eitaa logo
پژوهش های تاریخی دفاع مقدس شهرستان های کاشان و آران و بیدگل
48 دنبال‌کننده
118 عکس
11 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از امام حسنی ام
🔰اجلاسیه رزمندگان دفاع مقدس و یادبود فاتح فتح المبین سرلشگر پاسدار شهید علی آقا معمار و شهدای حوزه مقاومت بسیج امام حسن مجتبی علیه السلام 🔺️با سخنرانی چهره ماندگار هشت سال دفاع مقدس سرتیپ پاسدار حاج علی فضلی 🔺️با مداحی سیدرضا تحویل دار و اجرای آقای حسین جعفری 📍چهارشنبه ۹ خرداد _ ساعت ۲۰ 📍فرهنگسرای مهر _ تالار شهر کاشان 💌به استقبال کنگره ملی شهدای کاشان ♦️حوزه مقاومت بسیج امام حسن مجتبی علیه السلام- ناحیه کاشان 🔸️@Basijnews_kashan. حوزه مقاومت بسیج امام حسن مجتبی علیه السلام https://eitaa.com/yaemhasan
🌹🌷در سالگرد شهادت سردار شهید علی آقا اربابی حکم فرماندهی گردان به امضای سردار شهید حاج احمد کاظمی شهید علی آقا حدود شش ماه قبل از این حکم فرمانده گردان علی ابن ابیطالب علیه السلام شده بود . جبهه اینطوری بود دیگه . کسی دنبال حکم و این حرف ها نبود . بعضی ها چندسال بعد از شهادت حکم شان صادر می شد . 🌹🌷 بخشی از وصیتنامه : - خدایا ! من حقیر که لیاقت این لباس بسیج را نداشتم تو به من عنایت کردی . - خدایا ! من فقط در این دنیا دوستیم با این علی محمّدها و علی حسین ها و جواد عنایتی ها و ... بود . - خدایا ! حال که این عزیزان ، بهترین انسان ها رفتند ما را هم عقب سر این عزیزان بفرست . - خدایا ! کاروان خونین حسینی در حال حرکت است ، همة دوستان که با هم و پشت سر ما بودند رفتند . ما از این کاروان عقب ماندیم . - خدایا ! من می خواهم در روز قیامت با لباس بسیجی و با همسنگرانم و صورت خونین خدمت امام حسین (ع) و مادرش حضرت زهرا (س) برسم . 🔹 پی نوشت : علیمحمدها - برادر شهیدش علی حسین ها - سردار شهید علی حسین ایمانیان جواد عنایتی - سردار شهید از اطلاعات عملیات لشکر۱۴
📷 سال ۱۳۹۰ - یادواره شهدای محله فخارخانه بیدگل 🙏 اسوه های صبر- فداکاری و ایثار - تاج سر ملت از راست مرحومین مغفورین ابوی شهیدان سرافرار حسن خدمتی 🌹 - حسن فینی زاده 🌹- اصغر صباغیان🌹 - علیرضا ملکپوریان 🌹
🎙 قرارگاه رادیویی فتح برگزار می‌کند: با معرفی کتاب و نویسنده های کاشان (موضوعات دفاع مقدس) 📻 از رادیو کاشان موج اف ام ردیف ۹۷/۷مگاهرتز 🌱یکشنبه سی و یک تیر ماه 🕰 ساعت : ۱۳ 📚این هفته معرفی کتاب: 'وقتی به هوش آمدم ' با حضور نویسنده کتاب: ✍️جناب آقای عباس رئیسی بیدگلی همراه با روایت های جذاب و شنیدنی. 🔸تهیه کننده : دکتر مهدی رسولی 🔸سردبیر : محمد هادی صاحبی فرد 🔸@b_h_kashan 🔸@kashian_ir 🔸@honarkashan
🌹 سقای جبهه ها 📷 تصویر اعلامیه مراسم بزرگداشت شهید ماشاالله سقاحضرتی 🔹 متولد ۱۳۱۶ بود و به دلیل فقر دامنگیر اکثر خانواده ها در آن سالها مجبور شد از سن ۱۰ سالگی کارگر شرکت ریسندگی کاشان شود . 🔸 در سال ۵۷ در تظاهرات انقلاب اسلامی ماشینش را به رگبار بستند . 🔹 با شروع جنگ و در تخصص رانندگی عازم جبهه شد . 🔸 آخرین بار خرداد ۱۳۶۱ از طرف جهاد کاشان به عنوان راننده پایه یک به جبهه اعزام شد و به عنوان راننده تانکر آب به دوستانش در تیپ المهدی (عج) پیوست . 🔹 دو هفته قبل از آغاز عملیات رمضان در منطقه کوشک به تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۶۱ در هنگام آبرسانی به فیض شهادت نائل آمد . 🌹 در هنگام شهادت صاحب شش فرزند بود و مزار مطهرش در گلزار شهدای دارالسلام کاشان می باشد .
🖌 باز نشر به مناسبت سالگرد شهادت سیداصغر مصطفوی 🔹 این پست در سال ۱۴۰۰ در تلگرام منتشر و تاریخ های در متن مربوط به همان سال است . 🌹 سالگرد شهادت سید اصغر بعد از 39 سال از آخرین مرحله عملیات رمضان به روز عید غدیر خم و روز عید سادات افتاد . 🔸 امروز ۷ مرداد ۱۴۰۰ و روز عید سعید غدیر خم است ، ۳۹ سال قبل - ۷ مرادد ۱۳۶۱ مطابق بوده با ۸ شوال یعنی ۸ روز بعد از پایان ماه مبارک رمضان . 🔹 دیشب آخرین مرحله عملیات رمضان شروع و امروز پایان یافته است . یکی از آن آسمانی ها این شب ، پسر خاله عزیزم سید اصغر مصطفوی بود که آسمانی شد و پیکر مطهرش در منطقه ماند . 🌹 سید اصغر چند ماه قبل نیز در عملیات بیت المقدس شرکت کرده بود و در فراغ بچه محل های شهیدش ، مهدی جندقیان – ابوالفضل الماسی – علیرضا کریمشاهی - حسن فینی زاده و محمد فتح قریب روزها و شب هایی را به سختی گذرانده بود و حالا امروز به آرزویش رسیده و در جمع دوستان شهیدش بود . 🌹 ۲۷ شهید آخرین مرحله عملیات رمضان از کاشان و آران و بیدگل در ۱۰ مرداد تشیع می شوند ، ولی پیکر سید اصغر و شهدایی دیگر در منطقه می ماند . 🔸 10 سال بعد و مصادف با ماه مبارک رمضانی دیگر ، انتظار حاج آقا فخرالدین و خاله جانم به سرآمد و مسافر غریب شان به شهر بازگشت و در جوار معلم شهید حسن خدمتی ، دیگر پسرخاله عزیز ، در گلزار شهدای امامزاده هادی بیدگل ماواء گرفت . 🌹 راهشان برای همیشه روشن و تابناک باد .
📷 سال ۱۳۶۱ - سپاه کاشان - از راست حاج سید جواد تکیه -.حاج محمد شاطری - حاج رضا کاظمی - مرحوم حاج محمد خدابخش - حاج جواد بیدگلی مرحوم جانباز جانباز حاج محمود غلام زاده 🌹 بمناسبت اولین سالگرد عروج سردار گرانقدر و فرمانده عزیز حاج محمد خدابخش مجلس یادبودی روز پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۵/۱۸ از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹ در کاشان خیابان درب اصفهان مسجد جواد الائمه بر گزار می گردد.
🌹 در سالگرد شهادت سردار شهید محمد تقی پکوک ✅ شهادت ۲۱ مرداد ۱۳۶۲ - کمین ضدانقلاب در مسیر جاده در مسیر کرمانشاه به اسلام آباد 🌹 شهید پکوک سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران کاشان در آمد . در سال ۵۸ با گروه ضربت شهید معمار در آزادسازی و پاکسازی شهرهای سقز و بوکان و مهاباد شرکت کرد . در اردیبهشت ۱۳۵۹ با همرزمانش در پاکسازی شهر سنندج مشارکت کرد . بعد از عملیات گروه شهید معمار به کاشان برگشتند اما شهید پکوک به همراه سردار شهید حاج عباس کریمی در کردستان مانند و به مریوان نزد حاج احمد متوسلیان رفتند و با شروع جنگ تحمیلی و تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص) شهید پکوک به فرماندهی واحد مینی کاتیوشا رسیدند . ✅ نحوه شهادت در خاطرات سردار جانباز حاج عباس برقی : سال ۶۲ بود که بار دیگر در عملیاتی مهران پاک‌سازی شد و بچه‌ها به اردوگاه قلاجه، همان‌جا که محل زندگی پشت جبهه‌شان بود، برگشتند. اردوگاه ابوذر هم محل زندگی بچه‌هایی بود که همسرانشان را به مناطق جنگی آورده بودند و شهید نورانی، همت و پکوک هم جزء همان‌ها بودند. فیلم سینمایی ویلایی‌ها بخشی از شرایط اردوگاه‌ها را به تصویر کشیده است. آن روز شهید نورانی و پکوک قصد داشتند برای سر زدن به خانواده‌هایشان به اردوگاه بروند و مرا هم دعوت کردند. آخر آن روز‌ها من به اردوگاه ابوذر راهی نداشتم. ‌می‌خواستیم به سمت مهران حرکت کنیم، ابتدا پکوک پشت فرمان نشست و چون گواهی‌نامه نداشت، من با او جابجا شدم تا اين‌که به حوالی میدان اسلام آباد رسیدیم. 🔹بچه‌ها گُله به گله دور هم نشسته بودند و با دیدن ما، پانزده نفری از آن‌ها پشت تویوتای ما سوار شدند. با هم همنوا می‌خواندند: با نوای کاروان، بار بندید همرهان، این قافله عزم کرب و بلا دارد.... شور و شوق بچه‌ها، دل ما را هم گرم می‌کرد.جاده پستی و بلندی بسیار داشت و همین مرا نگران می‌کرد که نکند آن‌ها بیفتند، پیش از آن‌که سرعت بگیرم، پیاده شدم و گفتم: برادرا بنشینید تا من حرکت کنم و سپس به سمت قلاجه راه افتادیم. در مسیر کرمانشاه به اسلام آباد، انفجار شدیدی از پشت سرمان به گوش رسید. من اول گمان کردم که بچه‌های ارتش در حال مانور هستند. تا آمدم.... ▪️تا آمدم ذهنیتم را به محسن بگویم، گرمای خونی را که بر روی دست راستم سُر می‌خورد حس کردم و چند دقیقه‌ای به حالت نیمه بیهوش سرم روی فرمان ماشین افتاد و دیگر چیزی نفهمیدم تا این‌که به خود آمدم و ماشین را بر لبه پرتگاه دیدم. همه توانم را در دستم جمع کردم تا بتوانم در ماشین را باز کنم، اما نمی‌شد که نمی‌شد و تازه متوجه شدم که دست‌ها و پایم تیر خورده و خونریزی شدید برایم هیچ قوتی نگذاشته است، به هر سختی بود خودم را کشان کشان از ماشین پایین انداختم و فریاد زدم: محسن کجایی؟ که یکی از بچه‌ها تلنگر زد که داد نزن، کمین خورده‌ایم. تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده، همه‌مان را مانند ستونی ردیف کرده بودند تا رگبار گلوله‌هایشان را بر جانمان بنشانند، صحنه‌ای که شاید.... 