eitaa logo
معاونت پرورشی و فرهنگی 🇵🇸
4.1هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
578 فایل
💯 معاونت پرورشی و فرهنگی استان قم آدرس: قم؛ بلوار امین، جنب صدا و سیما استان، اداره کل آموزش و پرورش استان قم شماره دفتر:+982532938043
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌹درخانه بمانیم و مهارت آموزی کنیم ✂📌 آموزش پایه موبایل کاغذی 🎥اجرا و ساخت: توسط همکار محترم جناب آقای یعقوبلو کارشناس کانون فرهنگی تربیتی معراج ناحیه 2قم @qomtarbiat
📚🌹 داستان شماره 44: بذر محبت 🌺 روزهای بسیار دور ؛ پیرزنی بود که ؛ هر روز با قطار از روستا برای خرید مایحتاج خود به شهر می آمد ... کنار پنجره می نشست ؛ وبیرون را تماشا می نمود.. گاهی؛ چیزهائی از کیف خود در می آورد و از پنجره قطار به بیرون پرتاب می نمود یکی از مسئولین قطار کنار ایشان آمد و با تحکم پرسید که: پیرزن چکار میکنی؟! پیرزن؛ نگاهی به ایشان انداخت و با لبخندی مهربان گفت : من بذر گل در مسیر می افشانم. آن مرد با تمسخر و استهزا ، گفت : درست شنیدم ؛ تخم گل در مسیر می افشانی؟! پیرزن جواب داد ؛ بله تخم گل ... مرد خنده ای کرد و گفت : اینرا که باد می برد ؛ بنده خدا ؟ پیرزن جواب داد ؛ من هم می دانم که باد می برد... ولی مقداری از این تخمها به زمین می رسند و خاک آنها را می پوشاند. مرد که خیال میکرد پیرزن خرفت شده است گفت: با این فرض هم آب می خواهند . پیرزن گفت : افشاندن دانه با من .. آبیاری با خدا.. روزی خواهد رسید که گل و گیاه تمام مسیر را پر خواهد کرد؛ و رنگ راه تغییر خواهد نمود و بوی گلها مشام تمام ساکنین و مسافرین را نوازش خواهد داد و من و تو و دیگران از رنگی شدن مسیر لذت خواهیم برد ... مرد از صحبت خود با پیرزن جواب نگرفت .با تمسخر و خندیدن به عقل آن پیرزن ؛ سرجای خود برگشت ... مدتها گذشته بود که ؛ آن مرد دوباره سوار قطار شد و کنار پنجره نشسته و بیرون را نگاه می کرد , که یک دفعه متوجه بوی خاصی شد.. کنجکاو که شد؛ دیدکه رنگ مسیر هم عوض شده است و از کنار رنگها و رایحه های نشاط آور رد می شدند و مسافرین با شوق و ذوق گلها را به همدیگر نشان می دادند آن مرد ؛ نگاهی به صندلی همیشگی پیرزن انداخت ؛ ولی..... جایش خالی بود سراغش را از دیگران گرفت ؛ گفتند : چند ماه است که ؛ از دنیا رفته است اشک از دیدگان آن مرد سرازیر شد و به نشانه احترام به آن همه احساس بلند شد و تعظیم نمود 🌺🌺 آن پیرزن رنگ و بوی گلها را ندید و استشمام نکرد ؛ ولی هدیه ای زیبا به دیگران تقدیم کرد. 📝 همیشه عشق و محبت و مهربانی به دیگران هدیه بده ؛ روزی خواهد رسید که آنکس که به او محبت میکنی با انگشت اشاره از شما به نیکی یاد خواهد کرد... 🌸🌿 *بیا تا جهان را به بَد نَسپَریم* *به کوشش همه دستِ نیکی بریم* *نباشد همی نیک و بَد پایدار* *همان بِهْ که نیکی بُوَد یادگار*🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن زیبا از همبستگی و اتحاد . 🍀جهت نشر در کانال ویژه مدرسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀درس یازدهم: درس اخلاق از : شهید محمد بروجردی 🍀جهت نشر در کانال ویژه مدرسه
🌷همکاران محترم ، مدیران ، معاونین پرورشی و مشاوران مدارس می توانند با ورود به کانال معاونت پرورشی و فرهنگی در سامانه شاد ، از اطلاعات و محتوای موجود در کانالهای فوق ، استفاده و از ویدئو ، فایل وتصاویر تولیدی را به کانال مدارس انتقال دهند . 🍀معاونت پرورشی و فرهنگی اداره کل
🌷همکاران عزیز، سلام و درود بر شما. به جهت انس جامعه دانش آموزی با قرآن کریم در ایام مبارک ماه رمضان ، اجرای طرح ( قرآنی در منزل) خدمت عزیزان تقدیم می شود . 👇 همانطور که همکاران عزیز ، مدیران ، معاونین پرورشی و آموزگاران محترم از طرح "هرمنزل، یک مسجد" استقبال خوبی کردند، امیدواریم از این طرح نیز، به خوبی بهره برداری کنند . 🌷امیدواریم با ترتیب محفل( _قرآن در منزل باحضور اعضای خانواده) حداقل روزی دوصفحه ، ضمن بهره وری از ، به جهت تشویق دیگر دوستان وخانواده ها ، در صورت تمایل،یک قطعه از محفل جمعی، به ادمین کانال رواق مدارس ارسال کنید تا علاوه بر کانال رواق مدارس ، با ساخت کلیپ مناسب درکانال کشوری شاد "معاونت پرورشی و فرهنگی " منتشر شود . 🍀جهت نشر در کانال اختصاصی مدارس جامعه وخانواده . نمی شود 🍀معاونت پرورشی و فرهنگی اداره کل آ.پ استان قم
طرح انس با قرآن محمد رضا موسوی
طرح انس با قرآن خانگی یاسر بابایی
طرح انس با قرآن خانگی محمد مهدی کاظمی
طرح انس با قرآن خانگی خانواده آریا نصرتی
006125.mp3
188.5K
