"بسم رب الشهداء والصدیقین"
◀عـشــق شـهــادت
شب ها نور موبایلش را میدیدم که دعا می خواند. میدیدم که نماز شب میخواند. درِ خانه خدا گریه زاری میکند.
قبل تر ها فکر می کردم حاجت دارد، میخواهد ازدواج کند. بعد که ازدواج کرد، فهمیدم نه، حاجتش چیز دیگری است؛ عشق شهادت دارد.
راوی: مادر شهید
برگرفته از کتاب #سربلند
صفحه ی ۳۰
#شهید_محسن_حججی
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌺🌺 به شهید بی سر بپیوندید🌺🌺
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
@shahidesarboland
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
#برشی_از_کتاب_سربلند
📚دوسه ماه قبل از اعزامش مثل همیشه من و محسن را صدا زدند برای تست آمادگی جسمانی. باید دوی سههزار و دویست متر میرفتیم.🏃
بین راه گفت: "حجی آشخوری میکشن!" گفتم: "بیا این دفعه کمتر بدویم تا سری بعد ما رو انتخاب نکنن!" سوت شروع که زدند خرامان خرامان راه افتادیم.🚶
هنوز گرم نشده بودیم که گفت: " ول کن بیا بدویم." پرسیدم: "چرا؟"😕 گفت: "میدونی رفتم برا سوریه اسم نوشتم. می ترسم نمرهم پایین بیاد همین رو عَلم کنند."😅
روزی که آمد خداحافظی برای اعزام دست انداختم دور گردنش و گفتم: " دیدی آخر راهی شدی؟" دستش روی کولم بود که گفت: "توروخدا دعاکن مشکلی پیش نیاد!"🙏
گفتم: "خیالت راحت فقط رفتی حرم حضرت زینب دعام کن؛ یه دونه پرچم هم برام بیار."
چشم انداخت توی چشمم و گفت: " من که دیگه برنمیگردم!"😇 رو ترش کردم: " تو بچه داری دلت میاد؟"😕
دستش را زد به گردنش و گفت: " این رو میبینی؟ بابِ بریدنه!"😊
برگرفته از کتاب #سربلند
صفحه ی ۲۴۰-۲۴۱
#سردار_بی_سر
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌺🌺 به شهید بی سر بپیوندید🌺🌺
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
@shahidesarboland
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
"بسم رب الشهداء والصدیقین"
◀عـشــق شـهــادت
شب ها نور موبایلش را میدیدم که دعا می خواند. میدیدم که نماز شب میخواند. درِ خانه خدا گریه زاری میکند.
قبل تر ها فکر می کردم حاجت دارد، میخواهد ازدواج کند. بعد که ازدواج کرد، فهمیدم نه، حاجتش چیز دیگری است؛ عشق شهادت دارد.
راوی: مادر شهید
برگرفته از کتاب #سربلند
صفحه ی ۳۰
#سردار_بی_سر
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌺🌺 به شهید بی سر بپیوندید🌺🌺
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
@shahidesarboland
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
.
" بسم رب الشهداء و الصدیقین "
.
◀شهر ما ، خانه ما
.
با رفقا جمع شدیم توی پارک. روی چمن ولو شدیم و کیسه ی تخمه را
.
گذاشتیم وسط.😁 محسن حس " شهر ما ، خانه ما " اش گل کرد😊 که
.
پوست تخمه را تف نکنید! 😐 پشت بندش پیشنهاد داد که یکی کفشش را
.
بگذارد وسط. همه چشم ها رفت سمت کفش من.😑 قرعه را به نام من زدند.😢
.
تنها کسی بودم توی جمع که کفش شماره ۴۴می پوشید.😅
برشی از کتاب #سربلند
صفحه ی ۱۸۲
#سردار_بی_سر
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌺🌺 به شهید بی سر بپیوندید🌺🌺
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
@shahidesarboland
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
خاطره اول فصل اول.mp3
12.91M
📚#کتاب_صوتی
🌼#سربلند
روایتهایی از زندگی شهید محسن حججی 💚🕊️🌷
#سردار_بی_سر
•🌸• ↷ #ʝøɪɴ ↯
「°.•🦋 @shahidesarboland♥️•°.」
2020_04_14_09_42_18.mp3
9.17M
📚#کتاب_صوتی
🌸#سربلند
روایتهایی از زندگی شهید محسن حججی 💚🕊️🌷
#سردار_بی_سر
•🌸• ↷ #ʝøɪɴ ↯
「°.•🦋 @shahidesarboland♥️•°.」
"بسم رب الشهداء و الصدیقین"
.