🔺صحنه‌ای که شاید بسیاری فقط آن را در فیلم‌ها دیده باشند، صحنه‌ای که در جنایات داعش بار‌ها به تصویر کشیده شد و من که از قبل هم تیر‌هایی بر دست و پاهایم نشسته بود، دوباره از هوش رفتم و بعد‌ها متوجه تیری شدم که به قفسه سینه‌ام شلیک شده بود. برای لحظاتی به هوش آمدم، خون کف ماشین را پر کرده بود. ماشینی از نیرو‌های خودی همه بچه‌ها را سوار کرد و به سمت بیمارستان اسلام آباد حرکت کرد. من گاهی به هوش و گاهی از هوش می‌رفتم. وقتی چشمانم را باز کردم، لهجه‌ای هندی از پزشکی شنیدم که بالای سرم در حال صحبت کردن بود و دوباره از هوش رفتم و صدا‌هایی گنگ به گوشم می‌رسید، اما یک لحظه شنیدم که گفت این دیگر نبض ندارد، باید ببریدش سردخانه. سردخانه نه مانند سردخانه‌های امروزی که فقط اتاقی بود که دمایی پایین داشت و سرد بود. ⚪️ انگار در خلسه بودم و همه صدا‌ها را در هاله‌ای از ابهام می‌شنیدم. خانم پرستاری را می‌دیدم که کنار پیکر شهدا قدم می‌زد، با خودم فکر می‌کردم اگر من شهید شدم پس چرا او را می‌بینم؟! همین انگیزه‌ای شد همه انرژی‌ام را لااقل در یکی از انگشتانم جمع کنم و تا این‌که بالأخره موفق شدم انگشت پایم را تکان دهم و همین شد که صدای فریاد خانم پرستار سقف اتاق را به لرزه در آورد و چندین نفر خود را سرآسیمه رساندند و این‌گونه من به دنیایی بازگشتم که ای کاش بر نمی‌گشتم. بار دیگر که چشمانم را باز کردم، خود را روی تخت بیمارستان دیدم و فرماندهان لشکر ۲۷ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که دور تختم را گرفته بودند و سر به سرم می‌گذاشتند و صدای خنده‌شان فضای اتاق را آکنده از نفس پاک‌شان کرده بود. مدتی گذشت و وقتی شرایط جسمی‌ام بهتر شد و مرا به بیمارستان شریعتی منتقل کردند....
📷 موهای بور و فری اش همیشه اسباب مزاح و شوخی دوستان و همرزمان بود . 🔹 این جوان رعنا و خوش تیپ کاشانی از وقتی نسیم رحمت بخش انقلاب اسلامی در وجودش رسوخ کرد ، دیگر به هیچ چیزی غیر از خدمت در این مسیر فکر نمی کرد . 🌹 بخشی از وصیتنامه سردار شهید محمدتقی پکوک : 🔹 من با امام عزیزمان خمینی میثاق بسته‌ام و با او وفادارم، زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده کنند، دست از او نخواهم کشید. 🔸راه سعادت بخش حسینی را ادامه دهید و زینب ­وار زندگی کنید. 🔹خدایا جندالله را که با سوگند به ثارالله در سنگر روح الله بر شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله است حمایت کن. 🔸بدانید که به دو جای بدنم شلیک خواهد شد یکی به مغزم که به اسلام می‌اندیشد و دیگر بر قلبم که برای اسلام می‌تپد. 🌹 شهادت ۲۱ مرداد ۱۳۶۲ - کمین ضدانقلاب - جاده کرمانشاه اسلام آباد - محل دفن گلزار شهدای دارلسلام کاشان
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 دریای حضور بانوان در تشیع شهدای والفجر۲ 🌹🌷 بیست و سوم مرداد ۱۳۶۲ با تشیع ۱۹ مرد آسمانی یک روز خاص برای شهرستان های کاشان و آران و بیدگل بود .
🖌 مرداد ۱۳۶۲ -عملیات والفجر دو 🌷🌹 رمز و رازهای عددی شهید عملیات با هشتمین امام شیعیان 🌷🌹 🔹 هشتمین ماه سال به دنیا آمد . 🔸 هشت سال مفقود الاثر بود . 🔹 هشتمین قبر 🔸 هشتمین قطعه گلزار 🌹 آقا سید که به دنیا آمد سید علی بود و به واسطه نسب رضویش ، او را علیرضا نامیدند . شهید از اولین شهدای لشکر امام حسین علیه السلام در شب اول عملیات لشکر بود . شهید سید علیرضا بهشتیان مدفون در گلزار شهدای دارالسلام کاشان ✅ با راز و رمزهای شما تا آخر جاده پیروزی می رویم . انشاالله