
مگه میشه بارون بباره ولی کسی دلش تنگ نشه 💔
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
یه جایی شاملو میگه :
«من در بیحوصلگیهایم
با تو زندگیها کردهام»
و چه شبایی که تو زندگیمون
حوصله هیچ بنیبشری رو نداشتیم
ولی وسطِ همون بیحوصلگی
غرقِ فکر و خیالِ یهآدم بودیم... ♥💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
یک شب
تو
هم آغوش من و حالِ دلم باش
بگذار که
در سایه ی
احساس قشنگِ تو بمیرم
شبت بخیر عشقم💋♥️👉
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
خطاب به تمام خستگان جهان:
باشد که اشک بعدی شما
اشک شوق باشد✨🌚
شبتون بهشت ✨🌚
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
زندگی
سازِ دل است
تو نوازندهٔ این سازے و بس
تو اگر شاد زنے شاد شوے
گر چه باشی
چو قنارے به قفس!
صبح بخیر دلبرم💕🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
گاهی باید برای آرامش وقت بذاریم
یِ گوشه دنج داشته باشیم
از چیزهای ساده لذت ببریم
و به هیچ چیز دیگهای فکر نکنیم🌱
روزتون بخیر💙
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
دوســتــت دارمــ
تــو همــیــشــه بــا مــن بــمــونــ
ایــن حــس و از نــگــام بــخــونــ
تــو رویــای عــشــق مــنــیــ
دوســتــت دارم ایــنــو بــدون ♥️💞🌹
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#قیمت_خدا
✍ سید طاها ایمانی
#قسمت_28
💠 دیوارهای دژ
*
- پیشنهاد خوبی نبود؟ ... اگر خوب نیستن، خودتون بهش اضافه کنید ...
- چرا ... واقعا وسوسه انگیزه ... اما می خوام بدونم کی هستید و چقدر می تونم بهتون اعتماد کنم؟ ...
- چه اهمیتی داره ... تازه زمانی که ما منافع مشترک داشته باشیم می تونیم همکاران خوبی باشیم ...
- و اگر این منافع به هم بخوره؟ ...
- تا زمانی که شما با ما همکاری کنید ... توی هر کدوم از اون بخش ها ... ما قطعا منافع مشترک زیادی خواهیم داشت ...
- منافع شما چیه؟ ... در ازای این شوی بزرگ، چه سودی می برید؟
اینو گفتم و به صندلی تکیه دادم ...
- من برای اینکه سود خودم رو بسنجم و ببینم به اندازه حقم برداشتم یا نه ... باید ببینم میزان سود شما چقدره ...
خنده رضایت بخشی بهم نگاه کرد ...
- لرزه های کوچکی که به ظاهر شاید حس نشن ... وقتی زیاد و پشت سر هم بیان ... بالاخره یه روز محکم ترین ساختمان ها رو هم در هم می کوبن ...
- و ارزش نابودی این ساختمان ...؟ ...
- منافع ماست ... چیزی که این دیوارها ازش مراقب می کنه ... شما هم بخشی از این لرزه ها هستید ... برای حفظ منافع ما، این دیوارها باید فرو بریزه ...
از حالت لم داده، اومدم جلو ...
- فکر نمی کنم اونقدر قوی باشم که بتونم این دیوار رو به لرزه در بیارم ...
- وقتی دیوارهای باغ بریزه ... نوبت به اصل عمارت هم میرسه ... و شما این قدرت رو دارید ... این دیوار رو به لرزه در بیارید خانم کوتزینگه ...
*
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
رمان #پناهم_باش را در کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/3357934062Cc36566009f
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba