رستم و سهراب قسمت بیست و پنجم: سهراب آماده نبرد می شود #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname

چو خورشید انداخت زرین کمند زبانه برآمد به چرخ بلند بپوشید سهراب خفتان جنگ نشست از بر چرمه ی سنگ رنگ یکی تیغ هندی به چنگ اندرش یکی مغفر خسروی بر سرش کمندی به فتراک بر ، شست خم خم اندر خم و روی کرده دژم خفتان : زره چرمه : اسب فتراک : تسمه ای در کنار زین اسب مغفر : کلاه خود آهنی دژم :عصبانی _ خشمگین

رستم و سهراب قسمت بیست و ششم: سهراب در به در به دنبال رستم می گردد #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname

چو خواهی که یابی رهایی ز من سر افراز باشی به هر انجمن از ایران هر آنچه ت بپرسم بگوی متاب از ره راستی هیچ روی ورایدون که کژّی بود رای تو همان بند و زندان بود جای تو هجیرش چنین داد پاسخ که شاه سخن هر چه پرسد از ایران سپاه بگویم همه آنچه دانم به اوی به کژّی چرا بایدم گفتگوی کژّی : ناراستی-نادرستی-دروغ #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname

چو خواهی که یابی رهایی ز من سر افراز باشی به هر انجمن از ایران هر آنچه ت بپرسم بگوی متاب از ره راستی هیچ روی ورایدون که کژّی بود رای تو همان بند و زندان بود جای تو #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname

رستم و سهراب قسمت بیست و هفتم: رستم کجاست؟ #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname

رستم و سهراب قسمت بیست و هشتم: نیرنگ هجیر #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname

هجیر آن زمان گفت با خویشتن که گر من نشان یل پیلتن بگویم بدان نیک دل شیر مرد ز رستم برآرد به ناگاه گرد چنین گفت : کز چین یکی نامدار به نوّی بیامد بر شهریار #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname

هجیر آن زمان گفت با خویشتن که گر من نشان یل پیلتن بگویم بدین نیک دل شیر مرد ز رستم برآرد به ناگاه گرد چنین گفت : کز چین یکی نامدار به نوّی بیامد بر شهریار #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname

رستم و سهراب قسمت بیست و نهم: پسر ؛ در حسرت پدر #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname

دگر باره پرسید از آن سرفراز از آن کِش به دیدار او بُد نیاز از آن پرده سبز و مرد بلند از آن اسپ و آن تاب داده کمند از آن پس هجیر سپهبدش گفت که از تو سخن را چه باید نهفت؟ گر از نام چینی بمانم همی از آن است کو را ندانم همی بدو گفت سهراب کاین نیست داد ز رستم نکردی سخن هیچ یاد کسی کو بُوَد پهلوان جهان میان سپه در نماند نهان تو گفتی که بر لشکر او مهتر است نگهبان هر مرز و هر کشور است #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname

بدو گفت سهراب : کاین نیست داد ز رستم نکردی سخن هیچ یاد کسی کو بُوَد پهلوان جهان میان سپه در نماند نهان تو گفتی که بر لشکر او مهتر است نگهبان هر مرز و هر کشور است #قصه #شاهنامه #اشعارشاهنامه #شاهنامهخوانی مارا در ایتا دنبال کنید @qesehaye_shahname