«انتظار در مبارزه است»
🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۵| 🇱🇧
«امام(ره) به ما آموخت که
«انتظار در مبارزه است»
و این بزرگترین پیام او بود
و پس از او،
اگر باز هم امیدی ما را زنده میدارد،
همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم.
امام(ره) ما را آموخت که
«عرفان را با مبارزه جمع کنیم»
و خود بهترین شاهد بود بر این مدعا که
«عرفان عین مبارزه است»
و از این پس دیگر چه داعیهای میماند
برای آنان که
عرفان را به مثابه امری کاملاً شخصی،
بهانه واماندگی خویش میگرفتند؟»
▫️▫️▫️
«امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم،
با داغ جراحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش.
امام رفت
تا بار تکلیف ما بر گُرده عقل و اختیارمان بار شود و
همانسان که سنت لایتغیر خلقت بوده است،
چرخه بلیات ما را نیز به میدان کشد و
آزموده شویم و
این آیت ربانی درست درآید که
«ولنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین»»
📌 #بیروت|دیواره پل|
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
🚩 @qoqnoos2
ققنوس
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۳ (قسمت سوم) «خرس قهوهای یقهدیپلما
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۳
(قسمت چهارم)
«بال و پرم میسوزد!»
بالاخره به هر ضرب و زوری هست از این مرحله هم عبور میکنیم، برای رفتن به بخش ویژه، کسی دعوتت نمیکند، باید کمی رویت را سفت کنی و خودت بروی جلو! امسال هم که ویژه را «الف» و «ب» کردهاند و به «ویژه-الف»
کارت ندادهاند، دردسرش برای مثل منی که نمیشناسندت بیشتر است، اسم و عکست را باید در برگهها جستوجو کنند و تطبیق دهند... پارسال در همین نقطه بود که دیگر راه ندادند و گفتند جا نیست، ویژه و عادی و الف و ب هم نداشت، همه را راهی درب انتهایی حسینیه کردند... اینبار هم اگر کمی دیرتر میرسیدم همان اتفاق تکرار میشد...
راهرویی درست کردهاند که به درب جلویی حسینیه ختم میشود... #مهدی_شریفیان هم ملحق میشود و با هم میرویم... در راهرو #امیر_طلاجوران ایستاده و منتظر کسی است... ورودی حسینیه، دکتر #محسنی را میبینم که در اوج شلوغی و فشار کارها، لبخند بر لب دارد و با احترام تعارف میکند به داخل...
▫️▫️▫️
وارد حسینیه که میشویم #علی_عشرتی و آقای #مقدسیان مشغول خیرمقدم و تشریفات ورودی و چینش محترمانه مهمانان هستند...، تقریباً از اینجا به بعد را دوستان میچینند... و البته همچنان دکتر #محسنی و #سید_مظاهر فرماندهان میدان هستند... راهنمایی میکنند و در ردیف جلویجلو، بعد از آخرین نرده در امتداد جمعیتی که تکیه زدهاند به نردهها مینشانندم... کنار #مهدی_کمانی، آنورش #حامد_خمسه نشسته و بعدش هم #مسعود_پیرایش... در همین امتداد، کمی آنطرفتر تقریباً وسط حسینیه، #سید_حسین_آقامیری و #محمدحسین_طبرستانی و #محسن_محمدی_پناه را میبینم که کنار هم نشستهاند...
این نردهها(داربستها) به ستونهای جلوی حسینیه تکیه کردهاند، داربستهایی را هم پشت این ستونها کشیدهاند، فعلاً فضای بین داربستهای قبل و بعد ستون به قاعده حدود یکمتر خالی است... جای ویژهای است که البته خالی نخواهد ماند!
▫️▫️▫️
مقابل جمعیت، سمت چپ حسینیه، دو ردیف صندلی عمود بر جمعیت چیده شده است؛ ردیف جلو، نفر اول #حسین_ستوده نشسته، کنارش حاج #علی_مالکی_نژاد، بعد هم سید #گل_ختمی که سال گذشته اجرا داشت و بعد هم حاج #اصغر_زنجانی، یکنفر هم کنار حاج اصغر هست که از بیرون حسینیه، همراهش بود...
شروع میکنم طبق روال سالهای گذشته، به سرعت نقشه هوایی حسینیه را بکشم، هرچند این ترکیب تا شروع سخنرانی، بلکه گاهی در حین سخنرانی بارها تغییر میکند... سرم را بالا میکنم، با خط خوش نستعلیق روایت «فاطمة مهجة قلبی» نقش بسته است...
▫️▫️▫️
در همین بخش پیشانی حسینیه، یکسو #ملک_پور و تیم عقیق مشغول ضبط مصاحبه و گفتوگو با مهمانان هستند، سوی دیگر هم #علی_رضوانی و تیم صداوسیما...، هرکدام مشغول شکار چهرهها هستند...
حاجآقای #باباخانی وسط شلوغی کارها و رفتوآمدها میبیندم و میآید جلو، حالواحوال میکنیم... هنوز دغدغهاش برادری است که اجرایش لغو شده... با تبوتابی تعریف میکند که حاجآقای #قمی حتی با #حاج_کاظم هم صحبت کرد، همه موانع رفع شد، جز یکی که نشد کاریاش کنیم...
سروکله #سید_بشیر_حسینی هم همراه #سعید_ستودگان پیدا میشود... سید و فرد دیگری که نمیشناسمش، لباس خاصی پوشیدهاند، شبیه لباس گروههای نمایش یا تعزیه...
همینکه چشمدرچشم میشویم، میآید جلو، میایستم و روبوسی میکنیم، حسابی احترام میکند و اصرار بر اینکه مصاحبهای کنیم، با جدیت امتناع میکنم و عذرخواهی... سید میرود برای ادامه مصاحبههایی که نتیجهاش شد همین مستند کوتاه و جذابی که از سیما پخش شد، من هم مینشینم سر جایم... نگاهی به صندلی خالی آقا میاندازم، با خودم میگویم اینقدر نزدیکی به آقا سخت است، بال و پرم میسوزد!
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
27.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ «ته خوشبختی...»
شاید سوزناکترین نوایی که بعد از شهادت حاج قاسم، آتشم میکشد، همین نوحه باشد...
«ته خوشبختی... یه عاشق، وقتی... به اربابش میره!
به اذن زهراء، مقطعالاعضا میشه... پر میگیره!
کی گفته مُرده؟ علم زمین خورده؟ مگه شهید میمیره؟!
عشق یعنی ضربان حرم، اسم مرتضی علی توی اذان حرم
سرباز پادگان حرم، سیدالشهدای مدافعان حرم
حسین جان آقام، حسین جان آقام
شهید عطشان آقام، حسین جان آقام...»
🎙️ مداح: حاج #مهدی_رسولی
📜 شاعر: #محمد_اسداللهی
🗓️ ۵شنبه|۱۹دی۱۳۹۸|
📍 زنجان|هیأت ثارالله|
▫️@mahdirasuli_ir
▫️@sarallah_zanjan
▫️@qoqnoos2
هدایت شده از دلگویه
بهناماو
«مردم ایران سرشان درد میکند...»
چند روزی هست سرم درد میکند، درد مزمنی که همهاش دنبالم میآید؛ در خوشیها، در ناراحتیها، در مسافرتها، در امتحانها، در مهمانی و...
توی آینه نگاه میکنم و میگویم:
«فاطمه سرت درد میکنهها...»
◽◽◽
مردم ایران سرشان درد میکند، برای جهاد، برای مبارزه؛ هرکدام به قد خودشان اهل مبارزهاند؛ اهل جهادند، اهل ادبیات... آنوقت تلفیق این دو، عجیب قشنگ میشود.
