تمسخر ذکر استغفر الله !!
امّا ستمگران وگناهکاران
(آن سخن حطه=استغفرالله)
را به سخن ديگرى غير از آنچه به ايشان گفته شده بود، تبديل كردند (و به جاى حطّه، به عنوان مسخره گفتند: حنطه، يعنى گندم.) پس ما برآن گناهکاران به سزاى گناهى كه مرتكب مىشدند، عذابى از آسمان فروفرستاديم.
بنی اسراییل اوامر الهی را به مسخره میگرفتند. خداوند به آنان ذکر استغرالله را آموزش داد تا گناهانشان را بیامرزد.اما آنها بجای گفتن ذکر استغفرالله، میگفتند، از سقف برو بالا! نعوذا بالله از تمسخر ذکر خدا و ذکر خدا،
هر کس ذکر خدا را به تمسخر بگیرد، به هر شکل که باشد،گرفتار عذاب الهی خواهد شد.
مرحوم آیه الله ، کشمیری می فرمودند،هیچگاه اهل ذکر خدا را،و لو اینکه از ادیان یهودی ومسیحی وحتی بودایی، و دراویش و ....را که ذکر خدا را میگویند، نه تمسخر کنید و نه اذیت کنید. زیرا خداوند نسبت به اهل ذکر و ذاکرانش،غیرت دارد. و از مسخره کنندگان انتقام میگیرد. و راه خدا را تا ابد برای آنان می بندد.
نكتهها:
در آيات ۱۶۱ و ۱۶۲ سوره اعراف، مشابه اين آيه و آيۀ قبل تكرار شده و كلمۀ «رجز» به معناى عذاب، بيمارى طاعون و حالت اضطراب به كار رفته است.
سنّت خداوند، نزول رحمت است و به همين دليل، بهترين غذا «منّ و سَلوىٰ» براى بنى اسرائيل نازل شد، ولى به خاطر كجروى، وتمسخر ذکر الهی عذاب نازل مىشود.
پيامها:
۱. ظلم و گناه، زمينهساز تغيير و تحريف قانون است. «فَبَدَّلَ اَلَّذِينَ ظَلَمُوا»
۲. تا وقتى كه روش و شيوه كارى بيان نشده، انسان آزاد است تا با نظر خود عمل كند، ولى بعد از بيان روشها، عذرى در تغيير آن نيست. «قِيلَ لَهُمْ»
۳. جزاى تحريف گران قوانين الهى، قهر و عذاب است. «رِجْزاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ»
۴. همهى پاداشها و كيفرها مربوط به آخرت نيست، بلكه بعضى از كيفرها در همين دنيا صورت مىپذيرد. «فَأَنْزَلْنٰا... رِجْزاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ»
۵. اگر كجروى براى انسان عادت شد، قهر الهى فرامىرسد. «كٰانُوا يَفْسُقُونَ»
نكتهها:
شايد در عدد دوازده، راز و رمزى نهفته است. زيرا عدد ماههاى سال، عدد نقباى بنى اسرائيل و تعداد حواريون حضرت عيسى عليه السلام و عدد ائمۀ معصومين عليهم السلام، دوازده است.
در آيه، همراه با كلمهى «مُفْسِدِينَ» ، «لاٰ تَعْثَوْا» نيز آمده است. «عثوا» به معنى فساد شديد است و شايد در كنار هم قرار گرفتن اين دو كلمه، مىخواهد از توجّه و تعمّد و روحيّهى فسادانگيزى نهى كند. چرا كه لغزشِ غير عمد و بدون قصد فتنهانگيزى، مورد عفو قرار مىگيرد.
پيامها:
۱ انبيا، در فكر تأمين نيازهاى مادّى مردم نيز هستند. «إِذِ اِسْتَسْقىٰ مُوسىٰ لِقَوْمِهِ»
۲ همه چيز، حتّى آبِ خوردن را از خداوند بخواهيم. «اِسْتَسْقىٰ»
۳ قوانين طبيعت، محكوم ارادهى خداوند است. «اِضْرِبْ... فَانْفَجَرَتْ»
خداوند هم سببساز و هم سببسوز است. با يك عصا و از دست يك نفر، يكبار آب را مىخشكاند و يكبار آب را جارى مىسازد.
۴ دعاى انبيا، مستجاب است. «اِسْتَسْقىٰ، فَانْفَجَرَتْ»
۵ جارى شدن آب با زدن عصا به سنگ، يك معجزه است و پيدايش دوازده چشمه براى...
پیمان آرامش:
نكتهها:
بنى اسرائيل به جاى شكرگزارى از نعمتهاى «من و السلوى»، به فكر زيادهخواهى و تنوّع طلبى افتاده و از غذاهاى زمينى خواستند و براى نمونه، تعدادى از آنها مانند: سبزى، خيار، پياز و سير را نام بردند. حضرت موسى در برابر اين درخواستها، ضمن تأسّف از اينكه آنها نعمتهاى نيكو و بهتر را با نعمتهاى ساده عوض مىكنند، به آنها گفت: اگر بناى كاميابى از...
قانون كلى نجات در تعقيب بحثهاى مربوط به بنى اسرائيل در اينجا قرآن به يك اصل كلى و عمومى، اشاره كرده مىگويد: آنچه ارزش دارد واقعيت و حقيقت است، نه تظاهر و ظاهر سازى، در پيشگاه خداوند بزرگ ايمان خالص و عمل صالح پذيرفته مىشود "كسانى كه به پيامبر اسلام ايمان آوردهاند و همچنين يهوديان و نصارى و صابئان (پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان به خدا و روز قيامت آورند و عمل صالح انجام دهند پاداش آنها نزد پروردگارشان ثابت است" ( إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلنَّصٰارىٰ وَ اَلصّٰابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ ). و بنا بر اين "نه ترسى از آينده دارند و نه غمى از گذشته" ( وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ ). اين آيه تقريبا با همين عبارت در سوره مائده آيه ۶۹ آمده، و با تفاوتى بيشتر در سوره حج آيه ۱۷ آمده است. مطالعه آياتى كه بعد از اين در سوره مائده آمده است نشان مىدهد كه يهود و نصارى به خود مىباليدند كه دينشان از اديان ديگر بهتر است و بهشت را دربست منحصر به خود مىدانستند. شايد همين تفاخر ميان جمعى از مسلمانان نيز بود، آيه مورد بحث مىگويد: ايمان ظاهرى مخصوصا بدون انجام عمل صالح، چه از مسلمانان باشد و چه از يهود و نصارى و پيروان اديان ديگر بى ارزش است، تنها ايمان واقعى و خالص به خدا و دادگاه بزرگ قيامت كه با كار نيك و عمل صالح و توام باشد در پيشگاه خدا ارزش دارد، تنها اين برنامه موجب پاداش و جلب آرامش و امنيت مىگردد. * يك سؤال مهم. بعضى از بهانهجويان آيه فوق را دستاويزى براى افكار نادرستى از قبيل صلح كل و اينكه پيروان هر مذهبى بايد به مذهب خود عمل كنند قرار دادهاند، آنها مىگويند بنا بر اين آيه لازم نيست يهود و نصارى و پيروان اديان ديگر اسلام را پذيرا شوند، همين قدر كه به خدا و آخرت ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند كافى است. پاسخ: به خوبى مىدانيم كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مىكنند، قرآن در آيه ۸۵ سوره آل عمران مىگويد: وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اَلْإِسْلاٰمِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ :" هر كس دينى غير از اسلام براى خود انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد". بعلاوه آيات قرآن پر است از دعوت يهود و نصارى و پيروان ساير اديان به سوى اين آئين جديد اگر تفسير فوق صحيح باشد با بخش عظيمى از آيات قرآن تضاد صريح دارد، بنا بر اين بايد به دنبال معنى واقعى آيه رفت. در اينجا دو تفسير از همه روشنتر و مناسبتر به نظر مىرسد. ۱ اگر يهود و نصارى و مانند آنها به محتواى كتب خود عمل كنند مسلما به پيامبر اسلام ص ايمان مىآورند چرا كه بشارت ظهور او با ذكر صفات و علائم مختلف در اين كتب آسمانى آمده است كه شرح آن در ذيل آيه ۱۴۶ سوره بقره خواهد آمد. مثلا قرآن در آيه ۶۸ سوره مائده مىگويد: قُلْ يٰا أَهْلَ اَلْكِتٰابِ لَسْتُمْ عَلىٰ شَيْءٍ حَتّٰى تُقِيمُوا اَلتَّوْرٰاةَ وَ اَلْإِنْجِيلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ : " اى اهل كتاب شما ارزشى نخواهيد داشت مگر آن زمانى كه تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده بر پا داريد " (و از جمله به پيامبر اسلام ص كه بشارت ظهورش در كتب شما آمده است ايمان بياوريد). ۲ اين آيه ناظر به سؤالى است كه براى بسيارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فكر بودند كه اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تكليف نياكان و پدران ما چه مىشود؟، آيا آنها به خاطر عدم درك زمان پيامبر اسلام و ايمان نياوردن به او مجازات خواهند شد؟ در اينجا آيه فوق نازل گرديد و اعلام داشت هر كسى كه در عصر خود به پيامبر بر حق و كتاب آسمانى زمان خويش ايمان آورده و عمل صالح كرده است اهل نجات است، و جاى هيچگونه نگرانى نيست. بنا بر اين يهوديان مؤمن و صالح العمل قبل از ظهور مسيح، اهل نجاتند، همانگونه مسيحيان مؤمن قبل از ظهور پيامبر اسلام. اين معنى از شان نزولى كه براى آيه فوق ذكر شده و بعدا به آن اشاره خواهيم كرد نيز استفاده مىشود. * نكتهها: ۱ سرگذشت جالب سلمان فارسى بد نيست در اينجا شان نزولى را كه براى تفسير آيه فوق آمده است و در تفسير جامع البيان (طبرى) جلد اول نقل شده براى تكميل اين بيان بياوريم، در اين تفسير چنين مىخوانيم: " سلمان "اهل جنديشاپور بود. با پسر حاكم وقت رفاقت و دوستى محكم و ناگسستنى داشت، روزى با هم براى صيد به صحرا رفتند، ناگاه چشم آنها به راهبى افتاد كه به خواندن كتابى مشغول بود، از او راجع به كتاب مزبور سؤالاتى كردند راهب در پاسخ آنها گفت: كتابى است كه از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصيت و نافرمانى او كرده است، در اين كتاب از زنا
و گرفتن اموال
مردم به ناحق نهى شده است، اين همان " انجيل" است كه بر عيسى مسيح نازل شده. گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقيق بيشتر بدين او گرويدند به آنها دستور داد كه گوشت گوسفندانى كه مردم اين سرزمين ذبح مىكنند حرام است از آن نخورند. سلمان و فرزند حاكم وقت روزها هم چنان از او مطالب مذهبى مىآموختند روز عيدى پيش آمد حاكم، مجلس ميهمانى ترتيب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت كرد، در ضمن از پسرش نيز خواست كه در اين مهمانى شركت كند، ولى او نپذيرفت. در اين باره به او زياد اصرار نمودند، اما پسر اعلام كرد كه غذاى آنها بر او حرام است، پرسيدند اين دستور را چه كسى به تو داده؟ راهب مزبور را معرفى كرد. حاكم راهب را احضار نموده به او گفت: چون اعدام در نظر ما گران و كار بسيار بدى است تو را نمىكشيم ولى از محيط ما بيرون برو! سلمان و دوستش در اين موقع راهب را ملاقات كردند، وعده ملاقات در "دير موصل" گذاشته شد، پس از حركت راهب، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفايش بود، تا آماده حركت گردد، او هم هم چنان سرگرم تهيه مقدمات سفر بود ولى سلمان بالاخره طاقت نياورده تنها به راه افتاد. * در دير موصل سلمان بسيار عبادت مىكرد، راهب مذكور كه سرپرست اين دير بود او را از عبادت زياد بر حذر داشت مبادا از كار بيفتد، ولى سلمان پرسيد آيا عبادت فراوان فضيلتش بيشتر است يا كم عبادت كردن؟ در پاسخ گفت: البته عبادت بيشتر اجر بيشتر دارد. عالم دير پس از مدتى به قصد بيت المقدس حركت كرد و سلمان را با خود به همراه برد در آنجا به سلمان دستور داد كه روزها در جلسه درس علماى نصارى كه در آن مسجد منعقد مىشد حضور يابد و كسب دانش كند. روزى سلمان را محزون يافت، علت را جويا شد، سلمان در پاسخ گفت تمام خوبيها نصيب گذشتگان شده كه در خدمت پيامبران خدا بودهاند. عالم دير به او بشارت داد كه در همين ايام در ميان ملت عرب پيامبرى ظهور خواهد كرد كه از تمام انبياء برتر است، عالم مزبور اضافه كرد من پير شدهام، خيال نمىكنم او را درك نمايم، ولى تو جوانى اميدوارم او را درك كنى ولى اين را نيز بدان كه اين پيامبر نشانههايى دارد از جمله نشانه خاصى بر شانه او است، او صدقه نمىگيرد، اما هديه را قبول مىكند. * در بازگشت آنها به سوى موصل در اثر جريان ناگوارى كه پيش آمد سلمان عالم دير را در بيابان گم كرد. دو مرد عرب از قبيله بنى كلب رسيدند، سلمان را اسير كرده و بر شتر سوار نموده به مدينه آوردند و او را به زنى از قبيله "جهينه" فروختند! سلمان و غلام ديگر آن زن به نوبت روزها گله او را به چرا مىبردند، سلمان در اين مدت مبلغى پول جمعآورى كرد و انتظار بعثت پيامبر اسلام ص را مىكشيد. در يكى از روزها كه مشغول چرانيدن گله بود رفيقش رسيد و گفت: خبر دارى امروز شخصى وارد مدينه شده و تصور مىكند پيامبر و فرستاده خدا است؟! سلمان به رفيقش گفت: تو اينجا باش تا من بازگردم، سلمان وارد شهر شد، در جلسه پيامبر حضور پيدا كرد اطراف پيامبر اسلام مىچرخيد و منتظر بود پيراهن پيامبر كنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده كند. پيامبر ص متوجه خواسته او شد، لباس را كنار زد، سلمان نشانه مزبور يعنى اولين نشانه را يافت، سپس به بازار رفت، گوسفند و مقدارى نان خريد و خدمت پيامبر آورد، پيامبر فرمود چيست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است، پيامبر فرمود: من به آنها احتياج ندارم به مسلمانان فقير ده تا مصرف كنند. سلمان بار ديگر به بازار رفت مقدارى گوشت و نان خريد و خدمت رسول اكرم آورد، پيامبر پرسيد اين چيست؟ سلمان پاسخ داد هديه است، پيامبر فرمود: بنشين. پيامبر و تمام حضار از آن هديه خوردند، مطلب بر سلمان آشكار گشت زيرا هر سه نشانه خود را يافته بود. در اين ميان سلمان راجع به دوستان و رفيق و راهبان دير موصل سخن به ميان آورد، و نماز، روزه و ايمان آنها به پيامبر و انتظار كشيدن بعثت وى را شرح داد. كسى از حاضران به سلمان گفت آنها اهل دوزخند! اين سخن بر سلمان گران آمد، زيرا او يقين داشت اگر آنها پيامبر را درك مىكردند از او پيروى مىنمودند. اينجا بود كه آيه مورد بحث بر پيامبر نازل گرديد و اعلام داشت: آنها كه به اديان حق ايمان حقيقى داشتهاند و پيغمبر اسلام را درك نكردهاند داراى اجر و پاداش مؤمنان خواهند بود. *** ۲ صابئان كيانند؟ دانشمند معروف "راغب" در كتاب "مفردات" مىنويسد: آنها جمعيتى از پيروان نوح ع بودهاند، و ذكر اين عده در رديف مؤمنان و يهود و نصارا نيز دليل آن است كه اينان مردمى متدين به يكى از اديان آسمانى بوده، و به خداوند و قيامت نيز ايمان داشتهاند. و اينكه بعضى آنها را مشرك و ستارهپرست، و بعضى ديگر آنها را مجوس مىدانند صحيح نيست، زيرا آيه ۱۷ سوره حج، "مشركان" و "مجوس" را در كنار "صابئان" آورده مىگويد: إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلصّٰابِئِينَ وَ اَلنَّصٰارىٰ وَ اَلْمَجُوسَ وَ اَلَّذِينَ
اشرکوا
. بنا بر اين صابئان بطور يقين غير از مشركان و مجوسند. اما اينكه آنها چه كسانى هستند؟ بين مفسران و علماى ملل و نحل اقوال گوناگونى وجود دارد و نيز در اينكه ماده اصلى اين لغت (صابئين) چيست؟ بحث است. "شهرستانى" در كتاب "ملل و نحل" مىنويسد: "صابئه" از "صبا" گرفته شده، چون اين طائفه از طريق حق و آئين انبياء منحرف گشتند لذا آنها را "صابئه" مىگويند. در "مصباح المنير فيومى" آمده: "صبا" به معنى كسى است كه از دين خارج شده و به دين ديگرى گرويده. در "فرهنگ دهخدا" پس از تاييد اينكه اين كلمه عبرى است مىگويد: "صابئين" جمع "صابى" و مشتق از ريشه عبرى (ص ب ع) به معنى فرو رفتن در آب (يعنى تعميد كنندگان) مىباشد. كه به هنگام تعريب "ع" آن ساقط شده و "مغتسله" كه از دير زمانى نام محل پيروان اين آئين در خوزستان بوده و هست ترجمه جامع و صحيح كلمه "صابى" است. محققان معاصر و جديد نيز اين كلمه را عبرى مىدانند. "دائرة المعارف" فرانسه جلد چهارم صفحه ۲۲ اين واژه را عبرى دانسته و آن را به معنى فرو بردن در آب يا تعميد مىداند. "ژسينوس" آلمانى مىگويد: اين كلمه هر چند عبرى است ولى محتمل است از ريشهاى كه به معنى ستاره است مشتق باشد. نويسنده "كشاف اصطلاح الفنون" مىگويد: "صابئين فرقهاى هستند كه ملائكه را مىپرستند، و" زبور "مىخوانند، و به قبله توجه مىكنند. در كتاب" التنبيه و الاشراف "به نقل" امثال و حكم "صفحه ۱۶۶۶ آمده: " پيش از آنكه زرتشت آئين مجوس را به "گشتاسب" عرضه كند و او آن را بپذيرد مردم اين ملك بر مذهب "حنفاء" بودند و ايشان صابئانند، و آن آئينى هست كه "بوذاسب" آن را به زمان "طهمورس" آورده است. و اما علت اختلافات و گفتگو در باره اين طائفه اين است كه: در اثر كمى جمعيت آنها و اصرار به نهان داشتن آئين خود، و منع از دعوت و تبليغ و اعتقاد بر اينكه: آئين آنها، آئين اختصاصى است، نه عمومى، و پيغمبرشان فقط براى نجات آنها مبعوث شده است و بس، وضع آنها به صورت اسرارآميزى در آمده، و جمعيت آنها به سوى انقراض مىرود. اين به خاطر همان احكام خاص و اغسال مفصل و تعميدهاى طولانى است كه بايد در زمستان و تابستان انجام دهند، ازدواج با غير همكيش خود را حرام مىدانند و حتى الامكان به رهبانيت و ترك معاشرت بانوان دستور مؤكد دارند و بسيارى از آنها بر اثر آميزش فراوان با مسلمانان تغيير آئين مىدهند. *** ۳ عقايد صابئان آنها معتقدند نخست كتابهاى مقدس آسمانى به آدم، و پس از وى به نوح، و بعد از او به سام، و سپس به "رام" ،و بعد به ابراهيم خليل، سپس به موسى و بعد از او بر يحيى بن زكريا نازل شده است. كتابهاى مقدسى كه از نظر آنان اهميت دارد عبارتند از: ۱ "كيزاربا" كه اين كتاب را "سدره" يا "صحف" آدم نيز مىنامند كه از چگونگى خلقت و پيدايش موجودات بحث مىكند. ۲ كتاب "ادرافشادهى" يا "سدرادهى" كه در باره زندگى حضرت يحيى و دستورات و تعاليم او سخن مىگويد. آنها معتقدند اين كتاب به وسيله جبرئيل به يحيى وحى و الهام شده. ۳ كتاب "قلستا" در باره مراسم ازدواج و زناشويى و كتابهاى فراوان ديگرى نيز دارند كه به خاطر اختصار از ذكر آنها صرفنظر مىشود. چنان كه از گفته بالا و از نظر محققان در اثر چگونگى پيروان اين آئين به دست مىآيد آنان پيروان يحيى بن زكريا مىباشند، و هم اكنون قريب پنجهزار نفر از پيروان اين آئين در خوزستان (كنار رود كارون و در اهواز، خرمشهر، آبادان شادگان) به سر مىبرند. آئين خود را به حضرت يحيى بن زكريا كه مسيحيان او را يحيى تعميد دهنده يا "يوحناى معمد" مىخوانند منسوب نمودهاند . ولى نويسنده كتاب "بلوغ الارب" مىگويد: "صابئين" يكى از ملتهاى بزرگ هستند و اختلاف نظر در باره آنها به نسبت معرفت افراد از آئين آنان است و همانطور كه از آيه ۶۲ بقره بر مىآيد اين جمعيت به دو گروه مؤمن و كافر تقسيم مىشوند، اينان همان قوم ابراهيم خليلند كه ابراهيم مامور دعوت آنان بود، آنها در "حران" سرزمين صابئان زندگى مىكردند، و بر دو قسم بودند: صابئان حنيف و صابئان مشرك. مشركان آنها به ستارگان و خورشيد و قمر و... احترام مىگذاشتند و گروهى از آنان نماز و روزه انجام مىدادند، كعبه را محترم مىشمردند و حج را به جا مىآوردند، مردار، خون، گوشت خوك و ازدواج با محارم را همچون مسلمانان حرام مىدانستند. عدهاى از پيروان اين مذهب از بزرگان دولت در بغداد بودند كه "هلال بن محسن" صابئى از آن جمله است. اينان اساس دين خود را به گمان خويش بر اين پايه قرار دادهاند كه: بايست خوبى هر كدام از اديان جهان را گرفت و آنچه بد است از آن دورى جست، اينان را به اين جهت صابئين گفتند كه از تقيد به انجام تمام دستورات يك دين سرپيچيدند... بنا بر اين اينها با تمام اديان از يك نظر موافق و از نظر ديگر مخالف هستند. جمعيت صابئان حنيف با اسلام هماهنگ شدند و مشركان آنها با بت پرستان همراه گرديدند. وى در پايان بحث بار ديگر متذكر مى
میشود که:
اين گروه دو قسم بودند: صابئان مشرك و صابئان حنيف و بين اين دو مناظرات و بحثهاى فراوانى رد و بدل مىشد . از مجموع بحثهاى فوق بر مىآيد كه آنها در اصل پيرو يكى از پيامبران الهى بودهاند، اگر چه در تعيين پيامبرى كه آنها خود را وابسته به او معرفى مىكنند اختلاف است. همچنين روشن شد كه آنها جمعيت بسيار كمى هستند كه در حال انقراض مىباشند.
پیمان آرامش :
برجام در قرآن!!!
رابطه تفسیر آیه ۷۵ سوره بقره قرآن با مذاکره برجام چیست؟
یادمان هست که خانم وندی شرمن یهودی، چگونه تیم مذاکره کننده ایرانی را دست انداخته بود. عراقچی، در میلاد مسیح ، هرسال به او کارت پستال تبریک می فرستاد. اما وندی شرمن در کتاب خاطراتش ، با تحقیر عراقچی می نویسد که من یک یهودی بودم، اما عراقچی حتی این را هم نمی دانست و در هر سال نو مسیحی برای من کارت پستال می فرستاد.!!!!
خدای متعال در این آیه چه هدفی را دنبال میکند؟
در هر رابطه ایی مرزی وجود دارد، در این آیه قرآن مرز اعتماد و رابطه مسلمانان با یهودیان، تبیین شده است.
برای فهم معنای این آیه، ابتدا باید از آیه ۶۳، سوره بقره،تا آیه ۷۵ را مرور کنید.
این آیات درباره ویژگیهای پلید شخصیتی قوم بنی اسراییل است.
در این آیات، خداوند، اپتدا قصه قتل یک بی گناه توسط بنی اسراییل را ذکر میکند. سپس داستان به اینکه به بنی اسراییل امر فرمود، یک گاو را قربانی کنید را نقل میکند و اینکه بنی اسراییل برای نکشتن گاو،دهها بهانه بنی اسراییلی آوردند. و درنهایت بااکراه گاو را قربانی کردند. آنگاه قاتل مشخص شد. و بعد داستان اصحاب روز شنبه را میفرماید که خدا شکار ماهی در روز شنبه را ممنوع کرد.اما یهودیان با کلک شرعی، میخواستند، سر خدا کلاه بگذارند. آنها در روز ممنوعه، در رودخانه طور انداختند و ماهی ها را به دام انداختند، وسپس روز دیگر ماهی های به دام افتاده را شکار کردند. وخداوند آن یهودیان را به بوزینه مسخ کرد.پس از آن داستان جنایت تحریف آیات الهی توسط علمای بنی اسراییل را ذکر میکند. و در آخر این نتیجه را میگیرد که، ای مسلمانان اینها که ذکر کردیم، خصوصیات و ویژگیهای پلید شخصیتی قوم بنی اسراییل است.پس آیا با وجود این ویژگیها، شما انتظار دارید که بتوانید به قوم بنی اسراییل اعتماد کنید؟ و آنها عقاید شما را تایید کنند؟
در حقیقت در این آیات خداوند از ضرورت بی اعتمادی به قوم بنی اسراییل سخن می فرماید.
پیام آیه یک چیز است: قوم بنی اسراییل در مقام جامعه، غیر قابل اعتماد است.
این آیه قرآن، یک آیه سیاسی در روابط بین الملل مسلمانان با قوم بنی اسراییل است. ومسلمانان را انذار میدهد که هیچگاه به قوم بنی اسراییل ونمایندگان آنها، اعتماد نکنید وانتظار نداشته باشید که یهودیان حقانیت شما را در هر امری تایید کنند. بنی اسراییل نه فقط حقانیت عقاید دینی مسلمانان را تایید نمیکنند،بلکه یهودیان در هیچ امری، حقانیت مسلمانان را در هیج معاهده ایی، به رسمیت نمی شناسند.
خدای متعال در چند موضع دیگر بیان میکند که اهل کتاب، به ویژه یهودیان،به عنوان جامعه ابدا اعتماد نکنید. و میفرمایید در بنی اسراییل استثنائا افراد امانت دار پیدا میشود اما،این ویژگی در جامعه بنی اسراییل قابل تعمیم نیست. آنچه از نظر قرآن به بنی اسراییل بعنوان یک جامعه بزرگ قابل تعمیم است، بی اعتمادی، و خیانت و عهد شکنی،تحریف و کلاه برداری است. در آیه ۷ توبه میفرماید: ان یظهروا علیکم لایرقبوا فیکم.اگر برشما غلبه کنند هیچ عهدی را رعایت نمیکنند.
حال اگر تیم مذاکره کننده ایرانی، از حداقل این بصیرت قرآنی، برخوردار بودند، اهرمهای نظارتی،حقوقی و ضمانت اجرایی را برای اهل کتاب یهودی و مسیحی، قائل می شدند.اما چه باید کرد که برای تیم ضعیف الایمان روحانی، بجای قرآن ، امضای کری،تضمین است!!
اگر برای روحانی، امضای قرآن تضمین داشت، ونه قولهای دروغین وندی شرمن یهودی و دیگر غربیان هم پیمان با یهودیان، چنین کلاه گشادی سر ایران نمی رفت.
@quoranpazhohan
پیمان آرامش:
یهود شناسی :
و (همين يهوديان) هنگامى كه مؤمنان را ملاقات مىكنند، مىگويند: ايمان آورديم، ولى هنگامى كه بعضى از آنها با بعضى ديگر خلوت مىكنند، مىگويند: چرا آنچه را كه خداوند (دربارهى صفاتِ پيامبر اسلام) براى شما (در تورات) گشوده (و بيان كرده، به مسلمانان) بازگو مىكنيد تا (روز رستاخيز) در پيشگاه پروردگارتان بر ضدّ شما به آن استدلال كنند؟ پس آيا تعقّل نمىكنيد؟
نكتهها:
طبق روايتى امام باقر عليه السلام فرمود: گروهى از يهوديان بىغرض، هنگامى كه با مسلمانان روبرو مىشدند، اوصاف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را كه در تورات مذكور بود براى آنان شرح مىدادند. اين جريان به گوش بزرگان آنان رسيد و آنها در صدد جلوگيرى برآمده كه چرا اوصاف و نشانههاى محمد صلى الله عليه و آله را براى مسلمانان بازگو مىكنيد؟ اگر آنچه در تورات است به آنها خبر دهيد، روز قيامت بر ضد شما به كار مىگيرند. پيامها:
۱ انسان وقتى حقيقت را فهميد، بايد از آن پيروى كند و نبايد با ارعاب و تهديد ديگران و نفوذ مقام اين و آن، حقيقت را ناديده بگيرد. «قٰالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِمٰا...»
اىبسا اگر در آن روز دانشمندان كتمان حقّ نمىكردند، اينهمه يهودى و مسيحى وجود نداشت.
۲ در نظر منحرفان، نفاق و كتمان حقيقت براى حفظ موقعيّت و تعصّب نابجا، نشانهى عقل و عاقلانه عمل كردن است، در صورتى كه خلاف عقل است. «أَ تُحَدِّثُونَهُمْ... أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»
در آیه بعد خداوند میفرماید آیا اینها نمی دانند که خدا آنچه را که پنهان و آشکار میکنند را می داند؟
یهود شناسی:
«۷۸» وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاٰ يَعْلَمُونَ اَلْكِتٰابَ إِلاّٰ أَمٰانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ يَظُنُّونَ
و بعضى از آنان (يهوديان)، افراد درس ناخواندهاى هستند كه كتاب خدا را جز خيالات و آرزوهاى خود نمىدانند، آنها تنها پايبند گمان خويشند.
نكتهها:
برخلاف گروه پيشين، كه دانشمند بوده و به اوصاف و نشانههاى پيامبر اسلام در تورات آشنايى داشتند، ولى كتمان حقيقت مىكردند، مردم عوام كه از محتواى كتاب آسمانى خبرى نداشتند، با آرزو و خيال زندگى مىكردند. آنها فكر مىكردند كه يهود، نژاد برتر و فرزندان و محبوبان خدا هستند و به جهنّم نمىروند و اگر مجازاتى هم براى آنان باشد، چند روزى بيشتر نيست.
پيامها:
۱ بايد جامعهى خود را شناخت و با افكار و عقائد حاكم بر مردم زمان خود، آشنا بود. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ» یعنی باید بدانیم افراد امی چگونه فکر میکنند وچگونه در جامعه تاثیر گذاری میکنند.
۲ با وجود كتاب و معلّم، امّى بودن و بىسواد بودن، نقص است و بايد براى دستيابى به كتاب حقّ، همه تلاش كنند تا مورد انتقاد قرار نگيرند. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاٰ يَعْلَمُونَ اَلْكِتٰابَ» باید کتاب خدا را آموخت و نباید از آن بی اطلاع بود.
۳ بىسوادى و ناآگاهى، زمينهى رشد خيالات و آرزوهاى نابجاست. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ... أَمٰانِيَّ»
۴ توقّعات و انتظارات، بايد بر مبناى علم باشد نه خيال. «إِلاّٰ يَظُنُّونَ»
۵ در عقايد، پيروى از گمان و خيال ممنوع است. «إِنْ هُمْ إِلاّٰ يَظُنُّونَ»
یهود شناسی:
قساوت قلب یهودیان
به آیات عقب بر میگردیم و این صفت یهودیان را بررسی میکنیم.
نكتهها:
آيات قبل، بسيارى از الطاف الهى درباره بنى اسرائيل، از قبيل: رهايى از شرّ فرعون، شكافته شدن دريا، قبول توبه آنان از گوسالهپرستى، نزول بهترين غذاها، سايهبان قرار دادن ابرها و رهبرى معصوم را يادآور شد و در نهايت، ماجراى قتل نفس و چگونگى كشف قاتل با يك روش اعجازآميز را بازگو كرد. خداوند در اين آيه مىفرمايد: به جهت بىتوجّهى شما به اينهمه نشانه و آيه كه از روى لجاجت و كينه بود، دلهاى شما را قساوت فراگرفت و سنگدل شديد و اىبسا كه دلهايتان از سنگ نيز سختتر شد.
سنگها، مراحل مختلفى دارند:
الف: خرد مىشوند، از آنها نهرها جارى شده و انسانها را سيراب مىكنند. «يَتَفَجَّرُ مِنْهُ اَلْأَنْهٰارُ»
ب: انفجار ندارند، ولى حدّ اقل خود و اطراف خود را تر مىكنند. «فَيَخْرُجُ مِنْهُ اَلْمٰاءُ»
ج: از خشيت الهى، سقوط و سجود دارند. «يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اَللّٰهِ»
پيامها:
۱ قساوت و سنگدلى، مرض روحى سختى است كه به جهت لجاجتهاى پىدرپى، براى انسان پيدا...