eitaa logo
"شهامت پرسش"
193 دنبال‌کننده
62 عکس
6 ویدیو
4 فایل
اینجا آموخته‌هایتان را به هم می‌ریزم. کانال محمدمظفرپور برای معرفی کتاب‌های خود و کتاب‌هایی که بدان‌ها علاقه دارد. آیدی من: M_Mozaffarpour
مشاهده در ایتا
دانلود
«اگر بار دیگر متولد شوم، زندگی خود را وقف اثبات این مطلب خواهم کرد که میکروب‌ها به دنبال محیط زیست طبیعی خود یعنی بافت بیمار می گردند نه این که عامل بیمار شدن این بافت باشند.» رودولف ویرچو ترجمه محمد مظفرپور انتشارات کتاب فردا @Question_the_Unquestioned
از جمله افراد مشهوری که بدنشان نسبت به آب‌وهوا و در نتیجه نسبت به برق حساسیت داشت می‌توان به لرد بایرون، کریستف کلمب، دانته، چارلز داروین، بنجامین فرانکلین، گوته، ویکتور هوگو، لئوناردو داوینچی، مارتین لوتر، میشل آنجلو، موزارت، ناپلئون، ژان ژاک روسو و ولتر اشاره کرد. ترجمه محمد مظفرپور انتشارات کتاب فردا @Question_the_Unquestioned
🔰مترجم کتاب «پنهان‌کار پاریس» می‌گوید: اختلاف نظر لویی پاستور و آنتوان بشان ریشه‌ای فلسفی دارد/کتابی علیه لویی پاستور 🔸مظفرپور گفت: پاستور میکروب‌ها را عامل بیماری‌های عفونی می‌دانست اما بشان معتقد بود این بیماری‌ها در اثر عوامل محیطی ایجاد می‌شوند. ریشه این اختلاف فلسفی است ولی کتاب مساله را به صورت زیست‌شناختی بررسی کرده و می‌توان از این کتاب به استنادات تاریخی خوبی برسیم. 🔻متن کامل گفت وگو: https://www.ibna.ir/vdcawaneo49new1.k5k4.html @ibna_official
کتاب افسانه روشنایی نوشته آرتور فرستنبرگ و ترجمه محمد مظفرپور (از انتشارات کتاب فردا) حاصل حدود چهل سال تحقیق این پزشک آمریکایی درباره تاریخچه ارتباط برق و امواج با پزشکی و زیست‌شناسی و بررسی اثرات آن بر روی انسان‌ها، حیوانات، گیاهان و اشیاء است. این کتاب از آن جهت که ساخت اجتماعی علم و پیامدهای اجتماعی آن را نه در موقعیتی ثانوی، بلکه در وضعیتی درگیرانه در فرایند تکوین علم مورد بازخوانی انتقادی قرار داده برای محققین علوم مرتبط با حوزه الکترونیک و امواج، علوم پزشکی، تاریخ و فلسفه علم و جامعه شناسی می تواند مورد توجه واقع شود. گروه علوم اجتماعی شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی در این نشست تخصصی بنا دارد با حضور متخصصین برجسته پزشکی کشور داده‌های علمی اثر را مورد بازبینی و نقادی قرار داده و از این حیث گامی به پیش در جهت ارتقای مطالعات اجتماعی علوم بردارد. سخنرانان * -پروفسور حسن عشایری، نورولوژیست و رییس انجمن عصب‌روان‌شناسی ایران -دکتر مهدی نوروزی متخصص ژنتیک مولکولی و رییس انجمن ویروس‌شناسی ایران -محمد مظفرپور، مترجم کتاب* این نشست با مدیریت علمی *دکتر علیرضا بلیغ، دبیر گروه علوم اجتماعی شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی* چهارشنبه 14تیرماه 1402 در سالن ادب پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار می‌گردد. به علت محدودیت ظرفیت، شرکت در نشست با ثبت نام امکان‌پذیر است. برای ثبت نام، نام و نام خانوادگی خود را به شماره 09109485794 پیامک کنید.
هسته مطالعه در میدان نظر و عمل برگزار میکند. *پرسش از ماهیت علم* ارائه دهنده: محمدمظفرپور 📅زمان: چهارشنبه ۲۸ تیرماه ۱۴۰۲ 🕰ساعت: ۱۶ الی ۱۸ مکان: فضای مجازی به آدرس https://www.skyroom.online/ch/isuw/haste-daneshjoie توصیه میشود حاضران در برنامه کتاب تاریخ علم مردم را مطالعه نمایند. این کتاب در فیدیبو و طاقچه در دسترس است.
گام های اصلی در این روند عبارتند از: ایجاد خطر یک بیماری همه‌گیر فاجعه‌بار، ادعای وجود یک عامل بیماری‌زا که به سختی قابل شناسایی است، نادیده گرفتن دیگر عوامل مهلک، ادعاهایی در ارتباط با بیماری‌های مسری به همراه آمارهایی غیرقابل راستی‌آزمایی، طوری که غالب افراد به این نتیجه غلط برسند که فاجعه‌ای قریب‌الوقوع در جریان است؛ در نهایت نیز ارایه وعده نجات‌بخش واکسیناسیون. این روند، بقای مقادیر هنگفت بازگشت سرمایه را تضمین می‌کند. اما دستیابی به همه این‌ها چگونه ممکن است؟ پاسخ، ساده است: صرفا با اتکا به قدرتمندترین محرک انسان‌ها در فرآیند تصمیم‌گیری یعنی ترس!!! ترجمه محمد مظفرپور انتشارات سروش @Question_the_Unquestioned
از نظر گالوانی که یک پزشک تحصیل‌کرده بود فلزات غیرهمجنس در مقایسه با موجود جاندار، امری فرعی محسوب می‌شدند. ولتا اما یک فیزیکدان خودخوان بود و کاملا عکس گالوانی، قورباغه را در واقع امتداد همان مدار فلزی غیرزنده می‌دانست. از نظر او اتصال یک رسانا به دیگری حتی برای توضیح الکتریسیته درون بدن جانداران کفایت می‌کرد. این یعنی: ماهیچه‌ها و اعصاب، صرفا تعدادی رسانای مرطوب و دقیقا نوع دیگری از یک باتری الکتریکی بودند. آرتور فرستنبرگ ترجمه محمد مظفرپور انتشارات کتاب فردا @Question_the_Unquestioned
این کتاب برای کسانی مناسب است که گرچه مشتاق دانستن دربارۀ هوش مصنوعی هستند، اما از خود می‌پرسند، چرا این پدیده همواره ده یا بیست سال از ما فاصله دارد! این مسئله، دلیلی علمی دارد که من توضیح می‌دهم. همچنین اگر فکر می‌کنید که پیشرفت هوش مصنوعی به سمت ابرهوش اجتناب‌ناپذیر است و نگرانید که وقتی این امر محقق شد چه باید کرد، این کتاب را بخوانید. اگرچه نمی‌توانم اثبات کنم که اربابان هوش مصنوعی هیچ‌گاه ظاهر نخواهند شد، اما قادرم دلیلی پیش روی شما بگذارم که چشم‌انداز وقوع این سناریو را به صورتی جدی تضعیف کند. اکثر شما باید این کتاب را مطالعه کنید؛ اگر راجع به انبوه جاروجنجال‌های شکل‌گرفته دربارۀ هوش مصنوعی در جامعه کنجکاو و در عین حال سردرگم شده‌اید. من ریشه‌های شکل‌گیری افسانه هوش مصنوعی و آنچه درباره چشم‌اندازهای دستیابی واقعی به هوش مصنوعی در سطح انسانی می‌دانیم یا نمی‌دانیم را توضیح داده و خواهم گفت چرا باید بیش از این، قدردان تنها هوش واقعی که می‌شناسیم، یعنی هوش خودمان باشیم. موفقیت در دستاوردهای محدود، ما را یک ‌قدم هم به هوش عمومی نزدیک نمی‌کند. سیستم‌ها برای هوش عمومی نیاز به استنباط‌هایی دارند که از طریق آن‌ها بتوانند برای مثال، روزنامه بخوانند یا مکالمه‌ای پایه برقرار کنند یا مانند «رُزی» روبات کارتون «جِتسون‌ها» دستیار شوند. این استنباط‌ها را نمی‌توان با دانش کنونی ما در حوزه هوش مصنوعی برنامه‌نویسی کرد، آموخت یا مهندسی نمود. اریک لارسون ترجمه محمد مظفرپور انتشارات امیرکبیر @Question_the_Unquestioned
گودل هم به هوش مکانیکی فکر می‌کرد. او مانند تورینگ بر تمایز بین نبوغ (مکانیک) و شهود (ذهن) تأکید داشت. جوهره این تمایز، همان تمایز مدنظر تورینگ بود که به زبانی دیگر مطرح می‌شد: اثبات در برابر حقیقت («نظریه اثبات» در برابر «نظریه مدل» در زبان ریاضیات). گودل با خود می‌اندیشید که آیا مفاهیم اثبات و حقیقت در نهایت یکی هستند؟ اگر این‌طور باشد ریاضیات و حتی خود علم هم باید به‌صورت مکانیکی محض درک شود. در این دیدگاه، تفکر انسانی هم مکانیکی خواهد بود. با اینکه هنوز نامی برای هوش مصنوعی انتخاب نشده بود، سایه مفهوم آن بر سر این مسئله سنگینی می‌کرد. آیا شهود ذهن یعنی قدرت آن در گرفتن واقعیت و معنا قابل‌تقلیل به یک ماشین برای رایانش است؟ اریک لارسون ترجمه محمد مظفرپور انتشارات امیرکبیر @Question_the_Unquestioned
در آغاز قرن بیستم (قبل از گودل) دیوید هیلبرت، چالشی را پیش روی جهان ریاضی قرار داده بود: نشان دهید که همه ریاضیات روی بنیانی استوار استقرار یافته است. نگرانی هیلبرت قابل درک بود: اگر قواعد کاملاً فرمال ریاضیات نتوانند هیچ حقیقتی را اثبات کنند، لااقل به‌صورت نظری این امکان برای ریاضی وجود دارد که تناقضات و امور بی‌معنی را پنهان نگه دارد. یک تناقض نهفته در هر جای ریاضیات، هر چیزی را از بین می‌برد؛ چراکه از یک تناقض می‌توان هر چیزی را اثبات کرد و در نتیجه، فرمالیسم بی‌فایده می‌شود. اریک لارسون ترجمه محمد مظفرپور انتشارات امیرکبیر @Question_the_Unquestioned
یکی از دلایل علاقه‌مندی تورینگ و همکارانش به شطرنج این بود که به نظر می‌رسید یک رایانه را می‌توان برای بازی شطرنج برنامه‌نویسی کرد، بدون آنکه نیازی باشد فرد برنامه‌نویس، همه‌چیز را از قبل بداند. با توجه به اینکه قطعات محاسبه‌کننده، عملگرهای منطقی، مانند «اگر آنگاه»، «یا» و «و» را اجرا می‌کنند، یک برنامه (به‌منزلۀ مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها) می‌تواند اجرا شود و بسته به سناریوهایی که در حین اجرای دستورالعمل‌ها با آن‌ها مواجه می‌گردد، نتایج متفاوتی را به دست دهد. از نظر تورینگ و همکارانش، این قابلیت تغییر نظر بسته به آنچه با آن روبه‌رو می‌شود، ساده‌سازی یک جنبه اساسی تفکر انسان به شمار می‌رفت. اریک لارسون ترجمه محمد مظفرپور انتشارات امیرکبیر @Question_the_Unquestioned
