eitaa logo
معاونت پرورشی و فرهنگی 🇵🇸
4.1هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
578 فایل
💯 معاونت پرورشی و فرهنگی استان قم آدرس: قم؛ بلوار امین، جنب صدا و سیما استان، اداره کل آموزش و پرورش استان قم شماره دفتر:+982532938043
مشاهده در ایتا
دانلود
همکاران عزیزاستغفار،توسل،دعاوخواندن زیارت عاشورابه نیت دفع آفات وبلیات ان شالله مدنظرهمه باشه. ان شالله به حق نفسهای پاک خدا سلامتی وآرامش روبه جامعه برگردنه.
صادقی: گروه درسی تفکر و سبک زندگی پایه هشتم https://eitaa.com/KDTVSZ8 گروه درسی تفکر و سبک زندگی پایه هفتم https://eitaa.com/KDTVSZ7
☝☝☝☝☝باسلام قابل توجه دبیران محترم درس تفکروسبک زندگی
⭕️متن دعای هفتم صحیفه سجادیه که امروز رهبر انقلاب خواندن آن را به مردم توصیه کردند: 🔸و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ : يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِوَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. 🔸ترجمه دعای هفتم: اي آنكه گرهِ كارهاي فرو بسته به سر انگشت تو گشوده مي‌شود، و اي آن كه سختيِ دشواري‌ها با تو آسان مي‌گردد، و اي آن كه راه گريز به سوي رهايي و آسودگي را از تو بايد خواست. سختي‌ها به قدرت تو به نرمي گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهي به نيروي تو به انجام رسد، و چيزها، به اراده‌ي تو موجود شوند، و خواستِ تو را، بي آن كه بگويي، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بي آن كه بگويي، رو بگردانند. تويي آن كه در كارهاي مهم بخوانندش، و در ناگواري‌ها بدو پناه برند. هيچ بلايي از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگرداني، و هيچ اندوهي بر طرف نشود مگر تو آن را از دل براني. اي پروردگار من، اينك بلايي بر سرم فرود آمده كه سنگيني‌اش مرا به زانو درآورده است، و به دردي گرفتار آمده‌ام كه با آن مدارا نتوانم كرد. اين همه را تو به نيروي خويش بر من وارد آورده‌اي و به سوي من روان كرده‌اي. آنچه تو بر من وارد آورده‌اي، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوي من روان كرده‌اي، هيچ كس برنگرداند. دري را كه تو بسته باشي. كَس نگشايد، و دري را كه تو گشوده باشي، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كني، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گرداني، كسي مدد نرساند. پس بر محمد و خاندانش درود فرست. اي پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روي من بگشا، و به نيروي خود، سختيِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشوده‌ام، به نيكي بنگر، و مرا در آنچه از تو خواسته‌ام، شيرينيِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشي دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاري را پيش پايم نِه. و مرا به سبب گرفتاري، از انجام دادنِ واجبات و پيروي آيين خود بازمدار. اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بي‌طاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالي است كه تنها تو مي‌تواني آن اندوه را از ميان برداري و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور كني. پس با من چنين كن، اگر چه شايسته‌ي آن نباشم، اي صاحب عرش بزرگ.
