eitaa logo
قبـلـہ³¹³
135 دنبال‌کننده
302 عکس
330 ویدیو
8 فایل
.. { هرقلب‌به‌سینه‌قبله‌گاهی‌دارد هرقبله‌برای‌خودخدایی‌دارد...} اما‌از‌درون‌کعبه‌فرمودخدا،ایوان‌نجف‌عجب صفایی‌دارد...🥲♥️ 🔸خادم‌شما؛ @moien_art کپی؟فورقشنگ‌تره‌مومن...🙏🏻 .. [عضو اتحاد منهاج | @menhaj_et]
مشاهده در ایتا
دانلود
هر صبح از درون دلم میکنی طلوع صبحت به خیر پادشاه شعرهای من...!'
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی عربی((:
هدایت شده از 🇵🇸 | چࢪیك³³³
📚 🛡️ 🗂 پارت 1: جلسه در مسجد ⏰ موقعیت زمان: ساعت 8 شب، شب جمعه تو اهواز. صدای اذان از بلندگوهای مسجد میاد و هوای گرم شب رو پر کرده. خیابونای شهر کم‌کم خلوت می‌شن، اما این شب برای سه تا پسر نوجوان خیلی فرق داره... شبای جمعه، همه مردم تو مسجد جمع می‌شن، ولی این شب فرق داره. سه تا پسر جوان—ایلیا، رضا و محمد—به جلسه‌ای دعوت می‌شن که توی مسجد برگزار میشه. ولی چیزی که قراره بشنوند، می‌تونه همه‌چیز رو تغییر بده. شاید حتی آینده‌شون رو به یک مسیر جدید ببره. مربی مسجد از جاش بلند میشه و سالن پر از سکوت میشه. همه چشم‌ها به اوست. اذان به گوش می‌رسه و مربی شروع می‌کنه به صحبت کردن. صدای محکم و آرامش میده به کلماتش. 👳🏻‍♂ مربی: "بچه‌ها! باید بدونید که امروز ایران با دشمنایی رو به‌رو شده که شاید شما هیچ وقت اسمشونو نشنیدید، شاید هم همیشه ازشون دور بودید. ولی این خطر، یه خطر جدیه که ممکنه خیلی زودتر از چیزی که فکر می‌کنید، به در خونه‌تون بیاد." ⚔️🔥 مربی ادامه می‌ده و حرفاش در مورد تهدیدات جهانی و نفوذ دشمنان به داخل ایران رو مطرح می‌کنه. ایلیا و رضا هنوز ذهنشون به این حرفا گیره، اما برای محمد که همیشه دنبال چالشای فیزیکی و واقعی بوده، همه‌چیز یه کم سنگین به نظر میاد. 👳🏻‍♂ مربی: "آمریکا و اسرائیل تنها دشمنای ما نیستن. جنگ امروز ما، وارد دنیای جدید شده. جنگ‌های سایبری، اقتصادی، رسانه‌ای و... اینا همه دارن اتفاق می‌افتن. این فقط یه هشدار نیست، این یه واقعیتِ تلخه." 💥💣🌍 هر کلمه‌ای که مربی میگه، همه بیشتر متمرکز می‌شن. ایلیا که همیشه فکر می‌کرد زندگی راحت و آسونی خواهد داشت، حالا از شنیدن این حرفا حس می‌کنه یه چیزی تو دلش تلاطم داره. رضا هم به فکر می‌ره. اما محمد که همیشه اهل عمل بوده، می‌خواد سریع وارد عمل بشه و آماده بشه برای چیزایی که در پیشه. 👳🏻‍♂ مربی: "ما تو دل جنگ جهانی سوم هستیم. جنگی که شاید هیچ‌کس به چشم نمی‌بینه، ولی این جنگ خیلی زودتر از چیزی که فکر می‌کنید به در خونه‌تون میاد. شما باید آماده باشید. این یه تهدید نیست. این مسئولیتِ شماست." ⚡🛡️ ایلیا با دقت به حرفای مربی گوش می‌ده. دلش یه‌جورایی لرزیده. انگار یه چیزی درونش داره بیدار میشه. رضا هم از فکرهای مختلف تو ذهنش پر شده. محمد که همیشه اهل مبارزه بوده، با خودش فکر می‌کنه: "آیا واقعاً آماده‌ایم؟" جلسه تموم میشه. بچه‌ها از مسجد بیرون میرن. هوا تو اهواز گرمه و شب، دیگه مثل شبای دیگه نیست. ایلیا، رضا و محمد تو مسیر خونه‌هاشون با هم حرف می‌زنن، اما این بار دیگه همدیگه رو با نگاهای متفاوت می‌بینن. 😌 ایلیا: "مربی گفت ما باید آماده باشیم. جدی جدی یعنی این جنگ به ما مربوط میشه؟" 🤔💬 🧐 رضا: "آره. این همه تهدیدای سایبری و رسانه‌ای هم خیلی جدی‌تر از چیزی که فکر می‌کنیم هستن." 💻⚡ 🙂 محمد: "خب، باید تو زمینه‌های مختلف آماده بشیم. فیزیکی فقط نیست. اطلاعات هم باید دستمون باشه." 👊🧠 اون شب، هیچ‌کدوم از بچه‌ها نمی‌دونن که فردا باید با هم یه تصمیم مهم بگیرن. اونم نه فقط برای خودشون، بلکه برای تمام چیزی که قراره در آینده اتفاق بیفته. پایان پارت 1.
اندر احوالات یه بسیجی دهه هشتادی...! 🥲🤌🏼 @Charik333 @Charik333 توی لیست اعضا ببینم تون 🌱
هدایت شده از ‌