-قانونِقدرت-
حکم قانون #دوم - مراقب دوستان خود باشید آنها به سرعت به شما خیانت میکنند، زیرا حسادتشان به سادگی
- من خود بیش از یک بار از کسانی که بیشتر از دیگران دوست داشتهام و به آنها اعتماد کردهام فریب خوردهام.
شاید به خاطر ویژگیهای فردی و شایستگی یکی از دوستان را بیش از دیگران دوست داشته باشید و به وی خدمت کنید؛ اما هرگز به این دام وسوسه انگیزه رفاقت که بعدها باعث پشیمانی میشود اعتماد نکنید!
- بالدازاره کاستیگلیون
-قانونِقدرت-
- من خود بیش از یک بار از کسانی که بیشتر از دیگران دوست داشتهام و به آنها اعتماد کردهام فریب خورده
سرپیچی از قانون #دوم
part1
- در میانه قرن نهم، مرد جوانی به نام میکائیل سوم فرمانروایی بیزانس را بر عهده گرفت. مادرش به یک صومعه تبعید شد و معشوق وی، به قتل رسید.
در مرکز این دسیسه عموی میکائیل، بارداس که مردی زیرک و جاه طلب بود قرار داشت. میکائیل حاکمی جوان و بیتجربه بود که دسیسه گران، قاتلان و افراد فاسد پیرامونش را فراگرفته بودند. در این وضعیت خطرناک، به فردی نیاز داشت که بتواند به عنوان مشاور به او اعتماد کند و برای این کار بهترین دوستش باسیلیوس را در نظر گرفت.
باسیلیوس تجربه سیاسی و حکومتی نداشت؛ او رئیس اسطبلهای سلطنتی بود و بارها عشق خود را به سرورش ثابت کرده بود.
این دو، سالها پیش با یکدیگر آشنا شده بودند؛ زمانی که میکائیل از اسطبلها بازدید میکرد اسبی وحشی رها شده بود و باسیلیوس، جوانی اسب آموز، از خانوادهای روستایی در مقدونیه بود که زندگی میکائیل را نجات داد. قدرت و شجاعت او بر میکائیل تأثیر گذاشت؛ وی بسیار زود باسیلیوس گمنام را به جایگاه رئیس اسطبلهای دربار رساند.
ادامه دارد...
-قانونِقدرت-
سرپیچی از قانون #دوم part1 - در میانه قرن نهم، مرد جوانی به نام میکائیل سوم فرمانروایی بیزانس را ب
سرپیچی از قانون #دوم
part2
- میکائیل دوستش را از لطف و هدیهها برخوردار میکرد و آنها به دوستانی جدا نشدنی تبدیل شدند.
باسیلیوس به بهترین مدرسه بیزانس فرستاده شد؛ بدینگونه یک دهاتی بیادب، به یک درباری با فرهنگ و فرهیخته تبدیل شد.
اکنون میکائیل امپراتور شده و نیازمند فردی وفادار بود؛ در جایگاه رئیس تشریفات و رهبر انجمن چه کسی میتواند معتمد تر از جوانی باشد که همه چیزش از میکائیل است؟
باسیلیوس برای این کار آموزش دید و میکائیل مانند برادر او را دوست داشت.
با نادیده گرفتن پندهای افرادی که برای این جایگاه بارداس توانا را به وی پیشنهاد دادند، میکائیل دوستش را برگزید.
باسیلیوس به خوبی آموزش دید و بسیار زود در همه زمینههای حکومتی به امپراتور پیشنهادهایی میداد. گویا تنها مشکل او پول بود که هرگز به اندازه کافی نداشت.
زندگی اشرافی دربار بیزانس باعث شد باسیلیوس برای مزایای قدرت حریص شود.
میکائیل حقوق او را دو و سه برابر کرد، او را به نجیب زادهای تبدیل کرد و باعث ازدواج وی شد.
ادامه دارد...
-قانونِقدرت-
سرپیچی از قانون #دوم part2 - میکائیل دوستش را از لطف و هدیهها برخوردار میکرد و آنها به دوستانی ج
سرپیچی از قانون #دوم
part3
- پرداخت هر بهایی برای حفظ چنین دوست معتمدی و جلب رضایت مندی چنین مشاوری برای میکائیل ارزشمند بود؛ اما مشکلها بیشتر شد.
بارداس رئیس ارتش بود و باسیلیوس سعی میکرد او را فردی جاه طلب نزد میکائیل معرفی کند. فردی که با دسیسهای برادرزادهاش را بر تخت نشاند تا بتواند او را کنترل کند؛ به یقین اینبار تاج را از میکائیل گرفته و خود بر سر مینهد.
باسیلیوس به اندازهای در گوش میکائیل این جمله ها را گفت تا به قتل عموی خویش راضی شد!
هنگام یک مسابقه بزرگ سوارکاری، باسیلیوس، بارداس را در شلوغی محاصره کرد و با ضربههای چاقو او را کشت.
اندکی بعد، باسیلیوس تقاضا کرد که جانشین بارداس شود تا بتواند کشور را کنترل کرده و شورشها را سرکوب کند؛ و این جایگاه به او داده شد!
ادامه دارد...
-قانونِقدرت-
سرپیچی از قانون #دوم part3 - پرداخت هر بهایی برای حفظ چنین دوست معتمدی و جلب رضایت مندی چنین مشاور
سرپیچی از قانون #دوم
part4
- قدرت و ثروت باسیلیوس فزونی یافت و چند سال بعد، میکائیل در مشکلات مالی ناشی از ولخرجی هایش از باسیلیوس خواست تا اندکی از پولی را که به عنوان امانت در این سالها از وی گرفته است پرداخت کند. در کمال شگفتی، باسیلیوس با نگاهی گستاخانه از پرداخت پول خودداری کرد و امپراتور ناگهان به موقعیت خود پی می برد.
پسر پیشین اسطبل پول و همدستان بیشتری در سنا دارد و قدرتش از پادشاه بیشتر است!
چند هفته بعد شبی که شاه بیش از اندازه نوشیده بود، پس از بیداری خود را در محاصره سربازان دید و در حالی که آنها با ضربه های چاقو شاه را میکشتند، باسیلیوس او را تماشا میکرد.
پس از آن، باسیلیوس پس از ادعای پادشاهی در حالی که سر ولی نعمت پیشین و بهترین دوستش را بر خنجری بلند گذاشته بود سوار بر اسب در خیابانهای بیزانس میگذشت.
-قانونِقدرت-
سرپیچی از قانون #دوم part4 - قدرت و ثروت باسیلیوس فزونی یافت و چند سال بعد، میکائیل در مشکلات مال
تفسیر سرپیچی از قانون #دوم
- میکائیل سوم به خاطر قدردانی از باسیلیوس آیندهاش را نابود کرد، البته باسیلیوس باید به خوبی به میکائیل خدمت میکرد زیرا ثروت، موقعیت و تحصیلات خود را مدیون امپراطور بود.
با قدرتمند شدن باسیلیوس و برآورده شدن نیازهایش روابط میان این دو مرد قویتر میشد و تنها در آن روز شوم، امپراطور با دیدن لبخند بیشرمانه باسیلیوس به اشتباه مرگبار خود پی برد. اما باسیلیوس هیولای ساخته شده میکائیل بود؛ مردی که با دیدن قدرت، از آن بیشتر میخواست، کسی که هرچه خواست، به دست آورد، با محبت بیش از اندازه لبریز شد و کاری انجام داد که بیشتر افراد در چنین شرایطی انجام میدهند.
چنین افرادی لطف دیگران را فراموش کرده و موفقیتهایشان را نتیجه شایستگی خویشتن میدانند.
میکائیل با فهمیدن این موضوع میتوانست زندگیاش را نجات دهد اما رفاقت و عشق چشمان هر مردی را کور میسازد. کسی خیانت دوست را باور نمیکند و میکائیل به این ناباوری ادامه داد تا روزی که سرش بالای نیزه رفت!
پروردگارا، در برابر دوستانم پشتیبان من باش؛ در برابر دشمنان میتوانم از خودم محافظت کنم.
- ولتر
-قانونِقدرت-
تفسیر سرپیچی از قانون #دوم - میکائیل سوم به خاطر قدردانی از باسیلیوس آیندهاش را نابود کرد، البته
- برای داشتن یک دشمن خوب، یک دوست انتخاب کنید. او به خوبی میداند که ضربه را کجا وارد کند.
- دیان د پوئاتیه
-قانونِقدرت-
- برای داشتن یک دشمن خوب، یک دوست انتخاب کنید. او به خوبی میداند که ضربه را کجا وارد کند. - دیان د
مار، کشاورز و مرغ ماهیخوار
شکارچیان در پی ماری بودند، مار از کشاورزی تقاضای کمک کرد تا از چشم تعقیب کنندگان پنهانش سازد.
کشاورز چمباتمه زد و مار به درون شکمش خزید، پس از دفع خطر کشاورز از مار خواست از آنجا بیرون آید. جای گرم و امنی بود و مار از این کار خودداری کرد!
کشاورز در راه مرغ ماهیخواری را دید و به سوی او رفت و ماجرا را در گوش وی گفت. مرغ ماهیخوار از کشاورز خواست چمباتمه زده تا مار بیرون آید.
با این کار مار سرش را از شکم کشاورز بیرون آورد و مرغ ماهیخوار او را گرفت، بیرون کشید و کشت. کشاورز نگران بود که شاید سم مار هنوز درون بدن او باشد. اما مرغ ماهیخوار گفت:
- داروی درمان سم مار پختن و خوردن شش مرغ سفید است.
کشاورز در حالی که مرغ ماهی خوار را میگرفت و در کیسه میگذاشت گفت:
- تو یک مرغ سفیدی با تو آغاز میکنم.
و به سوی خانه رفت. وقتی به خانه رسید کیسه را آویزان کرد و ماجرای آن روز را برای همسرش تعریف کرد.
زن گفت:
- تعجب میکنم، مرغ به تو خدمت کرده، تو را از اهریمن رها کرده و زندگیات را نجات داده است اما تو آن را گرفتهای و از کشتنش حرف میزنی!
او بیدرنگ مرغ ماهیخوار را آزاد کرد. اما مرغ ماهیخوار در حال پرواز و فرار چشمهای زن کشاورز را از کاسه درآورد.
نتیجه اخلاقی داستان
اگر آب به سوی بالا جریان یابد یعنی فردی در حال جبران محبتی است.
داستان محلی آفریقایی
-قانونِقدرت-
مار، کشاورز و مرغ ماهیخوار شکارچیان در پی ماری بودند، مار از کشاورزی تقاضای کمک کرد تا از چشم تعقی
سند قانون #دوم
- سود بردن از دشمنان را بیاموزید.
شما میتوانید با در دست گرفتن درست شمشیر آن را به سود خود به کار ببرید؛ باید شمشیر را از دسته بگیرید تا بتوانید از خود دفاع کنید، اگر از تیغه آن بگیرید به خود آسیب میرسانید. خردمند از دشمنانش سود بیشتری میبرد تا یک احمق از دوستانش!
- بالتازار گراسیان
-قانونِقدرت-
قانون #سوم - قصد و هدفتان را مخفی کنید.
حکم قانون #سوم
- با فاش نکردن هدف اصلی خود دیگران را بیاطلاع و گنگ نگه دارید.
اگر سرنخی از برنامه شما نداشته باشند، نمیتوانند آماده دفاع شوند. تا اندازه ممکن گمراهشان کنید؛ آنگاه زمانی که به هدفتان پی ببرند، برای هرگونه اقدامی دیر شده است.
آدمای زرنگ برای شناختن مردم زیاد وقت نمیذارن،فقط این پنج تا تکنیک از روانشناسی تاریک رو اجرا میکنن :
1.آدمایی که زیاد حرف نمیزنن به دو دسته تقسیم میشن؛ممکنه یا خیلی آدم های ساده ای باشن یا فوق العاده شخصیت عمیقی داشته باشن.
2.کسایی که دیگران رو مجبور به کاری نمیکنن خودشون هم خوششون نمیاد مجبور به کاری بشن.
3.کسایی که معمولا ارتباط چشمی برقرار نمیکنن یا سریع نگاهشون رو میدزدن؛یا اعتماد به نفسشون پایینه و حس امنیت نمیکنن یا دارن یه چیزی رو مخفی میکنن.
4.کسایی که عاشق این هستن که همش غرغر و ناله کنن انتقاد پذیر نیستن و به نظر دیگران اهمیت نمیدن.
5.کسایی که راجب دیگران غیبت میکنن یا قضاوت میکنن و بد میگن اعتماد به نفس خیلی پایینی دارن و میخوان یه جوری از خودشون محافظت کنن از این طریق.