تلویزیون چند روزی است کرمانی شده؛ همهاش، جاده قشنگ پر از درخت منتهی به گلزار شهداء را نشان میدهد؛ جمعیت موج میزند؛ دلشان هوای سردار را کرده... پیر و جوان ندارد، همه آمدهاند، از کاپشنصورتیها گرفته تا کاپشنآبیها... پیرمرد با کمرِ افتاده، عصاچرخان به سمت گلزار میرود؛ موکبها خانوادگی برای زوار حاج قاسم خدمت میکنند. ؛ بچهها شور عجیبی دارند؛ میخوانند، بازی میکنند، گاهی هم دعوا، دعوایشان هم قشنگ است.
حالا بیا بگو خانهتان آباد! پارسال را یادتان رفته؟ کم عزیز دادید؟ اصلاً چرا شما از چیزی نمیترسید؟
نه یادشان نرفته، شهید هم دادهاند، دلشان هم شکسته، یکی رفتهاند و دوتا برگشتهاند...
کاپشن صورتی رفته، امسال با موکب برگشته و کلی دختر همسنوسال خودش...
▫️▫️▫️
مردم ما نجیباند، مهرباناند، دلیرند.
بیا برای همه مردم دنیا تعریف کن، در این زمان و مکان، در این روز تاریخی، در این موقعیت جغرافیایی، سال گذشته چه اتفاقی افتادهگ است و بعد حضور مردم را وصف کن؛ در باورشان میگنجد؟
مردم ایران ایستادهاند! در صف اول مبارزه، مقاومت و جهاد؛ مردم ایران سرشان درد میکند برای مبارزه با صهیونیستها.
آنان سربازان آن آمدنیِ وعدهداده شدهاند.
کرمان برف میآید، اما از جمعیت کم نمیشود. سرمای استخوانسوز زمستان کرمان به گرمای دل مردمانش در!
بیچارهاند دولتهایی که چنین ملتی ندارند...
آیا من هم مثل آنان سرم درد میکند؟...
🖊 فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
ققنوس
«انتظار در مبارزه است» 🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۵| 🇱🇧 «امام(ره) به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است»
«سه قطعه از بهشت...»
🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۶| 🇱🇧
«قطعه اول؛ #مهدی»
رفتیم صور و مهدی را یافتیم... هماو که دردش را با خدا معامله کرده بود...
میگفت:
«از چمران آموختم... آموختم که درد هم مخلوقی از مخلوقات خداست... و بعد شروع کردم با او بهعنوان یکی از مخلوقات خدا صحبتکردن...
در بیش از چهل روز هیچ نمیدیدم... ولی خیلی چیزها را دیدم... حجابها کنار رفته بود... بعد از این مدت که چشم سرم باز شد، به محض بازشدن چشمها، حجابها هم برگشت!»
«قطعه دوم؛ #حسین»
میاندار هیأت بود... هم دو چشمش را از دست داده بود و هم دستانش را...
میگفت:
«چشم و دست و... اعضای بدن که امانت خداست...
امانت خدا بوده، پس گرفته...
مسأله مهم بعد از این است...
الحمدلله که ما را انتخاب کرد، ما را دید...»
«قطعه سوم؛ #سید_مصطفی»
سیدمصطفی را خانمش آورد، بچههایش هم آمده بودند... خب چگونه خودش بیاید؟ نه چشم دارد و نه دست...
میگفت:
«وقتی زخمها را پانسمان میکردند، صدای ناله میپیچید در بیمارستان...، طبیعی بود... اما، خبر شهادت سید که رسید، تا ۲۴ ساعت هیچ صدایی نیامد... هیچ چیزی نخوردیم... همه بیمارستان غم بود و بهت بود و سکوت...»