◀مـحـسـن آرزوت چـیـه؟!
.
.
.
دراز کشیـده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم :
.
" اوج آرزوم اینه که پــولــ💰ــدار باشم،
یه خــ🏠ــونه تو بـهترین نقطه اصفهان،
ســ✈️ــفر های خـارج، گشت و گذار و... "
ازش پرسیدم خب مـحـسـن تـو آرزوت چـیـه؟!
.
نه گذاشت نه برداشت، گفت :💕"شـــهــادت"💕
🌹برشی از کتاب #سربلند،صفحه۱۶۷🌹
•🌸• ↷ #ʝøɪɴ ↯
「°.•🌷 @shahidesarboland 🍃•°.」
"بسم رب الشهداء و الصدیقین"
.
◀هرروز قرآن بخون
.
ازش خواستم نصیحتم کند ، حتی باچند جمله یا یک نکته .
سفارش می کرد :" هرروز قرآن بخون ، حتی شده یک صفحه یا یک آیه . خیلی تو روحیت تأثیر می ذاره ؛ اما وقتی با معنی می خونی تو فکرت هم تأثیر می ذاره.
سوره قیامت را دوست داشت و زیاد از آن حرف می زد ؛ مخصوصا شش آیه ی اولش.
می گفت:" وقتی خدا میگه اثر انگشتت رو درست کرده ، حس می کنی خدا همیشه دنبالت هست . باید خدا رو با تمام وجود یاد کرد "
برشی از کتاب #سربلند
صفحه 145
#سردار_بی_سر
•🌸• ↷ #ʝøɪɴ ↯
「°.•✨ @shahidesarboland 🍃•°.」
"بسم رب الشهداء و الصدیقین"
.
محـرم و صـفـر🏴
.
دومـاه محـرم و صـفــر کامـل لبـاس مشـکـی مـی پوشـید.▪️
از چـهل روز قــبل از عاشـورا شــروع مـی کـرد زیارت عاشـورا خواندن،👌
بعد از عاشـورا تا اربعیــن هم یک چـله دیگر مـی خواند.
تخـمه و آجـیل و خـوراکـی های ایام شـادی هم تعــطـیل.❌
از آن سـال که روضـه های دونفــره مان سه نفــره شد، برای علـی هم
جـدا روضـه مـی خـواند و سـینــه مـی زد.💔😔
.
#شهید_محسن_حججی
برشی از کتاب #سربلند
صفحه ی ۸۰ 🌹
•🌸• ↷ #ʝøɪɴ ↯
「°.•✨ @shahidesarboland 🍃•°.」
"بسم رب الشهداء و الصدیقین"
◀ دعـا کـن فـقـط!
هر شـب وسـطِ های های گریه هایش😢می زد روی شانه ام:
"رفیق! دعا کن منم این طور شهید بشم💔" ؛ .
وقتی از ارباً اربا شدن علی اکبر (ع) می خواند😔،
وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر (ع) می گفت😔،
وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس (ع) می گفت😭،
.
وقتی از بی سر شدن امام حسین (ع) ضجه می زد😭 و .
حتی از اسارت حضرت زینب (س)😔.
یک شب از دستش کلافه شدم، بهش توپیدم: .
"مسخره کردی ما رو هر شب هر شب دوست داری یه شکلی #شهید بشی!😑
.
لبخندی زد و گفت: "حاجی، دعا کن فقط! 😇🙏"
برشی از کتاب #سربلند
شهید محسن حججی 🌹
#سردار_بی_سر
•🍃• #ʝøɪɴ ↷
╭─🖤〰🥀〰🖤─╮
@shahidesarboland
╰─🖤〰🥀〰🖤─╯
هر شب وسطِ های های گریه هایش می زد روی شانه ام:
"رفیق!دعا کن منم اینطور شهید بشم"💔
وقتی از اربا اربا شدن علی اکبر(ع) میخواند،😔
وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر(ع) می گفت،
وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس(ع) می گفت،
وقتی از بی سر شدن امام حسین(ع) ضجه می زد
و حتی از اسارت حضرت زینب(س)...🥀
یک شب از دستش کلافه شدم،بهش توپیدم:
"مسخره کردی مارو هرشب دوست داری یه شکلی #شهید بشی!!
🙂لبخندی زد و گفت:
"حاجی دعا کم فقط!"💔
📕 برشی از کتاب #سربلند
#شهید_محسن_حججی
#سردار_بی_سر
╭─♥️〰🥀〰♥️─╮
@shahidesarboland
╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا