خیلی بر بیتالمال حساس بود و قبل از اینکه ساکن نجف شود، گاهی در پایگاه درس میخواند و هنگامی که میخواست درس بخواند، از پایگاه خارج میشد و در راهرو میرفت، در راهرو لامپهایی داریم که شب نیز روشن است و انجا در سرما مینشست و درس میخواند و وقتی به ایشان میگفتیم که چرا اینجا درس میخوانی میگفت: من این درس را برای خودم میخوانم و درست نیست که از نوری که هزینه آن از طریق بیت المال پرداخت میشود استفاده کنم.
#شهیدمحمدهادےذوالفقارے
#رفیق_شهیدم
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
| اگر بخواهید به جایی برسید ؛
با ڪار حوزه و #دانشگاه مشڪلتان حل نمی شود...!
این فقط به شما #علم می دهد؛
آن ڪه مشڪل شما را حل می ڪند، سجـادہ #نمـازشـب است...!
#آیتاللهجوادیآملی...🍃
#سخن_بزرگان 💡
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
•[ قراربود«راهـت»
را ادامہ دهیم...]•🕊
•[ اما من را بـبـخش
که قـدری امـلایم ضـعـیف است...]•🥀
•[ من اکنون «راحـت»
ادامه میدهم...]•❤️
#شهیدانه
" اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج "
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موضوع : بدترین عیب پنهان
🎤حاج علیرضا پناهیان
#سخنرانی
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
#فرازی_از_وصیتنامه_شهید
#مهدی_باکری 🌸☘🌺
♦️ آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار #ربّش! ولی چه کنم که تهیدستم. خدایا! تو قبولم کن 😔🤲🏻
♦️ اگر شبانه روز شکرگزار #خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز #راستین و #صادق این نعمت شویم. 🌼
♦️ خطر وسوسه های #درونی و #دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که #صدق_نیت و #خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.🦋
♦️ ای عاشقان اباعبدالله!❤️
بایستی #شهادت 🕊 را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛
♦️ بایستی محتوای فرامین #امام را درک و عمل نماییم تا بلکه قدری از تکلیف خود را #شکرگزاری به جا آورده باشیم.🌹
♦️ بدانید اسلام تنها راه #نجات و #سعادت ماست، همیشه به یاد #خدا باشید 📿 و فرامین #خدا را عمل کنید. 🌷
♦️ پشتیبان و از ته قلب، مقلّد #امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد #اباعبدالله و #شهدا بدهید که راه #سعادت و توشه #آخرت است.🏵
♦️ همواره تربیت #حسینی و #زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید که سربازانی با #ایمان و عاشق #شهادت و علمدارانی #صالح، وارث حضرت #ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. 💮
خدایا!
مرا پاکیزه بپذیر.
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
#رنج_مقدس
#قسمت_چهارم
– با اختیار و احترام بپوش بریم؛ و الا مجبور میشم پیشت بمونم، یک! مادر هم جلوی خواهرش شرمنده میشه، دو. این کتاب رو هم میبرم جریمه اینکه بیاجازه از اتاقم برداشتی، سه!
کتاب را برمیدارد و میرود. این مهمانیهای خداحافظی مبینا، باعث شده که یک دور تمام فامیل را ببینم. برای منِ دور از خانه، این انس زودهنگام کمی سخت است. مادر کنار حجم زیاد کارها و دل نگرانیهایش، با دیده محبت همه این دعوتها را قبول میکند و علی که انگار وظیفه خودش میداند مرا با احساسات اطرافیانم آشتی بدهد.
برادر بزرگتر داشتن هم خوب است و هم بد. خودش را صاحباختیار میداند و مأمور قانونی محبت به سبک خودش. با آن قد و هیبتش که از همه ما به پدر شبیهتر است؛ حمایتش پدرانه، رسیدگیهایش مادرانه و قلدریهایش مثل هیچ کس نیست. وقتیکه میخواهد حرفش را به کرسی بنشاند دیگر نمیتوانی مقابلش مقاومت کنی. مادر هم، با آسودگی همه کارها را به او میسپارد و در نبودنهای طولانی پدر، علی تکیهگاه محکمش شده است. یکیدوبار هم دعوا کردهایم؛ من جدّی بودم، ولی او با شیطنت، مشاجره را اداره کرده و با حرفهایش محکومم کرده است.
معطل ماندهام که چه بپوشم. دوباره صدای علی بلند میشود و در اتاقم درجا باز میشود.
– اِ… هنوز نپوشیدی؟
بوی عطرش اتاقم را پر میکند. نفس عمیقی میکشم و نگاهش نمیکنم. آرام، مانتوی طوسیام را از چوبلباسی برمیدارم.
– پنج ثانیه وقت داری!
مانتو را تنم میکنم. میشمارد:
– یک، دو، سه، چهار، پنج.
میآید داخل و چادر و روسریام برمیدارد و میرود سمت در.
– بقیهاش رو باید توی حیاط بپوشی، بیآینه. چرا شما خانمها بدون آینه نمیتونید دو متر هم از خانه بیرون برید؟
توی حیاط همه معطل من هستند؛ حتی مادر که دارد برای ماهیها نان خشک میریزد.
***
این مهمانی هم تمام شد و آن شب هم زیر نگاههای خریدارانه خاله و توجههای پسرخاله، حال و حوصلهام سر رفت. مبینا کنار گوشم تهدیدم کرد:
– اگر خاله خواستگاری کرد و تو هم قبول کردی، اعتصاب میکنم و عروسیت نمیآم.
علی کارش را بهانه کرد و زودتر از بقیه بلند شد. در برگشت، مادر کنار گوش علی چیزی گفت و علی هم ابرو درهم کشید و گفت:
– بیخود کردند. اصلاً تا یکسال هیچ برنامهای نداریم. نه سامان، نه کس دیگه.
خاله بعد از آن شب، چندبار هم زنگ زده بود و مادر هر بار به سختی، به خواستگاریاش جواب رد داده بود.
دلتنگ/...
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
❣️😍
یــآ مهــدی ادرکــنی
دلتنگ/...
#پروفایل
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
😍❣️
یه اربابی تو عالم هست💖
که حتی اگه جونت💫 رو هم برای رسیدن به حرمش بدی کمه...
اون ارباب مهربون ترین💎 رفیق دنیاس
اون امامیه که هوای دل آدمای دنیا رو داره....
دلتنگ/...
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
#بک_گراند
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