🎙 #جامعیت_قرآن
💫🍃ﺩﺭ #ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺁﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﺍﺣﻜﺎﻡ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻴﺎﺯ ﺯﻧﺪﮔﻴﺘﺎﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ.🍃💫
📚 #نهج_البلاغه حکمت_۳۱۳
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
کانال جامع قــ♥ــرآن کریم
°•⊰ @quran_farna ⊱•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨صلوات
🌺از جانب خداوند رحمت است
✨ واز سوی فرشتگان پاک
🌺كردن گناهان و
✨از طرف مردم دعا است
🌺صلوات
✨بهترین عمل در روز قیامت است
🌺اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم ْ🌺
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
کانال جامع قــ♥ــرآن کریم
°•⊰ @quran_farna ⊱•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ راهی جز حسین(ع) نیست ...
#شب_جمعه
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
کانال جامع قــ♥ــرآن کریم
°•⊰ @quran_farna ⊱•°
#امام_عسکری(ع):
هرکه زیاد بخوابد، خواب های پریشان ببیند.
میزان الحکمه،ج۱۲، ص۴۹۳
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
کانال جامع قــ♥ــرآن کریم
°•⊰ @quran_farna ⊱•°
✍️خاطره ای شنیدنی از استاد ادب پارسی "شفیعی کدکنی" 🌺
باید هزارتومان باشد:
چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تاخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ...
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت:
«استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!».
استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
استاد 50 ساله با آن کت قهوهای سوخته که به تن داشت، گفت:
«حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم:
من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند:
نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینیام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...
استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما...
حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند.
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: "باز کنید؛ می فهمید".
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم...
گفتم: "چه شرطی؟"
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: آخه شنیدم که خدا 10 برابر عمل نیک رو پاداش میده.
(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها – قرآن کریم، سوره انعام، آیه160)
رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود..
شادی پدران و مادرانی ک در کنارمان نیستند وباخاطراتشان زندگی میکنیم یک فاتحه نثار کنید.
موفق و سر بلند باشید
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
کانال جامع قــ♥ــرآن کریم
°•⊰ @quran_farna ⊱•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️خبری از عالم برزخی!!!
🎙حجت الاسلام_عالی
#سخنرانی_بسیار شنیدنی
#سلام_ودرود_برشهیدان
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
کانال جامع قــ♥ــرآن کریم
°•⊰ @quran_farna ⊱•°
⚠️ #تلنگرانه
✨برای صدقه دادن،
توي جیبهایمان بدنبال کمترین مبلغ (سکه) میگردیم..!
اونوقت از خداوند بالاترین درجه نعمتها را هم میخواهیم.
😔 چه ناچیز می بخشیم.
و چه بزرگ تمنا میکنیم.
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
کانال جامع قــ♥ــرآن کریم
°•⊰ @quran_farna ⊱•°
🔎 #آیه_نور
🙏🏻 #بهره_ای_از_ملکوت
👈 هر آنکس که دندان دهد، نان دهد...
▫️ومَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا ...
✍️ هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر آنکه رزقش فقط بر عهدۀ خداست...
▪️روزی هر آفریدهای مقدّره اما این قانون خدا، تلاش برای معاش را نفی نمیکنه و هیچ جنبندهای نمیمیره مگر اینکه روزیاش را به تمامی دریافت کرده باشه. پس روزی خود را به زیبایی و از راه درست طلب کن.
📖 سوره هود آیه 6
💠ترجمه استاد حسین انصاریان💠
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
کانال جامع قــ♥ــرآن کریم
°•⊰ @quran_farna ⊱•°
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️کسی که شیطان از او میترسد...
#تصویری
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
کانال جامع قــ♥ــرآن کریم
°•⊰ @quran_farna ⊱•°
#آداب_نماز
💜 مستحبات و مكروهات #رکوع 💜
5⃣💚 مستحب است كه انسان هنگام ركوع ،بين دو قدم خود را نگاه كند.
6⃣💚 مستحب است كه هنگام #ركوع ، پيش از ذكر يا بعد از آن صلوات فرستاده شود.
7⃣💚 مستحب است كه نمازگزار بعد از ركوع هنگامى كه برخاست و راست ايستاد، در حال آرامى بدن بگويد: «سَمعَ اللّهُ لِمَن حَمِدَه».
8⃣💚 مستحب است كه زنها در ركوع ، دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.
9⃣💚 مستحب است كه انسان پيش از گذاشتن دست چپ بر زانوى چپ ، دست راست را بر زانوى راست بگذارد.
0⃣1⃣💚 مستحب است كه نمازگزار در هنگام ركوع ، انگشتان كف دست خود را از هم باز كرده و آنها را از زانوهاى خود پر كند.
📚 توضيح المسائل مراجع مسئله ۱۰۴۳ و ۱۰۴۴. ، م 1043. و حاشيه مفاتيح الجنان ، آداب ركوع ، ص 52.
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
کانال جامع قــ♥ــرآن کریم
°•⊰ @quran_farna ⊱•°