ناگهان در 1981 یک پزشک اهل لوس‌آنجلس اعلام کرد پنج مورد بیماری مرتبط با نقص شدید سیستم ایمنی پیدا کرده است. مبتلایان، همگی هم‌جنس‌باز بودند و امیل نیتریت مصرف می‌کردند؛ ضمن این‌که به سوءمصرف دیگر انواع مواد مخدر و همچنین آنتی‌بیوتیک‌ها نیز مبتلا بودند و احتمالاً از سوءتغذیه و نیز بیماری‌های مقاربتی رنج می‌بردند. منطقی بود که این فرض مطرح شود که این موارد ضعف شدید سیستم ایمنی چند منشأ داشته باشند. در واقع، ریشه مشکل را می‌شد در سبک زندگی این افراد جستجو کرد. متأسفانه این ایده به لحاظ سیاسی اصلاً قابل‌قبول نبود. این بود که فرضیه دیگری مطرح شد: این افراد از بیماری واگیرداری رنج می‌برند که به‌وسیله یک عامل جدید که رتروویروس نام گرفت ایجاد می‌شود. داده‌های علمی که این فرضیه را تقویت کنند اصلاً وجود نداشتند و مسخره‌تر این‌که هنوز هم وجود ندارند. البته این مسئله اهمیتی نداشت و بلافاصله ذوق و شوق محققین و نهادهای مرتبط با ویروس‌های سرطانی برانگیخته شد. راه نجاتی برای آزمایشگاه‌های ویروسی باز شده و ایدز حالا تقریباً یک‌شبه در کانون توجهات قرار گرفته بود. صنعت جهانی داروسازی حمایت مالی زیادی از این ایده صورت داد و بودجه مؤسسات ملی سلامت NIH و مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌های آمریکا CDC نیز افزایش یافت. در این میان البته هیچ‌کسی به سبک زندگی این مبتلایان که به ناگاه به قربانیان بی‌گناه این ویروس هولناک مبدل شده بودند نپرداخت. ویروسی که خیلی زود نام HIV را به خود گرفت. کلاوس کوهنلاین، تورستن انگلبرشت ترجمه محمد مظفرپور انتشارات سروش @Question_the_Unquestion
وقتی بیماری جدیدی که بیِرد در 1869 توصیف کرد به وجود آمد او علت آن را نمی‌دانست و صرفا فکر می‌کرد یک بیماری مربوط به تمدن مدرن باشد که از استرس که قبلا معمول نبود ناشی می‌شود. او نام «نوراستنیا» به معنی اعصاب ضعیف را برای این بیماری برگزید. با این که برخی علایم این بیماری به علایم بیماری‌های دیگر شباهت داشتند اما نوراستنیا ظاهرا به صورت تصادفی و بدون علت، افراد را دچار می‌کرد و انتظار هم نمی‌رفت کسی به خاطر ابتلا به آن، جان خود را از دست بدهد. در بیمارانی که تحمل برق را داشتند بیرد از برق برای درمان استفاده می‌کرد. از این رو مسلما او این بیماری را با برق مرتبط نمی‌دانسته است. آرتور فرستنبرگ ترجمه محمد مظفرپور انتشارات کتاب فردا @Question_the_Unquestioned
پاستور در 1881 ابراز کرده بود که موفق شده گوسفندان را در برابر سیاه‌زخم واکسینه نماید. بااین‌حال اما نه‌تنها کسی نمی‌داند که تست‌های زمینِ باز پاستور در بیرون از دروازه‌های پاریس چگونه انجام شدند بلکه این فرد که بعداً با عنوان قهرمان ملی «یک ملت بزرگ» از وی یاد می‌شد در واقع مخفیانه ترکیب واکسن را از همکارش ژان ژوزف توسین سرقت کرده بود. پاستور قبلاً با حملات لفظی درملأعام، زحمات علمی توسین را زیر سؤال برده بود. آزمایش‌های به‌ظاهر موفق پاستور درباره واکسیناسیون خرگوش‌ها در 1885 چطور؟ در این مورد نیز مدتی طول نکشید که جامعه علمی به این نتیجه رسید این آزمایش‌ها به‌هیچ‌وجه استانداردهای علمی را رعایت نکرده‌اند و ازاین‌رو پاستور ارزش تشویق و تحسین به خاطر ترکیب واکسنی که ارائه کرده ندارد. هورِیس جودسون کارشناس تاریخ پزشکی می‌نویسد:«اَبَر واکسن ساخت پاستور شاید خرگوش‌ها را بیش از آنکه مصون کند مبتلا کرده بود.» مخفی‌کاری شدیدی که لویی پاستور فرانسوی انجام داده بود از جمله عواملی بود که باعث شد تا چند دهه درباره این آزمایش‌ها بحثی صورت نگیرد. کلاوس کوهنلاین، تورستن انگلبرشت ترجمه محمد مظفرپور انتشارات سروش @Question_the_Unquestioned
