5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ زیبای «با امام زمان حرف بزن»
◾️ قبر امام حسین، امام رضا و... مشخصه؛ میتونیم بریم زیارت. کجا باید بریم زیارت امام زمان؟؟
▫️ شروع کن با #امام_زمان حرف زدن. جواب میده...
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥 قسمت هشتاد:حاجات مردم ونعمت خدا ✔️راوی : جمعی از دوستان شهید بزرگان دین
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت هشتاد و یکم :خمس
✔️راوی : مصطفي صفار هرندي
از علمائــي كه ابراهيم به او ارادت خاصي داشــت مرحوم حاج آقا هرندي
بود.
اين عالم بزرگوار غير از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشي بود.
اواخر تابســتان 1361 بود. به همراه ابراهيم خدمت حاج آقا رفتيم. مقداري
پارچه به اندازه دو دست پيراهن گرفت.
هفته بعد موقع نماز ديدم كه ابراهيم آمده مسجد و رفت پيش حاج آقا.
من هم رفتم ببينم چي شــده. ابراهيم مشــغول حســاب ســال بود و خمس
اموالش را حساب ميكرد!
ام گرفت! او براي خودش چيزي نگه نميداشت. هر چه داشت خرج
خنده
ديگران ميكرد.
پس ميخواهد خمس چه چيزي را حساب كند؟!
حاج آقا حساب ســال را انجام داد. گفت 400 تومان خمس شما میشود
بعد ادامه داد:
من با اجازه اي كه از آقايان مراجع دارم و با شناختي كه از شما دارم آن را
ميبخشم.
امــا ابراهيم اصرار داشــت كه اين واجب دينــي را پرداخت كند. باالاخره خمس را پرداخت.
كار ابراهيــم مرا به ياد حديثي از امام صــادق علیه السلام انداخت (كســي كه حق خداوندمانند خمس(را نپردازد دو برابــر آن را در راه باطل
صرف خواهد كرد)
بعــد از نماز با ابراهيم به مغازه حاج آقا رفتيم. به حاجي گفت: دو تا پارچه
پيراهني مثل دفعه قبل ميخوام.
حاجي با تعجب نگاهي كرد وگفت: پســرم، تــو تازه از من پارچه گرفتي.
اينها پارچه دولتيه، ما اجازه نداريم بيش از اندازه به كسي پارچه بدهيم.
دانستم وگفتم: حاجآقا، اين آقا
ابراهيم چيزي نگفت. ولي من قضيه را ميدانم
ابراهيم پيراهنهاي قبلي را انفاق كرده!
بچهاي زورخانه هستند كه لباس آستين كوتاه ميپوشند بعضی از بچه ها وضع
ماليشان خوب نيست. ابراهيم براي همين پيراهن را به آن میبخشد
حاجي در حالي كه با تعجب به حرف من گوش میکرد نگاه عمیق
به صورت ابراهيم انداخت وگفت:
ُ، حق نداري به كسي ببخشي.
اين دفعه براي خودت پارچه را ميبرم هرکسی پارچه خواست بفرستش اينجا.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت هشتاد و دوم :ما تو را دوست داریم
راوی :جواد مجلسی
پائیز سال ۱۳۶۱ بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نقل همه مجالس توسلهای ابراهیم به حضرت زهرا الان بود. هر جا می رفتیم حرف از او بود!
خیلی از بچه ها داستانها و حماسه آفرینیهای او را در عملیات ها تعریف میکردند همه آنها با توسل به حضرت صدیقه طاهره السلام انجام شده بود.
به منطقه سومار .رفتیم به هر سنگری سر میزدیم از ابراهیم میخواستند که برای آنها مداحی کند و از حضرت زهراء الا بخواند.
شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردانها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهائی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
آن شب قبل از خواب ابراهیم عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت را شوخی گرفتند برای همین دیگر مداحی نمی کنم
هر چه می گفتم حرف بچه ها را به دل نگیر آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، اما فایده ای نداشت.
آخر شب برگشتیم ،مقر دوباره قسم خورد که دیگر مداحی نمی کنم! ساعت یک نیمه شب بود. خسته و کوفته خوابیدم.
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان میدهد چشمانم را به سختی بازم کردم چهره نورانی ابراهیم بالای سرم بود مرا صدا زد و گفت پاشو الان موقع اذانه
من بلند شدم و گفتم این بابا انگار نمیدونه خستگی ینی چی ؟
البته میدانستم او هر ساعتی که بخوابد قبل از اذان بیدار میشود و مشغول نماز .
ابراهیم دیگر بچها را هم صدا زد و اذان گفت و نماز جماعت صبح را به پا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد بعد هم مداحی حضرت زهرا سلام الله علیها
اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه بچه ها را جاری کرد من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچها به سمت سومار برگشتیم بین راه دائم به فکر کارهای عجیب او بودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت:میخواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم چرا روضه خواندم ؟
گفتم خب آره شما دیشب قسم خوردی که...پرید توی حرفم و گفت : چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد دیشب اصلا خواب به چشمم نمی آمد اما نیمه های شب کمی خوابم برد یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها تشریف آوردند و گفتند :نگو نمی خوانم ما تو را دوست داریم هرکس گفت بخوان تو هم بخوان
دیگر گریه امان صحبت کردن به او را نمی داد و او به مداحی کردن ادامه داد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «بچه پایین شهر»
💚 این روزها حالم بده آقا
حس میکنم سر تا پا دردم
دارم غریبه میشوم با تو...
#امام_زمان
#جمعه
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | #آرمان_عزیز
✏️ رهبر انقلاب: آرمان عزیز چه گناهی کرده بود؟ اینکه او را شکنجه کنند، زیر شکنجه او را بکشند، جسدش را بیندازند در خیابان.
🧡 نخستین سالگرد شهادت آرمان علیوردی
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌷السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکده...
🍃سلام بر تو اي پيمان خدا كه آن را برگرفت و محكمش كرد
📚فرازی از زیارت آل یاسین
🌸🍃
#سلام_امام_زمانم💞
سلام بر تو ای مولایی که در عالم عهد از همه پیمان گرفته شد تا چشم به راهت باشند و دعاگوی ظهورت.
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
4_5888680546871020568.mp3
12.29M
#خانواده_آسمانی ۷۸
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
♨️ میگویند آرزوهای دراز، انسانها را تباه میکنند!
مگر میشود بدون آرزو زیست؟
اگر آرزوهای دراز نداشته باشیم؛ پس با چه انگیزهای باید برای آینده تلاش کنیم؟
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم هاتو ببند و عکس صفحه بگیر... عکس هر شهیدی اومد اول براش یک فاتحه و صلوات بفرست و بعد در مشکلات ازش کمک بخواه ♥️
#شهیدانه
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
15.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ امام زمان علیه السلام کجا زندگی میکنند؟ ▫️
🎬 #استاد_فرحزاد
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️