بعد از فروریختن آوار سنگین این خبر، تازه میتوانند خبرهای دیگر را بازگو کنند... خبرهایی که اگر نبود خبر رفتن سید، خودشان به تنهایی کمرشکن بودند:
«تازه بعدش، خبر رفتن رفقایم را یکییکی دادند... دیدم رفقایی که فکر میکردم در این شرایط به آنها تکیه خواهم کرد، همه رفتهاند... احساس تنهایی شدیدی وجودم را فراگرفته بود...»
با خجالت و غرور، با غروری شکسته میگفت:
«خیلی تلاش دارم که زحمت اضافهای برای خانمم نباشم...»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
🚩 @qoqnoos2
ققنوس
«سه قطعه از بهشت...» 🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۶| 🇱🇧 «قطعه اول؛ #مهدی» رفتیم صور و مهدی را یافتیم... ه
40.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«هیأت مدیترانهای»
🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۷| 🇱🇧
هیأتی را فرض کن در ساحل مدیترانه... فاصله حسینیه تا دریا، چند ده متر بیشتر نباشد...
هیأتی در شهر تاریخی و ساحلی صور...
شهر صور، بندر تاریخی فنیقیها، بازرگانان دریایی، دریانوردان بازرگان...
شهر امام موسی صدر، نقطه آغاز حرکتهای #مصطفی_چمران، محل تولد #حاج_رضوان، آه! آه! زادگاه #سیدحسن_نصرالله...
هیأت امام حسین(ع)؛
مُجَمَّع امام حسین(ع)... مسجد و حسینیه... و هیأت همه به نام امام حسین(ع)...
تنها مُجمّعی که در جنگ اخیر، اسراییل مورد هدف مستقیم قرار داد و بخش معظمی از مجمّع را منهدم کرد...
محل برگزاری مراسم با خاک یکسان شده است، تمام امکانات سوخته، بر اثر انتشار آتش به سمت مسجد، سقفها و فضای زیر گنبد کاملاً سوخته و گنبد ترک برداشته...
اما در همین شرایط، بچهها آمدهاند روی خرابههای هیأت کلیپ تولید کنند... اینها خوره رسانهاند... اصلاً خدایگان رسانهاند... هیأت کاملاً رسانهفهم است... حرفهایاند، نه اینکه فقط به فن مسلط باشند، فهم رسانهای دارند... و فرق است بین فهم و فن!
در وسط همین خرابیها آمدهاند، عکسهای شهدای هیأت را با کیفیت چاپ کردهاند و قاب گرفتهاند، جانبازان پیجری هیأت را دعوت کردهاند، نورپردازی حرفهای... دود و آتش و صحنهپردازی زیبا... خدا هم باران شدید مدیترانهای را به این تصویر اضافه کرده...
▫️▫️▫️
تا فردا نشده، قطعه تصویری را در کانال هیأت منتشر کردهاند... متحیرم و متعجب از این فهم و فن و همت و غیرت...
چه خوب از چنین تهدیدی، فرصت خلق کردند...
چه کار خوبی هم شد...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
🚩 @qoqnoos2
24.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«نَدخُل العزاء معاً... نَخرُج شهیداً شهید...»
🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۸| 🇱🇧
دوری در مجموعه میزنیم و #سید_مصطفی_هاشم، فضای هیأت را روایت میکند... سید محور هیأت است... خادم بچهها و مدیر مجموعه... مجموعهای از بچههای پای کار، امام حسینی و انقلابی... البته که اینجا نمیتوانند انقلابی نباشند... اینجا امام حسین هر روز به جنگ یزید میرود... اینجا بخواهند یا نخواهند وسط میدان نبرد هستند، اصلاً دست خودشان که نیست... هیأت پر است از یادگاریهای نبرد رودررو با اسراییل... پر است از شهید و جانباز... اینجا شهید و جانباز واژههای دوری نیستند، اوصافی است برای صمیمیترین رفقایشان... برای اینها فاصلهای بین «لعن بر یزید» و «مرگ بر اسراییل» نیست...
«متن کامل را اینجا بخوانید...»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
🚩 @qoqnoos2
«نَدخُل العزاء معاً... نَخرُج شهیداً شهید...»
🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۸| 🇱🇧
دوری در مجموعه میزنیم و #سید_مصطفی_هاشم، فضای هیأت را روایت میکند... سید محور هیأت است... خادم بچهها و مدیر مجموعه... مجموعهای از بچههای پای کار، امام حسینی و انقلابی... البته که اینجا نمیتوانند انقلابی نباشند... اینجا امام حسین هر روز به جنگ یزید میرود... اینجا بخواهند یا نخواهند وسط میدان نبرد هستند، اصلاً دست خودشان که نیست... هیأت پر است از یادگاریهای نبرد رودررو با اسراییل... پر است از شهید و جانباز... اینجا شهید و جانباز واژههای دوری نیستند، اوصافی است برای صمیمیترین رفقایشان... برای اینها فاصلهای بین «لعن بر یزید» و «مرگ بر اسراییل» نیست...
▫️▫️▫️
سیدمصطفی میگوید و ما مبهوت، میشنویم...
«محتوای هیأت ما، تمرکز روی سه عنوان است؛ #ولایت، #تقوا و #توبه... با توبه، افراد مختلف را جذب میکنیم... خیلیهایشان جذب حزبالله شدند و بعد هم به شهادت رسیدند... این موضوعات در تمام اجزاء هیأت دنبال میشوند، در قصائد اللطم، در سخنرانیها، در کمپینهای رسانهای هیأت، در پوسترها و... در کل اکوسیستم هیأت...»
از پدرش میگوید... #سید_مرتضی... سیدمرتضی هاشم، پدر سیدمصطفی، از عوامل تحول فرهنگی در کل صور است...
«پدرم همیشه میگفت، ممیِّز این هیئة، تربیة است، نه فقط تأدیه! نه فقط استفاده آنیة... هیئة تمشي إلی صراط المستقیم...»
میگوید:
«شعری را قبل از آغاز سینهزنی همه از حفظ میخواندیم... نَدخُل العزاء معاً... نَخرُج شهیداً شهید...
حالا آنچه را دیروز میخواندیم، امروز عمل کردیم، گواهش جانبازان و شهدای هیأت، همین مهدی و حسین و سیدمصطفی از جانبازان پیجر و...»
توضیح میدهد که قصیدهای است بلند با نام «بالحسین سنعبر»، قصیدهای معرفتی که به نحوی مانیفست هیأت محسوب میشود...
میخواهم شعر را برایم بخواند، با حجب و خجالت، بخشی از شعر را برایم بازخوانی میکند... بعدتر که #حسن_عُمَیص مداح هیأت میرسد، از او درخواست میکنم این نوحه را بازخوانی کند، بیریا میآید و میخواند...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
🚩 @qoqnoos2
ققنوس
«نَدخُل العزاء معاً... نَخرُج شهیداً شهید...» 🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۸| 🇱🇧 دوری در مجموعه میزنیم و
47.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«نؤدي البیعة...»
🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۹| 🇱🇧
بخش پایانی ویدئوی قبلی را جداگانه خواسته بودید؛ تقدیم نگاه شما...
«بالحسين سنعبر...»
«سوف نَعبر أي نُرید
ما الوليُّ منّا یُرید
ندخل العزاء معاً
نخرج شهیداً شهید
بلَطم الصّدر
بسَکْب الدمعة
بدم النحر
نُؤدِّي البیعة
یا اباعبدالله...»
البته این قصیده بلندتر است و در این قطعه، گزیدهای از آن ارائه شده...
🎙️ الرادود #حسن_عميص
📜 كلمات #نور_آملي
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
🚩 @qoqnoos2
ققنوس
«نؤدي البیعة...» 🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۹| 🇱🇧 بخش پایانی ویدئوی قبلی را جداگانه خواسته بودید؛ تقدیم
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«استشهد الهيئة!»
🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۱۰| 🇱🇧
اینجا رقابت هیأتها، نه سر سیستم صوتی دایناکورد و مونتاربو و جیبیال است، نه بر سر متراژ و ابعاد بنر و بیلبورد هیأت، رقابت نه بر سر آوردن فلان مداح و منبری نامی و کمکردن روی آن یکی هیأت است، نه بر سر صله و پاکت فلان منبری و مداح...
رقابت هیأتها بر تعداد فدائیان راه حق است، رقابت که چه عرض کنم، سربلندی و فخر هیأتها به تعداد شهداء است...
میگوید از ۸نفر اصلی شورای هیأت، ۱ نفر شهید شده و دو نفر جریح، از خادمان اعلامی هیأت، همان بچههای رسانه، یکپنجمشان شهید شدهاند! مسؤول سازماندهی هیأت، شهید! مسؤول کفشداری، شهید! مسؤول مضیف، شهید!...؛ تا ۲۰ نفر دیگر، همینطور شهیداً شهید...؛ ۱۵۰ نفر از شرکتکنندگان هیأت هم شهیداً شهید...؛ راست میگفت به آنچه این سالها خوانده بودند، عمل کردند... ندخلالعزاءمعاً... نخرجشهیداًشهید...
یکبهیک که شهدای هیأت را فهرست میکند، در پایان ناگاه جملهای میگوید که فرومیریزم: «استشهد الهيئة!» آری، هیأت شهید شد...
🚩🚩🚩
از بازسازی حسینیه و کمکهای هیأتها که میگوییم بالاتفاق میگویند اولویت با بیوتالناس است، اول مردم...
میگوییم مردم هم امروز به روحیه نیاز دارند، به معنویت، به همین روضهها و جلسات... هم برای خانههای مردم کمک خواهیم کرد، هم برای برپایی دوباره خیمه سیدالشهداء(ع)، انشاءالله...
🚩🚩🚩
بنا داریم در بازسازی و تجهیز هیأت امامحسین(ع)، مشارکت کنیم، حالا یا یک هیأت میآید پای کار، یا چند هیأت، یا جمع هیأتهای حسینی...
منتظرباشید...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
🚩 @qoqnoos2
ققنوس
یادداشتهایی درباره چهلودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ (یادداشت چهارم) «یک فیلم به رنگ آبی روشن» «آب
«صددام وحشیتر از صدام»
یادداشتهایی درباره چهلوسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳
(یادداشت اول)
با خودم فکر میکردم باید بر مدار مدارا و وفاق، بنا را بر جذب حداکثری گذاشت و تا میشود تیغ نقد را صیقل نداد...
میگفتم همین دوسال پیش بود که جماعت میخواستند از اصل ریشه جشنواره خشکانده شود، مثلاً تحریمش کردند، خودشان را به ناز گذاشتند، هزار بازی درآورند و چه و چه... همینکه حالا فیلم ساختهاند و در جشنواره شرکت کردهاند، احترام کنیم و ملاحظهشان را داشته باشیم...
اما وقتی زنگی مست، بیرحمانه شمشیر کشیده است و تا میتواند زخم بر زخم تن رنجدیده و دردکشیده فرهنگ این مرزوبوم، افزون میکند، چرا باید تیغ نقد را در نیام نگه داشت؟!
احترام چه کسی و ملاحظه چه چیزی را نگه داشت؟!
▫️▫️▫️
در #صددام، صدام، بهانه است تا بار دیگر به ایران حمله شود! یکبار به مرزهای خاکی این کشور و این بار به مرزهای فرهنگی، هویتی و معنایی او...
اینبار مسأله، اصلاً دین و شرع و شریعت نیست، مسأله فقط رقص و موسیقی و آرایش و پوشش بازیگران نیست که اینها را چندسالی میشود پاس کردهایم!
مسأله خلط فصلهای انسان و حیوان است... التقاط مرزهای انسانیت و حیوانیت... و البته نویسنده فیلمنامه، برای بروز چنین خصائص حیوانی، حیوان خوبی را بهانه کردهاست! صدام را!