هیچ چیز از بین نرفته و هیچ چیز خلق نشده است... همه چیز تحول یافته است. هیچ چیز دستخوش مرگ نیست. همه چیز در معرض زندگی است.» آنتوان بشان «دکترین بیماری‌های خاص، پناهگاه ذهن‌های ضعیف، تربیت‌نشده و بی‌ثبات است، همان چیزی که امروزه بر حرفه پزشکی فرمانروایی می‌کند. بیماری خاصی وجود ندارد بلکه آن چه هست، شرایط خاص بیماری است.» فلورانس نایتینگل داگلاس هیوم، پیرسون ترجمه محمد مظفرپور انتشارات کتاب فردا @Question_the_Unquestioned
زیست‌شناسی به نام گریگوری باتسون در 1970 جمله‌ای گفته بود که یقینا همچنان معتبر است. او گفته بود:" کسی تاکنون کتابی راجع به منطق علوم پزشکی ننوشته چرا که منطق دقیقا همان چیزی است که پزشکی، فاقد آن است." کلاوس کوهنلاین، تورستن انگلبرشت ترجمه محمد مظفرپور انتشارات سروش @Question_the_Unquestioned
مقاله‌ای که در مجله بریتانیایی اکولوژیست در 2004 منتشر شد می‌گوید: «در 1892 در ایالت ماساچوست به جای این‌که حشره‌کش پاریس‌گرین ممنوع شود حشره‌کش سمی‌تر آرسنات سرب جایگزین شد که مانند قبلی، حاوی فلزات سنگین بود.» دو سال بعد، فلج اطفال در ماساچوست همه‌گیر شد. دکتر چارلز کاورلی که مسئول آزمایش‌ها بود اعلام کرد احتمال این‌که یک سم، عامل این فلج باشد بیش از یک ویروس است. او تأکید می‌کرد: «به احتمال بسیار زیاد با یک بیماری همه‌گیر طرف نیستیم.» بااین‌حال آرسنات سرب در مدت کوتاهی به مهم‌ترین حشره‌کش مورد استفاده جهان صنعتی در کاشت میوه‌جات تبدیل شد. مواد دیگری نیز در صنایع کشاورزی به کار گرفته می‌شدند. برای مثال در سال 1907 آرسنات کلسیم وارد بازار ماساچوست شد و در مزارع پنبه و کارخانجات مربوطه مورد استفاده قرار گرفت. چند ماه بعد شصت‌ونه کودک که در اطراف کارخانجات پنبه زندگی می‌کردند ناگهان فلج شدند. همان روزها در باغات این منطقه، آرسنات سرب نیز برای سم‌پاشی درختان میوه مورد استفاده قرار می‌گرفت. بااین‌حال، شکارچیان میکروب این عوامل قانونی خوشه‌ای را نادیده گرفتند و در عوض به جستجو برای یافتن میکروب مقصر ادامه دادند. کلاوس کوهنلاین، تورستن انگلبرشت ترجمه محمد مظفرپور انتشارات سروش @Question_the_Unquestioned