انالله و انا الیه راجعون . همکارعزیزمان جناب اقای حاج حسین غفاری معاون محترم پرورشی ناحیه ۲ امروز به رحمت ایزدی پیوستند. برای آن عزیز سفرکرده از درگاه الهی غفران واسعه وبرای بازماندگانش صبر و عافیت مسئلت داریم. شادی روح آن عزیز سفر کرده فاتحه مع الصلوات
⚫️ انا لله و انا الیه راجعون هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی آغازی بی پایان را می سراید به اطلاع کلیه همکاران گرامی می رساند جناب آقای حاج حسین غفاری معاونت پرورشی و تربیت بدنی ناحیه ۲ به رحمت ایزدی پیوستند. این مصیبت را خدمت همکاران و خانواده محترمشان تسلیت عرض نموده ، برای آن عزیز سفر کرده طلب غفران الهی و برای بازماندگان ایشان طلب صبر جمیل از درگاه ایزد منان مسئلت می نمایم. رضا رکن آبادی ریاست آموزش و پرورش ناحیه ۲ قم
⚫️ انا لله و انا الیه راجعون درگذشت ناگهانی همکار ارجمند جناب آقای حاج حسین غفاری معاونت پرورشی و تربیت بدنی ناحیه ۲ باعث تاثر و تاسف گردید. این مصیبت را خدمت همکاران و خانواده محترمشان تسلیت عرض نموده ، برای آن عزیز سفر کرده طلب غفران الهی نموده و برای بازماندگان ایشان صبر جمیل از درگاه ایزد منان مسئلت می نماییم. اداره فرهنگی هنری اداره کل آموزش و پرورش استان قم
باسلام خبردرگذشت ناگهانی همکارعزیزجناب آقای حاج حسین غفاری معاون محترم پرورشی ناحیه۲برایمان بسیارسخت وناگواربود.همکارعزیزی که سالهاشاهدتلاشهاوپیگیریهایش درجلسات وبرنامه های مختلف بودم.پیگیری مشکلات ومسایل حوزه پرورشی وفرهنگی آن ناحیه،احقاق حق دانش آموزان وحمایت ازمربیان ومعاونین پرورشی یکی ازدغدغه های اصلی وهمیشگی آن مرحوم بود. این مصیبت رابه همه همکاران بخصوص معاونین ومربیان پرورشی ناحیه ۲تسلیت عرض کرده ،برای بازماندگان آن مرحوم ازدرگاه الهی صبرجزیل وبرای آن فقیدسعیدآرامش ابدی وهمنشینی بااولیای الهی راازدرگاه احدیت خواستارم. مهدی خادمی جمکرانی اداره امورتربیتی اداره کل آموزش وپرورش استان قم
تصویری ازجلسه هماهنگی برنامه های هفته امورتربیتی ۹۸ وآخرین حضورهمکارعزیزمان زنده یادحاج حسین غفاری
"باسمه تعالی" *"انالله واناالیه راجعون"* "مشیت الهی بر این تعلق گرفته که بهار فرحناک زندگی را خزانی ماتم زده به انتظار بنشیند و این بارز ترین تفسیر فلسفه آفرینش در فراحنای بی کران هستی و یگانه راز جاودانگی اوست . *درگذشت همکار فرهنگی"آقای حاج حسین غفاری" معاون پرورشی وتربیت بدنی آموزش وپرورش ناحیه ۲قم* را به خانواده محترم ایشان و جامعه فرهنگیان تسلیت عرض نموده وبرای ایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت وبرای سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم.  محمدجعفری،مدیرکل دفترتربیت بدنی وفعالیت های ورزشی وزارت آموزش و پرورش
انالله و انا الیه راجعون برادر ارجمند جناب اقای ابوالفضل پور محمدیان ، ریاست محترم سازمان دانش اموزی استان قم بدینوسیله درگذشت مادر ارجمندتان را خدمت جنابعالی و خانواده محترمتان تسلیت عرض کرده و بقای عمر شما و بازماندگان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. اکبر علی بابایی رئیس اداره فرهنگی هنری استان قم
همکارگرامی جناب آقای ابولفضل پورمحمدیان سرپرست محترم سازمان دانش اموزی استان باسلام مصیبت درگذشت مادرگرامیتان راتسلیت عرض می نمایم.آرزومندسلامتی وصبربرای شماوخانواده محترم وهمنشینی مادرمحترمه تان رابااولیای الهی ازحق تعالی خواستارم. مهدی خادمی جمکرانی رئیس اداره امورتربیتی استان قم
میلاد باسعادت مولی الموحدین حضرت علی (ع ) و روز پدر بر کلیه همکاران وخانواده محترم مبارک باشد. انشاله در سایه سار ولایت مولا همیشه سالم وتندرست باشید. علی بابایی _ رئیس اداره فرهنگی هنری استان قم🌹🌹🌹
هدایت شده از اکبر علی بابایی
همکاران گرامی و مربیان محترم پرورشی ضمن عرض ادب و احنرام و آرزوی سلامتی برای همه ی عزیزان ، با عنایت به تعطیلی مدارس و فرصت فراغت بیشتر دانش اموزان ، بر آن شدم تا در فرصت ایجاد شده داستان های کوتاهی را خدمت دوستان ارائه کنم تا درصورت امکان در اختیار فراگیران قرار گیرد. ارادتمند- علی بابایی 📚 داستان شماره 1 : پیر زن و خدا پیر زن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت: خدایا، من خیلی تنها هستم، آیا مهمان خانه من می شوی؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد. پیر زن از خواب بیدار شد، با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود، پخت. سپس نشست و منتظر ماند. چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد. پیرزن با عجله به طرف در رفت و آن را باز کرد. پشت در پیرمرد فقیری بود. پیرمرد از او خواست تا غذایی به او بدهد. پیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست. نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا درآمد. پیر زن دوباره در را باز کرد. این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد. پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغرکنان به خانه برگشت. نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا درآمد. این بار پیر زن مطمئن بود که خدا آمده، پس با عجله به سوی در دوید. در را باز کرد ولی این بار نیز زن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذایی بخرد. پیرزن که خیلی عصبانی شده بود، با داد و فریاد، زن فقیر را دور کرد. شب شد ولی خدا نیامد. پیرزن ناامید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید. پیر زن با ناراحتی به خـدا گفت: خدایـا، مگر تو قول نداده بودی که امـروز به دیـدنم مـی آیی؟ خدا جواب داد: بله، ولی من سه بار به خانه ات آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی!🌹📚
هدایت شده از اکبر علی بابایی
📚داستان شماره2: خبر مرگ نوبل آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند. زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامه‌ها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه‌ها را می‌خواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد: آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ‌آورترین سلاح بشری مرد! آلفرد، خیلی ناراحت شد. با خود فکر کرد: آیا خوب است که من را پس از مرگ این گونه بشناسند؟ سریع وصیت نامه‌اش را آورد. جمله‌های بسیاری را خط زد و اصلاح کرد. پیشنهاد کرد ثروتش صرف جایزه‌ای برای صلح و پیشرفت‌های صلح آمیز شود. امروزه نوبل را نه به نام دینامیت، بلکه به نام مبدع جایزه صلح نوبل، جایزه‌های فیزیک و شیمی نوبل و... می‌شناسیم. او امروز، هویت دیگری دارد.یک تصمیم، برای تغییر یک سرنوشت کافی است.🌹📚
‏🌹🌹روز بیستم اسفند روز ملی راهیان نور گرامی باد.🌹🌹 اداره فرهنگی هنری آموزش و پرورش استان قم @qomtarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از اکبر علی بابایی
📚داستان شماره 3: ارتباط قلبی در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. می‌گویند خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند. وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر می‌شدند؛ ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می‌کرد. بخاطر همین تصمیم گرفتند از هم دور شوند ولی از سرما یخ زده می مردند. از اینرو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان منقرض شود. پس دریافتند که بهتر است باز گردند و گرد هم آیند و آموختند که: با زخم کوچکی که همزیستی با کسان بسیار نزدیک به وجود می‌آورد زندگی کنند، چون گرمای وجود دیگری مهمتر است. این چنین توانستند زنده بمانند. بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم می آورد بلکه آن است هر کسی با دیگری ارتباط قلبی عمیق داشته باشد و فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و خوبی های آنان را تحسین نماید.🌹📚
هدایت شده از اکبر علی بابایی
📚داستان شماره 4: دندان ها در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند: نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبخ هستند. پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو برویش نشست. یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود. پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد. سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد. پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد، مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند. پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خود بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت: همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم. مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند. بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم. همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟ پیرزن جواب داد: بفرمایید. - چرا شما چیزی نمی خورید؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید. منتظر چی هستید؟ پیرزن جواب داد: منتظر دندان هـــا هستم.🌹📚