▫️▫️▫️
فیلم به طرز عجیبی وحشی است؛ به شکل وحشیانهای به هر آنچه از حیا و نجابت و عفت و پاکی است، حمله میکند... افسارگسیخته و عنانپارهکرده در تلاش است عبور از هر خط قرمزی را تجربه کند... تا جایی که خون و کف قاطی کرده و از لبولوچهاش سرازیر میشود...
انبوهی از شوخیهای مبتذل جنسی، در انواع مختلف کلامی، تصویری، محتوایی، فیزیکی و...
شوخیهایی که حتی میترسم بیانشان از باب نمونه هم فضای این کلمات را متعفن کند!
از تماسهای بدنی مکرر و ممتد با قاب کلوزاپ تا کلوزاپِ مکرر آرایشکردن بازیگر زن فیلم...
از صدای کشدار ماچ تا اثر دراماتیک ماتیک بر سر و صورت رضا عطاران...
از سیگارکشیدنهای مکرر و عمیق تا شوخی و بازی با تریاک و بافور...
▫️▫️▫️
#پدرام_پورامیری در تلاقی با #رضا_عطاران، هر آنچه در اعماق وجود داشتهاند، بالا آوردهاند بر روی پرده سینما... هرچه در کوزه بوده، برون تراویده! قهوهای کردهاند پرده نقرهای را...
بعید میدانم خالق چنین اثری، سر سفره خانواده نشسته باشد یا طعم آن را چشیده باشد... یا بعید میدانم اگر یک مازوخیست یا سادیست جنسی یا یک پارافیلیا به فن سینما دست مییافت و میخواست فیلمی بسازد، میتوانست چیزی بدتر از این دربیاورد!
فیلمی بر مدار اسافل اعضای فرزندان آدم...
▫️▫️▫️
اگرچه به قول حضرت حافظ
«عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو»
چه کنم که مِیاش هم گندیده است!
میتوانم بگویم عنوانبندی فیلم، حرفهای بود، گریم #رضا_عطاران، در نقش صلاح، بدل صدام، خیلی خوب از کار درآمده بود...
مطلق بازی #رضا_عطاران از بُعد حرفهای، قابل قبول بود تا جایی که آرزو میکردی کاش این استعداد در مسیر دیگری به کار گرفته شده بود!
و نیز بازی #آزاده_صمدی، در نقش حلیمه رسن، مثلاً بهترین مأمور بعث در خاورمیانه، در برابر بازی بینمک و کممزه #پریناز_ایزدیار، در نقش ثریا مسرور به چشم میآمد...
بماند که در نیمه دوم فیلم، اطناب ممل قصه فیلم، چشمان مخاطب را به ساعت گوشیها رهنمون میکرد...
▫️
در کل دیدن این فیلم را نامناسب برای بچهها و مایه شرم در کنار خانوادهها میدانم!
ادامه دارد...
#جشنواره_فیلم_فجر_۱۴۰۳
#فجر_۴۳
✍ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
یَا مُنْزِلَ الشِّفَاءِ وَ مُذْهِبَ الدَّاءِ
برادر مجاهد و امامحسینیام
آقا #امید_توسنگ
که سالهاست به اخلاقِ خوش و مودت و محبت میشناسیمش...
از آن برادران مجاهد، اما خاموش، خیبری و بدوندود... که بودنش در هر اقدام و عملیاتی، #امید دل بچهها است...
سحرگاه امروز در بازگشت از اختتامیه مهرواره هوای نو،
روبهروی حرم امام(ره)، دچار سانحه رانندگی شدند و ساعاتی پیش مورد عمل قرار گرفتند...
برای سلامتی و عافیت کامل و بازگشت پرشور دوبارهاش به میدان دعا کنید...
لطفاً یک حمد شفا هم کَرَم فرمایید
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2