📿 هر روز با قرآن 💠 سوره مبارکه الْأَنْعَام آیه ۱۲۵ 🔸 فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ ۖ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ ۚ كَذَٰلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ 🔹 آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد؛ و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینه‌اش را آنچنان تنگ می‌کند که گویا می‌خواهد به آسمان بالا برود؛ این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی‌آورند قرار می‌دهد!
3.jpg
64.1K
🔸 سلام بانو السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّة فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ 🔸 السلام علیک یافاطمه المعصومه(س)🔸 https://eitaa.com/qomtarbiat
💠 پوستر راهکارهای زندگی موفق در جز دوازدهم قرآن @qomtarbiat
📚🌹 داستان شماره 45: روزی فقط در دست خداست 🌺🌺 پیرمردی در دامنه ی کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا زندگی اش بهبود یابد پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکر کرد وبسوی خانه روان شد .و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود زن همسایه نمک نیاز داشت به خانه ی آنها رفت و زن نمکدان را به او داد زن همسایه همینکه چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد. پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراحت و عصبانی وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم . چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین را به حضرت سلیمان (ع) گفت . حضرت سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت:احتیاط کن که این را گم نکنی پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد .دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید. پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت . 🍂🍂 پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی؟ پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد . پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی و حتما بفروش که در حال زندگیت تغییری آید. پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد . خانه پیر مرد کنار دریا بود هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد . با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید . پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت . حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود که فرستاده خدا جبرئیل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حال بنده مرا تغییر دهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست .خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم .پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شدماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم .پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت . همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد . شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخصی پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد. پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد . نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند.فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد 📝 به خداوند یقین و باور داشته باشید. 🌼منْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا ☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند. @qomtarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷مجموعه ده قسمتی ازتابلوهای آموزشی 👇 روان در ایام قرنطینه :همدلی در قرنطینه خانگی :تمام مقاطع تحصیلی :گروه هنری اداره مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی استان فارس 🍀جهت نشر در کانال ویژه مدارس معاونت پرورشی و فرهنگی اداره کل آ.پ قم 👇👇👇 قسمت ۱ تا ۵ 👇👇
🌺قسمت ۱👇 نقش ها و تقسیم کار قرنطینه خانگی : تمام مقاطع تحصیلی # اداره مراقبت دربرابرآسیبهای اجتماعی
🌺 قسمت ۲👇 :انتقادسازنده :تمامی مقاطع تحصیلی مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی
🌺 قسمت ۳ 👇 :غلبه بر ترس و ناامیدی در قرنطینه خانگی :تمام مقاطع تحصیلی مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی
🌺 قسمت ۴👇 : مدیریت خشم در قرنطینه خانگی :تمام مقاطع تحصیلی مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی
27.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و تا- شماره ۴ تولیدی معاونت پرورشی و فرهنگی قم - اداره فرهنگی هنری ناحیه ۲. کانون معراج 🍀جهت نشر در کانال ویژه مدارس
طرح قرائت خانگی قران . امیر محمد صارمی کلاس ششم
🌺قسمت ۵👇 :همدلی در قرنطینه خانگی :تمام مقاطع تحصیلی مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی