فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا بگو...
✨خانواده براشون مهم نیست
✨ میرن مَرز عشق و حال
عضویت در کانالِ
بہ رنـــــ🎨ــــگ مہـــــدویت
🆔eitaa.com/qaeb12
#عکسنوشته
به اذن عالیِ اعلی،به احترام علی(ع)...
شروع میکنم این ماه را به نام علی (ع)
فرارسیدن ماه 🌙خوبی ها ،ماه بندگی خدا وماه دوری از گناهان برشما منتظران مبارک باد .✨
عضویت در کانالِ
بہ رنـــــ🎨ــــگ مہـــــدویت
🆔eitaa.com/qaeb12
8.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽#کلیپ_مهدوی
😔چی باعث میشه بیعتِ با امام زمان رو بشکنیم❓
👈بخشی از کلاس معارف مهدویت
✨شنبهها (عمومی و رایگان)
✨"خواهران و برادران"
مدرس: استاد
#محمدصادق_آقاعلیخانی
عضویت در کانالِ
بہ رنـــــ🎨ــــگ مہـــــدویت
🆔eitaa.com/qaeb12
29.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈تلاوت دعای عهد
با صدای: استاد
#محمدصادق_آقاعلیخانی
امروز صبح
جنوب سیستان و بلوچستان
عضویت در کانالِ
بہ رنـــــ🎨ــــگ مہـــــدویت
🆔http://eitaa.com/qaeb12
به رنگ مهدویت🎨
✵✨❈﷽❈✨✵ ✍#داستانهای_مهدوی 👈این داستان #سید_احمد_رشتی 🌑هوا تاریک شده بود. سوز سردی می وزید و تا ع
✵✨❈﷽❈✨✵
#داستانهای_مهدوی
سیّد دیگر طاقت نیاورد، بغضش ترکی برداشت 😢و اشک در چشمانش حلقه زد و روی گونه های سرخش روان شد و گفت: به خدا راه را بلد نیستم، آخر چه طور بروم؟
مرد نگاهی به سیّد انداخت و گفت: پس حالا #عاشورا بخوان.
سیّد احمد رشتی این بار حال خوشی داشت. شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. لعن و سلام را داد و وقتی سر از سجده🧎 برداشت، باغبان دوباره آمد.
ـ تو هنوز اینجا هستى؟
ـ نه نرفتم، تا صبح هستم.
ـ من اکنون تو را به قافله مىرسانم.
باغبان بر الاغى سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود: پشت من بر الاغ سوار شو.
سیّد احمد رشتی سوار الاغ شد و عنان اسبش را هم کشید تا راه بیفتند. اما هر چه تلاش می کرد اسب تکان نمی خورد.😐
مرد نظری کرد و گفت: عنان اسب را به من بده، پس بیل را به دوش چپ گذاشت،و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتادند.
مرد دست خود را بر زانوى سیّد احمد گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمىخوانید؟
و بعد سه مرتبه فرمود:
🔰نافله، نافله، نافله
و باز فرمود:شما چرا عاشورا نمىخوانید؟ و سه مرتبه فرمود:
🔰عاشورا، عاشورا، عاشورا
و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمىخوانید؟
🔰جامعه، جامعه، جامعه
چند قدمی که رفتند مرد برگشت و گفت: اینان دوستان شما هستند که در کنار نهر آبى فرود آمده، مشغول وضو براى نماز صبح📿 هستند.
سیّد احمد از الاغ پیاده شد میخواست سوار مرکب خود شود ولى نتوانست. مرد از الاغ پیاده شد و بیل را در برف فرو برد و سیّد را بر مرکب نشاند و سر اسب را به سمت دوستان سیّد برگرداند.
در آن حال سیّد با ابروان در هم گره کرده 🤨به فکر فرو رفت و با خودش گفت: این مرد که بود که با من به زبان فارسی حرف زد؟ مردمان این منطقه که همه ترکاند و مسیحی، پس چرا او مرا به خواندن نافله و جامعه و عاشورا سفارش کرد؟ اصلاً چرا این قدر زود مرا به دوستانم رساند؟🤔
سیّد احمد در این افکار بود، سر که برگرداند، مرد رفته بود.
👈 پایان
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
@qaeb12
🌹🌿🌹🌿🌹
✨روزتون مهدوی
✨زندگیتون پربرکت
✨عاقبتتون بخیر
🌹🌿🌹🌿🌹
بریم که داشته باشیم😉👇