12 آوریل 1955 در آمریکا واکسن ساخته‌شده توسط یوناس سالک به‌عنوان محصولی که کاملاً انسان را در برابر فلج اطفال مراقبت می‌کند مورد تحسین قرار گرفت. دوایت آیزنهاور رئیس‌جمهور وقت آمریکا مدال طلای کنگره را به سالک اهدا کرد. تلویزیون‌های ملی آمریکا و کانادا این مراسم را پوشش می‌دادند. 16 آوریل، نشریه منچستر گاردین (که بعدها به گاردین تغییر نام داد) نیز به این جمع پیوست و اعلام کرد: «به‌جز خبر فروپاشی رژیم کمونیست شوروی، چیزی نمی‌تواند به اندازه اعلام تاریخی سه‌شنبه گذشته مبنی بر پایان قطعی مبارزه 166ساله با فلج اطفال، این حجم از شادی را به خانه‌های آمریکایی‌ها بیاورد.» این پیروزی چندان دوام نیاورد. بِدو بِیلی مورخ پزشکی می‌نویسد:«فقط سیزده روز پس از آنکه همه مطبوعات و رادیوهای آمریکا از این واکسن به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای پزشکی قرن نام بردند و دو روز پس از آنکه وزیر بهداشت انگلیس اعلام کرد با تولید این واکسن موافق است اولین اخبار فاجعه‌بار بودن آزمایش‌ها منتشر شدند. کودکانی که یک نوع از این واکسن‌ها را دریافت کرده بودند دچار پولیومیلیتیس شدند. در روزهای بعد موارد بیشتر و بیشتری گزارش شد که برخی از آن‌ها پس از دریافت انواع دیگری از این واکسن به این بیماری مبتلا شده بودند. کلاوس کوهنلاین، تورستن انگلبرشت ترجمه محمد مظفرپور انتشارات سروش @Question_the_Unquestioned
هم‌راستا با موضوعی که در بخش دوم کتاب به آن خواهیم پرداخت، پیِرس در همان آغاز کار، یعنی در اواخر قرن نوزدهم دریافته بود، هر مشاهده‌ای که ایده‌ها و قضاوت‌های پیچیده در مورد هوش را شکل می‌دهد، با یک حدس یا آنچه او آن را «فرضیه‌ربایی» می‌نامید شروع می‌شود. @Question_the_Unquestioned
شالی نقد خود را به دیدگاه تورینگ در مورد هوش (و به‌صورت کلی هوش مصنوعی) به‌خوبی خلاصه کرده است: نخست اینکه هوش تابع شرایط است و چیزی به نام هوش عمومی وجود ندارد. مغز شما بخشی از سیستم بزرگ‌تری است که جسم شما، محیط اطرافتان، دیگر انسان‌ها و فرهنگ را در بر می‌گیرد. دوم: هوش تابع چارچوب است؛ نه اینکه امری در خلأ باشد. هوش هر فردی همواره به‌وسیله محیط اطراف وی تعریف و محدود می‌شود (به‌تازگی آنچه به تنگنایی برای هوش تبدیل شده محیط است نه مغز). سوم: هوش انسانی تا حد زیادی متأثر از خارج است، یعنی نه در ذهن شما که در تمدنتان جا می‌گیرد. افراد را ابزارهایی در نظر بگیرید که مغزهایشان ماژول‌هایی در یک سیستم شناختی باشند؛ سیستمی که بسیار بزرگ‌تر از این ابزار‌ها بوده، خود را اصلاح می‌کند و از مدت‌ها قبل وجود داشته است. @Question_the_Unquestioned
دکتر کلیوز دچار خستگی مزمن، ضعف در گوارش، سردرد، وزوز گوش و تپش قلب شده بود و نمی‌توانست صداهای شهر را تحمل کند. طعم و بوی فسفر، آزارش می‌داد. بدن دکتر کلیوز چنان به نور آفتاب حساسیت پیدا کرده بود که در اتاق‌های تاریک زندگی می‌کرد و فقط هنگام شب می‌توانست بیرون برود. او کم‌کم ‌شنوایی یک گوش خود را از دست داد. الکتریسته جو چنان روی او اثر گذاشته بود که در اثر درد سیاتیک، درد صورت، بی‌قراری شدید، احساس ترس و همچنین احساس این که بار سنگینی دارد او را به سمت زمین خم می‌کند، بین 24 تا 72 ساعت قبل از تغییر آب‌وهوا متوجه آن می‌شد. او نوشته بود: «فشار طوفان‌های الکتریکی آتی، مغز من را از کار می‌اندازد.» @Question_the_Unquestioned